به تازگی دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی فراخوان مقاله برای همایش «دومین همایش بینالمللی و پانزدهمین همایش ملی آموزش» را منتشر کرده است. در این فراخوان اشاره شده، همایش این دوره «با تأکید بر آموزش چند فرهنگی، شناخت و یادگیری» برگزار میشود. برای این بخش از همایش که بخش اصلی آن محسوب میشود، یازده محور اعلام شده که آموزش چند فرهنگی بر مبنای دوره ابتدایی ایران، فنی و حرفهای، برنامه درسی، تربیت معلم، علوم پایه، محیط زیست، عدالت آموزشی، مهاجران، شهروندی، صلح و اسناد بالادستی مورد توجه قرار گرفته است. نکته قابل توجه آن که دانشگاههای تهران، علامه طباطبایی، فردوسی مشهد، شیراز، فرهنگیان، سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی، معاونت علمی و فناوری و اقتصاد دانش بنیان ریاست جمهوری، وزارت علوم و وزارت آموزش و پرورش از حامیان آن هستند. با دیدن این فهرست بلند بالا از مراکز معتبر علمی و اجرایی کشور، این احساس به خواننده دست میدهد که گویی مسأله مهمی در کشور کشف شده که آموزش و پرورش با حمایت بزرگترین نهادهای علمی کشور در صدد شناسایی ابعاد آن و یافتن راهکارهایی برای مهار و کاهش آن است.
پرسش اساسی این است که این همایش بر مبنای شناسایی کدام معضله و پروبلماتیکی از جامعه ایران بنا شده است؟ این معضله چه ریشهای در مناسبات اجتماعی ایرانیان دارد؟ چه مسالی از این معضله بر جامعه ایران مترتب شده است؟ آیا ایران، کشوری چند فرهنگی است؟ آیا از گذشته چند فرهنگی بوده یا به تازگی چند فرهنگی شده است؟ از چه زمانی این اتفاق در ایران رخ داده است؟ اساسا چند فرهنگی به چه شرایط و موقعیتهایی گفته میشود؟ آیا ایران دارای چنین موقعیتهایی بوده است که اکنون بخواهیم درباره آموزش چند فرهنگی در نظام آموزشی ایران گفت و گو کنیم؟ مشکل اساسی آموزش و پرورش کنونی ما چیست؟ آیا چند فرهنگی در ده مشکل اساسی کنونی و یا بیست مشکل اساسی و حتی پنجاه مشکل اساسی آموزش و پرورش ما جایگاهی دارد؟ این مساله چگونه و بر مبنای چه دادههایی شناسایی شده است؟ آن چه این همایش به دنبال آن است، معضل جامعه ایران است یا خواستهای ایدئولوژیک که گروههایی خاص آن را لای زر ورق کلمات پیچیدهاند؟ چطور میشود مساله چند فرهنگی با گذشت نزدیک به صد سال آموزش عمومی در ایران آنهم رسیدن به مرز 80 درصد شهرنشین و با گذشت 80 سال از تاسیس رادیو و 60 سال از تأسیس تلویزیون و دو دهه همراهی جامعه با انفجار امکانات ارتباطی نوین، که پیوند ایرانیان را در نقاط مختلف و حتی صعب العبور کشور عمیقتر کرده، اکنون مساله ایران باشد و در طول این صد سال هیچ نهاد علمی و سیاستگذاری آن را درک نکرده باشد؟!
یقینا جناب وزیر به خوبی میداند که ایران کشوری کهن و تاریخی است و موضوع چند فرهنگی عمدتا مربوط به کشورهای نوین است. مطالعات چند فرهنگی در فضای از کنار هم نشستن فرهنگهای بیگانه شکل گرفته است. وقتی گروههای گوناگون که تجربه همزیستی با یکدیگر ندارند و نسبت به یکدیگر بیگانه هستند، دست به غیریتسازی میزنند؛ مانند غیریتهای نژادی و زبانی. آموزش چند فرهنگی، آموزش مدارا در بستر فرهنگهای بیگانه نسبت به یکدیگر است. در حالی که در هم تنیدگی ایرانیان نشانه آشناییها و پیوندهای دیرینه ایرانیان مناطق گوناگون با یکدیگر است. جناب وزیر، به نیکی میدانند که فرهنگ ایرانی در طول سدههای طولانی از در هم آمیزی و تعاملات در هم تنیده ساکنان این سرزمین، که با کشورگشایی همسایگان و ناتوانی قدرت مرکزی، گروهها و تیرههایی را از دست داده، شکل گرفته است. از این رو، فرهنگ ایرانی برآیندی است از نظام معانی، ارزشها، آداب و رسوم، سنتها و الگوهای رفتاری ساکنان ایران زمین که به دلایل گوناگون تفاوتهای خُردی با یکدیگر دارند. ایران کشوری است اولا با طبیعت و اقلیمهای بسیار متفاوت که بر سبک زندگی ساکنان هر منطقه از خوراک و پوشاک و مسکن تأثیر داشته است؛ در ثانی با ارتباطات گوناگون ساکنان مناطق مختلف با محیطهای پیرامونی خود که موجهای این ارتباطات آنان را زودتر و بیشتر تحت تأثیر قرار داده است؛ ثالثا، با زبانها و گویشهای متنوع که در ارتباطی تنگاتنگ با زبان فارسی بر غنای تاریخی آن افزودهاند و قلههای رفیعی را در آن ایجاد کردهاند؛ که البته این عوامل در ارتباط با یکدیگر، میزانی از تمایزها را بین آنان به نمایش میگذارد. اما این تمایزها نه در سطح کلان فرهنگی، بلکه در سطح خرده فرهنگ شکل گرفته و تداوم یافته است و تنوع زیبا و دلنوازی را برای ایران به ارمغان آورده است.
موسیقی لری، کردی، آذری، بندرعباسی، مازندرانی، خراسانی، خوزستانی، بلوچی و ... به رغم تفاوتهایی که دارند، روح در هم پیچیده و تاریخی ایرانی را بازتاب میدهند. نگاهی به گامهای موسیقایی مانند مایه شور و دشتی و سه گاه در موسیقی محلی ایرانی، و نیز نگاهی به محتوا و شعر و ترانه آنها به لحاظ موضوعی و ارزشهای زیباییشناختی و نیز تشابه کارکردهای موسیقی شاد و عزای آنها حکایت از روح یگانهای است که در این تفاوتها نهفته است. این تفاوتها به معنای وجود فرهنگی دیگر نیست. بلکه حکایت از خرده فرهنگهایی دارد که در تعاملات تاریخی با یکدیگر و داشتن اسطورههای واحد تاریخی و تمسک به سنتهای تاریخی ـ فرهنگی واحد با یکدیگر، یک روح تاریخی را بازتولید میکنند که ایران و ایرانی نام دارد.
بیان رسمی چند فرهنگی در ایران، برساخت ناچسب نوینی برای جامعه ایران است که فاقد ریشههای تاریخی است و میتواند عواقب ناگواری برای ایران به همراه داشته باشد و پایههای کج ستونی شود که به تخریب فهم تاریخی ایرانیان از اقوام و تیرههای ساکن در ایران بیانجامد. این نگاه، که ریشه در نافهمیها و اغراض ایدئولوژیک چپها و مارکسیستها در ایران دارد، امری تحمیلی است که نمیدانم اکنون وزارت آموزش و پرورش دولت چهاردهم به دنبال رسمیت بخشیدن به آن است؟ علاوه بر این که نمیتوان از نظر دور داشت که این محتوا و ایدههای مطرح شده در این همایش، قرابت نزدیکی با سند 2030 دارد که به طور مشخص در سال 96 مقام معظم رهبری دیدگاه خود را درباره آن بیان کردند.
تفاوتهای زبانی در ایران، نشانه تفاوتهای فرهنگی نیست. کسی که چنین ادعایی دارد، فاقد فهم حداقلی از تاریخ مناسبات اجتماعی و فرهنگی در این مرز و بوم است. جناب وزیر! تفاوتهای زبانی در کشورهای نوظهور نشانه چند فرهنگی بودن آنها است؛ مانند کانادا، نه ایران که در آن فرهنگها نشانه دیگریها و غیرها و بیگانههای گوناگون است و چسباندن برچسب چند فرهنگی به ایران از سوی آن وزارت خانه تالی فاسدی دارد که ایران را رسما وارد چالشهای نوین خواهد کرد. آیا وزارت آموزش و پرورش قصد دارد ساختار آموزش و پرورش را درگیر مباحث بی پایان و بحثهای افراطیگری زبانی، مذهبی، طایفهای و قومی و قبیلگی کند؟
* حسین نورینیا عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی
216216