شناسهٔ خبر: 69731635 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: شهدای ایران | لینک خبر

گفت‌وگو با چهره ماندگار جراحی قلب

باور به خویشتن و اعتماد به نفس ملی در اعتماد به نفس تک تک شهروندان نهفته و زنده نگه داشتن همین اعتماد به نفس ضرورتی است که می‌توان آن را برآیند صحبت‌های چهره ماندگار جراحی قلب دانست.

صاحب‌خبر -

به گزارش شهدای ایران به نقل از تابناک، آنچه در گفت‌وگو با پرفسور معصومعلی معصومی، چهره ماندگار جراحی قلب ایران روایت می‌شود، نمونه‌ای از نگاه باورمند را در برخورد وی با پزشکان آلمانی و نیرو‌های سازمان ملل در ماجرای تشکیل اردوگاه آوارگان عراقی کرمانشاه نشان می‌دهد. البته گفت‌وگو، روایتگر ابعاد اخلاقی و مدیریتی دیگری نیز هست که آن را خواندنی‌تر می‌کند.

هنگام ورود آوارگان کرد عراقی به کرمانشاه شما چه سمتی داشتید؟ چه اتفاقی افتاد؟
آن وقت من مدیرعامل بهداری کرمانشاه و رئیس دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه بودم. اسفند ۱۳۶۹ پس از حمله عراق به کویت طی عملیاتی که به وسیله‌ی نیرو‌های ائتلاف علیه عراق صورت گرفت ارتش عراق از کویت اخراج و تلفات زیادی به آنها وارد شد. شب عملیات ارتش آمریکا از طرف استاندار دستور آماده باش صادر شد. ساعت ۲ بامداد استاندار اعلام کرد طبق اطلاعات رسیده تاکنون ۱۵۰۰ نقطه در عراق بمباران شده و نیروی هوایی صدام همان ابتدا زمین‌گیر شده است.

پس از این شکست، کرد‌های شمال عراق و شیعه‌های جنوب شورش کردند و حزب بعث به شدت آنها را سرکوب کرد. خبر‌ها حاکی از ورود تعداد زیادی از آوارگان کردستان عراق از مرز نوسود به ایران بود. جلسه‌ای در استانداری کرمانشاه تشکیل و سیاست اولیه‌ی ایران مبنی بر جلوگیری از ورود آنها مورد بررسی قرار گرفت. پیشنهاد من این بود که اصولی‌ترین تصمیم را پس از مشاهده میزان و چگونگی ورود آوارگان می‌توان اتخاذ کرد لذا به من و چند نفر از مدیران استان مأموریت داده شد طی بازدید از محل اظهارنظر کنیم.

ما با هلیکوپتر عازم شهر مرزی نوسود شدیم. جاده‌ای را در دل کوه‌های بلند دیدیم که هزاران نفر با هر وسیله‌ای به طول چند کیلومتر در این جاده باریک در حال حرکت بودند و ترافیک بسیار سنگینی ایجاد شده بود. از همان‌جا به استاندار پیغام دادیم که برگرداندن این جمعیت با توجه به موقعیت جاده و تعداد آنها امکان‌پذیر نیست. بهتر است به جای این نظریات تئوریک به فکر اسکان آنان باشیم. حتّی برای سرعت بخشیدن به ورودشان تسهیلات خاصی را فراهم کنیم وگرنه با انواع اپیدمی‌های خطرناکی مواجه می‌شویم.

روز اول تعداد زیادی از این جمعیت در منطقه دوآب متوقف شدند. آن شب فقط چهل مورد زایمان در خانه‌ی بهداشت آن منطقه انجام شد. از سوی دیگر جمعیت بسیاری هم از منطقه دشت ذهاب وارد ایران شدند. بهترین تصمیم هدایت همه‌ی جمعیت به سمت دشت ذهاب و اسکان آنان بود. هزاران انسان درمانده، تشنه و گرسنه در بخش وسیعی از دشتی بدون امکانات مستقر شدند. همه‌ی ادارات برای تأمین مایحتاج اوّلیه بسیج شدند. کارکنان بهداری و تقریباً همه ارگان‌های استان شب و روز تلاش می‌کردند تا چادر‌های صحرایی بر پا کنند، تانکر‌های آب را مستقر کنند، ساخت توالت و هر کاری که برای ایجاد یک شهرک موقت می‌توانند را انجام دهند. بحران و مقابله با بحران جزیی از زندگی مردم این منطقه شده بود. شب و روز معنا نداشت و چاره‌ای هم غیر از این نبود. خدمت به مردمی مظلوم که درگیر وحشیانه‌ترین فشار‌ها و خشونت‌ها شده بودند توفیق بزرگی به حساب می‌آمد.

بهداشت و درمان کرمانشاه چه اقداماتی انجام داد؟
 در کوتاه‌ترین زمان ممکن درمانگاه صحرایی برپا شد. لوله کشی آب و احداث توالت‌های صحرایی که از وظایف اداره بهداشت محیط بود، انجام شد. در واقع بهداشت و درمان که لازمه‌اش بسیج نیرو‌های تخصصی و تأمین دارو و تجهیزات پزشکی بود از اولویت‌ها هر بحرانی است. نیرو‌های بهداری که کار و تلاش در متن جنگ و بحران را جزیی از زندگی خود می‌پنداشتند از پیشگامان موفق در این امور بودند. حضور آوارگان در کرمانشاه شرایطی برای نمایش تبلیغاتی کشور‌های مدعی حقوق بشر فراهم آورد.

از جمله دولت آلمان که تاکنون در صحنه‌های بین‌المللی خیلی فعال نبود فرصتی برای عرض اندام پیدا کرد. این دولت با توافق دولت ایران تعداد زیادی از هواپیما‌ها و هلیکوپتر‌های خود را به کرمانشاه فرستاد. آنها همراه گروه پزشکان بدون مرز فرانسه، برای انجام خدمات پزشکی اعلام آمادگی کردند و قرار شد به اتفاق استاندار در هوانیروز به ملاقات وزیرخارجه آلمان، آقای گنشر (Genscher) برویم و همراه او عازم دشت ذهاب شویم. وقتی رسیدیم ۱۰۰ خبرنگار خارجی همراه گنشر برای انعکاس کمک‌های بشردوستانه آلمان آمده بودند.

تا آن وقت اقدامات ایران برای آوارگان در اخبار منعکس شده بود؟

در آن شرایط ما به فکر انعکاس این خدمات نبودیم در حالی‌که آلمانی‌ها قبل از انجام هر خدمتی خبر آن را به دنیا مخابره می‌کردند. وزیر آلمانی قبل از حرکت مصاحبه‌ای مطبوعاتی انجام داد و در پایان مصاحبه با تکبر و خودخواهی نگاهی به مقامات محلی کرد و همه را دعوت کرد تا با هلیکوپتر آنها عازم اردوگاه آوارگان شویم. قبل از ورود این گروه چند پزشک ارتش آلمان با برپایی چادر بهداری امکانات عمل جراحی صحرایی را تدارک دیده بودند. آقای گنشر به صورت کاملاً صوری و با ظاهرسازی از اقدامات ژنرال‌ها و پزشکان آلمانی بسیار تشکر کرد. آنها حتّی یک بیمار را هم ویزیت نکرده بودند! من به عنوان رییس دانشگاه گفتم «این امکانات شما شرایط اوّلیه‌ی عمل جراحی را هم ندارد. ما اجازه فعالیّت‌های جراحی را در چادر نمی‌دهیم.» او قول داد یک بیمارستان صحرایی پیش‌ساخته احداث خواهد کرد که البته با رفتن او قول ساختن بیمارستان صحرایی هم منتفی شد. اما پزشکان آلمانی در اردوگاه ماندند. آنها تحت تأثیر تلاش بی‌وقفه ما و همکاران ما قرار گرفته بودند. یکی از آنها رفتار آقای گنشر را کاملاً تبلیغاتی می‌دانست و می‌گفت: «خبری از احداث بیمارستان پیش‌ساخته نیست، هدف تبلیغات است که وزیر آن را به خوبی اجرا کرد.»

برخورد شما با پزشکان آلمانی چگونه بود؟
 فردای آن روز مانع از انجام عمل جراحی توسط آنها شدیم. پزشکان آلمانی نمی‌پذیرفتند جوانی با سن و سال من رییس دانشگاه علوم پزشکی باشد. یکی از آنان درباره تخصص من پرسید که گفتم: جراح عروق هستم. با احترام خاص نظامی پذیرفت که بدون اجازه من اقدامی انجام ندهند. همان روز او را به بیمارستان جدید و تازه‌ساز اسلام آباد آوردم تا ببینید فاصله زیادی برای اعزام بیمار مبتلا به آپاندیس و آن بیمارستان وجود ندارد. می‌خواستم بیمارستان شهر کوچکی در ایران را به او نشان دهم. جدالی علمی بین ما و آنان درگرفت. می‌خواستیم به آنها بفهمانیم که اینجا کشوری مثل بنگلادش نیست.

آیا در عمل توانستید مقایسه‌ای بین مهارت پزشکان آلمانی و پزشکان خودمان داشته باشید؟
بله! اتفاقاً همان ایام حضور آنها یک فروند هواپیمای روسی که در اجاره آلمانی‌ها بود در ارتفاعات کرمانشاه سقوط کرد. خلبان و خدمه‌ی آن مجروح شدند و لازم بود ستون فقرات خلبان تحت عمل جراحی قرار بگیرد. وقت آن رسیده بود که مهارت متخصصان کرمانشاهی را به آنها نشان دهیم. از آلمانی‌ها خواستیم جراح مغز و اعصاب خود را برای جراحی خلبان به بیمارستان طالقانی بفرستند. او به بهانه نبود ICU از انجام عمل خوداری کرد. دکتر باقری جرّاح مغز و اعصاب و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه او را جراحی کرد. هنگامی که عمل با موفقیت تمام شد، اعتراف کردند ایران از نظر پزشکی در موقعیت بالایی قرار دارد. همه‌ی این اقدامات برای این بود که بگوییم ما به بیمارستان صحرایی و چند تا چادر شما نیازی نداریم، بلکه آنچه می‌خواهیم عملی نشدن قول آقای وزیر برای احداث بیمارستان پیش‌ساخته است که نمونه آن را در زلزله رودبار دیده بودم. در عین حال می‌خواستیم بفهمانیم ما بدون تبلیغات کار می‌کنیم و وزیر خارجه شما بیشتر دنبال اجرای شوی تبلیغاتی است.

پس جدال و مباحثه علمی شدیدی رخ داد؟

بله. جدال و مباحثه علمی به حدی پیش رفت که روزی یکی از جراحان آنان بیماری از آوارگان را که دچار آنوریسم کاذب شریان زیر چنبری، رگی اصلی که از زیر استخوان ترقوه عبور می‌کند، شده بود به من معرفی کرد تا جراحی کنم. آنوریسم در اثر اصابت گلوله به وجود آمده و در حال پاره شدن بود. این بار ورق برنده دست آن‌ها بود. من جرّاح عروق بودم! عمل جرّاحی در این بیماری از بزرگترین عمل‌های جراحی عروق به حساب می‌آمد. پزشک آلمانی دوست داشت موقع عمل جراحی حضور داشته باشد. من هم استقبال کردم. می‌دانستم بهتر است این عمل جراحی در جایی باشد که امکان دسترسی به استرنوتونی، استخوان ترقوه که روی رگ زیر چنبری قرار دارد و در جلوی قفسه‌ی سینه قرار دارد، باشد، امّا به لطف خدا با سرعت و تسلط کامل بیمار را جراحی کردم. جراح آلمانی با شگفتی زیاد فقط به من خیره شده بود و همچون سربازی مؤدب چند متر پشت سر من با قدم‌های منظم نظامی راه می‌رفت.

یک پزشک بلژیکی هم آنجا حضور داشت. او همراه پزشکان بدون مرز فرانسه آمده بود. انجام این عمل را در کرمانشاه آن هم به دست یک جراح جوان باور نمی‌کرد و مرتب به زبان خودش از این اقدام متحورانه تمجید می‌کرد. پزشک بلژیکی چند روز بعد به اروپا رفت و کتابی با عنوان جراحی عروق برایم فرستاد که ابتدای آن با ذکر نام خدا نوشته بود "تقدیم به جراح جوان و گمنام کرمانشاهی که بزرگ‌ترین عمل‌های جراحی عروق را برای دشمنانش به بهترین وجه انجام می‌دهد."

این مشاهدات چه تأثیری روی پزشکان آلمانی داشت؟
با انجام این جراحی‌ها یکی از پزشکان آلمانی برای دریافت مجوز اعتبار ساخت بیمارستان پیش‌ساخته عازم آلمان شد و حتی یکی از پزشکان ما را هم با خود همراه برد تا شاهد تلاشش برای اجرای دستور ساخت بیمارستان باشد و سرانجام ساخت بیمارستان با این اقدامات شبه دیپلماتیک عملی شد. بیمارستانی که در خدمت آوارگان بود و حتی سال‌های بعد یکی از مراکز درمانی خوب سرپل ذهاب شد. آوارگان که بالغ بر دو میلیون نفر می‌شدند در آن منطقه و اطراف گیلانغرب مدت دو سال حضور داشتند و اواخر دوران اقامت آنها در ایران یک بار دیگر در میانشان حضور یافتم. صحنه‌ی بدرقه آنها یکی از خاطرات به یاد ماندنی من است. بسیاری از آن‌ها از سختی‌های زمان ورود به ایران و آسایش کنونی خود می‌گفتند. چقدر دشمنی با کسانی که نمی‌شناختیم دردآور بود!