به گزارش شفا آنلاین : دختری جوان یک سال قبل به پلیس گزارش داد مادرش گم شده است. او گفت: من و برادرم ازدواج کردهایم و مادرم در خانهاش تنها زندگی میکند. دو روزی بود که از او خبر نداشتم. اول فکر کردم شاید با دوستانش جایی رفته باشد اما بعد نگران شدم، چون اگر جایی رفته بود حتماً تماس میگرفت. وقتی سراغ مادرم را از دوستانش گرفتم، آنها هم بیاطلاع بودند.
ماموران با شکایت این دختر، تحقیقات خود را آغاز کردند. آنها وقتی وارد خانه ژاله شدند مشاهده کردند جسد او در حمام رها شده است.
آثار بر جا مانده روی جسد نشان میداد گلوی ژاله بریده شده است. پلیس جسد را به پزشکی قانونی انتقال داد و تلفن همراه مقتول را بررسی کرد. همه چیز حکایت از آن داشت که ژاله با مردی به نام احسان ارتباط دارد. این در حالی بود که همسایهها به پلیس گفتند، آخرین بار وقتی که ژاله با احسان در پارکینگ جدل داشت، آنها را با هم دیدند.
حین تحقیقات، یکی از دوستان ژاله به پلیس گفت: وقتی دختر ژاله به من گفت مادرش نیست، با احسان تماس گرفتم. او به من گفت ژاله را کشته و جسدش داخل حمام است. باور نکردم و فکر کردم از سر عصبانیت این حرف را میزند، اما حالا متوجه میشوم راست گفته است. ضمن اینکه احسان کلید خانه ژاله را داشت.
پلیس متوجه شد ژاله و احسان بعد از مدتی رابطه دچار مشکل شدند و ژاله این ارتباط را به صورت یکطرفه قطع کرده و این مساله باعث درگیری بین آنها شده بود. وقتی احسان بازداشت شد، همه چیز را انکار کرد و گفت هیچ درگیریای با ژاله نداشت.
این مرد گفت: من و ژاله با هم رابطه داشتیم و منکر این مساله نیستم. من بنگاهی بودم و هر روز با ماشین مسیری را که البته مسیر ژاله هم بود، میرفتم و از آنجا بود که با هم آشنا شدیم اما من ژاله را نکشتم.
تحقیقات بعدی نشان داد احسان مرد سابقهداری است که چند سال قبل همسرش را کشته اما موفق شده بود با جلب رضایت اولیای دم از قصاص نجات پیدا کند. او بعد از آزادی سراغ ژاله رفته و با او رابطه دوستانه برقرار کرده بود.
هرچند متهم همه اتهامات درباره قتل ژاله را رد کرد اما کیفرخواست علیه او صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. در جلسه رسیدگی اولیای دم درخواست قصاص کردند.
وکیل آنها گفت: همه شواهد نشان میدهد متهم مرتکب این قتل شده و موکلان من درخواست قصاص دارند.
سپس نوبت به احسان رسید. او اتهام را انکار کرد و گفت: من صاحب بنگاه معاملات ملکی هستم. تیر سال ۹۸، ژاله به دنبال خانه اجارهای میگشت که برای اولین بار سراغم آمد. چند روز بعد در سایت دیوار خانهای پیدا کرد که از من خواست همراهش برای بازدید خانه بروم تا سرش کلاه نرود. من همراه او رفتم و سپس خانه را در بنگاهم برایش اجاره کردم. او چند روز بعد گفت یکی از بستگانش فوت شده و به شهرستان رفت و دیگر او را ملاقات نکردم. اگرچه با هم پیامکی در ارتباط بودیم اما عشقی میان ما نبود.
او ادامه داد: ژاله برای رفتن به محل کارش دنبال سرویس میگشت. چون آن زمان کار و کاسبیام خوب نبود، به عنوان سرویس، او و همکارش را به محل کار میرساندم. او یک بار مرا به رستوران دعوت کرد و من دعوت او را پذیرفتم اما دیگر از او خبری نداشتم. حتی چند باری با او تماس گرفتم اما پاسخ نداد. تا اینکه ماموران پلیس مقابل خانهام آمدند و مرا به عنوان مظنون بازداشت کردند.
متهم درباره اینکه چرا با مقتول درگیر شد و به چه دلیل کلید خانه او را داشت، پاسخ درستی نداد.
در پایان، هیات قضات برای تصمیمگیری وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند.