محمدحسن خدایی
این روزها حسن معینی در مقام نویسنده و کارگردان، بار دیگر به نمایش «آوینیون» که آن را مدتی پیش بر صحنه برده بود پرداخته و تلاش کرده در بازتولید این اجرای تجربی، خوانشی زنانه از یک گروه تئاتری و حواشیاش ارائه کند. بنابراین با آنکه متن نمایشنامه تغییر چندانی نسبت به قبل نکرده اما اغلب نقشها را زنان بازی میکنند و حتی نام نمایش هم به «زنان آوینیون» تغییر یافته است. به هر حال زنانهتر شدن فضای نمایش، استلزاماتی را به همراه دارد که فیالمثل در بدنمندی اجراگران مشهود است، آنهم در نسبت با سیاستهای جنسیتی حاکم بر فضای کلی تئاتر رسمی کشور. لاجرم از دل این تغییر استراتژی، هویت اجتماعی متفاوتی برای بازیگران ساخته میشود که زنان نمایش نقش اصلیاش را برعهده دارند و به واقع اثرگذارند. حسن معینی در جایگاه یک کارگردان تجربی تئاتر، در نمایش «آوینیون» روایتی ارائه میکند از تلاش یک کارگردان جوان برای خوانشی تازه از تراژدی مکبث به میانجی آیین زار. اگر عنصر «خیانت» را یکی از بنمایههای اصلی شاهکار بیبدیل شکسپیر فرض بگیریم، این رذالت بشری اینجا رنگ و بوی محلی به خود گرفته و از یک منظر حاشیهای چون روستایی کوچک در ساحل جنوب ایران روایت میشود.
در نمایش «زنان آوینیون» خبری نیست از کارگردانی که مرد است و فرادستانه فرمان میراند و در باب زیباشناسی مورد نظرش، با ارجاع به متفکرانی چون دلوز، بروک و باربا، خطابههای آتشین قرائت میکند. این بار این کارگردان یک زن است که به تمامی نمیتواند جایگاه فرادستانهاش را فتح کند و همچون یک کارگردان مرکزنشین تئاتر که جنسیت مردانه دارد، اصالت و اهمیت مکبث شکسپیر را انکار کند. فرنوش نیکاندیش به مثابه یک زن بازیگر، این نقش را بازی میکند. زنی کارگردان که ژست فرادستی میگیرد و از طریق حضور موثر صحنهای دستورات کارگردانی صادر میکند. با آنکه کمابیش فرادستانه ظاهر میشود اما نکته اینجاست که به عنوان یک زن در اجتماع مردانه، همچنان متحمل ستم تاریخی است که نظام مردسالار به زنان اعمال میکند. جالب آنکه تونالیته صدا، نوع ایستادن و استقرار در صحنه و شیوه کارگردانی این زن، واجد صلابت و اقتدار است. او را قبل از این در نمایش «فعل» محمد رضاییراد به تماشا نشسته بودیم که چگونه به عنوان یک مدیر مقتدر مدرسه دخترانه، نظم را برقرار میکرد و از اخراج و تنبیه زیردستان ابایی نداشت. ولی در «زنان آوینیون» گویی این حضور مقتدر زنانه، خراشهایی برداشته و از نفس افتاده است. چراکه حضور او به خوبی نشان میدهد حتی بازیگرانی که استعداد بازی نقشهایی مقتدرانه را دارند به مثابه یک زن، برای داشتن عاملیت دچار محدودیتهایی پیدا و پنهان هستند. وضعیت این زنان بازتابی است از یک موقعیت متناقضنمای تاریخی. ترکیبی از صلابت و سرکوب، فرادستی و فرودستی همزمان.
به لحاظ اجرایی، حسن معینی میل دارد یک اجتماع تئاتری بسازد که مابین اجراگر و تماشاگر، امکان تعامل وجود داشته باشد. سنت نمایشهای ایرانی و اجراهایی که از دل سنتهای محلی بیرون آمدهاند اغلب مبتنی بر این تعاملپذیری بودهاند. فیالمثل تماشاگرانی که در یک مجلس شبیهخوانی حضور یافته و دل و جان به مناسک مذهبی میسپارند، در ساختهشدن آیین جمعی مردمان یک محله، نقشی اساسی دارند. همچنانکه موقعیت جغرافیایی جنوب ایران، با تمام راز و رمزهایش، با تمامی جنها و جنزدگیهایش، مستعد برپایی آیینهایی جمعی همچون زار است و تعامل مابین مردم عادی محل و جماعتی که مراسم زار را برپا کرده و برای بیرون راندن جن از بدن بیمار تلاش میکنند. پس جای تعجب نخواهد بود که حسن معینی اجرایی تدارک ببیند که تلفیقی است مابین درام مدرن با سنتهای نمایش ایرانی. از دل این رویکرد پسامدرنیستی به جهان شکسپیر، قرار است تراژدی مکبث به میانجی مناسک محلی جنوب ایران، از نو روایت شود. صد البته این اجرای پسامدرن در لحظاتی به التقاطگرایی میل میکند و به قولی همزمانی عناصر ناهمزمان میشود. به هر حال این خوانش خاورمیانهای از مکبث، دچار نوعی وجدان معذب است و زیر نگاه خیره «دیگری بزرگ» یا همان جشنواره آوینیون فرانسه. تنشی که مابین زوج بازیگر با کارگردان در طول اجرا مشاهده میشود، نتیجه سالها رویکرد استعماری است که فرانسویان نسبت به مردمان خاورمیانه اعمال کردهاند. پس نمایش «آوینیون» و «زنان آوینیون» تولید میشود تا آن جوان جویای نام خاورمیانهای که خود را کارگردانی با دانش میداند به جماعت «جشنوارهبرپاکن» آوینیون طعنه بزند که «من ایرانی با تمام بدبختیهایم موجودی خودآیین هستم و این توانایی را در خود میبینم که مکبث خودم را بر صحنه آورده و علیه مناسبات هژمونیکشده صنعت شکسپیرسازی شما قیام کنم!» نکته اینجاست که آن برگزارکننده جشنواره در پاریس و لندن، توجه چندانی به این لافزدنهای بیمعنا نکرده و اکثر اوقات از یک منظر غربی، به جهان شرقی ما با بیتفاوتی و تحقیر نگاه میکند. البته ما جماعت هنری اگر اگزوتیسم فرهنگی سرزمین پهناورمان را با فرمی مناسب ارائه کنیم، شاید به عنوان ابژهای جالب توجه که میتوان آن را در جهان سرمایهداری به کالایی مبادلهپذیر تبدیل کرد به رسمیت شناخته شویم و به نمایش درآییم.
قیاس «آوینیون» با «زنان آوینیون» نکاتی را قابل ذکر میکند. در اجرای اول، با نوعی بداعت و تازگی مواجه هستیم که کشف و شهودش برای تماشاگران جدی تئاتر وسوسهکننده و چالشبرانگیز است. نمایش دوم از این امکان مکاشفه تا حدودی محروم شده و بر زنانهتر شدن اجرا تاکید دارد. در نمایش «زنان آوینیون» میتوان تمامی آن مکانیسم پر تنش را که یک کارگردان مرد در نمایش «آوینیون» برای کنترل گروه اجراییاش بکار میبست را این بار از طریق حضور یک بازیگر زن به تماشا نشست و تفاوتها و شباهتها را قیاس کرد. از یاد نبریم که شکل حضور بدن در یک اجتماع، تحت تاثیر توزیع امر محسوسی است که نظم سیاسی آن را ممکن میکند و رانسیر این نظریه را به خوبی در آثارش صورتبندی کرده است. به دیگر سخن، یک پدیده فرهنگی، اجتماعی و سیاسی چون بدن، در یک جامعه مثل ایران این روزها، چگونه میتوان رویتپذیر شود و امکان حضور در جامعه را داشته باشد. این بدن که شامل زنان و مردان بازیگر میشود، محدودیتهایی را تجربه میکند که در هر جامعهای به اشکال مختلف وجود دارد. بنابراین تفاوت حضور بدن زنانه و بدن مردانه در پروژه پژوهشی حسن معینی، در اینجا و اکنون ما قابل اعتناست. در نمایش «آوینیون» بدن مردان در اجراپذیر کردن آیین زار، آزادی عمل بیشتری داشته و در نمایش «زنان آوینیون»، بدن بازیگران زن به واسطه عرف و شرع، کیفیت حضور متفاوتی را تجربه میکنند. از این باب، بازتولید این اثر نمایشی، واجد دلالتهایی است معنادار در نسبت تئاتر ما با بدنمندی بازیگران زن و مرد.
از منظر بازیها شاهد دو گروه از بازیگران هستیم، امیر جوشقانی و پناه بقایی که در اجرای «آوینیون» حضور موثری داشتند این بار هم تلاش دارند در خدمت گروه اجرایی باشند. همچنین فرنوش نیکاندیش و یاسمن صفایی برای اولین بار به «زنان آوینیون» پیوسته و رنگ و بوی زنانه نمایش را کیفیتی تازه بخشیدهاند. بازیها در کل خوب است و در خدمت اجرا. البته جنس بازی عبدالحمید گودرزی در مقام کارگردان در نمایش «آوینیون» تا حدود زیادی با شیوه بازی فرنوش نیکاندیش تفاوت دارد. گودرزی به مثابه یک کارگردان تجربهگرای ایرانی، با بدن مردانهاش، راحتتر فرمان میداد و بحران اخلاقی گروه اجرایی را برملا میکرد. این قضیه در «زنان آوینیون» به نظر میآید کار بیشتری میطلبد و فرنوش نیکاندیش گویی هنوز با نقش خویش کنار نیامده و در بعضی صحنهها این تنش مابین نقش و بازیگر تا حدودی
به چشم میآید.
در نهایت میتوان گفت حسن معینی در دو اجرایی که بر صحنه آورده این نکته را متذکر شده که یک اجرا وقتی واجد حقیقت است که اجراگران برای رسیدن به نقش، صداقت پیشه کرده و پشتکار داشته و به خیانت متوسل نشوند. حربههایی چون اغواگری برای نزدیکی به کارگردان و سفر به جشنواره آوینیون، امری است نکوهیده و مستوجب عقوبت. باید دل به دریا زد و بیآلایش در این موج بیم شنا کرد. موفقیت یا شکست، نه یک ارزش ذاتی، که نتیجه انبوهی از امکانها و موانع بشری و تاریخی است. جشنواره آوینیون نه یک غایت که فرصتی است برای ساختن یک اجتماع پیشروی انسانی، متشکل از جانهای شوریدهای که به میانجی بدنهایی رهایییافته رستگار شدهاند.