شناسهٔ خبر: 69706656 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جماران | لینک خبر

در گفت وگو با جماران؛

ایران باید یک دیپلماسی خستگی ناپذیر را آغاز کند

ما با یک واقعیت جدید روبه رو هستیم. در این واقعیت داده های من و همین طور تجربیات گذشته من این را نشان می دهد که میان کشورهای غربی به شمول ایالات متحده و کشورهای عربی متحد آمریکا در منطقه نوعی ائتلاف ناگفته و نانوشته برای تغییر وضعیت و معادله های جاری در منطقه به وجود آمده است. در بخشی از این ائتلاف هم رژیم اشغالگر اسرائیل است با همه جنایت هایی که در غزه و اکنون لبنان انجام می دهد. تضعیف ج.ا.ایران و نیروهای مقاومت بخشی از برنامه این ائتلاف نانوشته است.

صاحب‌خبر -

پایگاه خبری جماران، سارا معصومی: تحولات منطقه ای و فرامنطقه ای مرتبط با جمهوری اسلامی ایران بر روی دور تند قرار گرفته است. جنگ رژیم اسرائیل در نوار غزه و لبنان ادامه دارد، جنگ در سایه ایران و رژیم اسرائیل جای خود را به رویارویی مستقیم داده است، معادلات منطقه ای حداقل در ظاهر تغییر کرده و همگرایی میان ج.ا.ایران با کشورهایی چون عربستان سعودی، بحرین و مصر بر ضرورت پایان جنگ متمرکز شده و در آخرین حلقه از این زنجیره، دونالد ترامپ برای بازگشت به کاخ سفید آماده می شود.

مجموعه این تغییرات میدانی چه تغییری را در سیاست خارجی کشورهای منطقه از جمله جمهوری اسلامی ایران ضروری می کند؟ تهران برای مقابله با توطئه اسرائیل و ایالات متحده برای تحمیل نظم جدید به منطقه چه مواردی را باید در دستور  کار سیاست خارجی خود قرار دهد؟

حسین صادقی، دیپلمات بازنشسته که سابقه سفارت ایران در عربستان سعودی، کویت، امارات متحده عربی را در کارنامه پربار کاری خود در وزارت خارجه دارد در گفت و گوی تفصیلی به این پرسش ها پاسخ داده است.

 

دولت چهاردهم به ریاست مسعود پزشکیان در شرایط متفاوت منطقه ای کار خود را آغاز کرده است. به عنوان فردی که سابقه حضور در یکی از پرماجراترین سفارتخانه های جمهوری اسلامی ایران در منطقه را در کارنامه کاری دارید، فکر می کنید ما امروز و پس از هفت اکتبر ۲۰۲۳ در خاورمیانه متفاوتی زندگی می کنیم؟

خاورمیانه همواره یکی از کانون های عمده بحران و در پاره ای از دوره های تاریخی هم نقطه عطفی در تحولات جهانی بوده و بر همین اساس توانسته ساختاری را در این تحولات بین المللی شکل بدهد. این منطقه و کشورهایی که داخل این محدوده هستند یکی از مناطق مهم، استراتژیک و ژئواستراتژیک جهان به شمار می روند که در قرون متمادی به دلیل موقعیت ویژه مورد توجه قدرت های بزرگ بوده است.

این منطقه دارای ویژگی های خاصی است که نظیر آن شاخصه ها را در کمتر منطقه ای از جهان می توانیم پیدا کنیم. ما در این منطقه با شش نژاد گوناگون روبه رو هستیم که همزیستی مسالمت آمیزی داشتند و علاوه بر این مهد ظهور سه دین متفاوت اسلام، مسیحیت و یهودیت بوده است. منشاء بسیاری از کشمکش ها و درگیری ها نیز از همین جا بوده است. فرهنگی که امروز در خاورمیانه حاکم شده اساسا بر پایه معتقدات اسلام بنیان گذاری شده و بر همین اساس می بینیم که در چند هزار ساله اخیر این منطقه با انگیزه های مختلف با درگیری، نزاع و خون و خونریزی رو به رو بوده است. قدرت های بزرگ منطقه ای و فرامنطقه ای با تمامی توان خود تلاش کردند که بر این منطقه حساس و استراتژیک تسلط پیدا کنند. امروز هم ما با یک رقابت روز آمد و بسیار پیچیده بین قدرت های بزرگ منطقه ای و جهانی  روبه رو هستیم.

در پاسخ به پرسش شما این توضیحات را دادم تا بگویم که امروز درک درست این پیچیدگی و تشخیص درست کاری که باید انجام شود آسان نیست. بله، منطقه خاورمیانه و بسیاری از معادله های جاری در آن تغییر کرده و اگر نتوانیم به تشخیص درست برسیم ممکن است عملکرد و واکنش ما هم درست نباشد.

 

شاید جمهوری اسلامی ایران یکی از بازیگران منطقه ای است که اتفاقا در حال تجربه بیشترین تاثیر از تغییر معادله ها در منطقه غرب آسیا است. بر همین اساس، مهمترین پرسشی که در گفت و گو با دیپلمات ها و کارشناسان این حوزه مطرح می شود این است که تهران در برابر این تغییر صحنه و تلاش برای تحمیل نظم جدید به منطقه چه باید بکند؟

جمهوری اسلامی ایران مانند هر کشور دیگری با واقعیت های داخلی، منطقه ای و جهانی روبه رو است و باید واکنشی مبتنی بر این واقعیت ها از خود نشان دهد. ایران نمی تواند این سه عنصر را نادیده بگیرد. ما در حال گذراندن شرایط بسیار دشواری هستیم که هزینه های آن چه به صورت مستقیم و چه غیرمستقیم بر دوش مردم عادی است.

 

آیا بازنگری و اصلاح برخی سیاست های منطقه ای و فرامنطقه ای را هم در قالب بخشی از واکنش ایران به تحولات جاری توصیه می کنید؟

اصلاح و بازنگری در سیاست ها ضروری است، اما پایداری و تثبیت این روند اصلاح شده مهم تر است. ما در داخل کشور بعد از پایان جنگ تحمیلی و پذیرش قطعنامه 598 با یک دوره اصلاحات رو به رو بودیم که با اقبال در خور و قابل توجه جهانی و منطقه ای رو به رو شد. چرا دولت اصلاحات توانست چنین حرکتی را تعریف و اجرایی کرده و حتی تحسین کشورهای منطقه و فرامنطقه را هم با خود همراه سازد، اما اواخر سال ۱۳۸۳ این نگاه ها دوباره به تهران و سیاست های آن تغییر کرد؟ واقعیت این است که پس از آغاز به کار دولت اصلاحات، طرف مقابل ایران در سطح جهانی، به خصوص در منطقه، به این جمع بندی رسیده بودند که رویکرد ج.ا.ایران تغییر کرده و ریل گذاری جدیدی صورت گرفته که ج.ا. می خواهد در این مسیر حرکت کند. اما در پایان این دوره هشت ساله، اتفاقاتی رخ داد که جهان متوجه شد نه، این ج.ا.ایران همان سیاست های گذشته را دنبال می کند و تغییر جدی صورت نگرفته است.

 

این همان بحران چندصدایی در سیاست خارجی اجرایی جمهوری اسلامی ایران است. چندصدایی که البته در میدان عمل خود را نشان می دهد و باعث می شود که بعضا ما شاهد موضع گیری های متفاوت و عملکردهای حتی متناقض در برخی پرونده های سیاست خارجی باشیم؟

بله، دقیقا. اگر دقت کنید دولت تدبیر و امید هم تلاش کرد اصلاحاتی را در سیاستهای منطقه ای پیش ببرد اما کشورهای منطقه با توجه به تجربیاتی که از گذشته داشتند حاضر نشدند گام های جدی و بلندی بردارند. واقعیت این است که اگر بخواهیم یک وجه مشترک درباره ناکامی دولت های قبل پیدا کنیم این است که در حوزه تنش زدایی در عرصه منطقه ای و بین المللی به صورت عملی و جلوگیری از اقدام های متناقض از سوی افراد، سازمان ها یا نهادهای غیرمرتبط به سیاست خارجی در داخل ایران نتوانست موفق عمل و به توفیق قابل توجه دست پیدا کنند.

 

البته می دانید که برخی از مخالفان انتقاد از چندصدایی در سیاست خارجی اجرایی کشور همواره به وجود چند صدایی در این حوزه در دیگر کشورها به عنوان توجیهی برای عملکرد خود اشاره می کنند و از همین منظر آن را سودمند هم می خوانند.

آن چندصدایی با اتخاذ سیاست های متناقض در میدان عمل متفاوت است. بله، اتفاقا آن چندصدایی می تواند مفید هم باشد اما در کشورهایی که نظام حزبی با تمام الزامات و ویژگی های آن شکل گرفته و نه در ایران که هنوز چنین نظامی قابل اشاره نیست. در سایر کشورها، زمانی که یک حزب پیروز انتخابات می شود حزب رقیب همه تلاش خود را می کند که سیاست های دولت پیروز را زیر سوال ببرد، اما نکته اینجا است که این حزب بازنده قدرت اجرایی ندارد و نمی تواند چوب لای چرخ دولتی که در پرتو رای مردم قدرت را به دست گرفته، بگذارد. این حزب بازنده همه اهرم های خود را به کار می گیرد تا در آینده این دولت را شکست دهد. اما ما در کشور خود با یک پدیده نو روبه رو هستیم و طیف هایی که مخالف مثلا فلان رویکرد در سیاست خارجی هستند و البته در انتخابات هم بازنده می شوند، از قدرت اجرایی کافی و حتی گاهی به مراتب بیشتر از دولت مستقر برای به شکست کشاندن سیاست های دولت برخوردار هستند. آنها به راحتی می توانند ماشین دولت مستقر را به گل بنشانند.

ایراد از اینجا شروع می شود. متأسفانه این دخالت ها جز تخریب و ایجاد بی اعتمادی چه در میان بازیگران منطقه ای و چه فرامنطقه ای کمکی نمی کند و البته که پیامدهای منفی هم از خود به جا می گذارد.

 

می توانم از حرف شما نتیجه گیری کنم که در چند دهه اخیر همواره دولت های متفاوت در ج.ا.ایران از تغییر سیاست های منطقه ای و قرار دادن همسایگان در اولویت سیاست خارجی سخن گفته اند، اما برای تحقق این وعده ها و شعارها گام های عملی کافی را برنداشته اند و یا اگر اراده ای برای انجام این امر داشتند با موانعی در داخل که چندصدایی یکی از آنها بوده در کنار موانع خارجی برخورد کرده اند؟

بله. ببنید متاسفانه ما روش هایی را انتخاب می کنیم که مناسب و متناسب با شرایط جهانی و نیازهای داخلی کشور نیست. به عنوان نمونه شعار می دهیم که همسایگان در اولویت هستند و ما به دنبال تنش زدایی از رابطه با آنها هستیم، اما تجربیات من در چهار دهه گذشته می گوید که کشورهای خاورمیانه بخصوص کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس از حرف های زیبا و دلنشین  خسته شده و به عملکرد ما نگاه می کنند.

 ما تا زمانی که نتوانیم این تناقض را حل  کنیم نباید انتظار داشته باشیم که تحول چشمگیری در حوزه سیاست خارجی بخصوص در منطقه صورت بگیرد. یک مثال ساده بزنم، دیپلماسی اقتصادی موضوع بسیار مهمی است که عمدتا نادیده گرفته می شود و یا بستر لازم برای رشد آن شکل نمی گیرد. درست است که ج.ا.ایران با تحریم روبه رو است، اما نقش مخالفت ها و مانع سازی های داخلی را هم نادیده نگیریم. برخی از این مانع سازی ها و خودتحریمی ها ناشی از یک نگاه ایدئولوژیک است.

متأسفانه سیاست خارجی ما بین دو نگاه ایدئولوژیک و واقع گرایانه همواره در رفت و آمد بوده است. تا زمانی که ما نتوانیم میان خود و کشورهای منطقه پیوندهای اقتصادی ایجاد کنیم؛ به گونه ای که منافع ما و این کشورها به هم گره بخورد کار چندانی در دیپلماسی منطقه ای ما پیش نخواهد رفت. زمانی که منافع اقتصادی کشورهای منطقه به هم گره بخورد کشور الف متوجه می شود که اگر آسیبی به کشور ب وارد شود، او هم از این آسیب در امان نخواهد بود. لذا دو طرف تلاش می کنند که این رابطه رو به گسترش تخریب نشود و یا ضربه نبیند.

 

آیا ج.ا.ایران می تواند با کشورهایی مانند عربستان  و بحرین به دیپلماسی اقتصادی پیش از حل و فصل برخی اختلاف های امنیتی سیاسی و... برسد؟ آیا ابتدا نباید یک اعتمادسازی حداقلی در این حوزه صورت می گرفت؟

پرسش بسیار خوبی است. تا زمانی که ج.ا.ایران نتواند اعتمادسازی واقعی به وجود آورد و طرفین به این باور نرسند که در عین رقابت می خواهند با هم رشد کنند، در حوزه اقتصادی هم اتفاقی رخ نخواهد داد. البته که این اعتمادسازی امری دو طرف است. زمانی که رقابت در پرتو اعتمادسازی شکل بگیرد، بی تردید ما می توانیم وارد عرصه های اقتصادی شویم و حتی حرکت هایی را انجام دهیم که به نفع طرفین باشد. سرمایه گذاری های مشترک می تواند یکی از مهم  ترین ثمرهای این اعتمادسازی اولیه و حرکت های اقتصادی بعد از آن باشد.

 

شما در ابتدای مصاحبه اشاره کردید که ج.ا.ایران امروز با سه وضعیت متفاوت در داخل، منطقه و فرامنطقه روبه رو است و باید کنش و واکنش های خود را براساس مختصات جاری در هر کدام از این حوزه ها انتخاب کند. بر این اساس آیا فکر می  کنید رویکرد جاری ایران در حوزه سیاست خارجی مبتنی بر واقعیات است یا از آن فاصله قابل توجه دارد؟

ما پس از پیروزی انقلاب اسلامی با سه رویکرد رو به رو بودیم که تا به امروز ادامه دارد: آرمان گرایی مطلق، واقع گرایی، واقع بینی. شخص من با واقع بینی موافق هستم. اما منظور از این واقع بینی چیست؟ این طیف می گوید ما نباید آرمان خود را کنار بگذاریم، اما باید با تکیه بر واقعیت هایی که پیش روی ما است به سمت تحقق آرمانها حرکت کنیم. ج.ا.ایران باید بر اساس واقعیت های داخلی، منطقه ای و بین المللی به سمت آرمان های تعریف شده خود حرکت کند.

 

اگر بخشی از واقعیت جاری در داخل و یا منطقه با آرمان تعریف شده نظام در تناقض باشد چطور؟

من معتقدم که اینطور نیست و با وجود اینکه در برخی حوزه ها کار سخت است، اما امکان اینکه گام های بلندی مبتنی بر همین واقعیت ها و با در نظر داشتن آرمانهای تعریف شده برداریم، وجود دارد.

 

آیا بعد از هفت اکتبر واقعیت جاری در منطقه و نظم جاری تغییر کرده است؟ اسرائیل می گوید به دنبال متصل کردن هفت اکتبر به نظم جدید منطقه ای است که یکی از پایه های آن تضعیف نفوذ ایران است. آیا شاهد شکل گیری یک نظم جدید منطقه ای هستیم؟

ابتدا باید تعریفی از نظم داشته باشیم. بسیاری نظم را در مقابل بی نظمی و یا هرج و مرج قرار می دهند. هر نظمی در سطح منطقه ای یا جهانی میتواند به شکل دهی یک ساختار منسجم و کارآمد کمک کند تا در سایه این ساختار، حرکت های جمعی شکل بگیرد. در چنین شرایطی است که کشورهای مختلف احساس کنند اگر در  چارچوب این نظم قرار بگیرند، منافع آنها بهتر تأمین می شود. ما در چهار دهه گذشته شاهد فروپاشی دو نظم بودیم : نظم قدیم منطقه ای و نظم جهانی. در منطقه ما شاهد نظمی بودیم که نظام پادشاهی گذشته در ایران، رهبری آن را بر عهده داشت و یکی هم نظم جهانی مبتنی بر نظام دو قطبی. بی نظمی پیامدهای منفی بسیاری دارد. 

به گمان من تا به امروز هیچ نظمی نه در منطقه و نه در جهان شکل نگرفته و البته تلاش های بسیار جدی برای شکل دادن به نظم جدید در جریان است. برای تحلیل اقدامی که پس از هفت اکتبر رخ داد، به همان نکته ای که پیشتر گفتم باید توجه کرد؛ تحلیل بر اساس نگاه واقع بینانه. به هرحال محور مقاومت ضربه خورده و آسیب دیده، اما به این معنا نیست که از بین رفته است. مقاومت می تواند خود را احیاء کند، اما با هزینه های بسیار دشوار و سنگین. شاید حزب الله یا طیف های دیگر مقاومت مانند حماس، حوثی ها یا دیگر گروه های مقاومت در عراق و سوریه به این نتیجه رسیده باشند که در هفت اکتبر دقیق و محاسبه شده عمل نشد.

به هر حال  این اتفاق رخ داده و ما با یک واقعیت جدید روبه رو هستیم. در این واقعیت داده های من و همین طور تجربیات گذشته من این را نشان می دهد که میان کشورهای غربی به شمول ایالات متحده و کشورهای عربی متحد آمریکا در منطقه، نوعی ائتلاف ناگفته و نانوشته برای تغییر وضعیت و معادله های جاری در منطقه به وجود آمده است. در بخشی از این ائتلاف هم رژیم  اشغالگر اسرائیل است؛ با همه جنایت هایی که در غزه و اکنون لبنان انجام می دهد. تضعیف ج.ا.ایران و نیروهای مقاومت بخشی از برنامه این ائتلاف نانوشته است.

 

این اتفاق در حالی رخ داده که نخستین جرقه های تلاش برای ایجاد ائتلاف میان اسرائیل و کشورهای عربی منطقه با هدایت ایالات متحده و در قالب توافقنامه موسوم به «ابراهیم» در دوره نخست ریاست جمهوری دونالد ترامپ زده شد. اکنون نیز ترامپ به رئیس جمهور منتخب آمریکا تبدیل شده است. می توان گفت که همان کار نیمه کاره دولت اول خود را در منطقه ادامه خواهد داد؟

بله، یکی از دلایل حماس برای طراحی و اجرای عملیات طوفان الاقصی نیز همین روند مورد اشاره شما بود. هدف این روند هم تضعیف و در کنج قرار دادن محور مقاومت در منطقه بود. نخستین سفری که دونالد ترامپ در قامت رئیس جمهور داشت، به ریاض بود که در آنجا از کشورهای عربی دعوت کرد و بحث هایی در  این زمینه مطرح شد. من پیش از این نیز گفته ام که آن سفر ترامپ به عربستان را یک نقطه عطف در آغاز حرکتی برای تغییر در منطقه می دانم که توافقنامه ابراهیم ابزار آن بود. واقعیت این است که هفت اکتبر برخلاف تصور برخی  در نهایت این روند را شتاب خواهد داد.

 

در میان پاسخ شما پرانتزی باز کنیم که امروز وضعیت میان ایران با کشورهای منطقه با دوره نخست حضور ترامپ در کاخ سفید متفاوت است. به هر حال در همین روزها ما شاهد سخنان و موضع گیری های ولیعهد عربستان درباره ضرورت احترام به تمامیت ارضی ایران و بیانیه های این کشور در محکومیت حملات اسرائیل هستیم. با این وجود هم فکر می کنید که نظم مطلوب اسرائیل و آمریکا در منطقه قابل تعریف و اجرا باشد؟ به هر حال ما می دانیم که بازیگری که بازی داده نشود می تواند نقش تخریبی ایفا کند و پیش از این هم شاهد چنین مواردی در منطقه بودیم.

قطعا اسرائیلی ها یا حتی غربی ها و آمریکایی ها نمی توانند نظمی را به منطقه تحمیل کنند. در این منطقه بستر نظمی قابل فراهم سازی و اجرایی شدن است که منافع همه کشورهای منطقه را تأمین کند. در میان کشورهای منطقه، حتی اگر فقط یک کشور احساس کند که نظم جدید در حال شکل گیری تحمیلی و مخرب منافع آن است، می تواند همه توان خود را به کار بگیرد که چنین نظمی شکل نگیرد. این یک واقعیت غیرقابل انکار است که تا زمانی که در این منطقه صلح پایدار شکل نگیرد، ما نمی توانیم شاهد نظم جدید و پایداری شرایط در منطقه باشیم.

 

وزیر خارجه در یکی از نخستین اقدام های خود پس  از آغاز به کار به یازده کشور منطقه سفر کرده است. در رسانه هایی چون سی ان ان و نیویورک تایمز و غیره می بینیم که به این سفر به عنوان یک نقطه مهم در دیپلماسی منطقه ای دولت چهاردهم بخصوص در شرایط جاری منطقه اشاره می شود. تعمیق دیپلماسی منطقه ای برای مقابله با نقشه اسرائیل برای شکل دادن به نظم منطقه ای جدید تا چه اندازه ممکن و کارگشا خواهد بود؟

شوربختانه ما معمولا اقدام های به موقع و به هنگام در سیاست خارجی انجام نمی دهیم. اقدام ها اگر دیرهنگام و یا زودهنگام باشند، به نتیجه برای ما منتهی نمی شوند. اقدام باید به هنگام باشد. سیاستمدار خوب باید مانند یک کشاورز خوب باشد. مثلا یک کشاورز باید بداند که چه زمانی بذر خود را بکارد و چه زمانی برداشت کند. متأسفانه در چند دهه اخیر در برخی موارد ما زمانی تحرکاتی از خود نشان دادیم که در وضعیت بحرانی قرار گرفته بودیم. این در حالی است که تحرکات ما باید زمانی انجام شود که اوضاع نسبتا آرام است و با طرف یا طرف های مقابل در موضع برابر قرار داریم.

به دنبال پیروزی دولت مسعود پزشکیان، ما شاهد تحرکات سیاست خارجی در حوزه همسایگان بودیم. در همین راستا، رئیس جمهور در اجلاس های منطقه ای که نقطه عطفی در شکل گیری سیاست خارجی دولت جدید بود شرکت کرد. این تحرکات خوب و بیانگر تلاش دولت برای توسعه روابط با کشورهای منطقه و نگرش جدید به ائتلاف سازی های منطقه ای است.

 

آیا تحرکات در این سطح کافی است و یا می تواند به نتیجه مثبت و البته بلندمدت برای ج.ا.ایران تبدیل شود؟

به باور من نه. نقصان مهم و قابل تامل، ضعف ما در دو  حوزه اجرایی کردن وعده ها و دیپلماسی عمومی بوده است. منظور از ضعف در اجرا چیست؟ ما مثلا با فلان کشور همسایه درباره برخی موضوعات مهم و استراتژیک تفاهم کردیم، اما بخش مهمی از موارد تفاهم شده را اجرایی نکردیم. این وضعیت نه تنها به بهبود شرایط ما کمک نکرده، بلکه آسیب جدی هم وارد کرده است. دوم هم در حوزه دیپلماسی عمومی، عدم حضور افرادی که تخصص های لازم را برای تحقق دیپلماسی عمومی و سیاسی کشور دارند، یکی از حوزه های اصلی ضعف و ناکامی ما بوده است.

ما امروز شاهد یک سری تحولات بی سابقه هستیم. مثلا سران اتحادیه اروپا در نشست مشترک با سران کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس برای نخستین بار بیانیه ای تند و تیز علیه تمامیت ارضی ایران صادر می کنند. شاید ندانید که در مقطعی که روابط ج.ا.ایران و عربستان در حال بهبود بود، پادشاه وقت عربستان ورود کرده و مانع از پیشروی امارات متحده عربی در پیگیری این ادعا شد. پس زمانی که کاری را به موقع و به هنگام انجام دهیم، نتیجه هم می گیریم. پس چرا این موضع گیری ها تغییر می کند؟ به دلیل برخی سیاست ها و فشارهایی که می خواهند به ایران وارد کنند. بخشی از این موضوع هم به عملکرد ایران بازمی گردد. ما نتوانستیم در برخی حوزه ها عملکرد  درستی داشته باشیم. 

 

شما تعمیق این دیپلماسی منطقه ای را بخشی از بازدارندگی ج.ا.ایران در برابر نقشه های اسرائیل می دانید؟

در بحث بازدارندگی کارهایی که در کشور صورت گرفته قابل تقدیر است و باید نیروهای نظامی را مورد تشویق و تقدیر قرار  داد. اما بازدارندگی اصلی پیوند محکم میان مردم و حاکمیت است. بازدارندگی واقعی زمانی معنا پیدا می کند که توسعه و رشدی که در عرصه نظامی امنیتی به وجود می آید، به موازات انسجام ملی باشد. دشمن به چنین مجموعه ای نمی تواند آسیب وارد کرد، اما اگر شکاف ها بین مردم و حاکمیت تعمیق شده و اعتماد عمومی آسیب دیده باشد، دشمنان ایران از  این فرصت ها سواستفاده می کنند. 

 

رابطه ایران با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس همواره متاثر از فاکتور امریکا و البته در سالهای اخیر تلاش برخی از آنها برای عادی سازی روابط با اسرائیل بوده است. ما همواره از اینکه ایران چه اشتباهاتی کرده و چه اصلاحاتی باید صورت بدهد صحبت کردیم، اما اگر برخی رفتارهای منطقه ای ایران برای کشورهای عربی منطقه نگران کننده بوده، رابطه این کشورها و میزبانی آنها از پایگاه های نظامی امریکا هم برای تهران نگران کننده است. فکر می کنید که  کشورهای مقابل ایران در این مخاصمه منطقه ای هم به این درک رسیدند که قدرت و نقش ایران  را به رسمیت بشناسند؟

واقعیت این است که نگاه ج.ا.ایران به حضور نیروهای خارجی در منطقه خلیج فارس، با نگاه این کشورها به این مقوله متفاوت است. ما حضور قدرت های خارجی در منطقه را مخل امنیت منطقه می دانیم. طرف مقابل می گوید که حضور نیروهای خارجی، به خصوص آمریکا، تأمین کننده امنیت ما است. آیا احتمال دارد که در صورت شکل گیری شرایط جدید در منطقه، فاصله این دو نگاه از هم کمتر شود و همه بازیگران منطقه ای به این نتیجه برسند که حضور نظامی بازیگران خارجی باید پایان یابد؟ بله، اما زمانی که یک اعتماد دوطرفه میان بازیگران منطقه ای شکل بگیرد. زمانی که طرفین احساس کنند که تهدیدی از سوی طرف مقابل متوجه امنیت آنها نیست. ما باید تلاش کنیم که این اعتماد دو جانبه میان کشورهای منطقه شکل بگیرد و دو طرف به درک مشترکی از منافع برسند.

 

نقشه راهی که ایران باید طی کند، چه مختصاتی دارد؟

در تعریف هر نقشه راهی آنچه باید مد نظر ج.ا.ایران باشد حفظ تمامیت ارضی، وحدت ملی و امنیت و رشد و توسعه کشور است. ما باید بپذیریم علیرغم همه نقصان ها و ضعف هایی که در نظام بین الملل وجود دارد، اما این نظام یک واقعیت است و باید در قالب این واقعیت به دنبال تأمین منافع خود باشیم. منظور من این نیست که تسلیم این واقعیت بشویم اما باید آن را بپذیریم. اگر این واقعیت را بپذیریم می توانیم در عرصه بین المللی وارد یک بازی بشویم و در حین بازی فضای مانور خود را تعریف کنیم. ما اگر وارد این میدان شویم، با توجه به قابلیت ها و ظرفیت هایی که در کشور  و همینطور ظرفیت های شخصی که وجود دارد، می توانیم جایگاه خود را پیدا کنیم و در جهت تحقق منویات خود گام های موثری برداریم.

جمهوری اسلامی ایران باید بازنگری و بازخوانی در سیاست هایی که در بیش از چهار دهه گذشته تاکنون در عرصه داخلی، منطقه ای و بین المللی اتخاذ کرده صورت بدهد. تنها معیار در این زمینه باید رشد و توسعه کشور باشد. ما باید به این پرسش پاسخ دهیم که آیا از سیاست های چند دهه گذشته که تا به امروز هم ادامه داشته جواب مثبت گرفته ایم؟ آیا این سیاست ها به رشد و توسعه کشور کمک کرده است؟ آیا باعث ارتقا جایگاه ایران در سطح منطقه ای و بین المللی شده است؟ اگر بله، این سیاست را ادامه دهیم. اگر به این نتیجه رسیدیم که خیر سیاست های ما کاملا پاسخگوی نیازهای ما نبوده و علیرغم اینکه ما آرمان های بسیار خوبی داشتیم، اما جواب مطلوب را از این سیاست ها نگرفتیم؛ در یک حرکت عاقلانه باید در این سیاست ها و یا نحوه اجرای آنها بازنگری کنیم. منظور این نیست که جمهوری اسلامی ایران از آن اصول اصلی فاصله بگیرد و یا آرمان های خود را زیر  پا بگذارد، بلکه می  تواند روش های خود را تغییر دهد.  

نکته دیگر، اعتمادسازی است. نه فقط ج.ا.ایران که سایر کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای هم باید رویکرد حق پنداری، تمامیت گرایی و  مطلق  گرایی کامل خود را کنار بگذارند. در این چارچوب باید به سمتی برویم که نقش برخی نگاه ها و رویکردهای قومی و مذهبی در برخی از سیاستگذاری ها را کمرنگ کنیم. باز این بدان معنا نیست که این نگاه ها را نادیده بگیریم، چرا که مردم ما باورهای دینی محکمی دارند و  این باید به قوت خود باقی بماند اما نقش این مسائل را باید در برخی از عرصه ها مدیریت کنیم.

 

فکر می کنید در داخل ایران و در نهادهای مختلف اجماع و همصدایی برای تنش زدایی از رابطه با کشورهای همسایه وجود دارد؟ به هر حال در برخی دوره ها شاهد برخوردهای متناقضی در داخل بودیم؟

ما نمی توانیم تجربیات خود و جهان را نادیده بگیریم. برخی راه ها رفته شده و آسیب شناسی شده و ما امروز باید بر اساس منافع و مصالح خود عمل کنیم. ما باید منافع دیگر کشورهای خاورمیانه و به خصوص کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس را هم مورد بررسی قرار دهیم. ما باید به یک فهم درست و واقعی از منافع قدرت های خارج از منطقه در خاورمیانه برسیم. باید تعریف مشترک و محورهای مشترکی را برای مقابله با افراط گرایی و تروریست پیدا کنیم و اتفاقا همین موضوع می تواند به نقطه همکاری ما با کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای تبدیل شود.

ما ممکن است در حوزه های متفاوتی با برخی کشورهای منطقه و یا فرامنطقه اختلاف داشته باشیم، اما در برخی حوزه ها هم منافع مشترک داریم که می توانیم آنها را مبنای همکاری قرار دهیم. این همکاری مشترک می تواند بستر مناسبی برای گفت و گو درباره موضوعات مورد اختلاف که اتفاقا چالشی هم هستند درست کند. جمهوری اسلامی ایران در منطقه مثلا در بحث عراق پس از صدام حسین و یا در حوزه مبارزه با داعش زمینه های همکاری مشترک بسیاری با بازیگران مهم منطقه ای و فرامنطقه ای داشته و منافع مشترک هم در این حوزه ها داشته، اما نتوانسته از اقدام های مثبتی که انجام داده در قالب یک همکاری چند جانبه بهره برداری کند. از این فرصت ها باید استفاده کرده و بهره برد.

 

فکر می کنید تلاش ایران برای جلب اجماع منطقه ای برای پایان دادن به جنگ غزه می تواند بستری برای کار بر اساس منافع مشترک باشد؟

این یکی از فرصت هایی است که ایران می تواند از آن استفاده کند. ایران باید به سمت ایفای نقش سازنده برای کاهش تنش در منطقه و جلوگیری از تجاوزهای رژیم صهیونیستی حرکت کند. بالاخره اسرائیل  در حال نسل کشی در غزه و جنایت در لبنان است. ما در این خصوص با سه حوزه افکار عمومی جهانی، برخی سازمان ها و نهادهای بین المللی و سیاستمداران کشورها روبه رو هستیم که در دو حوزه اول و دوم احساسات ضد اسرائیلی و انتقاد از جنایت های  این رژیم به چشم می خورد، اما در حوزه سوم که قدرت های بزرگ را شامل می شود شاهد تداوم و حتی تعمیق حمایت از اسرائیل هستیم. نقش  اصلی را هم  این قدرت های بزرگ ایفا می کنند.

در جنایتکار بودن رژیم صهیونیستی شکی وجود ندارد و ما باید به عنوان عضوی از جهان اسلام و جامعه جهانی تلاش کنیم به جنایت های این رژیم پایان بدهیم، اما آیا ج.ا.ایران می تواند به تنهایی این بار را به دوش بکشد؟ قطعا خیر. این روندی است که به کمک همه بازیگران بین المللی و پرداخت هزینه از سوی آنها نیاز دارد. در این زمینه باید توجه داشته باشیم که مسأله فلسطین در نقطه صفر  آن یک مسأله «اسرائیلی - فلسطینی»،  پس از آن، «عربی - اسرائیلی» و سوم «اسلامی – اسرائیلی» و چهارم، «انسانی-اسرائیلی» است. مسلمانان همواره در دفاع از مظلوم و ایستادن در برابر متجاوز و یا ظالم مسئولیت دارند و جدا از آن هر انسان آزاده ای نمی تواند چشم خود را بر تجاوزهای اسرائیل ببندد.

با این نگاه، اتفاقا زمینه برای همکاری ایران با سایر کشورهای عربی و اسلامی و سایر کشورهایی که از بعد انسانی به قضیه فلسطین نگاه می کنند، فراهم می شود و نیازی نیست که جمهوری اسلامی ایران به تنهایی هزینه مقابله با اقدام های جنایتکارانه رژیم اسرائیل را پرداخت کند.

جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر باید برای باز کردن باب گفت و گو با بازیگران مختلف مانند اتحادیه اروپا یا بازیگران منطقه ای و... شرایط و بستر جدیدی خلق کند. ایران باید این واقعیت را برای همه عیان کند که اگر جنگ فراگیر در منطقه آغاز شود تر و خشک، کوچک و بزرگ در منطقه و فرامنطقه با هم خواهند سوخت. ایران باید یک دیپلماسی خستگی ناپذیر را آغاز کند و این هم مأموریتی نیست که غیرممکن باشد. شاید در برخی حوزه ها دیر شده باشد، اما هنوز هم فرصت هایی برای جبران وجود دارد.

در همین جا به این نکته اشاره کنم که من برون سپاری برخی مسئولیت ها و واگذاری آن به واسطه ها را به نفع منافع ج.ا.ایران نمی دانم. من مخالف این بودم که ما در رابطه با عربستان سعودی هم از طریق واسطه کار کنیم. اعتقاد من این بود که چرا مستقیم کار نکنیم؟ وقتی همسایه و مسلمان هستیم، تهدیدها و منافع مشترک داریم و البته اختلاف هایی هم با هم داریم می توانیم با هم گفت و گو کنیم.

اخبار مرتبط

انتهای پیام