سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - معصومه دادگر، کارشناس کتاب کودک و نوجوان: کتاب «آسمان مگر تمام میشود؟» سروده منیره هاشمی منتشرشده در مؤسسه فرهنگی منادی تربیت است. این اثر شایسته تقدیر بخش شعر نخستین جشنواره ملی و بینالمللی کتاب کودک و نوجوان ۱۴۰۳ شده است.
کتاب «آسمان مگر تمام میشود؟» با تصویرگری مینا معصومی برای گروه سنی نوجوان بالای ۱۵+ سال مناسب بوده و چاپ اول آن در سال ۱۴۰۲ روانه بازار شده است.
«آسمان مگر تمام میشود؟» کتابی است دارای ۵۱ صفحه و ۲۰ سروده با عناوین «چندتا پرنده، چندتا درخت؟»، «ابر روی دفترم»، «پدربزرگ»، «به سمت بیکران»، «نامهای برای من»، «شهر»، «شادی»، «سنگ»، «جاذبه»، «پشت ویترین زندگی»، «یک روز دیگر»، «دوست دارمت»، «مترو»، «روبهرو»، «هدیهی تولد»، «من شبیه نقطهام»، «پاییز رنگها»، «آدمی که ما ندیدهایم»، «دیدن» و «چرا خستهای».
دوره نوجوانی دورهای است سرشار از استرس، دلهره و گاه غم و اندوه. در این مجموعه شعر سعی شده است این حسها از مخاطب دور شود. این اشعار، نوجوان را به تلاش، شکرگزاری از خداوند، دوستداشتن و امید به زندگی و آینده دعوت میکند.
استفاده از فضاهای گوناگون و حسهای مختلف مانند خانه، طبیعت و عناصر طبیعی باران، آسمان، دشت، درخت و ابر… حس زندگی و شادی را در فضای کتاب بالا می برد که موجب تقویت قوه تخیل خواننده است.
از ویژگی اصلی این اشعار میتوان به تصویرسازی و خیالپردازی اشاره کرد که برای نوجوانان ملموس است. انتقال حس دوری از یأس و ناامیدی در هر یک از اشعار، امیدبخشی را نوید میدهد.
سبک سرودههای این اثر مابین شعر سپید و نیمایی است.
منیره هاشمی، شاعر کودک و نوجوان است که به غیر از سرودن شعر، در زمینه نوشتن مقالههای ادبی نیز فعالیت دارد. او متولد ۱۳۵۹ در مشهد و دانشآموخته رشته دبیری زبان و ادبیات فارسی است. هاشمی از ۱۳ سالگی سرودن را آغاز کرد و شعرهایش در روزنامهها و مجلات مختلف به چاپ رسیده است. این شاعر با کانون شعرا و نویسندگان، انجمن شعر اداره ارشاد و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشهد همکاری داشته و دارد. تخصص او در حوزه ادبیات کودک و نوجوان است و بهعنوان مربی فرهنگی در مرکز فرهنگیهنری کانون استان خراسان رضوی مشغول به فعالیت است. از آثار او میتوان به «حرم پر از آینه بود»، «پیراهن مشکی» و «خداجونم از تو سپاسگزارم» اشاره کرد.
در شعر «هدیهی تولد» از این مجموعه میخوانیم:
صبح زود
جز تو هیچکس به یاد من نبود
با زبان یک کلاغ
با نسیم پاک باغ
با نوازش قشنگ آفتاب
گفتهای: «تولدت مبارک است»!
میشود مگر
مهربانی تو را ندید؟
دوستم خدا!
هدیههای تو رسید.
∎