شناسهٔ خبر: 69702744 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اعتماد | لینک خبر

استبداد آموزشي

اميرعلي مالكي

صاحب‌خبر -

ناديده مي‌گيرند! بله، [شبه] آكادمي ايراني استاد نشنيدن است. همه ما، روزگاري حرفي داشته‌ايم كه شنيده شدن آن را سخت مي‌پسنديديم، هر مقدار هم كه [از ديدِ بسياري] كمدي يا حتي عبث بوده باشد. با اين ‌حال تا آزمون و خطا صورت نگيرد، راه بهتر بودن از ميانه خاكستر اشتباهات برنمي‌خيزد. استادان ايراني (روي صحبت من با اهالي علوم‌انساني است) البته بهتر است بگوييم جمعي كثير، چون همچنان عده اندكي هستند كه خلافِ جهت شنا مي‌كنند، به پيوسته «سخن‌ورزي» عادت كرده‌اند و تنها از بيان آنچه براي خود مي‌پسندند،  لذت مي‌برند.
 البته احتمالا علت اصلي آن، نبود فضاي گفتمان در دانشگاه‌هايي است كه هم استاد و هم دانشجو را - كه فردا روز استاد ديگر دانشجويان خواهد بود - شنونده تربيت كرده‌اند و تنها با بيان مكرر يك‌سري اطلاعات هميشگي و خاك‌خورده، در خيالِ خود خوشحالند كه «كار» مثلا «علمي» انجام مي‌دهند. ما در آموزش مستبد شده‌ايم و گويا جز طنين صداي خود، نداي ديگري را به‌ گوش راه   نمي‌دهيم.
 اين دقيقا برخلاف تجربياتي بود كه اينجانب از آكادمي‌هاي غربي به دست آورده بودم، زيرا در آنجا، از سنين پايين، هر ايده‌اي «حداقل» ارزش يك‌بار شنيده شدن را دارد؛ حتي اگر به دل آقايان‌شان نشيند. خب، بيايد دوباره تورقي در صفحات تجربه «ايراني فلسفيدنِ» خود داشته باشيم. آيا همواره چنين بوده؟ من گمان نمي‌كنم، زيرا به نظر مي‌رسد فلسفه  در ايران،  در مسير  تعريف آموزشي گفتمان‌پذير قدم برمي‌داشته  است. 
سهروردي در «في حالتِ طفوليت» به  اهميت «پرسش و پاسخ» توجه ويژه‌اي دارد. او با ايجاد يك فضاي آزمايشي براي «دانشجو» سعي مي‌كند تا علم‌آموز را درباره آنچه سعي در بيان و صورت‌بندي دارد، به فكر وا دارد. آنجا كه مي‌گويد: «هر سخن به هر جاي گفتن خطاست و هر سخن از هر كس پرسيدن هم خطاست»، درست به‌مانند روش ژاك رانسير در «استاد نادان» تلاشي براي متوسل كردن دانشجو به ذكاوت خود، براي ايجاد گفتمان در فضاي يك محيط آموزشي است، زيرا آن‌طور كه رانسير اعتقاد دارد چنين عملي باعث مي‌شود تا ما «چيزي را  كه نمي‌دانيم تدريس  كنيم.»
 به عبارت ديگر، سهروردي و رانسير توپ را در زمين‌بازي شخصي مي‌اندازند كه قصد دارد پرسشي را مطرح كند، چراكه چنين مسووليتي به او اين امكان را مي‌دهد تا بهترينِ خود را به نمايش بگذارد. شما فكر كنيد تا مي‌خواهيد سوال كنيد، نه خدايي‌ناكرده مخالفت، با اين برچسب «كه چيز زيادي سرت نمي‌شود»، روبرو مي‌شود، حال در اين موقعيت نه شما مي‌توانيد از استاد چيزي بياموزيد و نه استاد مي‌تواند با استفاده از صحبت شما داده بيشتري ارائه كند و اينجاست كه برخلاف عقيده سهروردي «سخن از اهل  دريغ  مي‌شود.»
 مي‌توان «گجت‌وار» از سخنان سهروردي در رساله مذكور، چنين برداشت كرد كه آموزش در يك فضاي امن و آزاد، به‌دور از ترس، به ‌خصوص نسبت به جايگاه استاد و شاگرد، مي‌بايست رشد كند، زيرا «هر بيگانه‌اي كه بداند دلِ او بينا نيست، تواند بود كه بينا شود»، البته به شرط آنكه ما به او اين اجازه را بدهيم كه ازجانب زبان خود با پرسش‌وپاسخ، اگر اشتباهي دارد، كشف و با همياري شخصِ پرسشگر، براي رسيدن به «درستي»، اقدام‌هاي لازم صورت  بگيرد.
 اين فلسفه به ما كمك مي‌كند تا از پرورش استادان «ضبط‌صوتي» كه تنها يك‌سري حرف‌هاي هميشگي را تكرار مي‌كنند، جلوگيري كنيم، زيرا با وجود چنين امكاناتي شخصِ استاد نيز بايد با به‌روز كردن خود، به ابزارهاي لازم براي دوام آوردن در چالش‌هاي آموزشي مسلح شود. مشكل آن است كه در تدريسِ ايراني، صحبت كردن نشانه «پررويي» و ابراز عقيده نماينده «مخالفتي تمام عيار با جايگاه معلم» معرفي مي‌شود، درصورتي‌كه اندكي قبل‌تر «ايده‌پردازي» و «خيال‌پروري» از ديدِ فارابي محركي براي پرورش انديشه مدينه فاضله در تفكر مردمان هر عصر است. 
شما در آغاز، به عقيده اين فيلسوف، بايد امري را تخيل كنيد تا بعد بتوانيد به ياري اهل دانش، به برهان يقيني دست يابيد. به عبارت ديگر، براي فارابي، تخيل، هنر آزمون و خطا براي شروع مسير فكر كردن و دانش‌ورزي است، زيرا دستيابي به دانشِ ناب بدون تلاش و پيگيري بهترين روش‌هاي آن از آغاز، شدني نمي‌تواند باشد. احتمالا رسيدن به سعادتي چون دانش، براي فارابي درجاتي داشته و صرف همين يكي از پايه‌هاي آن «خيال‌پروري» بوده است، زيرا آن‌طور كه چاد ميلر، پژوهشگر فلسفه‌ورزي با كودكان و نوجوانان مي‌گويد، پديد آوردن يك فضاي مناسب براي صحبت درباره هرچيزي كه ذهن ما را نسبت به يك موضوع درگير كرده است، مي‌تواند موتور محرك خوبي براي علم‌آموزي باشد، زيرا تا ما با علم احساس راحتي نكنيم، طبيعتا او نيز به ما چهره خوبي از خود نشان نمي‌دهد و بهتر است نگوييم ملتي كه در دانش عقيم است، به ‌خصوص در علوم گفتمان‌محور، چه بر سرش مي‌آيد (نگاه كنيد به: همنشيني ِكودكان و فلسفه در كلاسِ درس | وب‌سايت پراكسيس). 
فارابي همچنين در «انديشه‌هاي اهل مدينه فاضله» با تاكيد بر ماهيت آموزش، تعليم را تنها با ايجاد سخن و گفتار عملي مي‌داند، چراكه عدم وجود چنين قوه‌اي مردمان را در انديشيدن سطحي كرده و سرانجام جاي عمل براي رسيدن به نيكي‌ها خالي مي‌شود، زيرا بنا برعقيده او، تا چيزي فهميده و عادت نشود، اراده مردم به حركت در نمي‌آيد. البته منظور از عادت در اينجا، هميشگي بودن يك عمل نيست، بلكه دروني شدن آن است، زيرا، همان‌طور كه رانسير مي‌گويد تا انديشه به كلام در نيايد و امكان انتقال آن وجود نداشته باشد، جايي از كار تا ثريا مي‌لنگد. حال اين‌بار، اساتيد ايراني، زماني كه سوالي شنيدند، بهتر است به فلاسفه وطني گوش بدهند و آموزش را به‌مثابه جايگاهي براي گفت‌وگو بپذيرند، زيرا تفكر به ارزش ذهن‌هاي جوان، شايد آن‌طور كه هُلدرلين از زبان سقراط مي‌گويد، آغاز خرد باشد: «جواني ارجمند را اويي درمي‌يابد كه جهان را در نوشته باشد.»