به نام خدا بازیکنانی هستند که دستاوردهای بسیار بیشتر در عرصه اروپایی و جهانی دارند اما بعید به نظر میرسد که هیچ یک از آنها کنترل فوتبال انگلیس را در دست گرفته، آن را به خواست و میل خود تغییر داده و در نهایت به جایگاهی بهتر رسانده باشد، کاری که کانتونا انجام داد و همین باعث شده که ما به نبوغ او تعظیم کنیم. اولدترافورد، 21 دسامبر 1996. منچستریونایتد مثل همیشه 0-4 پیش افتاده که دیوید مِی پاسی را برای اریک کانتونا که عقب کشیده و درست پشت خط میانی زمین منتظر است، ارسال میکند.
سه بازیکن ساندرلند به او نزدیک میشوند. ریچارد اورد از پشت تکلی زده و سعی دارد مانع از چرخیدن او شود. لمس توپ کانتونا باید خوب باشد که هست. این لمس توپ چنان خوب است که انگار توسط بازیکنی با کفشهای مخملی انجام شده، یکی از بازیکنان حریف و سپس دیگری را از سر راه برداشته، با سرعت میچرخد، از اورد عبور میکند، از کوین بال عبور میکند و بار دیگر اورد را پشت سر میگذارد تا این بازیکن ساندرلند تکلی در هوا بزند. جمعیت غریو شادی سر میدهد اما کار این کاپیتان منچستریونایتد هنوز به پایان نرسیده است.
او هرگز چندان سریع نیست اما وقتی حرکت را شروع میکند، میتوانید حس کنید که اتفاقی در حال رخ دادن است. او توپ را برای براین مککلر میفرستد و در انتظار یک و دو به حرکت ادامه میدهد. اندی ملویل آماده است تا مسیر او را سد کند اما کانتونا با عزمی راسخ از او عبور میکند.
وقتی پاس برگشتی از سوی مککلر ارسال میشود، کانتونا وارد محوطه جریمه شده است. او به اطراف نگاهی کرده و دروازهبان ساندرلند را میبیند که لیونل پرز، هم تیمی سابقش در نیم، است و به سمتش میآید. شاید حدود هفت متر فاصله بین آنها و همین مقدار فاصله تا دروازه است. کانتونا دقیقا میداند چه کار کند. محاسبه فورا انجام میشود. او با پای راستش توپ را به صورت چیپ میاندازد و آن را از بالای سر پرز رد میکند تا با انحرافی بینقص تا تیر دورتر پیش رفته و وارد دروازه شود.
این نمایی از زیبایی و یکی از خاطرانگیزترین گلهای تاریخ لیگ برتر است. زمانی که جمعیت میایستد و فریاد خوشحالی سر میدهد، کانتونا ایستاده و 360 درجه میچرخد تا تحسین هواداران را به طور کامل جذب کرده و از آن لذت ببرد. این کانتونای واقعی است: با سینهای جلو داده، یقه بالا زده و چانه بالا گرفته، ظاهری که فقط نشان از اعتماد به نفس بالای او ندارد، بلکه نشان از غرور و تکبر است طوری که انگار تماشاگران و سایر بازیکنان را به زمین بازی دعوت کرده تا در برابر نبوغ او سر تعظیم فرود بیاورند.
این حسی بود که گاهی در سالهای اولیه لیگ برتر وجود داشت. انگار او از بُعد دیگری آمده بود، موجودی برتر با مجموعه مهارتها و مغزی فوتبالی که فراتر از درک ما بود. او در زمین این توانایی و شخصیت را داشت که حتی ملالتبارترین عصرهای شنبه را نیز جذاب و هیجانانگیز کند. بیرون از زمین با کنایه صحبت میکرد که صرفا به رمزآلود بودنش اضافه میکرد.
این احساس ” دیگری بودن” بدون شک نقشی اساسی در میراث جاودان کانتونا دارد. به نظر میرسید که قدرتهای او فرازمینی هستند. او کارهایی میکرد که هیچ یک از بازیکنان حاضر در لیگ برتر آن زمان حتی نمیتوانستند تصور کنند. زمانهایی خصوصا در اواخر فصل 96-1995 بود که به نظر میرسید او منچستریونایتد را به سمت موفقیت میکشاند. او تیم سر الکس فرگوسن و به همراه آن، فوتبال انگلیس را تغییر داد.
برای کسانی که شاهد تاثیرگذاری او بر منچستریونایتد نبودند- و پیش از آن برای مدتی کوتاه در لیدز یونایتد که به کمک او فاتح آخرین لیگ فوتبال پیش از آغاز دوران لیگ برتر شد- او شبیه به شخصیتی اساطیری به نظر میرسید. و از جهاتی باعث درخشان شدن (و گاهی تاریک شدن) فوتبال انگلیس به مدت پنج و نیم سال دراماتیک شد؛ پیش از آن که در هالهای از غبار محو شود. او نه تنها از منچستریونایتد رفت، بلکه در فاصله شش روز مانده تا تولد 31 سالگیاش از دنیای فوتبال خداحافظی کرد.
کانتونا از نظر آماری نمیتواند به بسیاری از مهاجمان نوکی که در این فهرست پایینتر از او قرار گرفتند، نزدیک شود. هفتاد گل در 156 بازی لیگ برتر مطمئنا آمار هجومی خوبی است اما باعث شده که او فاصله زیادی با صدرنشینان فهرست بهترین گلزنان تاریخ داشته باشد- او پشت تئو والکات، گابریل آگبونلاهور، کریستین بنتکه، کریس آرمسترانگ و برایان دین و یک گل جلوتر از کوین نولان است. پاس گل؟ او 56 پاس گل ارسال کرده که نصف پیتر کراوچ و یکی بیشتر از کوین دیویس است. این دو آمار را تحت عنوان مدرن “مشارکت روی گل زده” با هم ترکیب کنید تا درخشانتر به نظر برسند اما همچنان تاثیر دگرگونکننده او روی تیمش یا به صورت کلی روی فوتبال انگلیس را نشان نمیدهند.
آیا او بازیکنی در کلاس جهانی بود؟ او در رایگیری توپ طلای 1993 سوم شد اما با هر متر و معیاری از چنین عنوانهایی فاصله داشت. او در سن 25 سالگی با شهرت بازیکنی خودرای که استعداد فراوانش به شخصیت عجیبش غلبه داشت به انگلیس رفت. چهل و پنج بازی ملی او در دوران افولی بود که طی آن فرانسه نتوانست به جام ملتهای 1988 و جامهای جهانی 1990 و 1994 راه پیدا کند (و او تاثیر کمی در یورو 1992 داشت، پیش از آن که چهار سال بعد با اتفاقاتی جنجالی از این تیم کنار گذاشته شود). رکورد او در رقابتهای باشگاهی اروپا ناامیدکننده بود: پنج گل در 16 بازی اروپایی برای منچستریونایتد، به علاوه چهار گل در 11 بازی در سایر تیمها. نمیتوان مدعی شد که او با به ثمر رساندن گلهای مهمی برابر رنجرز و اشتوتگارت، تاثیرگذاری بیشتری برای لیدز در لیگ قهرمانان نسبت به منچستریونایتد داشته است.
پیش از پرداختن به کانتونا باید به تمامی این مسائل اشاره شود چون نشانگر میزان جذب و شکل دادن فضای دوران ابتدایی لیگ برتر توسط این بازیکن است. همانطور که فرگوسن سالها بعد گفت “کانتونا بازیکن درست در باشگاهی درست در زمان درست بود” – و همین حرف میتواند برای کل لیگ زده شود، حتی اگر رقبای منچستریونایتد چندان از حضور او در آن زمان استقبال نکرده باشند.
همانطور که در مقدمه این مجموعه مقالات توضیح داده شد، وقتی رقابتهای لیگ برتر در سال 1992 راهاندازی شد به هیچ وجه رقابتی حاضر و آماده نبود. رنگ و لعاب و اغراقهای صورت گرفته درباره آن بسیار بیشتر از قبل بود اما در آن زمان تیمهای کمی بودند که در این لیگ حضور داشته باشند و بتوانند حقانیت این اقدامات را ثابت کنند. انگلیس در دیدارهای جام ملتهای آن تابستان عملکرد بسیار بدی داشت. در آن زمان بازیکنانی چون رود گولیت، فرانک رایکارد، مارکو فانباستن، روبرتو باجو و حتی سه بازیکن مطرح تیم ملی انگلیس شامل دس واکر، پل گاسکویین و دیوید پلات در سری A حضور داشتند. آنها لیگ برتر تازه راهاندازی شدهای بودند که از حضور ستارهها، درخشش خاص و کیفیت محروم بودند.
کانتونا متفاوت بود. استعدادش توجه همه رو جلب میکرد و شهرتش نیز همینطور. مطرح کردن این موضوع که شهرت او در هنگام پیوستن به لیدز (با جلسه تمرینی کوتاهی در شفیلد ونزدی) از خودش پیشی گرفته بود به خودی خود نشانگر موضوع مهمی است چون در آن زمان جز نشریه ورلدساکر، هیچ رسانهای در انگلیس فوتبال فرانسه را پوشش نمیداد. اما این بازیکنی در حالی به انگلیس آمد که: 1) به دلیل توصیف کردن آنری میشل، سرمربی تیم ملی فرانسه، به عنوان “بسته گُه” در مصاحبهای تلویزیونی از این تیم کنار گذاشته شده بود، 2) به دلیل پرت کردن پیراهنش پس از تعویض به سوی ژرار ژیلی، سرمربی مارسی، توسط این باشگاه فروخته شده بود، 3) پس از پرت کردن توپ به سمت داور از روی عصبانیت در زمانی که برای نیم بازی میکرد، یک ماه محروم شد، 4) دریافت یک ماه محرومیت بیشتر به این دلیل که پس از اعلام رای قبلی تمامی اعضای کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال فرانسه را احمق خطاب کرد و 5) با اعلام خداحافظی از دنیای فوتبال به این اتفاق واکنش نشان داد. او خیلی زود مورد توجه رسانههای انگلیسی قرار گرفت که بر اساس روابطشان او را “کودکی دردسرساز” یا “بدعنق” مینامیدند.
شاید درباره تاثیرگذاری او در لیدز اغراق شده باشد اما او بدون شک انگیزه و باور تازهای در مسیر فتح لیگ در بهار 1992 به این تیم بخشید و معروفترین اقدام او در این مسیر گل سوم درخشانش در جریان پیروزی 0-3 برابر چلسی در اِلَند رود بود. این ترکیب فوقالعاده و بسیار درست به نظر میرسید- او در بالکن ساختمان شهرداری لیدز ایستاده بود و به هواداران گفت ” نمیدانم چرا دوستتان دارم اما دوستتان دارم” – و در آغاز فصل بعد در جام خیریه برابر لیورپول هتتریک کرد.
هرچند درباره کانتونا شرایط به این صورت بود که به نظر میرسید هیچچیز برای همیشه ادامه نخواهد داشت. او نتوانست تحت هدایت هاوارد ویلکینسون جایگاهی در ترکیب ثابت این تیم پیدا کند و در کمال ناباوری برای برخی از هواداران و خشم عدهای دیگر، سه ماه پس از آغاز فصل جدید به منچستریونایتد فروخته شد.
روایت چگونگی به انجام رسیدن این انتقال جزو افسانههای فولکلور اولدترافورد است. بیل فاثربی، مدیر لیدز، در 25 نوامبر 1992 با مارتین ادواردز، مدیرعامل منچستریونایتد، تماس گرفت تا احتمال جذب دنیس اروین را جویا شود. همانطور که فرگوسن توصیف میکند، او به ادواردز گفت که به آنها بگویند چنین احتمالی وجود ندارد اما در عین حال به صورت مختصر از این مدیر خواسته که درباره کانتونا سوال کند. ادواردز این سوال را مطرح میکند و در کمال ناباوری مذاکرات همانجا آغاز شده و ادامه پیدا میکند. این انتقال در فاصله چند ساعت با مبلغ فقط 1.2 میلیون پوند انجام میشود.
کانتونا به باشگاهی میپیوندد که یک ربع قرن را بدون قهرمانی در لیگ سپری کرده بود. این وسواس و علاقه بیش از حد به کسب این افتخار شبیه به احساس لیورپول تا امسال بود که موفق به قهرمانی در لیگ شدند. به نظر میرسید که غلبه بر ناامیدی ویرانکننده از عملکرد ضعیف فصل گذشته در اوایل همان سال میلادی بسیار دشوار است. آنها تنها در پنج بازی از 15 بازی ابتداییشان در فصل 93-1992 به پیروزی رسیده و میانگین کمتر از یک گل در هر بازی را به ثبت رسانده بودند. و سپس کانتونا آمد و… همه چیز را تغییر داد.
فرگوسن چند سال بعد گفت:” او به دنیا آمده بود تا برای یونایتد بازی کند. بعضی از بازیکنان با شهرت قابل احترام و زیاد زیر فشار حجم این شهرت و انتظارات کمر خم میکنند. اریک اینطور نبود. او با غرور رفتار میکرد، سینهاش را جلو میداد، سرش را بالا میگرفت و طوری بقیه را برانداز میکرد که انگار میگفت من کانتونا هستم، تو چقدر بزرگی؟ آیا به اندازه کافی برای من بزرگ هستی؟ ما تیمی الهامبخش و دگرگون شده بودیم و من میدانستیم که وقتی تابستان گذشته به دنبال کسی بودم که ویژگی ترسناک بودن ما را به سطح بالاتری ببرد، فوتبالیستی را تصور میکردم که شباهت بسیاری به اریک کانتونا داشت. من این را هم میدانستم که عملکردهای درخشان بسیاری در راه هستند.”
چهار سال و نیم بعدی گردبادی از فوتبالی سریع و خشن، جامهای قهرمانی، کارتهای قرمز و جنجالها بود. تقریبا یک شبه همه چیز سر جای خودش قرار گرفت. شرایط اولدترافورد در بیرون و درون زمین چنان تغییر کرد که دیگر قابل تشخیص با پیش از آن نبود. نمایشهایی حیرت انگیز در مسیر پایان دادن به قهرمانیای که مدتها انتظارش را کشیده بودند، ارائه شد. اروین، آندری کانچلسکیس، رایان گیگز یا حتی بازیکنی قدیمی مانند مارک هیوز، به نظر میرسید که همه بازیکنان تحت تاثیر حضور قهرمانانه کانتونا قرار گرفتهاند.
تماشای مجموعه ویدیویی از گلهای او برای منچستریونایتد یادآور عملکرد درخشان او است. گلهای تماشایی بسیاری در بین آنها وجود داشت: شوتی تماشایی از روی خط محوطه جریمه در ورزشگاه دِل پس از این که پل اینس مالکیت توپ را از ساوتهمپتون که در حال وقتکشی بود، گرفت؛ ضربه آزادی برقآسا در خانه برابر آرسنال، گل انفرادی عالی برابر کویینز پارک رنجرز در حالی که توپ را در نیمه زمین از پشت آلن مکدونالد انداخت؛ عبور از دارن پیکاک و سپس شلیک توپ از فاصله 23 متری، ارائه تکنیکی درخشان در نبردی حساس در جام حذفی در ویمبلدون، کنترل ماهرانه توپ و فرستادن والی تماشایی به گوشه دور دروازه، لمس توپ اولیه درخشان، تصاحب توپ در حین دویدن و زدن گل اول در خانه برابر منچسترسیتی، یک گل چیپ درخشان دیگر این بار با سرعت بالا در شفیلد یونایتد، شوتی با پای چپ از زاویه بسته در خانه وستهام یونایتد، والی تیر دورتر در نیوکاسل یونایتد که شرایط کورس قهرمانی را در فصل 96-1995 تغییر داد، گل درخشان دیگری برابر آرسنال یا ضربه سر و عبور دادن توپ از دیوید سیمن از فاصله 25 متری، گل پیروزیبخش دیرهنگام و دراماتیک برابر لیورپول در فینال جام حذفی 1996 وقتی او فقط یک صدم ثانیه فرصت برای گرفتن ژست درست پیش از شوت زدن از بین جمعیت بازیکنان داشت.
علاوه بر این تعداد گلهای او با سر بیشتر از چیزی است که تصورش را بکنید، او بازیکنی نبود که با وجود قد 1.88 متری بتواند در نبردی هوایی برابر تونی آدامز در میانه میدان پیروز شود اما اگر مانند کانچلسکیس، گیگز یا دیوید بکام توپ را در محوطه شش قدم میانداختید و او فضایی در اختیار داشت، روی سر یک مدافع بلند میشد و دروازه را باز میکرد. او همچنین در موقعیتهای تک به تک و نه لزوما از روی نقطه پنالتی، با خونسردی تمام ضربات پایانی را میزد.
سپس به گلهایی میرسیم که او برای دیگران ساخت: پاسی نفسگیر با بیرون پای راست برای اروین برابر تاتنهام، پاسی دقیق برای اولهگونار سولسشر در خانه وستهام، پاسی ماهرانه بر روی تیر دورتر برابر ناتینگهام فارست که سولسشر آن را دنبال کرده و به گل تبدیل کرد و این فقط سه مورد از پاسهای او است. مانند پله، او هم گل جذابی دارد که در واقع به ثمر نرسیده اما تمایل بسیاری به یادآوری آن وجود دارد، زمانی که او متوجه شد دیمیتری خارین، دروازهبان چلسی، از روی خط دروازه بیرون آمده، موفق شد توپ را از بالای سر او عبور دهد اما این توپ در نهایت به تیرک دروازه برخورد کرد.
و سپس باید به آن روی زشت کانتونا بپردازیم که قابل انکار نیست، بازیکنی که پس از لو دادن توپ اقدام به خطا میکرد یا وقتی به شدت خشمگین میشد به خطاها و تکلهای خشن روی میآورد. چند کارت قرمز معمولی در طول این سالها به او نشان داده شد اما بارها نیز کارت زردهایی به او داده شد که از سَرِ گذشت و مدارا بود. کارت قرمز او در خانه کریستال پالاس در ژانویه 1995 در مقایسه با آنها بسیار معمولی بود- او به ریچارد شاو لگد زده بوئد- اما اتفاقی که پس از آن رخ داد، وحشتناک بود. کانتونا در حال حرکت روی خط طولی بود که از سوی هواداری به او توهین شد، او از روی تابلوی تبلیغاتی پرید و با یک ضربه کونگ فویی به سوی این هوادار پالاس حمله کرد. این بازیکن از سوی منچستریونایتد چهارماه و از سوی اتحادیه فوتبال انگلیس به مدت هشت ماه محروم شد.
افراد بسیاری- و نه فقط هواداران منچستریونایتد- تا به امروز از اقدامات کانتونا در آن دیدار در سلهرست پارک دفاع کرده یا حتی آن را درست جلوه دادهاند، خصوصا زمانی که مشخص شد این هوادار پالاس عضو حزب راست افراطی بوده و سه سال قبل به سرقت مسلحانه متهم شده و به یکی از حاضران در یک پمپ بنزین حمله کرده است. وقتی کانتونا در ابتدای سال جاری در گفتگویی با فورفورتو مدعی شد که لحظه محبوبش در دوران فوتبال زمانی بود که به یک هولیگان ضربه زد و تنها حسرتش این است که باید محکمتر او را میزد، بسیاری خوشحال و هیجانزده شدند.
هرچند حتی فرگوسن هم تایید کرد که رفتار این مهاجم بسیار منزجرکننده بوده است. کانتونا در دادگاه کرویدون مجیستریتز به اتهام اذیت و آزار متهم شناخته شده و به دو هفته زندان محکوم شد اما پس از درخواست تجدیدنظر این مدت به 120 ساعت خدمات اجتماعی کاهش پیدا کرد. زمانی که رسانهها به کنفرانس مطبوعاتی رفتند تا صحبتهای او را بشنوند، کانتونا با گفتن آن جمله معروف تمامی حاضران را سردرگم کرد:” وقتی مرغهای دریایی… کشتی ماهگیری را دنبال میکنند. به این خاطر است که فکر میکنند… ساردینها… به داخل دریا… پرتاب خواهند شد. ممنونم.”
این جملات به هیچ وجه مزخرف نبود و بسیار هوشمندانه و جالب هم بود اما داستان واقعی این بود که کانتونا حس میکرد مورد ستم واقع شده است. او به فرانسه رفت و آماده بود بار دیگر فوتبال را ترک کرده یا به دنبال انتقال به ایتالیا باشد، جایی که اینتر میلان مشتاق جذب او بود. و شاید اگر فرگوسن مداخله نکرده بود، این پایان دوران کانتونا در فوتبال انگلیس میشد- او به پاریس پرواز کرد و سپس ترک یک موتور نشست تا ملاقاتی محرمانه با ستاره تیمش داشته باشد و از بخواهد که برگردد. فرگوسن به او یادآوری کرد که چطور حس میکرد چنان به اولدترافورد تعلق دارد که هرگز هیچ جای دیگری چنین احساسی را تجربه نکرده است. کانتونا موافقت کرد که برگردد. او پذیرفت که کارهای ناتمامی دارد.
منچستریونایتد بدون او بار دیگر به رده دوم سقوط کرده و فصل 95-1994 را پس از بلکبرن راورز در لیگ برتر و اورتون در جام حذفی به عنوان نایب قهرمان به پایان برده بود. اسطوره او در غیاب خودش به حد تقدس رسیده بود. همانطور که یکی از هواداران پس از بازگشت کانتونا به میدان پس از 9 ماه در دیدار برابر لیورپول مقابل جمعیت حاضر روی سکوهای اولدترافورد به شبکه اسکای اسپورت گفت:” خدا برگشته است.”
کانتونا به تیم منچستریونایتد که ظاهری جدید پیدا کرده بود، برگشت؛ تیمی که حالا از حضور برادران نویل، نیکی بات، بکام و پل اسکولز بهره میبرد و موفق شد یک بار در فتح لیگ برتر و جام حذفی دبل کند. او شبیه به مردی افسون شده بود. در کورس قهرمانیِ نزدیک و پر تنش آن فصل با نیوکاسل، تکلیف بازیهای مهم و پایاپای بسیاری با گلهای پیروزیبخش او یا پشتکار و ارادهاش مشخص شد. در پنج بازی متفاوت در فاصله 22 ژانویه تا هشتم آوریل، منچستریونایتد با نتیجه 0-1 در لیگ برتر به پیروزی رسید و هر بار تک گل این بازیها را کانتونا به ثمر رساند. این اتفاق در فینال جام حذفی هم رخ داد، دیداری که گل دقیقه 86 او با تکنیکی تماشایی و فرصت طلبیاش باعث شد این تیم برابر لیورپول به پیروزی برسد.
او به عنوان بهترین بازیکن آن فصل از نگاه روزنامهنگاران ورزشی انتخاب شد. این اتفاق برای روزنامهنگارانی که خواهان بیرون کردن او از فوتبال انگلیس پس از حادثه سلهرست پارک بودند، این انتخاب نوعی تحقیر به حساب میآمد اما هرگز نباید تمایل مطبوعاتی برای داستان رستگاری را دستکم بگیرید- یا در مورد کانتونا، نادیده گرفتن کامل “مرغهای دریایی” و تایید آنها.
در این نقطه باید فیلم را 12 ماه جلو بزنید تا به شوک ناشی از خداحافظی ناگهانی کانتونا در پایان فصل بعد برسید. در واقع اعلام این خبر موجی از شگفتی را به همراه داشت. این یکی از آن لحظاتی بود که تا سالها در خاطر همه میماند. تصور منچستریونایتد بدون کانتونا غیرممکن بود. تصور لیگ برتر بدون کانتونا غیرممکن بود.
اما حالا که به آن روزها فکر میکنیم متوجه میشویم که نشانههایی از این اتفاق وجود داشت. اگر فصل 96-1995 در واقع نبردی شخصی برای این قهرمان بازگشته بود، فصل 97-1996 بسیار دور از این مفهوم به نظر میرسید. او یک بار دیگر به منچستریونایتد کمک کرد که فاتح لیگ برتر شود تا پنجمین عنوان قهرمانی در 5.5 سال حضور در فوتبال انگلیس را به دست آورده باشد و هنوز نشانههایی از فوتبال درجه یک را به همراه داشت که بیشتر از همه در آن گل چیپ برابر ساندرلند به چشم آمد. هرچند بازبینی آن صحنه باعث میشود که او شبیه فوتبالیستی متفاوت به نظر برسد: سنگین و چاق. او هنوز هم لمس توپی مانند یک بالرین داشت اما در این مقطع از زندگی حرفهای، دیگر نمیتوانست وزنش را کنترل کند.
وقتی کانتونا اولین بار یک روز پس از حذف از لیگ قهرمانان حرف از بازنشستگی زد، فرگوسن شوکه شد. او در هر دو دیدار رفت و برگشت مرحله نیمه نهایی برابر بروسیا دورتموند که با شکست این تیم همراه شد، بسیار ضعیف بازی کرد و فرگوسن سالها بعد در کتاب زندگینامهاش به نام Managing My Life اظهار داشت:” شاهد حال و هوای مردی بودم که فوتبال دیگر لذتی برایش نداشت. کسالت را در چشمانش و تغییر خطوط بدنش را میدیدم، باید اعتراف کنم شاید حق با او بود که پیش از این که زوالش به آزاری تبدیل شود که غرور درونش را از بین ببرد، چنین تصمیمی گرفت.”
چنین جداییای تنها باعث شد که جایگاه اسطورهای کانتونا بالاتر برود. برخلاف بسیاری از شخصیتهای دنیای ورزش، او این صحنه را در حالی ترک کرد که حضار خواهان دیدن نمایشهای بیشتری از او بودند. هواداران یونایتد در آن زمان متوجه نبودند که او پس از پرتنشترین و پربارترین مقطع دوران حرفهای خود دیگر چیزی برای ارائه ندارد. آنها همچنین متوجه عمق یاس و سرخوردگی رو به افزایش او از این ورزش و دپارتمان بازاریابی این باشگاه نبودند، بخشی که باعث شده بود این بازیکن حس کند با او مثل یک بازیچه تجاری رفتار میکنند. (خدا میداند نظر او درباره مسیری که فوتبال و خصوصا باشگاه سابقش در سالهای اخیر در پیش گرفته چه بوده است.)
کانتونا وارد عرصه بازیگری شده و تا حدودی هم موفق شد. او در فیلمی از کِن لوچ به نام “به دنبال اریک” در نقش خودش بازی کرد، این فیلم درباره پستچیای بود که زندگیاش در حال از هم پاشیده شدن است تا این که شروع به خیال پردازی درباره این موضوع میکند که قهرمان فوتبالیاش به استاد مذهبیاش تبدیل شده است. این فیلم اگر هم هیچ فایده دیگری نداشت اما نشان داد که برای بسیاری از هواداران منچستریونایتد- شاید بیشتر از همه کسانی که در دهههای 1970 و 1980 بزرگ شده و این سوال را از خود میپرسیدند که آیا هرگز قهرمانی تیمشان در انگلیس را خواهند دید یا خیر- کانتونا چه جایگاهی دارد که او را فراتر از برایان رابسون، نورمن وایتساید، هیوز، گیگز، روی کین، اسکولز، کریستیانو رونالدو و وین رونی در معبد بزرگان اولدترافورد قرار داده است.
او فوتبالیستی فوقالعاده بود. خصوصا وقتی موضوع جذابیت جاودانی او مطرح میشود باید به داشت که او فوتبالیستی فوقالعاده در مکان درست در زمان درست بود؛ وقتی که لیگ برتر مانند منچستریونایتد به شدت به یک قهرمان نیاز داشت. آنها بازیکنی را در وجود کانتونا یافتند که توانست هیجانی فراتر از دست نیافتنیترین رویاهایشان را پدید آورد.
بازیکنانی هستند که دستاوردهای بسیار بیشتر در عرصه اروپایی و جهانی دارند اما بعید به نظر میرسد که هیچ یک از آنها کنترل فوتبال انگلیس را در دست گرفته، آن را به خواست و میل خود تغییر داده و در نهایت به جایگاهی بهتر رسانده باشد، کاری که کانتونا انجام داد و همین باعث شده که ما به نبوغ او تعظیم کنیم و این سوال را از خودمان بپرسیم که آیا هرگز میتوانیم بار دیگر بازیکنی شبیه او ببینیم. |