جوان آنلاین: اربعین سردارانی سترگ را پشتسر مینهیم که همچنان غبار جنگ مانع از نمایان گشتن قدر والای آنان است. با این همه شرایط به این منوال نخواهد ماند و حدیث رزمآوری و مانایی آنان به ۱۰۰ زبان در تاریخ واگویه خواهد شد! این ادعا درباره شهید سیدهاشم صفیالدین به عنوان رئیس شورای اجرایی حزبالله مصداقی افزون دارد. او به رغم تلاش گسترده و کارنامه پربارش کمتر سخن میگفت و دیگران نیز دربارهاش کمتر به روایت پرداختهاند. مقال پی آمده تلاش دارد تا با استناد به پارهای متون و خوانش تحلیلی آنها بخشی از حقیقت را درباره وی بنمایاند. امید آنکه مفید و مقبول آید.
بر ستیغ حقطلبی و پایمردی
در آغاز سخن در مکانت شهید سیدهاشم صفیالدین بهنگام است که بر حیات سیاسی و مبارزاتی وی نظری کوتاه بیفکنیم. بر تارنمای خبرگزاری تسنیم تک نگاشتهای وجود دارد که در اینباره مفید و وافی به مقصود مینماید:
«شهید حجتالاسلام والمسلمین سیدهاشم صفیالدین از رهبران سیاسی جنبش حزبالله لبنان، در سال ۱۹۶۴ در شهر دیر قانون النهر در جنوب لبنان در یک خانواده سرشناس شیعه به دنیا آمد. او پسرخاله سیدحسن نصرالله، دبیرکل شهید حزبالله بود. آنچه در رابطه هاشم صفیالدین و شهید سیدحسن نصرالله جلب توجه میکند، علاوه بر رابطه خویشاوندی، شباهت ظاهری، صدا و حتی لحن است. خانواده صفیالدین در عرصههای سیاسی و مذهبی، شهرت زیادی دارند و علمای شیعه و سیاستمداران برجسته شیعه در لبنان، اغلب از این خاندان برخاستهاند که مهمترین آنها محمد صفیالدین نماینده مجلس لبنان در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ است. سیدهاشم صفیالدین در دهه ۱۹۸۰ و به همراه شهید سیدحسن نصرالله، در حوزههای علمیه شیعه در عراق و ایران تحصیل کرد و از بدو تأسیس حزبالله وارد آن شد و مناصب عالیرتبهای در مقاومت لبنان داشت. وی در سال ۱۹۸۳، با دختر محمدعلیالامین عضو شورای قانونگذاری شورای اسلامی شیعیان لبنان ازدواج کرد. در سال ۱۹۹۴، جنبش حزبالله از سیدهاشم صفیالدین خواست تا فعالیتهای خود را در حوزه علمیه قم به پایان رسانده و برای بر عهده گرفتن مسئولیتهای مهم در مقاومت لبنان به این کشور برگردد. وی پس از بازگشت از قم، منصب ریاست شورای اجرایی حزبالله را بر عهده گرفت که بعد از دبیرکلی، عالیترین منصب حزبالله به شمار میرود. هاشم صفیالدین مسئول اجرای سیاستهای داخلی و توسعه ساختار اداری حزبالله و نظارت بر مؤسسات، اموال و سرمایهگذاریهای داخلی و خارجی به ویژه در جهان عربی شد. سیدهاشم صفیالدین مرد دوم حزبالله بعد از سید حسن نصرالله و از جمله مقامات ارشد مقاومت لبنان بود که علاوه بر مسئولیت سیاسی در شاخه نظامی آن نیز فعالیت میکرد. در سال ۲۰۱۷، امریکا سیدهاشم صفیالدین را در فهرست موسوم به متهمان به تروریسم قرارداد و در سال ۲۰۱۸، تحریمهای اقتصادی متعدد از جمله مصادره اموال و حسابها و جلوگیری از معاملات مالی با او را اعمال کرد. سیدهاشم صفیالدین در سال ۱۹۹۴، به ریاست جنبش حزبالله در منطقه بیروت منصوب شد و در سال ۱۹۹۵، ریاست شورای مقاومت را - که مسئول فعالیتهای نظامی نیز بود- بر عهده گرفت. سیدهاشم صفیالدین در سال ۱۹۹۸، به عضویت مجلس شورای حزبالله درآمد و در سال ۱۹۹۸، به عنوان مرد دوم حزبالله و رئیس شورای اجرایی آن منصوب شد. سیدهاشم صفیالدین ریاست شورای جهادی حزبالله را نیز عهده داشت که عالیترین نهاد نظامی مقاومت لبنان محسوب میشود. او در سال ۲۰۱۰، به عنوان فرمانده نظامی منطقه جنوب منصوب شد. این رهبر ارشد جنبش حزبالله لبنان از زمان آغاز نبرد طوفانالاقصی، نقش کلیدی در رویکرد مقاومت لبنان برای حمایت از مردم و مقاومت فلسطین و همواره تأکید داشت که همه مسلمانان و آزادگان جهان، مسئول دفاع از مستضعفان و مظلومان فلسطینی و مبارزه با رژیم غاصبصهیونیستی هستند. سیدهاشم صفیالدین در مراسم چهلمین روز شهادت سردار قاسم سلیمانی نیز تأکید کرد، خون حاجقاسم موجب اخراج امریکاییها از کل منطقه و آزادی ملتهای منطقه میشود. او کمتر از یک هفته پس از شهادت سیدحسن نصرالله، در ضاحیه بیروت و ازسوی بمب افکنهای اسرائیلی ترور شد و به شهادت رسید....»
در آیینه توصیف پیرمراد
پیامهای رهبرمعظم انقلاب اسلامی در بزرگداشت سران مقاومت لبنان و فلسطین در ۴۰ روزی که گذشت، آدرسهای متنوع و در عین حال ارجمندی را در شناخت آنان به دست میدهد. این امر در پیام تسلیتی که پس از اعلام رسمی شهادت سیدهاشم صفیالدین نشر نیافت نیز به نحوی آشکاری هویداست:
«سید مجاهد، رشید و فداکار، جناب سیدهاشم صفیالدین (رضواناللهعلیه)، به صف شهیدان مقاومت پیوست و ستاره درخشان دیگری، آسمان جهاد در راه قدس شریف را مزین کرد. او از برجستهترین شخصیتهای بزرگ حزبالله و یار و همراه همیشگی جناب سیدحسن نصرالله بود. حزبالله با تدبیر و شجاعت رهبرانی، چون او بود که باز هم توانست لبنان را از خطر تجزیه و فروپاشی مصون دارد و تهدید رژیم غاصب را که ارتش شقی و ظالم آن، گاه تا بیروت را لگد مال میکرد، خنثی سازد. شهامت و فداکاری او و دیگر فرماندهان و مجاهدان محور نصرالله بود که خطر غصب و اشغال جنوب لیطانی و صور و دیگر شهرهای آن ناحیه و انضمام آن به فلسطین مغصوب و اشغال شده را از سر لبنان رفع کرد و جان و مال و آبروی ارزشمند حزبالله را در راه حفظ تمامیت ارضی آن کشور به میدان آورد و رژیم صهیونی متجاوز و جنایتکار را ناکام گذاشت. امروز رهبرانی، چون نصرالله و صفیالدین به ظاهر در این نشئه حضور ندارند، ولی روح و رهبری آنان در میدان حاضر است و از لبنان و مردم بیدفاع آن دفاع میکنند. امروز هم حزبالله قویترین مدافع لبنان و مستحکمترین سپر در برابر طمعورزی رژیمصهیونی است که از دیرباز تجزیه لبنان را هدف گرفته بوده است. دشمن کوشش میکند تا نقش فداکارانهحزبالله برای لبنان را انکار کند. دلسوزان لبنان نگذارند که این سخن باطل از حنجره آنان شنیده شود. حزبالله زنده و روینده است و نقش تاریخی خود را ایفا میکند. جمهوری اسلامی نیز مانند همیشه، به مجاهدان قدس و مقاومتکنندگان در برابر اشغالگری باند جنایتکار غاصب فلسطین کمک خواهد کرد، باذن الله....»
او مدیری مسئولیتپذیر و مقتدر بود
شاید بتوان یکی از بهترین توصیفات در باب زمانه و کارنامه صفی الدین را در متن اطلاعیه رسمی حزبالله در اعلام خبر شهادتش جست. این متن بلیغ، وی را به اوصافی گران میستاید و نقش او را طی دهها سال عهدهداری مسئولیتهای مختلف در تشکل متبوع خود بازتاب میدهد:
«شهادت رهبری بزرگ و شهیدی عظیم در راه قدس، رئیس شورای اجرایی حزبالله، جناب علامه سیدهاشم صفیالدین (رضوان الله تعالی علیه) را که همراه جمعی از بهترین برادران مجاهدش در حمله جنایتکارانه صهیونیستی به لقاءالله پیوست را به اطلاع امت شهدا و مجاهدین، امت مقاومت و پیروزی میرسانیم. سیدهاشم به برادر والامقام و شهیدش، جناب سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله پیوست. او بهترین برادر و یاور برای برادرش بود. او به منزله اباالفضلالعباس (ع)، برای برادرش امام حسین (ع) بود. او برادر و بازو و حامل پرچم و مورد اعتماد او در مصائب و سختیها بود. او انسانی متقی، صالح، پرچمدار، مدیر و مدبر، رهبر و نهایتاً شهید بود. جناب سیدهاشم صفیالدین، تمام حیاتش را در خدمت حزبالله و مقاومت اسلامی گذراند و در طول سالهای طولانی از عمره شریفش با مسئولیتپذیری و اقتدار، شورای اجرایی و نهادهای مختلف و یگانهای فعال در تمام زمینهها و هر آنچه را با فعالیت مقاومت مرتبط بود، مدیریت کرد تا اینکه خداوند او را به کاروان نورانی شهدای کربلا ملحق کرد....»
در سالیان جهاد و به نجابت و فروتنی، نام خود را از سایه رهبر مقاومت خارج نساخت
از جمله تحلیلهایی که پس از شهادت صفیالدین نشر یافت، تأکید بر شهرت گریزی وی جایگاهی مهم و شاخص پیدا کرد. امری که همگان به رغم آوازهای که در سالیان اخیر یافته بود، بدان اذعان داشتند. به عنوان نمونه محمد محمودی کیا طی یادداشتی در پی شهادت آن بزرگ این مهم را به ترتیب پی آمده مورد تأکید قرار داد:
«دست جنایتکار اهریمن دوران، شیطان مجسم، شر مطلق، شجره خبیثه بنیصهیون، دیگربار آغشته به خون پاک یکی دیگر از سرداران برجسته جبهه مقاومت شد. همو که در تمام سالهای جهاد و به نهایت نجابت و فروتنی، نام و نشان خود را از سایه رهبر مقاومت، شهید والامقام و اسطوره بلندآوازه حزبالله، شهیدسیدحسن نصرالله (اعلیاللهمقامه) خارج نساخت و در سنگر خطیر معاونت اجرایی حزبالله بار سنگین راهبری اجتماعی مقاومت را بر دوش میکشید. اینک و پس از هفتهها بیم و امید با تلخکامی خبر آمد که مجاهد عالیقدر و رهبر بزرگ جهادی، حجتالاسلام و المسلمین سیدهاشم صفیالدین (رضواناللهعلیه) نیز به قافله شهیدان پیوسته و با پیکری خونین و مشحون از جراحتها و تنی رنجور از سالیان طولانی مقاومت و جهاد، به دیدار معبود خود شتافته و در جنتالمأوی مهمان رفقای شهیدش شده است. شهادت گوارای وجودش باد. هنیئا له و لانصاره! خصم لئیم و شرور و بد طینت روزگار ما به گمان باطل چنین پندارد که ملت مقاومت را به مرگ میرانده کند، حال که این چنین ملتی به مرگ از خاکدان تن زندهتر شوند. چنانچه از مولا و امام خویش علیبنابیطالب - که درود بیپایان خدا بر او باد - چنین آموختهاند: فَالْمَوْتُ فِی حَیاتِکمْ مَقْهُورِینَ وَ الْحَیاةُ فِی مَوْتِکمْ قَاهِرِینَ، پس مرگ (حقیقى) در زندگانى شماست، اگر مغلوب بشوید و (حقیقت) زندگانى در مرگ شماست، آنگاه که (بر دشمن) غالب آیید (مرگ با عزت و شرافت بهتر است از زندگانى با ذلت و خوارى). آری! دشمن بد سرشت ما در اندیشه شوم خود پندارد که با اینچنین کشتارهایی، بساط مقاومت برچیده یا مرعوب توحش بیحدوحصر آن شود، حال آنکه ملتی که شهادت را عزت ابدی داند و مرگ را فرار از زندان تن پندارد، ملتی که زندگی در سایه ظلم را ننگ و عار داند و جهاد را دری از درهای بهشت، ملتی که تکیه بر فرهنگ عاشورا دارد و دل در کربلا، همان ارض موعود مصارع عشاق شهدا اینچنین ملتی را چه باک از مرگ که مشتاقانه آن را به آغوشش کشانند. هر چند این شهادتها هر یک ثلمه و خسارتی جبرانناپذیر است، ولی پاداشی است نیک برای آنان که عمری در جستوجوی شهادت، سنگر به سنگر در تکاپو بودند و پیوسته حسن ختام خود را اینچنین از خدای خویش تمنا میکردند. آری! این شهادتها نه پایانی است برای مقاومت و نه نقصانی است در بالندگی آن. مقاومت یک اندیشه مطهر است و شهادت، بیتالغزل دیوان بلند عاشقی!
آنان که ره دوست گزیدند همه
در کوی شهادت آرمیدند همه
در معرکه دو کون فتح از عشق است
هر چند سپاه او شهیدند همه»
مقاومت خود را در میدان ثابت میکنیم
در این بخش از مقال، مناسب است که قدری به میراث قلمی و گفتاری صفیالدین نظر کنیم و او را از این دریچه بشناسیم. واپسین سطوری که از وی نشر یافت، دلنگاشتهای بود که در واپسین روزهای حیات و پس از شهادت رهبر خویش به قلم آورده بود: «در تاریکترین و غمانگیزترین لحظات عمرم برایتان مینویسم. ای کاش مرگ من را از زندگی محروم میکرد. کاش به زودی با شهادت به او [سیدحسن نصرالله]بپیوندم تا روحم آرامش پیدا کند. من برای خودم عزادار نیستم، اماای آقای من، حبیب من، جان من، زندگی بعد شما معنایی ندارد. کاش مرده بودم و فراموش شده بودم، اماای برادران عزیز اهل قلم و اندیشه و نظر و صدای رسا و مبارک به اذن الهی در میدان ثابت میکنیم و با مقاومتمان، حق و وظیفهمان در دفاع از وطن و مردممان روی پاهایمان محکم میایستیم....»
پس از آن شبکه المیادین نیز دیگر نوشتهای را از وی منتشر ساخت: «اسرائیل باید بداند که مقاومت راهی جز پیروزی نمیشناسد. در مقاومت ما پرچم روی زمین نمیافتد و اختلالی در جبهه نبرد ایجاد نمیشود و رؤیارویی ما تضعیف نمیشود. مردم مقاومت ثابتقدم هستند و مطلقاً ضعیف نشده و نخواهند شد. زمانی که یک فرمانده شهید میشود، دیگری پرچم را بر میدارد و با عزمی جدید ادامه میدهد. اگر قصد رژیم اشغالگر رخنه یافتن به عزم ما در پشتیبانی از غزه است، باید بداند که پاسخ ما در افزایش کمی و کیفی عملیاتها حتمی است....»
کشور بزرگ نیل تا فرات، در داخل منطقهای کوچک محصور شد
واپسین تحلیلهای سیاسی و منطقهای صفیالدین از شرایط جبهه مقاومت منظر او را در اینباره شفاف میسازد. او حدوداً یکسال پیش از شهادت و در گفتوشنود با خبرنگار تسنیم از اوصاف اسرائیل کنونی، در ۷۵ سال پس از تولید و تبلیغ شعار نیل تا فرات میگوید: «اسرائیل رو به ضعف بیشتر میرود و قدرت مقاومت همچنان بیشتر میشود. اَشکال ضعف تغییر میکند، همانطور که اشکال قدرت نیز تغییر میکند. مقاومت امروز تبدیل به محور شده است، در حالی که در گذشته نه از حیث تعداد و نه امکانات موشکی و امکانات تسلیحاتی و سطح جغرافیایی چنین نبود. قدرت و توانمندی محور مقاومت، تغییر کرده و متحول شده است. به همین ترتیب، نقاط ضعف در دشمن صهیونیستی نیز تغییر کرده است. دشمن در تمام این کیان و موجودیت سیاسی که اسمش اسرائیل است و از اساس موجودیتی موقت است، حضور داشت و میجنگید، اما منطقه تسلط این رژیم، شروع به کوچکتر شدن کرده و هر روز تنگتر از روز قبل میشود. از یاد نبریم که اسرائیلیها میگفتند، میخواهند کشور بزرگ خود را از فرات تا نیل بنا کنند، اما امروز به کشوری داخل این دیوار و منطقه ۴۸ بسنده کرده و این منطقه را دولت یهودی نامیدهاند! غزه از دستشان خارج شده و به همین ترتیب، بخشی از کرانه باختری را از دست دادند. دیوار را احداث کردند تا از خود محافظت کند. با این همه اوضاع برای اسرائیل، بیش از اینها تنگ خواهد شد. چه کسی میتوانست تصور کند که در نابلس و جنین این همه سلاح و جوانان فلسطینی مبارز وجود داشته باشد؟ روزی فرامیرسد که در داخل مناطق ۴۸، عملیاتهایی رخ میدهد و مقاومت حضور خواهد داشت. چیزی که اسرائیل اصلاً تصور آن را نخواهد کرد. صهیونیستها با هم در جبهههای راست و چپ درگیر هستند! البته آنها جبههای به نام چپ ندارند آنها یا راست هستند یا راست تندرو، همه تندرو و افراطی هستند. این تندروهای افراطی گیج و سرگردان هستند. این جامعه، جامعهای همدل، یکپارچه و متحد نیست. واقعیت امر این است که جامعه اسرائیل از داخل فروپاشیده است. رهبران تاریخی آنها پایان یافتهاند. رهبران کنونی آنها رهبران کوچک وسادهای هستند که به فساد و دزدی معروف هستند. برخی سابقه زندان دارند و برخی وارد زندان خواهند شد. برخی هم دارای پروندههای کیفری هستند. اینها همه بخشی از واقعیت این موجودیت اجتماعی ضعیف و درحال فروپاشی است....»
دیدن «پسر پهلوی» در اسرائیل، موجب خنده شد!
وی در گفتوشنود فوق آمده، اشارتی نیز به سفر فرزند شاه مخلوع به اسرائیل دارد. او بر این باور است که چنین صحنه گردانیهایی، جز علامت ضعف نیست و از قضا برای اهل تحلیل نیز چنین معنایی دربردارد:
«وقتی ما مشاهده کردیم، پسر پهلوی در اسرائیل است، خیلی خندیدیم و دریافتیم که اسرائیل چقدر ضعیف است. به نظر من ملت ایران بهتر از من میدانند، وقتی رژیمی، چون اسرائیلپذیرای پسر پهلوی میشود تا با آن قدرت بگیرد، بسیار مضحک است. چون طبیعتاً طرف ضعیف نیازمند یک طرف قوی است تا قدرتمند شود نه یک طرف بسیار ضعیفتر. این سفر نشان داد که اسرائیل به حدی از ضعف و استیصال رسیده که محتاج فردی، چون پسر پهلوی میشود که هیچ جایگاه و ارزشی ندارد، بدون اینکه اصلاً اثرگذاریای در داخل ایران یا خارج آن داشته باشد....»