شناسهٔ خبر: 69683561 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

گفت‌وگوی «جوان» با کبری خدابخش‌دهقی، نویسنده کتاب تقریظی زندگی شهید قربانخانی

«مجید بربری» را مقدس نکردم، او متحول شد

من برای نوشتن خاطرات این شهید با نویسندگان مختلفی مانند رضا امیرخانی مشورت کردم. وقتی موضوع را با آقای امیرخانی مطرح کردم، توصیه کرد شخصیت اصلی این کتاب را مقدس نکنم و اگر قصد چنین کاری دارم، اصلاً درباره او ننویسم. من برای نگارش این خاطرات، با مسئله‌ای مواجه بودم که باید آن را به گونه‌ای حل می‌کردم. گاهی با مسائلی روبه‌رو می‌شدم که از خط‌قرمز‌های جامعه فراتر می‌رفت و اگر آنها را بیان می‌کردم، درست نبود، در عین حال باید توجه می‌کردم که باید بخشی از این مسائل بیان شود تا شخصیت‌پردازی کتاب به درستی صورت گیرد و تغییر روحیه شخصیت برای مخاطب روشن شود. گوهری در وجود این شهید بود که باعث شد مسیر زندگی‌اش تغییر کند و آن، لقمه حلالی بود که از کودکی با آن بزرگ شد. شهید قربانخانی در طول زندگی کار‌هایی انجام می‌دهد، اما بعد از سفر کربلا تصمیم می‌گیرد تغییر کند و این تغییر را می‌توان در نحوه زندگی او بعد از سفر دید

صاحب‌خبر -

جوان آنلاین: چند وقت پیش و در ایام بزرگداشت هفته دفاع مقدس بود که خبر تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب «مجید بربری» به قلم کبری خدابخش‌دهقی منتشر شد و حالا قرار است همزمان با روز قهرمان در روز ۳۰ آبان از این تقریظ رونمایی شود. این کتاب که از سوی انتشارات دارخوین منتشر شده در رابطه با زندگی شهید مجید قربانخانی است که از او با عنوان حر مدافعان حرم یاد می‌شود. به بهانه مزین‌شدن این کتاب به تقریظ رهبر معظم انقلاب «جوان» در گفتگو با نویسنده این اثر به ابعاد فرمی و محتوایی آن پرداخته است. کتاب «مجید بربری» که پس از انتشار خبر تقریظ رهبر معظم انقلاب بر آن مورد اقبال مخاطبان قرار گرفته و به آستانه ۴۰ هزار نسخه رسیده، قرار است به زبان عربی ترجمه و در کشور‌های مقصد توزیع شود. 

چه موقع از تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب‌تان مطلع شدید؟
یک روز از طرف سایت رهبری با من تماس گرفتند و گفتند می‌خواهیم با شما در مورد کتاب‌تان مصاحبه کنیم. حقیقتاً من ابتدا با آن خبرنگاری که تماس گرفته بود گلایه‌هایی را مطرح کردم مبنی بر اینکه من معلم نمونه شدم ولی به دیدار با رهبری نرفتم، این همه کتاب در مورد شهدای مدافع حرم نوشتم ولی دیدار آقا نرفتم، خبرنگار بودم، نویسنده بودم، مادر بودم، اصفهانی بودم ولی دیدار با رهبری نرفتم. بعد از این گلایه‌ها گفتم لااقل آدرس بدهید تا کتاب‌هایم را برای ایشان بفرستم تا آنها را مطالعه کنند، این ماجرا تمام شد ولی یک ساعت بعد ناشر به من زنگ زد و گفت از دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آقا تماس گرفتند و خواستند که ما فردا برویم تهران! این اتفاقات در شهریور ماه افتاد. فردای آن روز دفتر حفظ آثار رهبری که رفتیم در یک جلسه‌ای با حضور چند نفر دیگر از کتابخوان‌بودن رهبری صحبت شد و یکی از آن آقایان گفتند که کتاب مجید بربری را حضرت آقا خوانده و روی آن تقریظ نوشته‌اند. من باورم نمی‌شد و حسابی جا خوردم نمی‌دانستم باید چه کار کنم. شادی و شعفی در وجودم شکل گرفت که فکر نمی‌کنم هیچ‌وقت دیگر آن را حس کنم، خیلی شیرین و دلچسب بود. 

چطور شد این کتاب را نوشتید؟
سال ۱۳۹۵ مصاحبه‌هایی که با خانواده شهدای مدافع حرم می‌گرفتم در خبرگزاری مشرق و سایت رجانیوز منتشر می‌شد. به واسطه کانال‌های ارتباطی که داشتم با شهدای حرم و خانواده‌های‌شان آشنا می‌شدم. اردیبهشت سال ۱۳۹۵ بود که در یک کانال تلگرامی خبر و عکس‌های دیدار عمو‌های فیتیله‌ای با خانواده شهید مجید قربانخانی را دیدم. برایم عجیب بود که چرا عمو‌های فیتیله‌ای باید بروند منزل این شهید، مگر چه کسی بوده که اینها رفته‌اند سراغش؟! به هر شکلی بود شماره خواهر شهید را گرفتم و ارتباط ما باهم شروع شد. بعد از صحبت‌کردن با خواهرش بود که فهمیدم مجید قهوه‌خانه داشته و همیشه چاقو همراهش بوده است، به بخشی از این حرف‌ها در گزارشی که برای مشرق نوشته بودم، اشاره کردم. سردبیر سایت مشرق تیتر مطلب را عوض کرده و نوشته بود: «خالکوبی مجید سوزوکی در خان‌طومان سوریه به خاک سپرده شد.» سحر ماه رمضان بود که به من پیام داد و گفت این خبر از سر شب (موقع انتشار) تا حالا ۲۰‌هزار بار خوانده شده و آمار سایت ما را بالا برده است. همین موضوع اتفاقاً باعث شد تصمیم بگیرم کتابش را بنویسم. 

پروسه نوشتن کتاب چقدر طول کشید؟
تقریباً حدود ۵/۱ سال طول کشید؛ از اواخر سال ۱۳۹۵ کار را شروع کردم و اوایل سال ۱۳۹۷ کتاب منتشر شد. 

این کتاب را با چه سبک نوشتاری تألیف کردید؟
در بقیه کتاب‌هایم معمولاً از تولد یا ازدواج شهید شروع می‌کردم و نهایتاً هم به نحوه شهادت و خاطرات آن ایام ختم می‌شد، اما، چون این شهید بین شهدای حرم خیلی خاص بود، می‌خواستم کتابش هم خاص و متفاوت باشد، در واقع خاص بودن سوژه باعث شد در کتاب مجید بربری از شهادت مجید شروع کردم، چون یک تولد دوباره برای او محسوب می‌شود، بعد به صورت فلاش‌بک شروع به نوشتن خاطرات و زندگی شهید قربانخانی کردم. در واقع به صورت راوی دانای کل ابتدای کتاب را نوشتم، اما در پایان اعضای خانواده شهید خاطرات‌شان را در مورد او بازگو می‌کنند. من برای نوشتن خاطرات این شهید با نویسندگان مختلفی مانند رضا امیرخانی مشورت کردم. وقتی موضوع را با آقای امیرخانی مطرح کردم، توصیه کرد شخصیت اصلی این کتاب را مقدس نکنم و اگر قصد چنین کاری دارم، اصلاً درباره او ننویسم. من برای نگارش این خاطرات، با مسئله‌ای مواجه بودم که باید آن را به گونه‌ای حل می‌کردم. گاهی با مسائلی روبه‌رو می‌شدم که از خط قرمز‌های جامعه فراتر می‌رفت و اگر آنها را بیان می‌کردم، درست نبود، در عین حال باید توجه می‌کردم که باید بخشی از این مسائل بیان شود تا شخصیت‌پردازی کتاب به درستی صورت گیرد و تغییر روحیه شخصیت برای مخاطب روشن شود. گوهری در وجود این شهید بود که باعث شد مسیر زندگی‌اش تغییر کند و آن، لقمه حلالی بود که از کودکی با آن بزرگ شد. شهید قربانخانی در طول زندگی کار‌هایی انجام می‌دهد، اما بعد از سفر کربلا تصمیم می‌گیرد تغییر کند و این تغییر را می‌توان در نحوه زندگی او بعد از سفر دید.

چطور شد که نویسنده شدید؟
من از دوران مدرسه به نوشتن خیلی علاقه داشتم تا جایی که زنگ انشا برایم جذاب‌ترین زنگ بود. معمولاً در دوران مدرسه از بچه‌ها می‌پرسند که وقتی بزرگ شدید می‌خواهید چه کاره شوید و من می‌گفتم نویسنده! همکلاسی‌هایم همیشه به تمسخر من را خانم نویسنده صدا می‌زدند. همین علاقه‌مندی‌ها باعث شد در دوره‌های استاد سرشار شرکت کنم و با راه و روش نویسندگی آشنا شوم. مدتی هم در مؤسسه اوج دوره‌های نویسندگی را گذراندم، بعد هم که با دوستان روایت فتح آشنا شدم، البته تا پیش از انتشار اولین کتابم چند تا رمان نوشتم ولی هیچ موقع آنها را منتشر نکردم. 

اولین کتابی که نوشتید چه کتابی بود؟
اولین کتابی که نوشتم، اسمش «به همین سادگی» بود که متشکل از ۳۲ داستان کوتاه از ۳۲ فرمانده دفاع مقدس بود و دومین کتابم به اسم «چشم روشنی» در مورد شهدای مدافع حرم بود. شاید برای‌تان جالب باشد که بدانید یکی از راویان کتاب چشم روشنی شهید حججی بودند و من آنجا با ایشان آشنا شدم. بعد‌ها که محسن حججی شهید شد، کتاب «محسن ما» را نوشتم. این روز‌ها هم در حال انجام کار‌های پژوهشی کتابی با محوریت شهید زاهدی هستم که در کنسولگری کشورمان در سوریه به شهادت رسید. 

برای نوشتن کتاب از چه منابعی استفاده کردید؟
برای نوشتن کتاب به غیر از خانواده شهید قربانخانی از روایت و خاطرات دوستان قبل و بعد از تحول شخصیتی شهید قربانخانی استفاده کردم. 

وجه تسمیه کتاب چیست و چطور به این اسم رسیدید؟
ما ابتدا نام کتاب را پناه حرم گذاشتیم، چون یک نوحه‌ای هست که شهید آن را خیلی دوست داشته و مدام می‌خوانده (پناه حرم، داره می‌بَرَدَم) و حتی چاپ اول کتاب هم با همین نام منتشر شد ولی دیدیم که این اسم نمی‌تواند شاخصه‌های شخصیتی مجید را برساند. وقتی برای رونمایی از کتاب به خبرگزاری دفاع مقدس رفتیم، آنجا برخی از دوستان پیشنهاد کردند نام کتاب را تغییر دهیم، به شکلی که به شخصیت خود مجید هم اشاره داشته باشد، چون در محله یافت‌آباد همه این شهید را با اسم مجید بربری می‌شناسند، اگر این نام را بر کتاب بگذارید، خیلی بهتر است. وقتی موضوع را با خانواده شهید قربانخانی مطرح کردم اصلاً راضی نبودند به خصوص مادر شهید قبول نمی‌کرد ولی بعد از شنیدن صحبت‌ها و استدلال‌های ما به این تغییر نام رضایت دادند و اسم کتاب در چاپ‌های بعدی به مجید بربری تغییر پیدا کرد.