شناسهٔ خبر: 69678607 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: دیپلماسی‌ایرانی | لینک خبر

فضای توافق با غرب آماده می‌شود

ایران: بازگشت به ناسیونالیسم؟

اشاره (به قلم مترجم): دو ماهنامه فرانسوی دیپلماسی در آخرین شماره خود در ماه نوامبر ۲۰۲۴ با انتشار مقاله مفصلی از دکتر برنارد هورکاد، استاد مطالعات ایران شناسی مرکز پژوهش های علمی فرانسه CNRS به تحلیل شرائط داخلی و خارجی ایران پرداخت که ترجمه ی آن تقدیم می شود. این مقاله به تاریخ ۲۲ اوت ۲۰۲۴ مصادف با اول شهریور ۱۴۰۳ پیش از شهادت سید حسن نصرالله و یحیی سنوار و حمله موشکی دوم ایران به اسرائیل و پاسخ آن به نگارش در آمده است.

صاحب‌خبر - نویسنده برنارد هورکاد دیپلماسی ایرانی: ایران دچار بحران اقتصادی، اجتماعی و سیاسی عمیقی است که جناح‌های رادیکال در قدرت را به شدت دچار شکاف کرده است: برخی در پی حفظ میراث اسلام‌گرایی هستند، و دیگران که عمل‌گراترند قصد دارند ناسیونالیسمی که همواره در ایران مورد توافق بوده است را تقویت کنند. در این میان اما جنگ غزه نیز با خود انتخاب‌های دشواری را به همراه آورده است. آیا دولت جدید و میانه‌روی مسعود پزشکیان توانایی جلوگیری از یک درگیری بزرگ و تثبیت موقعیت ایران به عنوان یک قدرت معتبر منطقه‌ای را دارد؟ ***** از سال ۱۹۷۹ به بعد، به این وضعیت عادت کرده بودیم که جمهوری اسلامی ایران را به‌جز در حوزه سینما در وضعیتی راکد و منزوی ببینیم. اقتصاد ایران تحت تأثیر تحریم‌های آمریکا و اروپا قفل شده بود، برنامه هسته‌ای تحت نظارتی بی‌سابقه قرار داشت و جامعه با فشار اسلام سیاسی‌ای که توانایی تحول ندارد، رنج می برد. روابط با کشورهای همسایه نیز به دلیل جنگ‌های داخلی یا بین‌المللی، از أفغانستان گرفته تا داعش و از قفقاز تا پادشاهی‌های نفت‌خیز عرب بحران زده و ناپایدار بود. در نهایت، این چشم اندازِ ناروشن در بستر خصومت ایدئولوژیک و رسانه‌ای ایران اسلامی با اسرائیل و کشورهای غربی، تهران را به عنوان بازیگری منطقه‌ای که بتواند در ساختن خاورمیانه‌ای امن و شکوفا مشارکت داشته باشد، نمی شناخت. هرچند همواره از آن به‌عنوان «ملت بزرگی»، هم به‌واسطه پیشینه اش، هم جمعیت ۸۵ میلیونی و هم منابع نفتی حائز اهمیت اش، یاد می‌شود. اما عملیات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و سپس جنگ غزه این وضعیت ناپایدار را در هم شکست و همه بازیگران منطقه‌ای و قدرت‌های بزرگ را وادار کرد تا تصمیمات بنیادی اتخاذ کنند که بر آینده اثرگذار باشد. ایران که به شدت از اعتراضات زنان جوان در سال ۲۰۲۲ و عدم مشارکت گسترده در انتخابات در جایگاه بین المللی تضعیف شده بود، به دلیل نقش خود در رهبری «محور مقاومت» و حمایت نظامی و سیاسی از حماس فلسطینی و حزب‌الله لبنانی و شبه‌نظامیان متعدد در سوریه و عراق، حالا به کانون توجه جهانی تبدیل شده است. این میراث انقلاب ۱۹۷۹ ایران، اکنون با جنگ غزه تحت تأثیر قرار گرفته است. شدت این درگیری در میدان نبرد، ابعاد ایدئولوژیک آن و حضور فعال همه بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی باعث شده است که این جنگ تمامی جوانب ژئوپلیتیک خاورمیانه را دربرگیرد. در این میان، دو دیدگاه متضاد برای آینده خاورمیانه پدیدار شده است: یکی اینکه ایران را به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای در نظر می‌گیرد و در عین حال به دنبال سازش‌هایی در میراث اسلام‌گرایی آن است؛ و دیگری آنکه با محوریت اسرائیل، همراه با عربستان سعودی و ایالات متحده آینده خاورمیانه را بر قدرت ایشان متمرکز می داند. ایران اکنون ناچار است تا میراث «اسلام‌گرایی» خود را مدیریت کند تا امنیت ملی دولت ایران به خطر نیفتد و حکومت اسلامی دچار چالش نشود. اگرچه بحث بین هویت ملی و اسلامی در ایران موضوع جدیدی نیست، اما جنگ، ضرورت تصمیم‌گیری‌های مشخصی را ایجاب می کند. برخلاف سال‌های انقلاب ۱۹۷۹ و جنگ ایران و عراق (۱۹۸۰-۱۹۸۸)، اکنون دیگر ترکیب میان ابعاد اسلامی و ملی چندان کارساز نیست. اسلام سیاسی محدودیت‌های خود را نشان داده است، در حالی که کشورهای جاه‌طلب جدیدی مانند عربستان سعودی در حال ظهورند و جوامع منطقه‌ای عزم خود را برای مشارکت در جهانی‌سازی اعلام کرده‌اند. جنگ به تصمیم‌گیری‌های سریع نیاز دارد که بر آینده تأثیر خواهد گذاشت، اما آیا دولت تازه کارِ مسعود پزشکیان که از ۱۷ اوت ۲۰۲۴ در رأس کار است، به اتخاذ تصمیمات تاریخی قادر خواهد بود؟ ایران، عربستان سعودی و محاصره اسرائیلی ایران همواره نگران محاصره توسط کشورهای متخاصم بوده است. «استقلال» نخستین کلمه در شعار جمهوری اسلامی است. پس از تأسیس پایگاه‌های آمریکایی و غربی در عراق، افغانستان و پادشاهی های عربی، که پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اتفاق افتاد، محاصره ایران بُعدی جهانی‌تر یافت؛ محاصره‌ای که تحت تأثیر مسائلی مانند برنامه هسته‌ای ایران – که با امنیت اسرائیل پیوند خورده بود – و تشدید رقابت با عربستان سعودی قرار داشت. از اوایل دهه ۲۰۰۰، تهدید برنامه هسته‌ای ایران در بالاترین سطح بین‌المللی مطرح شد، اما به‌ویژه در اسرائیل، که قصد داشت تنها کشور دارای سلاح هسته‌ای در منطقه باقی بماند. مسئله فلسطین و توسعه شهرک‌ها در سرزمین‌های اشغالی در این میان نادیده گرفته شد. امضای توافق برجام در ۱۴ ژوئیه ۲۰۱۵ میان ایران و پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل، بلافاصله توسط اسرائیل محکوم شد؛ چرا که هدف نهایی اسرائیل سرنگونی جمهوری اسلامی بود. اگرچه این توافق کامل نبود، اما زمینه‌ای برای بازسازی منطقه از طریق تضمین امنیت منطقه‌ای، به‌ویژه امنیت اسرائیل، و کمک به ایجاد چشم‌اندازهایی برای تغییرات سیاسی داخلی در ایران، به وجود آمد. در این دوره، طبقه متوسط جدید ایران با شور و شوق از رفع تحریم‌های اقتصادی و گشایش به سوی شرکت‌های خارجی استقبال کرد. این راهبرد سازنده در ۸ مه ۲۰۱۸ توسط دونالد ترامپ، که روایت اسرائیل درباره «ایران تروریست» و سرنگونی رژیم اسلامی را تکرار می‌کرد، شکست خورد. ترامپ با تحمیل تحریم‌های اقتصادی بی‌سابقه، توسعه ایران به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای را مسدود کرد. شرکت‌های اروپایی بلافاصله ایران را ترک کردند و ایران در بحران عمیقی فرو رفت، برنامه هسته‌ای خود را از سر گرفت، طبقه متوسط جدید در زیر فشار اقتصادی از هم پاشید و جناح‌های تندرو دوباره به قدرت رسیدند. مسئله هسته‌ای ایران نشان داد که از دیدگاه اسرائیل، مشکل اصلی ایران است و نه مسئله فلسطین. این اولویت‌بندی برای درک درگیری‌های کنونی اهمیت اساسی دارد. پس از انقلاب ایران در ۱۹۷۹، عربستان سعودی، که هم‌پیمان تاریخی ایالات متحده و مدافع اسلام محافظه‌کار یعنی وهابیت بود به‌سرعت به عنوان یک شریک ایده‌آل برای مقابله با نفوذ شوروی، به‌ویژه در افغانستان، و اسلام سیاسی «انقلابی» ایران ظاهر شد. عربستان سعودی که از رونق اقتصادی بی‌نظیری برخوردار بود و حمایت نظامی گسترده‌ای از کشورهای غربی دریافت می‌کرد، توانست به‌طور مؤثری نقش پررنگی در منطقه ایفا کند. بنابراین به‌عنوان رقیب مستقیم ایران در منطقه تحمیل شد. در پس تفاوت‌های قومیتی و فرهنگی که به‌طور گسترده‌ای رسانه‌ای شده بود، درگیری‌های بین این دو کشور ساحلی خلیج فارس بر اساس مسائل جدیدی به‌ویژه در زمینه سیاسی و ایدئولوژیک، و تقسیم مناطق نفوذ شکل گرفت. این دو کشور درگیری‌های مسلحانه یا سیاسی را از طریق نیروهای غیردولتی، به‌ویژه در یمن و به‌ویژه در سوریه و عراق، در چارچوب مبارزه با داعش افزایش دادند. این دو کشور حتی تا آستانه درگیری مستقیم هم قرار گرفتند آنجا که از طریق موشک‌های ایرانی تأسیسات نفتی سعودی (آرامکو) در تاریخ ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۹ بمباران شد و سپس ترور قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس، توسط آمریکا در تاریخ ۳ ژانویه ۲۰۲۰ ، که مسئول مذاکرات محرمانه بین این دو کشور بود. این درگیری‌های بی‌پایان واقعاً باعث شد که دو طرف به این نتیجه برسند که امنیت و به‌ویژه نفوذ آن‌ها در منطقه به عادی‌سازی روابطشان بستگی دارد. ایده این بود که همزیستی مسالمت‌آمیز بین دو کشور، راهی برای رقابت مسالمت‌آمیز باشد و مناطق نفوذ را تعیین کند و به هر یک اجازه دهد که بدون دخالت خارجی توسعه یابد. این اجازه را به «نگهبانان خلیج» که ریچارد نیکسون در سال ۱۹۷۳ صحبت کرده بود، می‌داد تا نفوذ و اقتدار داشته باشند و از تکرار جنگ‌هایی که منطقه را ویران کرده بودند، جلوگیری کنند. این همچنین یکی از اولویت‌های دولت حسن روحانی و وزیر امور خارجه‌اش، محمدجواد ظریف بود. این چشم‌انداز همچنین مورد توجه ولیعهد جدید سعودی، محمد بن سلمان، قرار داشت. اما در تاریخ ۳۱ اوت ۲۰۲۰، دونالد ترامپ به این چشم‌انداز توافق پایان داد. تنش‌های منطقه‌ای بین ایران و عربستان سعودی با «توافق‌نامه‌ ی ابراهیم» تشدید شد، توافق‌نامه‌هایی که اسرائیل را به‌طور رسمی در کانون بازسازی وجهه ی ژئوپلیتیکی منطقه ای اش قرار می داد. عادی‌سازی روابط با امارات متحده عربی، بحرین، سودان و مراکش تنها مقدمه‌ای برای امضای توافق‌نامه‌ای با عربستان سعودی بود. برای ایران، این به منزلهٔ یک اقدام خصمانه تلقی می شد. اسرائیل دیگر تنها یک دشمن ایدئولوژیک دوردست از نظر اسلامی نبود، بلکه به‌عنوان یک کشور مجهز به سلاح هسته‌ای، در مرزهای آن حضور پیدا می کرد. هر چند اسرائیل قبلا به‌طور رسمی در جمهوری آذربایجان و به‌طور غیررسمی در کردستان عراق حضور داشت و به نظر می رسید ایران را «محاصره» کرده بود. منافع اسلامی و ملی‌گرایانه ایران دوباره به هم گره خوردند. در ژوئن ۲۰۲۱، ابراهیم رئیسی، یک روحانی محافظه‌کار در شرایطی که نرخ عدم مشارکت به سطح تاریخی (۶۱٪) رسیده بود، به‌عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شد. در ایران، ناامیدی به اوج خود رسیده بود. محافظه‌کاری و عمل‌گرایی دولت رئیسی رئیس‌جمهور ابراهیم رئیسی بیشتر به‌عنوان یک مدیر عمل می‌کرد تا یک ایدئولوگ و سیاستی عمل‌گرایانه را برای جلوگیری از فروپاشی دولت در پیش گرفته بود؛ اتفاقی که محافظه‌کاران مسئول آن شناخته می شدند. گرایش‌های محافظه‌کار، کنترل تمامی نهادها را به دست گرفته‌ بودند، اما پس از ۴۵ سال در قدرت، به شدت دچار اختلافات داخلی شدند‌ و زمینه را برای رشد جریانهای رادیکال ضد غرب و پایبند به اصول اسلامی هموار کرده‌ بودند. پس از سال‌ها انتقاد از توافق هسته‌ای ۲۰۱۵، دولت محافظه‌کار مجبور شد مذاکرات محرمانه‌ای را در عمان با اتحادیه اروپا و ایالات متحده آغاز کند تا با کسب برخی از امتیازات و رفع جزئی تحریم‌ها، بحران اقتصادی را مهار کند. در نهایت، در اوت ۲۰۲۲به توافقی دست یافتند، اما در آخرین لحظه، ایران از امضای متن توافقنامه امتناع کرد. احتمالاً این تصمیم تحت تأثیر مداخله «دولت سایه» به سرپرستی سعید جلیلی، چهره بسیار محافظه‌کار و مذاکره‌کننده اسبق هسته‌ای، و برخی از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گرفته شد. با تقویت جایگاه این جناح‌ها، آن‌ها مجدداً گشت ارشاد را فعال کردند و این امر به سوءاستفاده‌های گسترده و در نهایت مرگ مهسا امینی و آغاز اعتراضات جوانان و برخورد متعاقب آن منجر شد. در عرصه بین‌المللی، برای دور زدن غرب، دولت رئیسی و وزیر أمور خارجه‌اش، امیرعبداللهیان، سیاست «نگاه به شرق» را تعمیق بخشیدند. این سیاست شامل تقویت روابط با چین و روسیه بود. ابراهیم رئیسی از لحاظ سیاسی به جناح‌های رادیکال نزدیک بود، اما در عین حال تلاش می‌کرد تا نشان دهد که آماده است با چالش‌های موجود به‌ویژه در زمینه‌های اقتصادی و اجتماعی، به‌ویژه در شرایط بحرانی کنونی، روبه‌رو شود. دولت او در شرایطی تشکیل شد که ایران با چالش‌های جدی اقتصادی ناشی از تحریم‌های شدید بین‌المللی، نارضایتی اجتماعی و بحران‌های داخلی مواجه بود. رئیسی همچنین تلاش می‌کرد تا با ایجاد یک خط مشی ملّی‌گرایانه، هویت ملی ایرانی را تقویت کند و به نوعی هویت اسلامی را در راستای منافع ملی قرار دهد. در این راستا، او به‌ویژه بر اهمیت حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران تأکید می‌کرد و به دنبال تأمین امنیت داخلی و خارجی کشور بود. رابطه ایران با عربستان سعودی به دلیل تنش‌های تاریخی و رقابت‌های منطقه‌ای در سال‌های اخیر پیچیده شده است. با این حال که این رقابت‌ها ادامه دارد، باید توجه داشت که هر دو کشور به نوعی از لحاظ اقتصادی و سیاسی به یکدیگر وابسته هستند و این وابستگی می‌تواند به فرصت‌هایی برای مذاکره و گفت‌وگو منجر شود. در نهایت، تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی و تأثیر آن بر سیاست‌های داخلی ایران، مشخص می‌کرد که آیا دولت را‌ئیسی قادر است راه‌حلی برای بحران‌های کنونی پیدا کند و ایران را به سمت ثبات و پیشرفت هدایت کند یا خیر. با هدف دوری از وابستگی به غرب که در سال‌های اخیر به شدت افزایش یافته بود ایران در تلاش است تا با گسترش همکاری‌های اقتصادی، نظامی و سیاسی خود با این دو قدرت بزرگ، جایگاه خود را در سطح بین‌المللی تقویت کند و در برابر فشارهای غربی ایستادگی کند. در این راستا، توافق‌های اقتصادی با چین و روسیه به‌ویژه در حوزه انرژی و زیرساخت‌های صنعتی گسترش یافته است. ایران امیدوار است که این همکاری‌ها به کاهش تأثیر تحریم‌ها و بهبود وضعیت اقتصادی کمک کند. در عین حال، روابط با چین به‌ویژه در زمینه سرمایه‌گذاری و توسعه پروژه‌های بزرگ زیرساختی به یک محور مهم در سیاست خارجی ایران تبدیل شده است. توافق 25 ساله‌ای که در سال 2021 میان ایران و چین امضا شد، نشان‌دهنده این است که ایران به‌دنبال ایجاد یک الگوی جدید در روابط بین‌المللی خود است که کمتر به غرب وابسته باشد. اما در این میان، چالش‌های داخلی نیز همچنان وجود دارد. نارضایتی‌های عمومی به‌ویژه در زمینه‌های اقتصادی و اجتماعی، فشار بر دولت را افزایش داده و در عین حال بروز اعتراضات گسترده‌تری را موجب شده بود. سیاست‌های سختگیرانه اجتماعی و اقتصادی، همراه با ناتوانی در حل مشکلات اقتصادی، می‌توانست به بی‌اعتمادی عمومی و تشدید ناآرامی‌های بیشتری منجر شود. بنابراین، آینده سیاسی و اقتصادی ایران به نوعی به توانایی دولت در مدیریت بحران‌های داخلی و حفظ توازن میان فشارهای خارجی و نیازهای داخلی بستگی داشت. اگر دولت رئیسی نمی توانست در این زمینه موفق عمل کند، احتمالاً نه تنها ثبات حکومت اسلامی به خطر می افتاد، بلکه ایران نیز ممکن بود با چالش‌های جدی‌تری مواجه شود که می‌توانست تأثیرات عمیقی بر موقعیت آن در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی داشته باشد. با اتخاذ سیاست «نو جهان سومی»، و با پیوستن ایران به گروه بریکس، شامل امارات متحده عربی و عربستان سعودی گام مشخصی در این زمینه برداشته می‌شد. به طور سیستماتیک، روابط با کشورهای هم‌مرز تقویت و صلح‌آمیز شده بود، به‌ویژه با پنج جمهوری آسیای مرکزی و کشورهای نفتی شامل کویت و امارات متحده عربی. تنها روابط با عربستان سعودی همچنان متخاصم باقی مانده بود، تا اینکه چین، شریک اقتصادی اصلی این دو قدرت منطقه‌ای، در 10 مارس 2023 آن‌ها را ملزم به مذاکره فوری برای عادی‌سازی روابط خود کرد. این یک پیروزی برای ایران بود، که استراتژی آمریکایی – اسرائیلی نزدیک شدن به عربستان را به حاشیه می‌راند. خیلی زود، اراده مشترک برای حل هزاران منازعه‌ای که این دو همسایه را درگیر کرده بود رونمایی شد، اما یک سوال همچنان حل‌نشده باقی ماند: اسرائیل و فلسطین. برای این دو کشور مسلمان نوظهور و بلندپرواز، حمایت از «مسئله فلسطین» نمی‌توانست نادیده گرفته شود، اما آیا باید یک فرصت استراتژیک را به خاطر دفاع از منافع ملی قربانی کرد؟ ریاض هرگز حمایت خود از ایالات متحده را رها نمی‌کرد که به معنی پذیرش اسرائیل در زمان مناسب بود. تهران نمی‌توانست هویت اسلامی خود و نقشش در حمایت از نیروهای غیردولتی مانند حزب‌الله و حماس، جهاد اسلامی یا حوثی‌ها را کنار بگذارد. با این حال، این دو کشور می‌توانستند بر سر افتخاری که در صورت حل این منازعه به دست می‌آوردند، توافق کنند، منازعه‌ای که تداوم آن هرگونه تلاش برای ثبات منطقه را غیرممکن می‌ساخت. مطمئناً بحث‌هایی برای حل این معضل انجام شده است. ممکن است تهران در نظر داشته باشد که عادی‌سازی روابط میان اسرائیل و عربستان اجتناب‌ناپذیر است و در عوض از عربستان خواسته باشد که از روابط ویژه خود با ایالات متحده استفاده کند و به رسمیت شناختن فلسطین را تضمین کند تا تل‌آویو را مجبور به مذاکره جدی در مورد حل پایدار مسئله فلسطینی کند. برای جلوگیری از اینکه آینده منطقه تحت‌تأثیر اسرائیل و ایالات متحده سازماندهی شود، بلکه از طریق توافقی با عربستان، آیا ایران باید یک سازش را بپذیرد، اسرائیل را به رسمیت بشناسد و به یک راه‌حل دو دولتی تن بدهد؟ در زمان‌ها و مکان‌های دیگر، گفته شده است که «پاریس ارزش یک مراسم مذهبی را دارد...»* شب 13 آوریل، نماد سیاست جدید ایران؟ برای ترغیب عربستان به دخالت به نفع فلسطین بدون اینکه حتی توافق‌ ابراهیم را رد کند، به نظر می‌رسید که ایران خواهان بازگرداندن سریع فلسطین به کانون توجه و به‌دست آوردن مزیت ابتکار عمل بوده است. اما یحیی سنوار و رهبری نظامی حماس، که با هر گونه سازش مخالف بودند، پیش‌دستی کردند و عملیات 7 اکتبر را به‌منظور تحمیل برنامه و روش‌های خود انجام دادند. ایران البته به‌طور زبانی از حماس، جنبش مقاومت اسلامی، حمایت کرد، اما سپس تمام تلاش خود را کرد تا از کشیده شدن دیگر متحدش در برابر اسرائیل، یعنی حزب‌الله، به جنگی که از آن پیروزی نمی‌برد، جلوگیری کند. تهران به هیچ قیمتی نمی‌خواهد وارد جنگ بزرگی شود که اسرائیل به‌دنبال آن است تا ایالات متحده را به حمایت از خود وادار کند، اما می‌خواهد توانمندی‌های بازدارنده خود را به‌گونه‌ای موثر نشان دهد تا موضع خودش را تحمیل کند. برای انتقام‌گیری از بمباران کنسولگری‌اش در دمشق، ایران در شب 13 آوریل 2024 عملیاتی نظامی انجام داد که در تاریخ نظامی ماندگار خواهد ماند. با پرتاب همزمان حدود 350 پهپاد، موشک کروز و موشک بالستیک به‌سوی اسرائیل، که بیش از 1000 کیلومتر فاصله داشت، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران عملیات نظامی بی‌نظیری را رونمایی کرد. برای نابود کردن و رهگیری تمام این پرتابه ها که در آستانه رسیدن به هدف بودند، نیاز به بسیج همزمان نیروهای آمریکایی، فرانسوی، بریتانیایی، اردنی و اسرائیلی بود. اسرائیل، به‌عنوان یک قدرت هسته‌ای، به این «نمایش نظامی» پاسخ نداد، زیرا ایران به‌طور پیشینی به ایالات متحده هشدار داده بود تا نشان دهد که هدفش سیاسی و نه نظامی است. این عملیات دارای دو هدف بود: نشان دادن اینکه جمهوری اسلامی به‌طور مسلم یک قدرت منطقه‌ای است که در هر مذاکره‌ای مربوط به اسرائیل، فلسطین و امنیت منطقه باید در نظر گرفته شود، و همچنین اینکه ایران می‌تواند به‌تنهایی از دفاع از سرزمین خود اطمینان حاصل کند. در واقع، همه این پرتابه ها از خاک ایران و نه از لبنان، عراق یا سوریه شلیک شدند. ایران اکنون می‌تواند بدون اتکا به «نیروهای نیابتی اش» از منافع و سرزمین خود دفاع کند. در حال حاضر، هیچ‌کس صحبت از کنار گذاشتن این نیروهای نظامی و شبه نظامی نمی‌کند که همچنان متحدان بسیار ارزشمندی هستند، اما زمان در حال تغییر است. ملی‌گرایی ایرانی هرگز از بین نرفته است، اما اکنون به خط مقدم بازمی‌گردد. به سوی یک وفاق ملی با انتخاب مسعود پزشکیان؟ انتخاب مسعود پزشکیان پس از مرگ تصادفی رئیس‌جمهور رئیسی، امید واقعی را در میان حامیان یک گشایش سیاسی و بین‌المللی برای کشور ایجاد کرد، بدون آنکه آرای بالای سعید جلیلی، کاندیدای فوقِ محافظه‌کار و مذاکره‌کننده اسبق هسته‌ای زمان احمدی‌نژاد، با کسب ۴۵ درصد آراء در دور دوم انتخابات را نادیده بگیریم. این امیدهایِ تغییر بلافاصله با ترور اسماعیل هنیه، رهبر حماس، در 13 ژوئیه 2024 از بین رفت: این یک توهین به ملت ایران و رئیس‌جمهوری منتخب جدید بود. به وضوح این عملیات به منظور جلوگیری از مذاکرات برای آتش‌بس در غزه و مجبور کردن مسعود پزشکیان به واکنش‌های بزرگ طراحی شده بود، که به نوبه خود حملات وسیع به «محور مقاومت» را با حمایت آمریکایی‌ها توجیه می‌کرد. در تهران، جنگ همچنین می‌توانست کسانی را که امیدوار بودند با رئیس‌جمهوری جدید، جمهوری اسلامی را به یک قدرت منطقه‌ای در صلح با همسایگان خود تبدیل کنند، به حاشیه‌ راند. این یک تکرار از اقدام ترامپ در سال ۲۰۱۸ بود که از توافق هسته‌ای خارج شد. جمهوری اسلامی اسلامی به طور پایدار تحت تحریم‌ها باقی می‌ماند، در حالی که عربستان سعودی به سمت اسرائیل و نه ایران نزدیک‌تر می‌شد. اما هیچ چیز طبق برنامه پیش نرفت. جناح‌های محافظه‌کار نتوانستند فشار آورند که دستور اقدام تلافی‌جویانه فوری صادر شود، در حالی که رئیس‌جمهوری منتخب هنوز دولت خود را تشکیل نداده بود. برعکس، پس از یک دوره کوتاه انتقاد، با تأیید مقام معظم رهبری، شاهد یک حرکت قوی از اجماع ملی برای حمایت از مسعود پزشکیان بودیم. این اتحاد ملی در ۲۱ اوت رسمی شد، زمانی که پارلمانِ تحت کنترل محافظه‌کاران به همه وزیران پیشنهادی رئیس‌جمهور جدید رأی اعتماد داد. این یک مورد نادر بود، که تنها سابقه آن به نخستین دولت خاتمی در سال ۱۹۹۷ برمی‌گردد، اما این واقعیت عمیقاً پنهان کننده تقسیمات و رقابت‌های عمیق است. در این مرحله، این بحران در واقع یک موفقیت برای ایران است که به دام تحریک نیفتاده و در عوض در مرکز مناقشه از منظر سیاسی و نه نظامی قرار دارد. با تأکید مداوم بر «حق خود برای پاسخ به حمله، در زمان و مکان مناسب»، در حالی که از هرگونه تلافی‌جویی خودداری می‌کند، جمهوری اسلامی توانسته است که گفت وگوهای سیاسی با غربی‌ها و کشورهای همسایه، به ویژه با سازمان کنفرانس اسلامی در عربستان سعودی برقرار کند. آیا این پیش‌درآمدی بر مذاکرات اساسی درباره آینده منطقه است؟ جالب‌ترین جنبه این بحران، موضع رهبر نظام است که تنها کسی است که می‌تواند اراده‌اش را به چندین جناحی که در ایران بر سر قدرت رقابت می‌کنند، تحمیل کند. شعار «صبر استراتژیک» جایگزین «انتقام سخت» شده است. البته، آیت الله علی خامنه‌ای، رهبر معظم ایران، هدف خود را برای تضمین بقای جمهوری اسلامی رها نکرده، اما به نظر می‌رسد که او متقاعد شده که این به معنای بهره‌برداری از فرصت‌های موجود برای تبدیل ایران به یک قدرت منطقه‌ای شناخته شده از سوی همه، از جمله چین و روسیه و همچنین کشورهای غربی و همسایگان است. ما از پروژه‌های صدور انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ فاصله زیادی داریم. در ۱۵ اوت ۲۰۲۴، در یک سخنرانی که در حضور رئیس‌جمهور پزشکیان انجام شد رهبر انقلاب ایران از ایده انجام «تنش‌ها غیرتاکتیکی» انتقاد کرد که می‌تواند به معنای این باشد که او برای انجام «تنش‌های تاکتیکی» موافق است. چنین سیاستی، که سیاست «ملی‌گرایانه» را در اولویت قرار می‌دهد، می‌تواند به این معنا باشد که ایران و غرب وارد دوره‌ای سازنده شده‌اند که قابل مقایسه با دوره‌ای است که در زمان حسن روحانی و باراک أوباما مذاکرات توافق ۲۰۱۵ را ممکن ساخت. منبع: دیپلماسی / ترجمه: سراج میردامادی * ضرب المثل قدیمی فرانسوی مربوط به تاج گذاری هنری چهارم در اواخر قرن شانزدهم به این معنا که برای بدست آوردن خواسته های بزرگتر باید از یک سری خواسته ها و تمایلات کوچک تر چشم پوشی کرد.