شناسهٔ خبر: 69677075 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: اکونیوز | لینک خبر

برش غیراصولی آرای علما کار اصلی فِیرحی بود - اکونیوز

اقتصاد ایران: مدیر مؤسسه عالی حوزوی امام رضا (ع) در بررسی ابعاد فکری «فیرحی» گفت: سید جواد طباطبایی که استاد فیرحی هم محسوب می‌شود و خودش جزء روشنفکران است، بسیار به فیرحی حمله می‌کند و می‌گوید او نه اسلام را شناخته نه غرب را.

صاحب‌خبر -
- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، بررسی آراء و نظریات طیف منورالفکران حوزوی می‌تواند به سنجش دینداری در جامعه علمی و نخبگانی  بیانجامد. نظریاتی که تا حدودی تلاش کرده در مسیر انقلاب اسلامی، شبهات گوناگون ایجاد کند و ذهن علاقه‌مندان به علوم انسانی _ اسلامی را با قرائت‌های شاذ و نادر به بی‌راهه بکشاند. یکی از افراد این طیف که در ایام کرونا از دنیا رفته، داوود فیرحی است. منورالفکری که در کسوت روحانیت با بیان نظرات جهت‌دار خود، سعی داشته نقش «لوتر» را ایفا کند.

برای نمایان شدن فرامتن جریان روشنفکری و ضرورت تبیین اندیشه‌های فیرحی، خبرنگار خبرگزاری تسنیم، نزد حجت الاسلام ذبیح الله نعیمیان، استاد حوزه و دانشگاه و مدیر مؤسسه عالی حوزوی امام رضا(ع) رفته و در گفت‌وگویی به ابعاد فکری و عملی فِیرحی پرداخت.

بین استاد نعیمیان و فیرحی سالیان سال درباره موضوعات مختلف در حوزه نظریه‌های سیاسی گفت‌وگوهایی صورت گرفته است.

متن زیر حاصل گفت‌وگو با این استاد حوزه است که تقدیم مخاطبان خبرگزاری تسنیم می‌شود.

*  ابتدا درباره جریان‌های مختلف روشنفکری در حوزه علمیه و جامعه توضیحاتی بفرمایید.

ما باید نگاه کلانی به مسائل حوزه داشته باشیم. در فضای حوزه هم تنوع مبانی و هم تنوع اندیشه وجود دارد. چند شکل می‌شود به تأثیر روشنفکری در فضای حوزه نگاه کرد. می‌توان گفت عده‌ای روشنفکر بر حوزه تأثیر گذاشته‌اند یا اینکه با توجه به فِرق و ادیان و مذاهب جریان روشنفکری حوزوی را بررسی کرد.

پس از شکل‌گیری بابیت و اعدام محمدعلی باب، یک شاخه از آنان ازلی و شاخه دیگر بهایی شدند. ازلی‌ها به قبرس و بهایی‌ها به شهر عکا (در فلسطین اشغالی) تبعید شدند. بابی‌ها به طور کل شمایل روحانی داشتند و بزرگانشان ملبس به لباس روحانیت بودند. طبیعتا تعدادی از حوزویان آن زمان از این افراد تأثیر می‌گرفتند.

مدل دیگر از روشنفکری آن بود که تعدادی از طلبه‌ها وارد دانشگاه شدند و از آنجا تأثیر پذیرفتند. مثلا آقای دکتر مهدی حائری، فرزند شیخ عبدالکریم حائری و از شاگردان امام خمینی(ره) به تهران می‌رود و سپس به کانادا رفته و مراتب علمی را در فلسفه غرب طی می‌کند. وقتی به ایران آمد، او را اکرام کردند با اینکه بدترین حرف‌ها را هم می‌زد که نمونه‌اش نفی ولایت معصومین بود. این کسی که شاگرد امام بود می‌بینید که حتی با رادیو اسرائیل علیه ولایت فقیه مصاحبه کرده است. آقای فیرحی از مقررین امثال دکتر مهدی حائری بودند.

بستر دیگر این است که طلبه به دانشگاه نمی‌رود؛ ولی انگیزه‌هایی که دارد که سبب می‌شود به یک جریانی مثل منافقین در اول انقلاب، گرایش پیدا کند. مثلا در همین مدرسه حقانی، اتوبوس می‌آمد برای اینکه طلبه‌ها را به حسب خود به سخنرانی «برادر مسعود» ببرد.

*  شاید علت گرایش برخی طلاب به دانشگاه، بی‌رغبتی از ادامه تحصیل حوزوی باشد.

ببینید. برخی خیلی تیزهوش هستند، مثل آقای فیرحی و برخی هوش زیادی ندارند؛ ولی با مطالعه یک کتاب سریع اثر می‌گیرند و این‌گونه هم نیست که در حوزه علمیه کسی با آنان بدخلقی کرده باشد تا به این خاطر مسیر خود را عوض کنند. ممکن است از بین 10 نفر در حوزه، یک نفر بی‌حوصله پیدا شود؛ اما غالبِ ارتباط‌ها خوب است.

آقای فیرحی در زنجان مقدمات را خوانده و بعد به قم آمد. همزمان به دانشگاه تهران رفت و تحصیلاتش را همزمان با تحصیلات سطوح عالی حوزه دنبال کرد تا آنکه در دانشگاه تهران عضو هیأت علمی شدند. طبیعتا سنوات درسی ایشان کمتر بوده است. بالاخره در دانشگاه همه جور استادانی وجود دارند، انقلابی و غیر انقلابی.

اگر بخواهیم فضای فکری آقای فیرحی را بررسی کنیم، باید فضای روشنفکران دیگر را هم بررسی کنیم. مثلا کسی هست در دنیای عرب به نام آقای «محمد عابد الجابری». ایشان در فضای روشنفکران فرانسوی زیست می‌کند. اهل تبارشناسی و دیرینه‌ شناسی است. اهل سنت در منابع خود، روایاتِ حساسیت برانگیزی دارند و برای همین جنس روشنفکری آنها نیز متنوع است. آقای فیرحی در بخشی از مبانی خود از عابدالجابری تأثیر پذیرفته است.

ایشان در پایان‌نامه خود از روش آقای عابد الجابری استفاده و از آن استقبال کردند. موضوع آن نیز دانش و قدرت بود. یعنی قدرت، مدیریت کننده دانش است. اصل موضوعات به صورت علمی خوب است؛ ولی باید در روش‌شناسی به آن دقت شود. آیا همیشه دانش تابع قدرت بوده یا نه؟ طبیعتا آنها که از همان اول با رقم زدن سقیفه چنین اندیشه‌ای داشتند که حسابشان جداست. ولی مسأله این است که این موضوع کلیت دارد یا ندارد؟

*  مطالعات آقای فیرحی چه سمت‌و‌سویی داشته که این مسیر را انتخاب کرد؟

آقای فیرحی اهل تاریخ اندیشه است. تاریخ اندیشه یک بحث جذابی است. در کنار کار با تاریخ اندیشه، رویکرد کلان آقای فیرحی روشنفکری با نگاه دموکراتیک است؛ اما روشنفکری که خیلی صریح از مقاصد خودش پرده برنمی‌دارد. مثلا میرزا ملکم خان کسی است که صراحتا دین و روحانیت را می‌زد؛ اما آخوندزاده در نامه‌ای او را از این کار نهی می‌کند. نه اینکه آخوندزاده، دلسوز اسلام است؛ نه! بلکه منظورش این بود که در لفافه این کار را بکن تا علیه تو جبهه نگیرند.

*  این جهت‌گیری و رویکرد کلان آقای فیرحی در صدد انجام چه کاری بود؟

ایشان می‌آمد و اسلام را با قرائتی روشنفکرانه توضیح می‌داد. به عبارتی تفسیر به رأی می‌کرد. ایشان بر همین اساس می‌گفت نظریه بر نص تقدم دارد. ضمن آنکه مفاهیم را نیز گزینش می‌کنند. مثلا استبداد را اقتدارگرا معرفی می‌کنند. یا اینکه در بررسی افکار اندیشمندانی مثل شهید صدر، به صرف اینکه ایشان در کاظمین بوده است و در آنجا اندیشه‌های مارکسیستی وجود داشته است، او را به مارکسیست‌بودن متهم می‌کند! یا کلام شهید بهشتی را در باره ولایت فقیه، قرائت مارکسیستی می‌کند. چرا؟! چون شهید بهشتی مطالعات مارکسیستی داشته است. خب وقتی کسی دموکراسی را نتیجه تمدن بداند و شیفته آن شود و اسلام را نیز با همان قرائت بررسی کند، همان تقدم نظریه بر نص پیش‌ می‌آید.

آقای فیرحی در مرکز تحقیقات استراتژیک مقاله‌ای دارند که چاپ نشده است که در آن گفته‌اند که در این چهار سده، فقها قائل به ولایت فقیه نبوده‌اند. آقای معرفت و آقای موسوی خوئینی‌ها این مقاله را نپذیرفتند. خب آقای معرفت که معلوم است نمی‌پذیرد. آقای موسوی خوئینی‌ها هم در یک سری از مسائل مخالف بود. خب حالا ارجاعات آقای فیرحی به چه شکل بود؟ همه‌ی ارجاعات به کتاب‌های فقهی بود؛ ولی در یک نمونه که در کتاب حکومت ولایی بود، ایشان به آقا نجفی اصفهانی ارجاع دادند که کامل مقصود ایشان را ذکر نکردند. یا یک جمله از شیخ فضل الله نوری آورده که ایشان گفته‌اند امورات شرعیه بر عهده‌ی فقیه است، بعد آقای فیرحی از این برداشت کرده است که فقط این امور است و باقی امور نیست! در حالی‌که امور اجتماعی و حکومتی نیز از امور شرعیه هستند.

*  چه می‌شود که سخنان آقای فیرحی برای برخی‌ها جذاب نمایش داده می‌شود؟

آقای شریعتی هم خوب صحبت می‌کرد و مردم جذب می‌شدند. اینها همچنین خوب می‌نویسند و ارائه‌ی‌شان خوب است.

نکته دیگر اینکه از شرایط، مسائل ایجاد می‌کنند؛ مثلاً پس از انقلاب اسلامی، مباحث حکومتی و سیاسی اسلامی مطرح شد که خود این موضوع برای مخاطب جذابیت دارد. با پدید آمدن این مسأله اشخاص مختلفی ارائه نظریه و بحث کردند که آقای شریعتی یکی از آنان بود. مدل چینش مطالب او کنار هم جذاب بود و او واقعاً ادبیات قوی داشت. قبل از سفر به فرانسه رشته‌اش ادبیات بود و بعد از آن هم رسماً ادبیات می‌خواند و پایان‌نامه‌اش هم درباره تاریخ ادبیات بود. فیرحی نیز در بخشی از کارها شباهتی به شریعتی دارد.

یک نفر مثل شریعتی یک ملغمه‌ای از مباحث تمدنی و اندیشه‌ای البته با ظاهر انقلابی ارائه می‌دهد؛ ولی نگاهش سوسیالیستی است. هرچند که خودش و پدرش ضد کمونیسم هستند؛ ولی کلا رویکرد سوسیالیستی دارند که رویکردهای سوسیالیستی جذاب‌اند. استاد شریعتی، گورویچ یهودی هم ضد کمونیست؛ ولی سوسیالیست است. قیام علیه حاکم، به هم زدن طبقات، نقد علمایی که در خدمت حکومت‌اند و ضلع تزویر را تشکیل داده‌اند همیشه جذاب و جوان پسند بوده زیرا جوانان همیشه تحرک را دوست دارند.

می‌خواهم بگویم آقای فیرحی از این جهت اشتراکی با آقای شریعتی دارد؛ همین جذابیت را. البته مدل شریعتی بسیار جریان‌ساز و فعال و پر انرژی بود؛ ولی او یک استاد دانشگاه با جریان‌های محدود است هرچند وسیع. به هر حال جریان چپ مرید ایشان بودند. وقتی از دنیا رفت، آقای سروش، آقای خاتمی، روحانی و سایر چهره‌های سیاسی و غیرسیاسی پیام دادند.

آقای شریعتی بسیاری از حرف‌هایش لب مرزی است؛ ولی حرف‌های اسلامی هم زده است. در آن مقطعی که جریان چپ در دانشگاه وجود داشت، البته تعدادشان کم بود و حدود 20 -30 هزار نفر بودند، چون او ‌توانایی جمع‌کردن آنها را داشت، مخاطب زیادی پیدا کرده بود. او تبدیل به یک ایدئولوگ شده و در فرانسه در کنفدراسیون دانشجویی بود و چندین بار بازداشت شده بود. هرچند که پدر شریعتی طلبه بود؛ ولی ملبس نه، آشناییتی با اسلام داشت و حرف‌های اسلامی هم می‌زد. به همین خاطر خیلی از مذهبی‌ها جذب او شدند. امام راحل البته نمی‌خواست با او و پیروانش درگیر شود و از کنارش گذشت و پیامی برای فوت او نداد. این یک تیپ روشنفکری است که در کل با روح اسلام مخالف است و در آن زمان، آقای مصباح و شهید مطهری بسیار علیه سخنان ایشان موضع‌گیری کردند.

 اکنون اما میل به سوسیالیست کم شده به خصوص در دولت‌های اصلاحات؛ بلکه میل به لیبرالیسم افزوده شده است. آقای فیرحی یک شخصیت دانشگاهی است که به جریان لیبرالیسم تعلق دارد. ایشان خیلی صریح مبانی خود را بیان می‌کند. برای فهم مبانی او باید به نامه میرزا ملکم‌خان و آخوندزاده رجوع کرد که بیان کردم. گفت: آنقدر صریح و بی‌ پرده اسلام را زیر سؤال مبر؛ زیرا حرفت از بین می‌رود، مخالفت می‌کنند و سخنت شنیده نمی‌شود؛ پس در لفافه سخن بگو!

*  اگر ممکن است به چند نمونه از این ظاهرسازی‌ها و مصادره به مطلوب‌ها اشاره کنید.

تاریخ دست شما را پر می‌کند و نکات مثبت و منفی را به شما ارائه می‌دهد. شما در مقابل تاریخ، امکان گزینش دارید؛ تنوع گزارش‌ها و روایات متعدد و متنوع این امکان را به شما می‌دهد که متناسب با اندیشه خودتان گزینش کنید.

این روش فیرحی بود که با روکش اسلامی ولی باطن غیر اسلامی حرف می‌زد. به تصریح ایشان، نظریه بر نص مقدم است؛ یعنی شما با نظریه خود  سراغ شهید صدر، سراغ قرآن، سراغ اندیشمندان مختلف و قدما می‌روی و سعی می‌کنی با پیش فرض خودت آنان را معرفی کنی. ما با ایشان چندین جلسه درباره شهید صدر، مشروطه، تنبیه الامه و مسائل مختلفی گفتگوهایی داشتیم. در بحث مشروطه، آقای خاتمی می‌گوید: کتاب «تنبیه الامه» منشور جامعه مدنی است! یعنی سعی می‌کند کتب علما که دقیق و اسلامی است را به نفع خود و اندیشه‌های غربی مصادره کند.

آقای فیرحی تاریخ اندیشه کار می‌کرد؛ اما به چه انگیزه‌ای؟ وقتی شما اقوال علما و قدما را می‌آورید، یا می‌خواهید به عنوان قرینه استفاده کنید یا می‌خواهید به آنها جواب دهید و با آنها مقابله کنید. به صورت علمی، بحث درباره تاریخ اندیشه، تطور اندیشه و اشخاص مختلف فکری ایرادی ندارد؛ اما یک زمان انگیزه دیگری در پشت پرده وجود دارد.

من این را از روی حدس نمی‌گویم؛ بلکه با ایشان ساعت‌ها بحث و مناظره داشتم که او انگیزه دیگری از بیان نقل علما در ذهنش بود. او سخنان بزرگان را مستمسک و پشتوانه برای حرف خودش قرار می‌داد. رویکردش بهره‌جویانه و سوء استفاده‌گرایانه بود. فقط آن بخش از سخنان که به نوعی نفعی در آن بود را ذکر می‌کرد.

نکته دیگر اینکه، وقتی شخص می‌خواهد حرفی را بزند؛ ولی نه با نام خودش، سراغ بزرگانی می‌رود؛ مثلاً مستشارالدوله و از زبان او نکته‌ای را نقل می‌کند که البته این همان نظریه و اندیشه او است؛ ولی از زبان دیگری نقل می‌کند.

من در بحث مشروطه با اشخاص مختلفی کار کرده بودم؛ مرحوم آقای علی ابوالحسنی، آقای دکتر نجفی، آقای موسی حقانی و دیگران. من خودم هم رویکرد تاریخی داشتم و دارم هرچند که مثلاً محضر آقای لاریجانی که تاریخ را قبول نداشتند می‌رفتم. اما همچنان تاریخ فقهی و اصولی را قبول دارم؛ البته نه مثل مستشرقین که رویکرد افراطی دارند.

این نکته را هم بگویم؛ بازخوانی اندیشه سکولارها، روشنفکران و لیبرال‌های گذشته می‌تواند نکات جذابی را به انسان بدهد؛ اما یک موقع بازخوانی آنان به قصد القاء است. یعنی دنبال بیان نکاتی از زبان آنها هستم که در ذهن خودم وجود دارد. ما در کار آقای فیرحی این را می‌بینیم.

فرض کنید من 10 برهان برای اثبات وجود خدا آورده‌ام؛ شما 5 برهان را رد می‌کنید. آیا این به معنای این است که شما خدا را قبول ندارید؟ خیر! شما از ادله بیان شده، 5 تا را رد کردید؛ ولی مابقی را پذیرفته‌اید. پس شما ضدِ خدا نیستید. حالا آخوند خراسانی بعد از نقد و بررسی ادله و روایات که برخی را رد می‌کند، در آخر ولایت را برای فقیه ثابت می‌داند. ولی آقای فیرحی چه کرده؟ به گونه‌ای سخنان آخوند را ترجمه کرده که چیز دیگری از آن فهمیده می‌شود. من کار ندارم که او تعمد داشته یا خیر ولی ماحصل و نتیجه کار او این است که سر بزنگاه، کلام مهم آخوند را بد ترجمه کرده به گونه‌ای که عدم قبول ولایت فقیه از آن در می‌آید.

من این تعبیر را می‌گویم و پایش می‌ایستم؛ آقای داوود فیرحی بسیاری از جاها زرنگ‌بازی می‌کرد به گونه‌ای صحبتی می‌کرد که خلاف واقع بود؛ ولی به گونه دیگری جلوه می‌داد و من با این زرنگ‌بازی‌ها آشنا بودم.

بحثی آقای شریعتی دارد تحت عنوان امامتِ منصوص و آنجا می‌گوید امامت منصوصه است؛ البته به این دلیل که در آن زمان مردم عقلشان کامل نبود و لازم بود نصی بیاید؛ اما امروز که عقول کامل شده، لزومی به امامت نصی نیست! این گونه امامت را خراب می‌کند و مشخص است این مبنا مبنای اسلام نیست.

آقای فیرحی هم یادم است در تلویزیون برنامه‌ای داشت که می‌گفت حکومت پیغمبر یک حکومت قراردادی است و این گونه نبوت را زیر سؤال می‌برد. یعنی نبوت از طرف خدا نیست و مردم‌اند که کار را انجام می‌دهند. بله ما منکر اینکه پیامبر اکرم قرارداد بسته و از مردم استفاده کرده نیستیم؛ ولی اینکه با این کار بخواهیم الهی بودنِ کار را زیر سؤال ببریم و دموکراسی را ثابت کنیم، اسلامی نیست.

یک وقت شما درباره یک شخص صحبت می‌کنید و با یک موضوع؛ اما فیرحی همه چیز خوانده، تاریخ اندیشه، سیاست، فلسفه، جامعه‌شناسی، حقوق و سایر علوم و شما را با اشخاص جدیدی آشنا می‌کند که جذب او می‌شوید. خیلی از اشخاصی که دنبال این‌ها می‌روند نیز انسان‌های سطحی هستند.

من خاطرم هست آقای فیرحی برای امتحان خبرگان نیز ثبت‌نام کردند؛ من آنجا بودم و آقای محسن برهانی هم همراه آقای فیرحی آمدند. او به دنبال ورود به مجلس خبرگان نبود؛ بلکه صرفاً می‌خواست برچسب اینکه او هم مجتهد است و در امتحان خبرگان قبول شده را بخورد. او به دنبال روکش اسلامی است. آن مخاطبی که سطحی و تک‌بینشی است نمی‌تواند این را تشخیص بدهد. اما سید جواد طباطبایی که استاد فیرحی هم محسوب می‌شود و خودش جزء روشنفکران است، بسیار به فیرحی حمله می‌کند و می‌گوید او نه اسلام را شناخته نه غرب را! بسیار از دست او عصبانی است زیرا در ظاهر اسلامی حرف‌های غرب را می‌زند. با همین موضوع نقد فیرحی، سید جواد طباطبایی یادداشتی در یکی از روزنامه‌ها می‌نویسد و منتشر می‌کند.

این جمع‌بندی من است و امکان دارد به تندروی محکوم بشوم؛ ولی محصول حشر و نشرهای من با آقای فیرحی این شده است که ایشان سراغ مثلاً آیت الله جوادی می‌رفت و یک بخش از سخنان ایشان را بزرگنمایی می‌کرد که بتواند از آن سوء استفاده کند. از سویی دیگر، همیشه با اشخاصی مانند آیت الله مصباح، آیت الله شاهرودی، شهید صدر و امثالهم در تضاد بود؛ زیرا اصلاً نمی‌توانست از الفاظ آنها سوء استفاده کند.

نکته دیگر این است که شاید در یک بحثی، داده‌ها درست باشد؛ اما جهت‌گیری کلی و نتیجه کلی انحرافی باشد. آقای فیرحی دنبال ریل‌گذاری تاریخی بود. ما سر احزاب بحث‌های زیادی با او داشتیم. مثلاً گزاره‌ای بود که در اندونزی، احزاب تأیید صلاحیت‌ها را انجام می‌دهند و او سعی داشت این را در ایران هم پیاده کند. به گونه‌ای که شورای نگهبان درباره آن نامزدهایی که احزاب معرفی می‌کنند، دیگر تحقیق نکند.

او می‌خواست آهسته آهسته تغییرات اجتماعی را صورت بدهد و بدش نمی‌آمد که با شلوغی و با کف خیابان آمدن تغییرات حاصل شود. البته توثیق نمی‌کرد ولی بدش هم نمی‌آمد که مثلا یک چیزی مثل فتنه 88 پدید بیاید و نظریاتش اجرایی شود. او دنبال این بود ریل گذاری‌های فکری صورت بگیرد، نظریه تولید کند تا تبدیل به گفتمان عمومی شود و اصلاح قدم به قدم صورت بگیرد.

درباره ولایت فقیه مثلاً دنبال این بود که بگوید همه فقها ولایت دارند؛ نفی ولایت نمی‌کرد؛ اما ولایت را به همه می‌داد که قدرت از فقیه اصلی سلب شود و ولی فقیه پوک شود. در واقع ولی فقیه یک رئیس جمهور بشود نسبت به نظرات فقها.

*  برخی در تأیید او از اخلاق و سیره خوب و اجتماعی‌ بودنش سخن می‌گویند؛ حضرت عالی که با او رفت و آمد داشتید، نظرتان چیست؟

شاید خیلی‌ها در تعریف آقای فیرحی بگویند او خوش اخلاق بود، روابط عمومی خوبی داشت، خوب صحبت می‌کرد؛ بله شاید من منکر این قضیه نباشم؛ ولی در بحث اندیشه و علمی، نباید این مسائل را داخل کرد. البته این اخلاق خوب موارد نقض هم دارد به خصوص در گزینش اقوال علما و بزرگان.

سال گذشته نشستی داشتیم و 14 نفر از دوستان آقای فیرحی را دعوت کردیم که هیچکس حاضر به حضور نشد. مثلا آقای حقیقت قبول کردند حاضر شوند؛ ولی در آخر نیامدند. من حاضرم اگر کسی با اندیشه‌های او آشناست، بیاید از او دفاع کند و من نقدهای محکمی دارم و از روی تجربه زیسته نقد می‌کنم.

برای آقای فیرحی قداست درست کردند. شما به بن باز و ابن عثیمن میگویید منحرف یا خیر؟! بله؛ چرا که فکرشان خراب است و من می‌بینم آقای فیرحی، هم در اندیشه و هم در عمل انحراف دارد.

آقای فیرحی سعی می‌کند با مباحث تاریخ اندیشه یک نوآوری دینی ارائه دهد. او دائماً دنبال ارتقای خودش بود. من خاطرم هست که متن عربی را او اشتباه می‌خواند؛ ولی به مرور خودش را تقویت و اصلاح کرد. او همزمان که از زنجان به قم آمد و در حوزه تحصیل می‌کرد، دانشگاه تهران هم می‌رفت. نمی‌دانم چگونه می‌رسید هر دو را بخواند؛ ولی بیشتر به سمت دانشگاه غش می‌کرد. به هرحال او طلبه ممحضی نبود؛ ولی آنجایی که لازم داشت، خودش را در مباحث فقهی و اصولی نیز ارتقاء می‌داد.

*  به عنوان سؤال آخر، آقای فیرحی ارتباط اندیشه‌ای با چه مجموعه‌های  داشت؟

نمی‌دانم داوود فیرحی رسماً عضو مجمع محققین بوده یا خیر! ولی در بین آنها رفت و آمد داشت. یا مثلاً در مؤسسه فهیم و مفتاح کرامت می‌رفت و می‌آمد و یا در مؤسساتی که زیر نظر حفظ و نشر آثار امام بود هم رفت و آمد داشت. نمی‌خواهم بگویم حتماً جزء آنها بود؛ ولی رفت و آمدی به آنها داشت و همپوشانی با او داشتند.

  با سپاس از شما استاد گرانمایه که وقت ارزشمندتان را در اختیار خبرگزاری تسنیم گذاشتید.

 

انتهای‌پیام/

برچسب‌ها: