شناسهٔ خبر: 69674865 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

خاطرات محمد محمدی از «زندان شاه»؛ قسمت نه؛

ارتباطات و امنیت درون سازمان مجاهدین خلق چگونه بود؟

روی کاغذ‌های بسیار نازک سیگار با خط ریز می‌نوشتند و لای درز حاشیه ملحفه می‌گذاشتند کنار ملحفه حاشیه داشت درون حاشیه به دقت جاسازی می‌شد و گاه مقدار زیادی اطلاعات از این طریق به زندان می‌رفت یا از زندان به بیرون فرستاده می‌شد. زمانی هم که خودم زندان بودم از طریق قرآن و مفاتیح این نقل و انتقال صورت می‌گرفت قرآن و مفاتیح می‌آوردند و زندانی درون جلد مقوایی آن یادداشت جاسازی می‌کرد و بعد می‌داد به ملاقات‌کننده تا بیرون ببرد.

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»:کتاب خاطرات و تاملات در زندان شاه، اثر محمد محمدی (گرگانی) از نشر نی منتشر شده است. این کتاب شرح خاطرات محمد محمدی در زندان‌های زمان شاه و درگیر شدن با ماجرا‌های تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ است. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این کتاب را منتشر می‌کند.

ارتباط مخفی سازمان با زندان 

ما ارتباطات زیادی با داخل زندان داشتیم. ساواک هنوز روش‌های ما را برای ارتباط نمی‌دانست یکی از راه‌های ارتباطی، وجود ملاقات هــا بــود. مثلاً، ملاقات‌کنندگان برای زندانی‌هایشان ملافه می‌بردند.

روی کاغذ‌های بسیار نازک سیگار با خط ریز می‌نوشتند و لای درز حاشیه ملحفه می‌گذاشتند کنار ملحفه حاشیه داشت درون حاشیه به دقت جاسازی می‌شد و گاه مقدار زیادی اطلاعات از این طریق به زندان می‌رفت یا از زندان به بیرون فرستاده می‌شد. زمانی هم که خودم زندان بودم از طریق قرآن و مفاتیح این نقل و انتقال صورت می‌گرفت قرآن و مفاتیح می‌آوردند و زندانی درون جلد مقوایی آن یادداشت جاسازی می‌کرد و بعد می‌داد به ملاقات‌کننده تا بیرون ببرد. همین مرحوم صفر قهرمانی، سیگار می‌کشید و سیگارش هم دست ساز بود کاغذ سیگارش خیلی نازک بود، بچه‌ها کاغذ سیگارش را می‌گرفتند و روی آن می‌نوشتند و داخل جلد کتاب جاسازی می‌کردند.

 در آن دوره که من بیرون بودم تقریباً تمام بچه‌های رده بالای سازمان مثل «مسعود رجوی»، «موسی خیابانی»، «علی زرکش»، «کاظم ذوالانوار»، «محمود عطایی»، «مهدی کتیرایی»، «محمد علی جابرزاده»، «مسعود حق گو» و «قاسم باقرزاده» دستگیر شده و در زندان بودند. از چریک‌های فدائی آقای بیژن جزنی از حزب توده آقای «عزیز یوسفی» و آقای «خاوری» و از مؤتلفه «آیت الله انواری» (روحانی)، مرحوم «حاج مهدی عراقی»، «حاج امانی» و «مرحوم حاجی شهاب»، از حزب ملل اسلامی «کاظم بجنوردی»، «ابوالقاسم سرحدی‌زاده» و «حجت الاسلام محمد جواد حجتی کرمانی» در داخل زندان بودند و تجربیاتشان به همین ترتیب به بیرون منتقل می‌شد با یادداشت‌هایی که بیرون منتقل می‌شد دو کار انجام می‌دادیم بخشی از آن مورد استفاده رادیو عراق قرار می‌گرفت و بعضی که لازم بود، مجدداً به زندان منتقل می‌شد.

 ورود سازمان به عمل نظامی

 بعد از رسیدن به مرحله ربودن، [شهرام]روحیه عملی تقویت شد. در این دوره با مرحوم احمد کار می‌کردم، او به کار سیاسی و فکری کمتر می‌رسید، و بیشتر وقتش صرف کار‌های عملی می‌شد. در سال ۱۳۴۹ ماجرای سیاهکل پیش آمد سازمان خیلی دست پاچه شد. از بدنه فشار می‌آوردند. احمد رضایی در آن دوران می‌گفت باید خون بدهیم تا خون ندهیم حقانیت پیدا نمی‌کنیم، چریک‌های فدایی خون دادند و حقانیت پیدا کردند، این خیلی اثر داشت.

احمد یک کلت استار خیلی بزرگ داشت با گلوله‌های ۹ میلی‌متری، اسلحة من کوچک بود، اما اسلحه او خیلی کاری بود و حتی اگر گلوله‌اش به استخوان کسی می‌خورد طرف را از پا می‌انداخت و بیهوش می‌کرد. احمد، شخصیت فوق‌العاده‌ای داشت درست مثل گل باغچه‌ای که کاملاً با آب و هوا و شرایط جوی هماهنگی دارد توان و ظرفیت اجتماعی عجیبی داشت. کلتش را مسلح می‌کرد و دستش را داخل جیبش روی ماشه می‌گذاشت نگران بودم، چون به هر دلیلی ممکن بود اشتباهی شلیک و زانوی خودش را مجروح کند. حوادث سیاهکل تأثیر زیادی روی کادر‌های بالای سازمان گذاشت، چون از جانب توده‌های سازمان تحت فشار بودند نتیجه‌اش هم نوعی عجله در کار بود؛ شنیدم که حنیف نژاد با آن که خیلی با این عجله مخالف بود، اما در جریان ربودن «شهرام» شرکت کرد، البته من اصلاً در عملیات نظامی نبودم و اینها را بعد‌ها از بچه‌ها شنیدم.

 

 

لینک کوتاه کپی لینک