به گزارش مشرق، با آغاز فیفادی نوامبر و تعطیلی لیگ برتر به دلیل بازیهای تیم ملی فوتبال با کرهشمالی و قرقیزستان در انتخابی جامجهانی ۲۰۲۶، بار دیگر سبب شده مطالبه جوانگرایی و تغییر نسل، به دوگانه تیم ملی و لیگ دامن بزند.
شنبهشب سعید الهویی، مربی تیم ملی و دستیار امیر قلعهنویی در گفتوگویی که در حاشیه دیدار استقلال و مس رفسنجان با خبرنگاران داشت، به صراحت اعلام کرد که لیگ ایران بازیکنان جوان زیادی که بتوانند به تیم ملی کمک کنند، رو نکرده است. به گفته او«جوانانی که در حد تیم ملی باشند، اندک هستند.» او معتقد است که باشگاهها با توجه به اینکه نتیجهگرا هستند، به بازیکنان جوان اعتماد نمیکنند. او در پایان حرفهایش هم عنوان کرد که بازیکنی اگر میخواهد ساخته شود باید در باشگاه ساخته شود و در تیم ملی با توجه به زمان و تمرین کم، این فرصت وجود ندارد.
البته صحبت مربیان تیم ملی درباره زمان کم در رده ملی برای ساختن بازیکن بیراه نیست؛ به خصوص که بازیکنان در تیم ملی هر چند ماه یکبار دور هم جمع میشوند و اردوی تیم ملی تشکیل میشود.، کمتر فرصتی است که بتواند بازیکنی ساخته شود و قلعهنویی و همکارانش باید به قول خودشان از ماتریس بازیکنانی که از ظرفیت لیگ شناسایی کردهاند، نفرات نهایی را انتخاب کنند.
با این حال نباید توپ مسبب وضعیت موجود را به زمین باشگاهها تنها انداخت. اینکه مربیان تیم ملی، دلیل کاهش کشف استعدادهای جوان را نتیجهگرایی باشگاهها عنوان کنند، نمیتواند دلیل موجهی برای بحران بازیکنسازی در فوتبال ایران باشد، به خصوص که نتیجه گرفتن در فوتبال یک امر بدیهی و اولیه است و هر تیمی که پا به میدان میگذارد قبل از هر چیزی به نتیجه فکر میکند و میخواهد با برد زمین بازی را ترک کند.
همان طور که تیم ملی فوتبال هم در انتخابی جامجهانی به دنبال نتیجه گرفتن است، باشگاهها هم در لیگ و مسابقاتشان در آسیا به دنبال نتیجه هستند و نمیتوان به آنها ایراد گرفت که چرا نتیجهگرایی را به میدان دادن به بازیکنان جوان، ترجیح دادهاند.
اگر فوتبال ایران امروز برای تغییر نسل با خشکسالی بازیکنان جایگزین روبروست و دست سرمربی تیم ملی خالی است، ریشه آن را باید در دلایل دیگری غیر از نتیجهگرایی باشگاهها جست، دلایلی که بیانگر این خواهد بود و باید گفت در عدم پشتوانهسازی کافی و حداکثری برای آینده ملی و باشگاهی فوتبال ایران هم مربیان تیم ملی و هم مربیان باشگاهی نقش دارند و نمیتوان تقصیرها را به گردن یک طرف انداخت، اگر چه شاید ضعف و تزلزل به یک سمت بیشتر سنگینی کند.
یکی از دلایل کمبود پشتوانه در فوتبال ملی ، به عدم ریسک و قدرت پایین ریسکپذیری مربیان ایرانی چه در باشگاهها و چه تیم ملی برمیگردد و آنها در دورههای اخیر کمتر سعی کردهاند به یک بازیکن جوان که استعدادش را نشان داده، اعتماد کنند. این مربیان چه در رده باشگاهی و چه رده ملی، در اکثر انتخابهایشان، وزنه تجربه را بر جوانی اولویت میدهند تا یک بازیکن جوان برای نشان دادن تواناییهایش فرصتی را پیدا نکند و روی نیمکت و پشت سر اسمهایی که شاید با وجود عمکلکرد ضعیفشان، تنها به دلیل اسم و رسمشان در ترکیب قرار میگیرند، بسوزد!
ریسک کردن و ریسکپذیری منافاتی با نتیجهگرایی ندارد و نمیتوان به این بهانه که ریسک کردن احتمال نتیجه گرفتن را کاهش میدهد، آن را حذف کرد. به خصوص که گاهی برای نتیجه گرفتن و برهم زدن معادلات در یک مسابقه باید مربی این ریسک را بپذیرد تا شانس موفقیتش را بالا ببرد.
با این وجود هم در باشگاهها و هم در تیم ملی، ریسکپذیری با توجه به جایگاهی که مربیان میخواهند با اعتماد به باتجربهها و پا به سن گذاشتهها، نگه دارند، به سمت صفر میل میکند. در این شرایط علاوه بر احتمال نتیجه نگرفتن تیم، فرصت کشف استعدادها هم از دست میرود. چنین روندی شرایط را به جایی میرساند که امروز مربیان تیم ملی، مدعی میشوند کمتر بازیکنی در حد و اندازههایی که بتواند جای بازیکنان نسل فعلی را بگیرد، در اختیار دارند.
با این حال ریشه اصلی عدم پشتوانهسازی و بحران بازیکن در فوتبال ایران را باید در بیتوجهی به آکادمیهای فوتبال جست، جایی که باید در خط اول مقدم پشتوانهسازی برای آینده فوتبال ایران قرار داشته باشد اما همواره در حاشیه قرار دارد و کمترین بودجه و توجه را به خود میبیند.
در این بخش هم میتوان ضعف فوتبال را در حوزه ملی و باشگاهی یافت که این بیتوجهی و نداشتن برنامه سبب میشود که فوتبال ایران در قدم اول برای پشتوانهسازی توقف کند. در ایران به جز چند باشگاه اندک که آکادمیهای قوی و بازیکنسازی دارند، اکثر باشگاهها حتی تیمهای معروف و ثروتمند، عادت به حاضریخوری کردهاند و سرمایهگذاری ویژهای در بخش آکادمی با وجود تاکیداتی که در فوتبال روز دنیا میشود، انجام نمیدهند.
این نادیده گرفتن آکادمیها، کار را به جایی میرساند که امروز لیگ ایران و باشگاهها، به گفته مربیان تیم ملی، نمیتواند دستی پر از بازیکنان پدیده داشته باشد.
البته بیتوجهی در ردههای پایه ملی هم در عدم پشتوانهسازی کمتر از بیتفاوتی باشگاهها در این زمینه، تاثیر ندارد. استعدادیابیهای نمایشی و نداشتن یک چشمانداز بلندمدت برای کشف استعدادها و مراقبت و آموزش آنها برای بالا آمدن پله به پله در ردههای ملی کار را به جایی رسانده که خیلی از بازیکنان مستعد نتوانند این مسیر را تا رسیدن به پیراهن تیم ملی بزرگسالان بدون آسیب و در یک شرایط نرمال و برنامهریزی شده طی کنند.
این سبب میشود تا اکثر این پدیدهها پس از درخشش در رده نونهالان، نوجوانان، جوانان و امید در رده ملی از مسیر کنار گذاشته شوند و این درخت میوه ندهد و پشتوانهها به ثمر ننشینند.
این در شرایطی است که توجه به آکادمیها اگر با ریسکپذیری مربیان چه در رده ملی و چه باشگاهی ترکیب شود، فوتبال ایران برای تغییر نسل با بحران روبرو نبود، بحرانی که دستپخت مشترک مربیان باشگاهی و البته ملی است و نمیتوان آن را به گردن یکی انداخت.
شنبهشب سعید الهویی، مربی تیم ملی و دستیار امیر قلعهنویی در گفتوگویی که در حاشیه دیدار استقلال و مس رفسنجان با خبرنگاران داشت، به صراحت اعلام کرد که لیگ ایران بازیکنان جوان زیادی که بتوانند به تیم ملی کمک کنند، رو نکرده است. به گفته او«جوانانی که در حد تیم ملی باشند، اندک هستند.» او معتقد است که باشگاهها با توجه به اینکه نتیجهگرا هستند، به بازیکنان جوان اعتماد نمیکنند. او در پایان حرفهایش هم عنوان کرد که بازیکنی اگر میخواهد ساخته شود باید در باشگاه ساخته شود و در تیم ملی با توجه به زمان و تمرین کم، این فرصت وجود ندارد.
البته صحبت مربیان تیم ملی درباره زمان کم در رده ملی برای ساختن بازیکن بیراه نیست؛ به خصوص که بازیکنان در تیم ملی هر چند ماه یکبار دور هم جمع میشوند و اردوی تیم ملی تشکیل میشود.، کمتر فرصتی است که بتواند بازیکنی ساخته شود و قلعهنویی و همکارانش باید به قول خودشان از ماتریس بازیکنانی که از ظرفیت لیگ شناسایی کردهاند، نفرات نهایی را انتخاب کنند.
با این حال نباید توپ مسبب وضعیت موجود را به زمین باشگاهها تنها انداخت. اینکه مربیان تیم ملی، دلیل کاهش کشف استعدادهای جوان را نتیجهگرایی باشگاهها عنوان کنند، نمیتواند دلیل موجهی برای بحران بازیکنسازی در فوتبال ایران باشد، به خصوص که نتیجه گرفتن در فوتبال یک امر بدیهی و اولیه است و هر تیمی که پا به میدان میگذارد قبل از هر چیزی به نتیجه فکر میکند و میخواهد با برد زمین بازی را ترک کند.
همان طور که تیم ملی فوتبال هم در انتخابی جامجهانی به دنبال نتیجه گرفتن است، باشگاهها هم در لیگ و مسابقاتشان در آسیا به دنبال نتیجه هستند و نمیتوان به آنها ایراد گرفت که چرا نتیجهگرایی را به میدان دادن به بازیکنان جوان، ترجیح دادهاند.
اگر فوتبال ایران امروز برای تغییر نسل با خشکسالی بازیکنان جایگزین روبروست و دست سرمربی تیم ملی خالی است، ریشه آن را باید در دلایل دیگری غیر از نتیجهگرایی باشگاهها جست، دلایلی که بیانگر این خواهد بود و باید گفت در عدم پشتوانهسازی کافی و حداکثری برای آینده ملی و باشگاهی فوتبال ایران هم مربیان تیم ملی و هم مربیان باشگاهی نقش دارند و نمیتوان تقصیرها را به گردن یک طرف انداخت، اگر چه شاید ضعف و تزلزل به یک سمت بیشتر سنگینی کند.
یکی از دلایل کمبود پشتوانه در فوتبال ملی ، به عدم ریسک و قدرت پایین ریسکپذیری مربیان ایرانی چه در باشگاهها و چه تیم ملی برمیگردد و آنها در دورههای اخیر کمتر سعی کردهاند به یک بازیکن جوان که استعدادش را نشان داده، اعتماد کنند. این مربیان چه در رده باشگاهی و چه رده ملی، در اکثر انتخابهایشان، وزنه تجربه را بر جوانی اولویت میدهند تا یک بازیکن جوان برای نشان دادن تواناییهایش فرصتی را پیدا نکند و روی نیمکت و پشت سر اسمهایی که شاید با وجود عمکلکرد ضعیفشان، تنها به دلیل اسم و رسمشان در ترکیب قرار میگیرند، بسوزد!
ریسک کردن و ریسکپذیری منافاتی با نتیجهگرایی ندارد و نمیتوان به این بهانه که ریسک کردن احتمال نتیجه گرفتن را کاهش میدهد، آن را حذف کرد. به خصوص که گاهی برای نتیجه گرفتن و برهم زدن معادلات در یک مسابقه باید مربی این ریسک را بپذیرد تا شانس موفقیتش را بالا ببرد.
با این وجود هم در باشگاهها و هم در تیم ملی، ریسکپذیری با توجه به جایگاهی که مربیان میخواهند با اعتماد به باتجربهها و پا به سن گذاشتهها، نگه دارند، به سمت صفر میل میکند. در این شرایط علاوه بر احتمال نتیجه نگرفتن تیم، فرصت کشف استعدادها هم از دست میرود. چنین روندی شرایط را به جایی میرساند که امروز مربیان تیم ملی، مدعی میشوند کمتر بازیکنی در حد و اندازههایی که بتواند جای بازیکنان نسل فعلی را بگیرد، در اختیار دارند.
با این حال ریشه اصلی عدم پشتوانهسازی و بحران بازیکن در فوتبال ایران را باید در بیتوجهی به آکادمیهای فوتبال جست، جایی که باید در خط اول مقدم پشتوانهسازی برای آینده فوتبال ایران قرار داشته باشد اما همواره در حاشیه قرار دارد و کمترین بودجه و توجه را به خود میبیند.
در این بخش هم میتوان ضعف فوتبال را در حوزه ملی و باشگاهی یافت که این بیتوجهی و نداشتن برنامه سبب میشود که فوتبال ایران در قدم اول برای پشتوانهسازی توقف کند. در ایران به جز چند باشگاه اندک که آکادمیهای قوی و بازیکنسازی دارند، اکثر باشگاهها حتی تیمهای معروف و ثروتمند، عادت به حاضریخوری کردهاند و سرمایهگذاری ویژهای در بخش آکادمی با وجود تاکیداتی که در فوتبال روز دنیا میشود، انجام نمیدهند.
این نادیده گرفتن آکادمیها، کار را به جایی میرساند که امروز لیگ ایران و باشگاهها، به گفته مربیان تیم ملی، نمیتواند دستی پر از بازیکنان پدیده داشته باشد.
البته بیتوجهی در ردههای پایه ملی هم در عدم پشتوانهسازی کمتر از بیتفاوتی باشگاهها در این زمینه، تاثیر ندارد. استعدادیابیهای نمایشی و نداشتن یک چشمانداز بلندمدت برای کشف استعدادها و مراقبت و آموزش آنها برای بالا آمدن پله به پله در ردههای ملی کار را به جایی رسانده که خیلی از بازیکنان مستعد نتوانند این مسیر را تا رسیدن به پیراهن تیم ملی بزرگسالان بدون آسیب و در یک شرایط نرمال و برنامهریزی شده طی کنند.
این سبب میشود تا اکثر این پدیدهها پس از درخشش در رده نونهالان، نوجوانان، جوانان و امید در رده ملی از مسیر کنار گذاشته شوند و این درخت میوه ندهد و پشتوانهها به ثمر ننشینند.
این در شرایطی است که توجه به آکادمیها اگر با ریسکپذیری مربیان چه در رده ملی و چه باشگاهی ترکیب شود، فوتبال ایران برای تغییر نسل با بحران روبرو نبود، بحرانی که دستپخت مشترک مربیان باشگاهی و البته ملی است و نمیتوان آن را به گردن یکی انداخت.