نمايش «ترور» فرصتي بود تا بعد از محاسبه رياضيات اين رويدادها، بتوانيم به ابعاد ديگر اين مرگهاي حسرت خيز نگاه كنيم.
نمايش «ترور» به كارگرداني ابراهيم اميني، در چهل و سه اجرا پذيراي هشت هزار و هشتصدوشصتودو تماشاچي بود. تماشاچياني كه صرفا تا لحظه ورود به سالن تماشاچي بودند، اما به محض آمدن متهم، بخشي از نمايش ميشدند.
متهمي كه هواپيماي مسافربري را سرنگون كرده و صدوشصتوچهار زن و مرد و كودك هواپيما را با شليك يك موشك جنگي كشته است. كوچكترين فرد حاضر در هواپيما 4ساله و دختر بود .
وقتي گروهي ميخواهد يك اثر هنري را براي مواجهه با مخاطب آماده كند، در طول مسير آمادهسازي بارها خودش را به جاي تماشاچي ميگذارد تا در نهايت ريزجزييات نمايش را متناسب با آنها و نظر كارگردان طراحي كند؛ اما بسياري از اين حسابوكتابها درست در لحظه مواجهه با مخاطب به هم ميريزد. حساب و كتابي كه موضوع اصلي اين مطلب است. تماشاچيان نمايش ترور، خيلي زود شاهد شكسته شدن ديوار چهارم توسط قاضي دادگاه هستند و خطاب قرار ميگيرند كه شما «هيات منصفه» محاكمه سرگردي هستيد كه به يك هواپيماي مسافربري شليك كرده است.
از 1300 شمسي كه نظام قضايي نوين در ايران پايهگذاري شد، مخاطب ايراني جز در فيلمهاي پرتكرار صداوسيما، همواره با موضوع هيات منصفه برخورد نداشته و ناگهان خودش را در اين مقام هيات منصفه مقابل بازيگر محبوبش ميبيند و لحظه بديعي براي تماشاچيان تئاتر رقم ميخورد.
در طول 43 اجراي نمايش ترور، شانس اين را داشتم تا هر شب، پيش و پس از نمايش فرصت گفتوگو با مخاطبان را غنيمت بدانم تا از اين رهگذر، مسيري شگرف آغاز شود.
اعضاي هيات منصفه اين دادگاه، در تمامي اجراها متهم پرونده را تبرئه كردند. به اين صورت كه در مجموع ۵۳۱۱ نفر راي به تبرئه دادند، ۲۷۹۸ نفر رايشان به محكوميت بود و ۷۲۰ نفر نيز به هر دليلي در اين رايگيري شركت نكردند.
اما سوال اينجاست در اين نخستين تجربه نيمهآزمايشگاهي، جامعه ايران، چطور چنين بخشندگياي رخ مينمايد؟
برخورد اول
ارديبهشت ماه امسال بود كه قوه قضاييه براي چندمين بار، بر لزوم علني بودن جلسات دادگاهها و استثنا بودن رسيدگي غيرعلني تاكيد كرد. وكلا و حقوقدانان بارها در مورد اين اصل و نحوه اجراي آن در دادگاهها گفتهاند و نوشتهاند.
براي روشن شدن ذهن خواننده غيرحقوقدان يادآور ميشوم كه اصل 165 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مقرر كرده :
«محاكمات علني انجام ميشود و حضور افراد بلامانع است؛ مگر آنكه به تشخيص دادگاه علني بودن آن منافي عفت عمومي يا نظم عمومي باشد يا در دعاوي خصوصي، طرفين دعوا تقاضا كنند كه محاكمه علني نباشد».
فلسفه وجودي اصل علني بودن كه در قوانين بسياري كشورها مورد تاكيد قرار گرفته، بر آن است كه نوعي نظارت عمومي شهروندان بر روند رسيدگيهاي قضايي را تضمين كند و فرآيند دادرسي شفاف باشد؛ به نحوي كه افكار عمومي بتوانند علت صدور يك حكم قضايي و دلايل و اسباب موجه آن را مشاهده كنند. بديهي است رعايت اين اصل ميتواند اعتماد عمومي به دستگاه قضايي كشور را افزايش داده و طرح شائبههايي مانند اعمال نفوذ و عدم استقلال دادگاه را به نحوي چشمگير كاهش دهد. همچنين اين امر پايههاي امنيت عمومي را نيز تقويت خواهد كرد. با چند وكيل دادگستري پس از نمايش گفتوگو كردم. از جمع شش نفره آنها كه به شوخيهاي معمول احكام نامعقول ميدهند، يكي پا پيش ميگذارد و خيلي جدي ادله دادرسي را زير سوال ميبرد. «اين دادگاه سوگيرانه برگزار شده و دادستان، قاضي و حتي وكيل مدافع عليه متهمند»، «دفاعيه وكيل مدافع پر از ايراد و تضاد و اشتباه است»، «قاضي نگاه بيطرف ندارد».
ميپرسم: ولي اگر اين حجم از فشار گناهكاري در دادگاه بود، چطور هيات منصفه (تماشاچيان) با مشاركت بالا راي به تبرئه دادند؟
«راي احساسي دادهاند. ايرانيها با آدم تكافتاده سمپاتي (همدلي) ميكنند! گواهش اين همه سوءاستفاده مالي و جنسي به نيت كمك به آدم تنها».
در طول دوره اجرا، اهالي دستگاه قضا بارها در اجرا حضور داشتند و بسياريشان هم راي به محكوميت متهم دادند. حتي يك مرتبه، يكي از آنها به روي صحنه آمد و راجع به حكم دادن در اتاق تاريك، سخنراني غرّايي كرد.
با اين مضمون كه «طوري راي بدهيد كه وقتي چراغ روشن شد و يكي از خويشان شما در جايگاه متهم نشسته بود، راي شما تغيير نكند».
در اين شب متهم تبرئه شد اما آراي محكوميت، ده تا پانزده راي بيشتر از اجراي قبلي بود.
برخورد دوم
اگر تئاتر كلاسيك ميكوشد با ايجاد همدردي، از يك موضوع ويژه چيزي معمولي بيافريند، «فاصلهگذاري» يك رويداد معمولي را ويژه ميگرداند.
«هنر بايد به جاي اينكه واقعيت را تقليد كند، آن را آشكار كند.» «تماشاگر بايد به جاي اينكه بهطور احساسي درگير نمايش شود، به عنوان يك ناظر فعال عمل كند.»
برتولت برشت
از لحظهاي كه وكيل مدافع سرخوشانه به ميان تماشاچيان ميآيد، با فن بيان عالي و تكنيكهاي تئاتر خياباني، مرز تماشاچي با صحنه را ميشكند بايد آماده همين ورودهاي ناگهاني تماشاچيان دغدغهمند به صحنه نمايش بود.
اولينبار كه تماشاچيان مورد خطاب قرار ميگرفتند، حرف دل خودشان را ميزدند:
«به نظرم به خاطر قهرمانبازي اين كار را انجام داد.»
«آقاي وكيل اين مثالي كه ميزنيد، ربطي به موضوع ندارد.»
بازيگران نمايش، به واسطه تسلط فوقالعادهشان به اجرا، از تكتك اين چالشها جان سالم به در بردند ولي آراي پاياني، تاثيرگذاري اين ورودهاي ناگهاني را آشكار ميكرد.
وقتي وكيل مدافع سوال ميپرسيد: «آيا شما دوست خودتان را به قاتل معرفي ميكرديد يا به او دروغ ميگفتيد؟»، بالطبع مخاطب وكيل مدافع دروغگويي را انتخاب ميكرد، بودند معدود نفراتي كه شجاعانه ضدهنجار عمل ميكردند، وكيل را به چالش ميكشيدند: «شايد قاتل حق داشته باشد. من نميدانم و دروغ هم نميگويم!»
در يكي از چالشيترين شبها، چند تكنيسين صنايع هوايي در اجرا حضور داشتند و در تاييد نظرات متهم، مبني بر ناتوان بودن مسافران براي ورود به كابين خلبان، توضيحاتي را مطرح كردند!
اما چند لحظه بعد، تماشاگر / هيات منصفه فرض جديدي مطرح كرد مبني بر اينكه «متهم در آن لحظه پشت هواپيما بوده و بدون در نظر گرفتن اين حقيقت شليك كرده.»
سوال پرتكرار اعضاي هيات منصفه اين بود كه «در صورت محكوميت، چه حكمي در نظر گرفته ميشود؟» و همين كه قاضي «زندان طويلالمدت» را بيان ميكرد، تماشاچي دوباره برگهاي تبرئه و محكوميت را دست به دست ميكرد.
دو بار آرا به شكل معناداري تغيير كرد و با اينكه نتيجه نهايي تبرئه متهم بود، تعداد آراي محكوميت او به ۱۰۰ راي نزديكتر شده بود. بار اول اجرايي بود كه وكيل مدافع تماشاچيان را شبيه شبهاي پيش خطاب قرار نداد؛ ولي بار دوم اجرايي بود كه تماشاچيان / هيات منصفه در ميان اجرا هم ادله دادستان را زير سوال بردند و هم ادله وكيلمدافع را!
تجربهاي معركه براي گروه نمايشي كه به تماشاچي تبديل شده بوديم!
برخورد سوم
در پايان هر اجرا، تماشاچيان عزيزي منتظر ميماندند تا تجربه دلچسب و انتزاعي نمايش را با عكس گرفتن در كنار بازيگر محبوبشان ثبت كنند. همچنين تماشاگراني هم بودند كه راي ننداخته در صندوق را به عنوان سندِ «حمايت از نقش/ بازيگر محبوبشان» در دست داشتند تا نشان دهند كه چطور وفادارند. تماشاگراني هم از نقش هيات منصفه بيرون نيامده و ۲ بازيگر قاضي و دادستان را در گوشهاي به انتقاد و پيشنهاد مينواختند!
براي من كه شاهد نمودار سينوسي اجراي هر شب بودم، جذابيت اين مواجهه پاياني آنجا بود كه تاثير سخن يك تماشاگر را بر ديالوگهاي روز بعد بازيگر ميديدم!
شبي از شبها، دادستان بيانيه پاياني خود را در محكوميت متهم با فرض تازهاي ارايه كرد كه شبهاي پيش در ميان هايوهوي وكيل مدافع و توضيحات مطول و مثالهاي اخلاقگرايانه گم ميشد؛ اما ناگهان، متاثر از هدايت كارگردان و تاثير پذيرفته از آموزههاي شناسايي رويداد دراماتيك، مواجهه رودررو با تماشاچيان مانند ققنوس سربرآورد!
اينطور كه سه تماشاگر با آراي متضاد، رشته كلام دادستان را در بيانيه پايانياش قطع كردند؛ يكي از نظر اخلاقي، يكي از لحاظ انساني و ديگري از نظر قدرت اراده آزاد انسان. در پايان اين سه وجهي نامنتظم دادستان با تسلطي به يادماندني، سرگرد را نه به قتل 164 نفر، بلكه به «تعجيل در تصميمگيري شخصي» متهم كرد و يادآور شد اين «آدم» با تعجيلي كه در تصميمگيري دارد، نبايد آتش به اختيار باشد. نزديكترين راي محكوميت به عدد ۱۰۰ در اين شب بود.
43 اجراي نمايش «ترور» پيش از سايه تكرار دهه شصت به پايان رسيد. اينكه در ادامه نمايش به اجراي مجدد ميرسد، چه پيش آيد و در چه زماني، به گرده گروه تئاتر معركه و تنظيم هزارويك متغير است؛ ولي 43 بار دور هم جمع شدن كافي بود تا بدانيم مردم به عنوان تماشاچي سوال دارند و تنها زماني آسودگي پيدا ميكنند كه در اين نمايش، گناهكار / بيگناه هر متهمي نقش داشته باشند.
طوري كه هر چند تجربه خوبي از صندوق راي نداشتند، دعوت گروه تئاتر معركه را پاسخ دادند، به ما اعتماد كردند، راي دادند، گفتوگو كردند و ما هم شنيديمشان.
تماشاچيان به ما نشان دادند كه قدر مسووليتي كه بر عهدهشان گذاشته شده را خوب ميدانند يا نه بهتر است بگويم وقتي پاي قضاوت در مورد سرنوشت «ديگري» در ميان باشد مردم خيلي محتاطتر و مسوولانهتر تصميم ميگيرند، به شرط آنكه ادله شفاف و بيغرض در اختيارشان قرار گيرد.
در نهايت با مصادره به مطلوب يكي از جملات نمايشنامه «ترور»، به قلم فون شيراخ و ترجمه جناب سرداني، دنده اين مطلب را خلاص ميكنم.
وكيل مدافع: با اعتراف سرگرد كخ اين دادگاه به پايان نميرسد!
آري. با اعلام خبر مجرميت، تبرئه، منع تعقيب، تعزيري و لازمالاجرا نمايش براي مردم تمام نميشود.
تئاتر سوي ديگر
احد محمدكرمي
صاحبخبر -
∎