شناسهٔ خبر: 69417974 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: ادیان نیوز | لینک خبر

چرا کوروش کبیر؟ - ادیان نیوز

در تقویم غیررسمی، روز ۷ ماه آبان را روز کوروش کبیر بنیانگذار ایران، نامیده‌‌اند که در منشورش از سه نسل پیش از خود که پادشاه بوده‌‌اند یاد کرده است.

صاحب‌خبر -

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، به مناسبت ۷ آبان، عمادالدین باقی پژوهشگر و نویسنده در حوزه حقوق بشر و دین در یادداشتی با عنوان «چرا کوروش کبیر» آورده است: در تقویم غیررسمی، روز ۷ ماه آبان را روز کوروش کبیر بنیانگذار ایران، نامیده‌‌اند که در منشورش از سه نسل پیش از خود که پادشاه بوده‌‌اند یاد کرده است. این روز را بسیاری در جهان، گرامی می‌دارند به جز برخی ایرانیان. گرچه به گمان نگارنده اگر زادروز کوروش ملاک گرفته می‌شد بهتر بود زیرا تعیین ۷ آبان روز ورود کوروش به بابل، ممکن است از نظر برخی افراد دارای شائبه‌های ایدئولوژیکی و سیاسی باشد و چون تاریخ دقیق تولد او روشن نیست و ماده تاریخ ورود به بابل هم وجود ندارد اما تاریخ مرگ روشن‌تر است و این روز مناسب‌تر بود.

درباره کوروش دو دیدگاه افراطی وجود دارد. یکی شیفتگان و دیگری دشمنانش. یکی از اشتباهات باستان‌گرایان افراطی این است که کوروش را مساوی ایران می‌کنند در حالی که ایران یک تاریخ ۷ هزار ساله دارد و کوروش فقط برگی درخشان در تاریخ ایران است.

کوروش بنیانگذار ایران نیست، کوروش بنیانگذار امپراتوری گسترده ایرانی است بنابراین نباید او را با ایران مساوی پنداشت. باستان‌گرایان وقتی فیلم تومیریس منتشر شد جنجال راه انداختند و آن را فیلم ضد ایرانی نامیدند. هر چند فیلم در واقع علیه کوروش است اما بر اساس فکت‌های تاریخی (ولو اینکه بحث‌ها و مناقشات درباره این فکت‌ها باشد) ساخته شده و بیشتر متکی به روایات هرودت است. در تاریخ دو چیز مسلم است: یکی اینکه کوروش با عشایر ماساگت جنگید و دوم اینکه در این جنگ کشته شد، یا همان روز یا بر اثر جراحات ناشی از جنگ چند روز بعد.

وقتی که نام آن را فیلم ضد ایرانی می‌گذارند گویی ماساگت‌ها مردمان غیرایرانی بودند که با کوروش جنگیده‌‌اند در حالی که سکاها و ماساگت‌ها نیز ایرانی به شمار رفته‌‌اند و وقتی که کوروش می‌خواست امپراطوری‌‌اش را بر تمام فلات ایران و فراتر از ایران بسط دهد آن‌ها مقاومت کردند و با او جنگیدند بنابراین جنگ، جنگ یک قوم ایرانی با یک پادشاه ایرانی بوده است.

از سویی دیگر آنان که از هر چه علیه کوروش باشد استقبال می‌کنند تحت تاثیر این فیلم ادعای خونریز بودن کوروش را بیش از پیش مطرح کردند بدون اینکه توجه کنند حتی همین فیلم که علیه کوروش است حقایق دیگری را بیان می‌کند. در فیلم نشان می‌دهد عشایری که با کوروش جنگیدند کسانی بودند که برای گذراندن معاش خود دائم به قبایل دیگر شبیخون می‌زدند و از این طریق روزگارشان را می‌گذراندند. برخی از قبایل دیگر می‌گفتند با تجاوزاتی که شما به خوارزمیان دارید امنیت ما را هم به خطر می‌اندازید و حتی برای اینکه جلوی تعرضات و تجاوزات قبایل دوست خود را به خوارزمیان بگیرند شبانه برسر گرشاسب رئیس قبیله ماساگت (پدر توموریس در تلفظ یونانی یا تَهم‌رَییش در گویش ایرانی) ریختند و او را به قتل رساندند و توموریس (تامیریس) هم بعداً به کمک قبیله دیگری قدرت پیدا کرد و انتقام پدرش را گرفت.

همین فیلم که علیه کوروش و در تقدیس ملکه تامیریس ساخته‌‌اند نشان می‌دهد که این عشایر به مرزهای امپراطوری ایران تجاوز می‌کردند و ناامنی ایجاد می‌کردند با این حال کوروش ابتدا با آن‌ها وارد جنگ نشد، از آن‌ها دعوت به دوستی کرد و وقتی که نپذیرفتند وارد جنگ شد و البته در این جنگ کشته یا مجروح شد. همین فیلم نبوغ نظامی کوروش و پیش‌بینی تاکتیک‌های نظامی آنان را نیز نشان می‌دهد.

از سوی دیگر در میان سیاستمداران اخیر ایران تاکنون چند اظهار نظر درباره این شخصیت بزرگ تاریخ دیده‌ایم. آقای خلخالی در کتاب «کوروش دروغین» از ستمگری‌های کوروش گفت و فرد دیگری هم اظهار داشت «شاهِ آدمکشی به نام کوروش که شهرهای زیادی را با زورِ سرنیزه و کشت‌وکشتار، به قلمروِ حکومتِ خود ملحق کرد» (نقدی، روزنامه ایران، ۱۳ آذر ۱۳۹۷، ص ۲)

نمی‌دانم صاحبان این نظرات چقدر اطلاعات تاریخی در موضوع داشته‌‌اند اما می‌دانم در زمانی که ملت‌ها می‌کوشند گوشه، گوشه خاکشان را حفاری کنند تا بلکه ستونی، دیواری، استوانه‌‌ای و شیئی پیدا کنند که عمق تاریخی، هویتی و فرهنگی خودشان را نشان دهند و سندی برای تاریخ‌شان به دست بیاورند و حتی تاریخ دیگران را و داشته‌های دیگران را برای خود مصادره می‌کنند تا بگویند ما هم تاریخ داریم، ریشه داریم و… در اینجا ریشه‌های آشکار و ژرف تاریخی متکی به اسناد عظیم و درخشان را خنج می‌کشند که اگر ملت دیگری آن‌ها را داشت ادعای غرور می‌کرد.

من به مناقشه‌هایی که درباره اصالت و سندیت پاسارگاد و کتیبه آن شده کاری ندارم که درباره بسیاری از اسناد تاریخی و مذهبی این مناقشه‌ها هست. برایم قدمت آثار و گفتار و نفس این کلمات اولویت و اهمیت دارد.

در نقد و ستایش یا خرده‌گیری از تاریخ‌های هرودت و گزنفون و کتزیاس (پزشک دربار هخامنشیان) نیز بسیار گفته‌‌اند و طبیعی هم هست زیرا همه روایات تاریخی را نقادی می‌کنند ولی اهمیت و ارزش هرودت و گزنفون به این نیست که هرچه گفتند درست است و همه می‌پذیرند بلکه به منحصر به فرد بودن این اسناد است و با دیگر داده‌ها که تطبیق می‌شود غث و ثمین آن‌ها را تا حدی می‌توان دریافت.

عکسی از کوروش کبیر اهورامزدا بوم مردم و شادی را آفرید و چنین باد که ایران‌زمین را از خشکسالی دشمن و دروغ بپاید

زمان‌پریشی در قضاوت تا آنجا پیش می‌رود که برخی هم می‌گویند کوروش در وصیت‌نامه‌‌اش جز حاکمیت مردان به ذهن آفت‌زده و کوچکش خطور نکرد. این در حالی است که بسیاری از متفکران بزرگ عصر روشنگری هم تفکر منفی درباره حقوق زن داشتند و مخالف حق رای زنان بودند و زنان را ناقص عقل می‌دانستند و در طول قرن بیستم بود که بر اثر مبارزات فراوان به زن‌ها حق رای داده شد و هنوز که هنوز است بسیاری از همان دیدگاه‌های منفی سنتی درباره زنان وجود دارد. در چنین شرایطی اینکه کسی که می‌گوید چرا ۲۶۰۰ سال پیش کوروش از حقوق زنان حرف نزده است چقدر بیراه است؟

در شگفتم که درباره کوروش و هخامنشیان که از تورات که مسلمانان کتاب مقدس می‌پندارند و هرودت و گزنفون و کتزیاس در تاریخ باستان تا هگل و بسیاری از متفکران غرب تا سیداحمدخان هندی ابوالکلام آزاد هندی در تفسیر قرآنش، ستایش کرده‌‌اند و ابوریحان بیرونی در سده‌های پنجم از او نام برده‌‌اند، برخی چنان سخن می‌گویند که گویی کوروشی در کار نبوده و بر اثر تحولات سیاسی دوران اخیر مطرح و بزرگ‌نمایی شده است و برخی هم مدعی شده‌‌اند «کوروش، به‌هیچ‌رو در میانِ ملّتِ ایران، منزلت و جایگاهی که رژیمِ پهلوی و صهیونیست‌ها برای او تراشیده و ساخته‌اند را نداشته است» (ایران، ۱۳ آذر ۱۳۹۷، ص ۲) و گویی از آنچه تواریخ نوشته‌‌اند هیچ آگاهی ندارد.

من هیچگاه تعبیر اغراق‌آمیز بنیانگذار حقوق بشر و صادرکننده نخستین بیانیه حقوق بشر را به کار نبرده‌ام. گرچه در آن زمان هنوز آیین‌های یکتاپرستی و مذاهب، تکامل نیافته بود و به خدایان باور داشتند و پیشکشی برای خدایان رواج داشت اما از مسلمات تاریخ است که کوروش ۲۵۶۰ سال پیش در فرمانی که صادر کرد آزادی همه آیین‌ها و مذاهب را در قلمرو حکومتش آزاد اعلام کرد، در هنگام فتح بابل اجازه نداد هیچ هراسی بیافرینند، میان سرزمین‌های فتح شده صلح برقرار کرد. کسی که هرودوت گفت مغان به کودکان «پارسی‌سواری و کمانگیری و راستگویی» را آموزش می‌دهند و در جایی دیگر تأکید کرد که ناشایست‌ترین کار در چشم پارس‌ها دروغ‌گویی است.

داریوش در نوشته نقش رستم از دشمنی با دروغ گفته و در فرمانش دروغ را ممنوع و مستوجب مجازات اعلام کرد. او گفت: «اهورامزدا بوم، مردم و شادی را آفرید، و چنین باد که ایران‌زمین را از خشکسالی، دشمن و دروغ بپاید» و ما که امروز آثار دروغ را می‌نگریم ارزش این آرزو را بیشتر درک می‌کنیم.

گزنفون مورخ یونانی، در کوروش‌نامه (ترجمه تهامی)، وصیت او را آورده که اگر درصدی از آن هم روایی داشته باشد بسیار ارجمند است. به فرزند و ولیعهدش می‌گوید: «تو کمبوجیه، مپندار که عصای زرین پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان یک‌رنگ برای پادشاه عصای مطمئن‌تری هستند. هرگز قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند. هر کس باید برای خویشتن دوستان یک‌دل فراهم آورد و این دوستان را جز به نیکوکاری به دست نتوان آورد.»

«راه دل ربودن و دلبسته کردن مردمان نه با درشتی و تند خویی که با تیمار و اندوه خواری‌های مهرورزانه است». «مهر بورزید دوستان را، و این مهرورزی شما را نیرویی خواهد داد که با آن دشمنان تان را بر اندازید».

«از کژی و ناروایی بترسید. اگر اعمال شما پاک و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد یافت، ولی اگر ظلم و ستم روا دارید و در اجرای عدالت تسامح ورزید، دیری نمی‌انجامد که ارزش شما در نظر دیگران از بین خواهد رفت و خوار و ذلیل و زبون خواهید شد.»

و وقتی سیاستمدارانی را می‌بینم که می‌خواهند پس از مرگ هم جلال و جبروت داشته باشند این سخن او درخششی می‌یابد که: «پس از آنکه مرگ مرا در رباید، مبادا پیکرم به زر و سیم بپوشانید یا در تابوتی از زر و سیم و از آن دست بگذارید. پیکرم را با شتابی که توانید به خاک بسپارید. آرامیدن به کدامین جای فرخنده‌تر از خوابیدن بر دامان خاک است که مادر همه زیبایی‌هاست، که دایه همه نیکی‌هاست؟ در سراسر زندگی دوستدار مردمان بوده‌ام و چه چیز نیکوتر از به خاک پیوستن و به مردمان بهره رساندن؟»

اما کوروش که بود؟

صرف‌نظر از اینکه هزار سال پیش هنوز بسیاری از اسناد و کتیبه‌ها به دست نیامده و رمزگشایی نشده بودند با این حال بسیاری از داستان‌های شاهنامه مربوط به همین پادشاهان است از جمله کیخسرو شاهنامه فردوسی چنانکه ابوریحان بیرونی از دانشمندان بزرگ جهانی در سده چهارم و پنجم هجری می‌گوید، همان کوروش است. «کوروش که کیخسرو است» (آثارالباقیه، بیرونی، ۱۳۸۶: ص ۱۵۲).

در زیر بخشی از نوشته‌‌ای را که سال‌ها پیش برای تدریس در تاریخ اندیشه حقوق بشر نوشته‌‌ام و در مدخل حقوق بشر دایره‌المعارف بزرگ اسلامی هم مورد بهره‌برداری قرار داده‌‌ام، نقل می‌کنم:

کوروش بنیانگذار سلسله هخامنشی بود که در سال ۵۲۰ پیش از میلاد مسیح، پس از ۷۰ سال عمر، درگذشت و مورخان و خاورشناسان از او به نیکی یاد می‌کنند. او سه فرمانروایی بزرگ و نیرومند زمان خود، یعنی فرمانروایی ماد، لیدی و بابل را برانداخت و سه فرمانروای بزرگ دیگر آسیتاک، کرزوس و نبونید را از کرسی قدرت مطلق به زیر کشید، اما برخلاف رسم آن روزگار هیچیک را نکشت (رجبی: ۱۳۹/۲). هنگامی که پادشاه محبوس‌شده بابل، سال بعد از سرنگونی (۵۳۸) درگذشت، کوروش عزای ملی اعلام و خود در آن شرکت کرد (گیرشمن: ۱۲۲-۱۲۱). او شهرهای فتح شده را ویران نکرد؛ به گونه‌ای که مردم با مشاهده خودداری او از کشتار و غارت مرسوم فاتحان، با هلهله و شادی از خانه‌ها بیرون می‌ریختند (جوان: ۱۸۰). کوروش برای نخستین بار در تاریخ، به تمدن، عقاید، افکار، مذهب و سنن اجتماعی ملل مغلوب به دیده احترام می‌نگریست (راوندی: ۳۸۴/۱). او طبق مراسم مذهبی بابلی‌ها تاجگذاری کرد و یهودیان بابل را که از زمان بخت‌النصر به اسارت درآمده بودند اجازه بازگشت به فلسطین و بازسازی معابدشان را داد (پیرنیا: ۵۷). کوروش چنان مورد احترام پیامبران بنی‌اسرائیل بود که او را «منجی» و «برگزیده یَهُوَه، خدای خود» دانستند (اشعیاء: باب ۴۴ و ۴۵).

هرودت، قدیمی‌ترین مورخ در یونان باستان (که نوشته‌های او از منابع اصلی مورخان پسین بوده است) نیز کوروش و سلوک او را بسیار ستوده و از آداب نیکوی ایرانیان و منش انسانی آن‌ها در آن دوران سخن‌های بسیاری گفته است (نک‌: ص ۷۷-۷۵). برخی نویسندگان، پا را از این فراتر نهاده و کوروش را همان ذوالقرنین مذکور در قرآن (کهف / آیه ۹۸ – ۸۳) دانسته‌اند. تا پیش از آنکه سیداحمدخان هندی این نظریه را اظهار کند، مفسران، مصادیق دیگری مانند اسکندر مقدونی را ذوالقرنین پنداشته بودند؛ اما ابوالکلام آزاد هندی در تفسیر قرآن خود به تفصیل در مقام اثبات کوروش بودن ذوالقرنین برآمد (ص ۵۳). علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان، محمدتقی شریعتی در تفسیر نوین و مکارم و دیگران در تفسیر نمونه، ذیل آیات مربوط به ذوالقرنین همین رأی را برگزیده‌اند. برخی نویسندگان نیز با استناد به تفاسیر و اقوال پیش از آن‌ها، در این رأی خدشه کرده‌اند (میرمدرس، ۱۸۰-۱۲۰). آنچه مسلم است اینکه درباره کیستی ذوالقرنین احتمالات گوناگونی مطرح شده که یکی از آن‌ها کوروش است. شریعتی هم ذوالقرنین را کوروش می‌داند: «مقایسه این دو پدیده جالب است که کوروش؛ موعود دانیال نبی است و قوچی دو شاخ که از شرق ظهور می‌کند و قوم اسیر اسرائیل را از چنگ بابل نجات می‌بخشد و قرآن او را به نام ذوالقرنین (صاحب دو شاخ) می‌ستاید و قیصر روم آواره‌کننده این قوم از فلسطین می‌شود و پاپ مسیحیت به اتهام شرکت چند عامل یهودی و مزدور امپریالیسم رومی در پرونده مشکوک قتل عیسی مسیح، این نژاد را در طول تاریخ ملعون و محکوم ابدی می‌شمارد» (م. آ. ۲۷: بازشناسی هویت ایرانی – اسلامی، بازگشت به خویش: ۱۱۳).

وقتی که این تیمیه (متوفای ۷۲۸ ه. ق) درباره اینکه ذوالقرنینی که در قرآن آمده است اسکندر مقدونی نیست بحث می‌کند (ابن تیمیه، مفصل‌الاعتقاد، ج ۴ از مجموعه فتاوی، ص ۱۲۸) نشان می‌دهد که در زمانه او نیز چنین بحثی مطرح بوده است.

در عین‌حال ناگفته نمی‌توان گذاشت که در مقابل ستایش‌ها و توثیق‌هایی که از هرودت به عمل آمده است برخی تاریخ‌نویسان پیش از میلاد یا معاصران هرودت مانند کتزیاس و ارسطو و توسیدید و فلاویوس، هرودت را افسانه‌گو خوانده یا تکذیب کرده‌اند (میرمدرس، ۲۷-۲۶).

شهرت و محبوبیت کنونی و عالمگیر کوروش چند دهه پیش که کتیبه‌ها و الواح کوروش به دست مستشرقان، کشف و ترجمه شد، پدید آمد. در همین زمان عده‌ای با انگیزه‌های سیاسی و به منظور ایجاد مشروعیت تاریخی برای سلطنت پهلوی، به ستایش کوروش دست زدند. عده‌ای دیگر نیز با انگیزه‌های سیاسی متفاوت برای بی‌اعتبار کردن حکومت، از جعلی بودن این تاریخ‌نویسی‌ها و ستمگری‌های کوروش و انوشیروان سخن گفتند (خمینی ج ۱۶۱/۴). اما چنانکه در بالا نقل شد مورخان بی‌طرف و مستشرقان بسیاری شایستگی‌های کوروش را بازگو کرده‌اند. در عین حال دامنه اختلاف‌نظرها و مدارک تاریخی آن‌ها وسیع‌تر از آن است که به سادگی بتوان داوری کرد.

آنچه کوروش را ناگهان به عنوان نخستین صادرکننده بیانیه حقوق بشر در جهان مطرح ساخت آن بود که در ۱۲۸۵ ش (۱۸۷۹ م) به دنبال کاوش‌های یک گروه انگلیسی در شهر باستانی بابل (بین‌النهرین) استوانه‌ای از گل پخته پیدا شد که آوانویسی و ترجمه آن نشان داد این نبشته مربوط به ۵۳۸ پیش از میلاد به هنگام ورود به شهر بابل بوده و به فرمان کوروش نوشته شده است. در سال ۱۳۴۸ ش، با گردهمایی نمایندگان و حقوقدانان کشورهای گوناگون در کنار آرامگاه کوروش در پاسارگاد از او به عنوان نخستین بنیادگذار حقوق بشر یاد کردند (مرادی، ۷) و متن آن را (شهبازی، ۳۱۵-۳۰۹؛ مرادی، ۲۲-۱۵) به زبان‌های گوناگون انتشار دادند. برخی از مورخان و یا متفکران برآنند که نخستین اعلامیه حقوق بشر در کتیبه‌های کوروش پس از فتح بابل و حدود ۵ قرن پیش از میلاد، قابل جستجو است (گزنفون، ۱۳۴۲؛ رجبی. ص ۱۳۹). و برخی آن را نخستین منشور آزادی نامیده‌اند (سلیم، ۱). نخستین کسانی که کتیبه‌های کوروش را ترجمه کرده‌اند، مستشرقین بودند و به تفسیر و تبیین آن به عنوان یکی از قدیمی‌ترین مفاهیم حقوق بشری پرداختند (امستد، ۷۲-۷۰). فرانسوی‌ها هنگامی که برای نخستین بار آن را ترجمه کردند (هوار، XII-X7) دریافتند برخی از اصول و مواد کتیبه‌های کوروش، با آنچه در اعلامیه جهانی حقوق بشر مندرج است همخوانی فراوانی دارد. بحثی که راجع به رعایت حقوق اقلیت‌ها، آزادی ادیان و پیروان آن‌ها در منشور کوروش دیده می‌شود و حقوقی که برایشان منظور شده است نشان می‌دهد که به هر حال در دنیای شرق نیز چنین پیشینه‌ای وجود دارد. البته نباید فراموش کرد که حقوق مندرج در این نبشته کوروش، حقوق اعطا شده از سوی کوروش عنوان شده و او کراراً می‌گوید «من اجازه دادم…» و سخن از حقوق طبیعی یا قانونی یا اخلاقی نیست؛ لذا ضمن ارجگذاری بر نوشته‌ها باید مراقب اغراق نویسندگان نیز بود.

محققان، این نوشته‌ها را فرمان کوروش خوانده‌اند؛ اما سیاق نوشته این احتمال را نیز بعید نمی‌گذارد که متنی است که دیگری درباره کوروش گزارش کرده باشد. ضمن اینکه، صِرف وجودِ چنین منشوری، دلیل بر رعایت مفاد آن نیست به ویژه اگر توجه کنیم که ۲۵ قرن پس از آن نیز در حکومت‌هایی که قانون اساسی را مبنای کار خود قرار داده‌‌اند (که بسیار مترقی‌تر از منشور کوروش است) و با وجود پدیده‌های قدرتمندی به نام رسانه، نهادهای بین‌المللی، فشارهای خارجی اعم از سیاسی و اقتصادی، نرخ بالای تحصیلات، نهادهای مدنی، وجود تفکیک قوا و همه ساختارهای مدرن، اما باز هم در سایه همین دولت‌ها، قوانین مزبور علیرغم تعهداتی که دارند، کاغذی بیش نیستند، به سهولت نقض می‌شوند و به نحو گسترده‌‌ای بر خلاف آن قوانین عمل می‌شود. پرواضح است که در جامعه کهن و امپراطوری مطلق نمی‌توان انتظار داشت صرف وجود این منشور به معنی رعایت آن هم باشد.

برخی نویسندگان از کوروش فراتر رفته و داریوش و انوشیروان را نیز ادامه‌دهنده راه کوروش می‌دانند. داریوش «اساس حکومت را برپایه سه اصل راستی، عدالت و انصاف قرار داد و در وصیت‌نامه معروف و بلند او از دفع دروغگویان و چاپلوسان قدرت، وضع قانون برای اخذ مالیات و جلوگیری از مسلط شدن عمال دیوانی بر مردم، خوش‌رفتاری با نظامیان، تأکید بر آموزش و توسعه آن برای ارتقای فهم و عقل مردم، عدم اجبار دیگران به پیروی از کیش خاص و آزادی عقیده و مذهب سخن رفته است به همین دلیل او را یک قانونگزار در روزگار بی‌قانونی می‌دانند (نک‌: امستد، ۱۳۱-۱۲۲؛ عاملی، ۴) داریوش در عمل نیز این دستورات را رعایت می‌کرد.

شیوه‌های مداراجویانه در اداره کشور مغلوب شده مصر و دستور وضع قوانین براساس سنت و فرهنگ مردمان آن و آزادی معابد و مذاهب نمونه آن است (بریان: ۱/ ۹۸۹-۹۸۶؛ هوار: ۵۷) و این سخن داریوش را در آن روزگار که باید حرف دو طرف یک نزاع را برای قضاوت کردن شنید، سخنی مهم می‌شمارند (هینتس: ۲۵۰).

خسرو انوشیروان که برخی مورخان به او لقب انوشیروان عادل داده‌اند نیز در کارنامه خود از حق و عدل به عنوان اساس نظام عالم و مطلوب خداوند سخن گفته و آبادی بلاد به عنوان سرمایه معیشت مردم را نتیجه ملازمت حق و عدل می‌داند (عاملی، ۴ و ۵). فردوسی شاعر نامدار و شیرین سخن ایرانی نیز در کتاب شاهنامه از عدل و داد این شاهان بسیار سخن گفته است.