جوان آنلاین: جانباز خدایار بهرامی از رزمندگان پیشکسوت دفاع مقدس است که از او به عنوان پدر معنوی شهدای مدافع حرم شهریار نیز یاد میشود. بهرامی از بنیانگذاران مسجد امیرالمؤمنین (ع) شهرک کهنز شهرستان شهریار و فعال فرهنگی است که به عنوان معلم پرورشی در مسجد و پایگاه بسیج، سعی در رشد معنوی جوانانی داشته که برخی از آنها در جبهه دفاع از حرم به شهادت رسیدند؛ شهدایی، چون مصطفی صدرزاده، محمدآژند و سجاد عفتی از دوستان و شاگردان بهرامی بودند. با او که دو هفته قبل از شروع رسمی جنگ تحمیلی راهی مناطق عملیاتی شده بود، گفتوگویی انجام دادیم که ماحصلش را پیشرو دارید.
چطور شد قبل از شروع رسمی جنگ به مناطق عملیاتی رفتید؟
۱۵ روز قبل از اینکه جنگ شروع شود از طرف بسیج به جبهه غرب اعزام شدم. آن زمان مرزهای غربی کشورمان تحت تأثیر فعالیتهای مخرب ضد انقلاب بود، بنابراین من از سال ۵۹ تا اوایل سال ۶۱ یعنی حدود دو سال در جبهه کردستان حضور داشتم.
به تازگی هفته دفاع مقدس را پشت سرگذاشتهایم، یادتان است روز شروع جنگ تحمیلی کجا بودید؟
سال ۵۹ دقیقاً روزی که جنگ شروع شد، سنندج بودم. اوضاع کردستان به دلیل فتنه گروهکها مناسب نبود و صدام فرودگاه سنندج را بمباران کرده بود. روزهای آغازین جنگ به سمت جاده مریوان- سنندج حرکت کردیم و در یکی از پایگاهها مستقر شدیم تا با یکی از گروههای معاند مقابله کنیم. اما در همین جابهجاییها در کمین کومله افتادیم. از ظهر تا هنگام غروب درگیری ادامه داشت. چند شهید دادیم تا اینکه توانستیم از کمینی که کومله برای ما تدارک دیده بود گذر کنیم و در منطقه جانوران مستقر شویم. این اتفاق دقیقاً فردای روز حمله صدام به کشور ما و بمباران فرودگاه سنندج رخ داد.
در مدت حضورتان در جبهه، در چه عملیات و مناطقی حضور داشتید؟
از سال ۵۹ تا پایان سال ۶۱ در آزادسازی روستاهای کردستان و راههای مواصلاتی سنندج- مریوان و پیرامون آن و آزادسازی قله قوچ سلطان از دست بعثیها و عملیات «شنام» در خارج از مرزهای کشور در کنار حاج احمد متوسلیان حضور داشتم. در یک مرحله در منطقه گیلان غرب جانباز شدم. در عملیات کربلای پنج و در منطقه عملیاتی ماووت و همچنین در عملیات مرصاد در مقابله با گروهک محارب منافقین هم توفیق حضور داشتم و الان هم تا پای جان در خدمت انقلاب اسلامی هستم. سال ۶۲ در منطقه گیلان غرب از ناحیه دو پا و یک دست مجروح شدم. از سال ۶۲ که مجروح شدم تا پایان جنگ توان راه رفتن نداشتم. دستانم آسیب دیده بود، اما خدا روزی کرد تا آنجا که در توان دارم در خدمت رزمندگان بمانم.
در روزهای نخست جنگ شرایط مردم و کشور چگونه بود؟
قبل از شروع جنگ و حمله ناجوانمردانه ارتش بعث عراق به کشور، چون تازه انقلاب پیروز شده بود، جوانهای انقلابی در شمال، غرب، شرق و جنوب کشور درگیر فتنههای از پیش طراحی شده از سوی گروههای دست پرورده امریکا و شوروی آن زمان بودند. خصوصاً در غرب کشور که با فتنه سنگین گروههای محارب کومله و دموکرات مواجه بودیم که موفق شده بودند تقریباً در تمام کردستان نفوذ کنند. البته مردم خوب کردستان به آنها ملحق نشده و ارتش و سپاه کاملاً با گروههای معاند درگیر بودند. در چنین شرایطی برخی هم از داخل کشور سعی میکردند ما را ضعیف کنند. مثلاً تیمسار مدنی که از سران وقت ارتش بود و مدتی بعد به جرم خیانت متواری شد، مدت سربازی را از ۲۴ ماه به ۱۲ ماه تقلیل داد. بلافاصله بعد از آن بدنه دفاعی کشور نیمی از قدرت خود را از دست داد. فتنه دیگری که این شخص انجام داد این بود که گفت هر نظامی به شهر خودش برود. نظامیان کرد به کردستان برگشتند و پادگان کردستان پر از نظامیان کرد شده بود. اینها بخشی از نقشه تیمسار مدنی بود، اما به مرادشان نرسیدند، چراکه ارتش و ژاندارمری آلت دست دشمن نشدند، دشمن به اهدافش نرسید و نتوانست کردستان را از پیکر کشور ما جدا کند. فتنههای دشمن در آذربایجان، خوزستان و گنبد هم اثر نکرد. مردم با جان و دل از انقلابشان دفاع کردند. در کردستان هم مردم کرد به ضد انقلاب ملحق نشدند. تا اینکه با حمایت امریکا و کشورهای غربی، ارابه جنگی صدام را در بیش از هزار کیلومتر مرزهای سرزمین ما وارد کردند. وقتی صدام به کشور ما حمله کرد مردم وحشت زده بودند، اما امام خمینی (ره) فرمودند دزدی آمد و سنگی انداخت و رفت. با بیانات حضرت امام، مردم برای مقابله با دشمن آماده شدند. بسیج مردمی تشکیل شد و حماسه عظیم دفاع مقدس به وجود آمد. هشت سال دفاع مقدس مانور بزرگی بود و ملت ایران را آماده کرد. امام فرمودند جنگ برای مردم ایران یک نعمت است. اگر الان قویترین بینههای دفاعی کشور را در اختیار داریم از ثمرات هشت سال دفاع مقدس است.
وضعیت منطقه کردستان در آغاز دفاع مقدس چطور بود؟
بعد از حمله بعثیها، در منطقه کردستان جبههای علیه دشمن باز شد. روح حماسی در جان مردم متبلور شد و از کشور دفاع کردند. مردم با همه توانی که داشتند به میدان آمدند و نگذاشتند حتی یک وجب از خاک کشور ما در اختیار دشمن قرار گیرد.
کدام یک از عملیاتهایی که در آن حضور داشتید، بیشتر برای خودتان خاطره انگیز است؟
عملیات محمد رسول الله (ص) که اولین عملیات برون مرزی بود، برایم بسیار خاطرهانگیز است. محمد رسول الله (ص) عملیاتی برای به دست گرفتن ارتفاعات شنام بود. با در دست گرفتن این ارتفاعات بخش بزرگی از خاک دشمن زیر دید نیروهای ایرانی قرار میگرفت و از این جهت ارتفاعات شنام بسیار حیاتی و استراتژیک بود. شنام، نام قلهای در خاک عراق است که در نزدیکی مرز کردستان ایران با کردستان عراق قرار دارد. در دامنه شنام، روستاهای کوچکی وجود دارند. از قله این ارتفاعات میتوان شهر حلبچه عراق را به خوبی دید. افتخار داشتم در کنار حاج احمد متوسلیان به عملیات قله شنام بروم. عملیات محمدرسول الله (ص) در زمان خودش بزرگترین عملیات غرب کشور بود. یادم است از سمت منطقه ملخ خور عبورکردیم و وارد کردستان عراق شدیم، اما در ادامه عملیات خیانتی صورت گرفت و بنی صدر که رئیسجمهور بود، با ما همکاری نمیکرد. عملیات میتوانست پیروز شود ولی به علت عدم پشتیبانی و تدارکات توفیق لازم را به دست نیاورد. تعدادی از نیروها شهید شدند و پیکرهایشان در منطقه ماند و چند سال اخیر تفحص شد.
چه مناطقی در کردستان درگیر جنگ بودند؟
تمام خط مرزی کردستان با عراق درگیر بود. شهر مریوان را هر روز توپخانه عراق بمباران میکرد. خیلی از مردم کرد شهید شدند. رهبر معظم انقلاب آن زمان جزو نفرات ارشد شورای انقلاب بودند. ایشان وقتی دزلی آزاد شد، به منطقه آمدند. جاسوسان به بعثیها گفته بودند یکی از شخصیتهای بلندمرتبه ایران به مریوان میآید. وقتی آقا از دزلی برگشتند صدام منطقه دزلی را بمباران کرد. در برگشتن از منطقه دزلی موفق شدم برای اولین بار حضرت آقا را ببینم.
روح بلند احمد متوسلیان شاد که دزلی را آزاد کرد. حتی بعد از شروع جنگ تحمیلی، همچنان برخی از مناطق کردستان در اشغال ضد انقلاب باقی مانده بودند. جاده سنندج- مریوان و خیلی از جادههای دیگر بسته بودند. روستای سروآباد دست یکی از گروهکها بود و بالاخره با مجاهدت افرادی، چون حاج احمد متوسلیان، منطقه آزاد شد. نکتهای را اینجا عرض کنم، وقتی عراق میخواست مقدمات حمله به ایران را فراهم کند، در قسمتهای مرزی مثل قصرشیرین، مهران و خوزستان تحرکاتی انجام میداد. منتها کسی باور نمیکرد از ارتش بعث عراق چنین خطایی سر بزند، یعنی به ایران حمله کند. سرمان به انقلاب و ضدانقلاب و مشکلات داخلی گرم بود و آمادگی لازم دفاعی در کشور ما وجود نداشت. اما کمک خداوند کشور ما را از آشوب و بلوای سنگینی که با حمله عراق صورت گرفت، حفظ کرد.
ناامنی مرزهای غربی کشورمان چه تأثیری در شروع جنگ تحمیلی از سوی صدام داشت؟
اگر گروهکها شهرهای کردستان را ناامن نمیکردند و بخش زیادی از نیروهای کارآمد ما در کردستان درگیر نمیشدند، شاید عراق جرئت نمیکرد به کشور ما حمله کند. اما ما به رغم مشکلاتی که در جبهههای غرب و شمالغرب داشتیم، با رزمندگان و فرماندهان نخبهای، چون شهید حسن باقری (طراح عملیات بیتالمقدس) توانستیم بر همه سختیها غلبه کنیم. یا خود احمد متوسلیان که یک دانشجوی معمولی و ساکن منطقه پایین شهر تهران بود، در جبهه کردستان کار آزموده شد و همراه لشکر ۲۷ محمد رسول الله برای آزادسازی خرمشهر رفت. حاج احمد مانند بسیاری دیگر از فرماندهان مثل شهید خرازی، احمد کاظمی و... با تجربهای که در جبهه کردستان کسب کرده بودند به جبهه جنوب رفتند و حماسههای بسیاری خلق کردند.
الان که سالها از اتمام دفاع مقدس میگذرد، در مقایسه با توان روزهای اول جنگ، وضعیت دفاعی کنونی کشورمان را چطور میبینید؟
امکانات رزم ما در روزهای اول جنگ با الان قابل مقایسه نیست. زمان جنگ حتی سیم خاردار و گلوله کافی برای مقابله نداشتیم. نبرد ما با ارتش عراق مثل کسی بود که یکی چاقو در دست و دیگری مسلسل پیشرفته در اختیار داشته باشد. روزهای اول جنگ درگیریها در کردستان زیاد بود. ارتش، سپاه، بسیج و پیشمرگان کرد مسلمان وارد کارزار شدند و کردستان را از دهان خصم بیرون کشیدند. مردم کرد فریب نخوردند و دوشادوش رزمندگان با ضد انقلاب و بعثیها جنگیدند و نهایتاً ما سربلند از دفاع مقدس بیرون آمدیم.
نظر شما