جوان آنلاین: شهید عبدالحسین ناجیان یکی از مهندسان توانمند ستاد پشتیبانی جنگ بود که به دلیل تواناییهای بسیاری که داشت، دوستانش به او لقب «حسین فنی» داده بودند. او در سمت فرماندهی ستاد پشتیبانی جنگ جهاد جنوب توانسته بود با ارتباط خوب و مؤثری که با قشر کارگری داشت، تعمیرگاههای جهاد در جبهه را سامان دهد و با بهرهگیری از علوم آموخته در دانشگاه، فعالیتهای جهاد را علمیتر کند و ستاد «مهندسی جنگ جهاد» را تشکیل دهد. شهید ناجیان از ابتدای شروع جنگ تحمیلی در جبههها حضور داشت و همواره در اشتیاق شهادت به سر میبرد. خصوصاً آنکه شهادت «محمد طرحچی» دوست و همرزم دیرینهاش باعث شده بود این اشتیاق درونی به حد اعلای خود برسد. نهایتاً در ۱۰ مهر ۱۳۶۱ اصابت یک خمپاره به اتومبیل حامل مهندس عبدالحسین ناجیان، بهانه پرواز او را فراهم کرد و این مهندس توانمند ستاد پشتیبانی جنگ در زمره شهدای دفاع مقدس قرار گرفت. خاطرهای از این شهید بزرگوار را به نقل از کتاب زندگینامه او پیشرو داریم.
دیندار و منضبط
عبدالحسین به شدت متشرع و منضبط بود. سرمای خوزستان بسیار سرمای استخوانسوزی بود. من در رامهرمز بیمار شدم و اورکت هم در انبار اهواز پر بود. گفتم یکی از این اورکتها را به من بدهید، بلکه سرما خوردگیام بهتر شود. شهید ناجیان گفت اینها فقط متعلق به کسانی است که در خط مقدم دارند میجنگند. من باید بروم و به آقای جزایری بگویم اگر ایشان اجازه داد، اورکت را به تو میدهیم. حالا را با آن موقع مقایسه کنید. بالاخره یکی از بچهها اورکتش را به من داد تا خودم را گرم کنم.
یکی از ویژگیهای بارز ناجیان این بود که بسیار مهربان، دلسوز، پرکار و در عین حال عارف بود. بگذارید خاطرهای را برایتان تعریف کنم. ما هنگامی که رامهرمز بودیم، سعی میکردیم هرطور شده است پنجشنبهها عصر خودمان را به اهواز برسانیم. شهید ناجیان در هر شرایطی که بود، باید عصر پنجشنبه، آن هم بعد از اینکه همه مردم از قبرستان بیرون میرفتند، خودش را به مزار شهدای اهواز میرساند. اذان را که میگفتند دیگر کسی آنجا نمیماند.
راز عبدالحسین
من این مسئله برایم سؤال شده بود که چرا تا دیر وقت در مزار شهدا میماند. یک روز بالاخره گفتم حسین جان! همه مردم رفتند. بیا ما هم برویم، گفت: «نمیدانی چه صفایی دارد!» آن روزها البته خیلی رسم نبود همه اینگونه حرفها را بزنند. به حالا نگاه نکنید، همه کسانی که با آنها مصاحبه میکنند یا در فیلم و سریالها نشان میدهند، عارف شدهاند! شهید ناجیان هم همان یکبار، مکنونات قلبی و درونی خود را کمی بروز داد و دیگر هیچوقت از این عوالم با کسی حرف نزد. فقط همان یکبار هنگامی که در ماشین با هم برمیگشتیم، به من گفت آنهایی که شهید شدهاند، خوشا به حالشان. متوجه شدم که حسین در عالم دیگری سیر میکند و اصلاً اینجا نیست. این حالت، به خصوص بعد از شهادت شهید طرحچی، قوت گرفته بود و این داستان سر مزار رفتن شهدای اهواز در غروبهای پنجشنبه تا آخر عمرش ادامه داشت. بخش اعظم خاطرات آن روزها از یادم رفته است. خیلی سال گذشته است. در هر صورت این اولینبار بود که من ایشان را به این حال دیدم. ما از قبل از جنگ تا سال ۶۱ یعنی سه سال با هم بودیم و بعد از آن صحبتی که ایشان درباره شهادت کرد، حدود دو ماه بیشتر نگذشت که به شهادت رسید.
فرازهایی از وصیتنامه شهید
«خدا را خدا را به امام وصیت میکنم، امام را فراموش نکنید. پیوسته با او باشید که اگر رها شوید سرنوشتتان سرنوشت اقوامی خواهد بود که وصفشان را خداوند در قرآن میفرماید... این اسطوره پولادین تقوی و این نمونه عالی مکتب و انسانیت را پیرو باشید و پیروی از ایشان را نه در مقام یک شخص بلکه پیروی از جریان ولایت فقیه که استمرار حرکت انبیاست بدانید والا دچار انحراف خواهید شد.»
برگی از خاطرات شهید عبدالحسین ناجیان برگرفته از کتاب زندگینامه شهید
رازی که «آقا مهندس» در گلزار شهدا گفت
روزنامه جوان
عبدالحسین به شدت متشرع و منضبط بود. سرمای خوزستان بسیار سرمای استخوانسوزی بود. من در رامهرمز بیمار شدم و اورکت هم در انبار اهواز پر بود. گفتم یکی از این اورکتها را به من بدهید، بلکه سرما خوردگیام بهتر شود. شهید ناجیان گفت اینها فقط متعلق به کسانی است که در خط مقدم دارند میجنگند.
صاحبخبر -
∎
نظر شما