به گزارش مشرق، سید مسعود علوی تبار؛ شاعر و فعال فرهنگی در ابتدای این نشست که شامگاه هشتم مهر در پیامرسان اجتماعی بله برگزار شد، ضمن عرض تسلیت و محکوم کردن اقدام بزدلانه اسرائیل در پی به شهادت رساندن سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان، بیان کرد: بدون شک مقاومت با شهادت رهبران و فرماندهان خود نه تنها از بین نخواهد رفت بلکه با صلابتتر از همیشه پای برجا خواهد ماند. سربازان مقاومت میدانند سرنوشت محتوم آنان به یکی از دو شاهراه شهادت، و یا پیروزی ختم خواهد شد. برای کسانی که شهادت را محبوب خود میدانند و عاشقانه به سمت آن میروند، شهادت موهبتی الهی است که با دعا آن را از بارگاه حضرت احدیت خواهانند. شهید آزاده سید حسن نصرالله نه تنها در لبنان و برای فلسطین بر ضد رژیم صهیونیستی، بلکه در عراق و در سوریه برعلیه تروریستهای داعش و نیروهای اشغالگر ائتلاف آمریکا تا آنجا که در توان داشت به مبارزان جبهه مقاومت کمک کرد. پرورش یافتگان مکتب مقاومت همه بدین گونه اند کما اینکه حاج قاسم، ابو مهدی المهندس، و دیگر سربازان این مکتب به همین شکل عمر خود را تا لحظه شهادت در این کار مصروف کردند.
در این برنامه که با بداهه نویسی مسعود ربانی همراه بود شاعرانی همچون علیرضا قزوه، ایرج قنبری، کمیل کاشانی، شعبان کرم دخت، سید مسعود علوی تبار، ابراهیم قبله آرباطان، مهدی باقرخان، محمد عشرت صغیر، محمد مهدی عبداللهی، سید احمد حسینی توچای، سید تصور مهدی، علی مزمل، سید اعلا امیری، عمادالدین ربانی، نغمه مستشار نظامی، عالیه مهربانی، فائزه زرافشان، طیبه عباسی، فرزانه قربانی، آسیه مراد پور، سارا رمضانی، سیده کبری حسینی بلخی، صبافیروزی، خدیجه دیلمی، و ام البنین بهرامی حضور داشتند.
برخی از اشعار ارائه شده در این محفل را میخوانید:
نغمه مستشارنظامی
آه بیروت سیب سرخت کو
چه شد آن آفتاب خندانت
زیر خاکستر است پیکر عشق
زنده ماندی تو با شهیدانت
آه بیروت، از دل باروت
خیل ققنوس ها بر آمده است
در غم عاشقان خفته به خون
آه فانوس ها در آمده است
سید ما بهار لبنان بود
سید ما شهید لبنان شد
قلب تهران شکست در غم او
در غمش کوچه غرق باران شد
الوداع ای مجاهد نستوه
الوداع ای یل رجز خوانده
الوداع ای شهید قدس شریف
تا سحرگاه یک قدم مانده
حاج قاسم! رسیده مهمانی
که دلش تنگ چشم های تو بود
خنده اش از غم جهان می کاست
چشم او رنگ چشم های تو بود
آه سید کنار پیکر تو
روضه ی قتلگاه را دیدم
دود برخاست از در و دیوار
سوختم خیمه گاه را دیدم
الوداع ای مجاهد نستوه
الوداع ای یل رجز خوانده
الوداع ای شهید قدس شریف
تا سحرگاه یک قدم مانده
کمیل کاشانی
در امتداد راه شهیدان شهید شد
جان داد عاشقانه به جانان شهید شد
سید حسن سلاله نسل مقاومت
در اقتدا به شاه شهیدان شهید شد
پیمانه نوش باده ناب الست بود
دلداده ای که بر سر پیمان شهید شد
دلتنگ حاج قاسم و یاران رفته بود
در اشتیاق وصل، سر افشان شهید شد
ختم به خیر شد به خدا زندگی او
سرشار از حقیقت ایمان شهید شد
(هرگز نمیرد او که دلش زنده شد به عشق)
مردی که در میانه میدان شهید شد
(در راه دوست کشته شدن آرزوی ماست)
مانند این شهید، فراوان شهید شد
نصر خداست آیت فتح قریب ما
مظلوم اگرچه سید لبنان شهید شد
عالیه مهرابی
در سوز جگر سوختگان، ساز شگفتی است
این مزرعه در رویش آواز شگفتی است
ققنوستر از پیش به آتش زد و برخاست
در آخر اسفند سرآغاز شگفتی است
گفتند که خاکستری از لاله به جا ماند
در مرگ شهیدانه چه ایجاز شگفتی است
آن سرو سرافراز سری باخته در عشق
سر رفتن پیمانه، سرانداز شگفتی است
موسی شدی از نیل گذر کردی و فردا
بیروت تماشاگه اعجاز شگفتی است
خون تو مگر حل کند این مسئلهها را
در پرده این حادثهها راز شگفتی است
وقتش شده سی مرغ رها بال بگیرند
تا قاف شب قدس چه پرواز شگفتی است
آواز گلی میرسد از آن سوی دیوار
فصلی که به راه است سرآغاز شگفتی است
سید مسعود علوی تبار
مردی به خدا! به هر وجوهی ای مرد
بشکوه و شگرف و با شکوهی ای مرد
این قوم چرا تو را نداند چون کوه!
هشتاد و سه تن بمب! که کوهی ای مرد
ابراهیم قبله آرباطان
ننگ است بر مردان میدان، مرگ در بستر
از مُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُون اند تا آخر
با آیه آیه فتح و با فریاد «یا حیدر»
پیروز این میدان تویی بالله، نصرالله
شیخ شهید نسل حزب الله، نصرالله
یا ایها الشیطان، یا صهیون، خبردار
اینک قسم بر تین و بر زیتون، خبردار
هرگز نمی ماند زمین این خون، خبردار
با ماست روح رهبر آگاه، نصرالله
شیخ شهید نسل حزب الله، نصرالله
این بغض، این فریاد، رنگ انتقام است
مردان نصرالله در فکر قیام است
بر قاتلان صهیون، آرامش حرام است
رد می شود از کربلا این راه نصرالله
شیخ شهید نسل حزب الله، نصرالله
سرخ است راه عشق، اینک گام بردار
مثل سلیمانی، ابوالمهدی و قنطار
«قطعا سننتصر» یا قوم کفار
پیروز این میدان تویی بالله، نصرالله
شیخ شهید نسل حزب الله، نصرالله
طیبه عباسی
بخوان در گوش دنیا، رتل القرآن ترتیلا
بخوان از نصر از اسرا و نزلناه تنزیلا
بخوان: موسی به نفرین لب گشود آواره شد این قوم
که سرگردان و حیران شد از این صحرا به آن صحرا
بخوان هم سفره ی جالوت با دستان خون آلود
ندارد سهمی از خاک مقدس یک وجب حتی!
به دل های پر از طغیان و کفر و کینه: "قل موتوا"
به چشمانی که بازند و نمی بینند: "اُنظرنا"
دمشق و غزه و بیروت و بغداد است یا تهران
وطن جایی ست که پیچیده آنجا عطر خون ما
به نابودی آن فرعون ذی الاوتاد، آن جلّاد
به خونخواهی خونی که چکیده از سرِ یحیی
عماد و صالح و قاسم، ابومهدی و اسماعیل
چنین پیمان خون بستند در سرتاسر دنیا
که خاکستر نگردد شاخه های کوچک زیتون
نسوزد خانه ای بر شانه های مسجدالاقصی
نبندد جای قنداقه، کفن را بر تن نوزاد
در آغوشش نگیرد مادری فرزند بی سر را
جهان از درد میپیچد به خود، آماده فجر است
شب تاریک خواهد رفت، وعداََ کان مفعولا
صدای غرّش آزادگان عالم است آری
به زودی میرسد یک لشکر آزاده از هرجا
فرزانه قربانی
چشم گلدسته شهر از غمتان میگرید
رفتی و ماذنه هم جای اذان میگرید
با تو و خنده سرخ تو بهاری میشد
سیب لبنان که در آغوش خزان میگرید
پدر امت مظلوم، ابو هادی جان
چشم بیروت تو با پیر و جوان میگرید
آه از رجعت سرخ تو به جوش آمده است
این همه خون که میان شریان میگرید
با پر و بال شهادت به کجا رفتی که
آسمان از غم تو مویه کنان میگرید
انفجار از تو گذشت و وسط رقص جنون
تن صد پاره ی تو با هیجان میگرید
آیه نصرُ من اللهشده ورد لبش
کودک غزه اگر در خفقان میگرید
شعبان کرم دخت
با توام، با تو، همچنان سیّد
چشم وا کن در این میان سیّد
روزگار شکستن بتهاست
بیشتر پیش ما بمان سیّد
مهر و سجّادهی تو میگوید
میرسد لحظهی اذان سیّد
از تریبون بیقراریها
خطبه دیگری بخوان سیّد
زود با جان مهربان رفتی
به تماشای آسمان سیّد
تو نماد مقاومت بودی
ماند از تو همین نشان سیّد
خون مظلوم تو چراغی شد
در شب تیره جهان سیّد
وعدهی روشنیست، نصرالّله
در کتاب شریفمان سیّد
من به آیندهام یقین دارم
میرسد صاحب الزّمان سیّد
مهدی باقرخان (دهلی نو، هندوستان)
میان دشت مصیبت چو رهنورد شدیم
نه اهل یأس؛ ولی اهل زخم و درد شدیم
به باغ و گلشن بیروت با جدایی تو
خزان رسیده و مانند برگ زرد شدیم
تو روح و راحت ما بودی ای شهید! چه شد؟
که با فراق تو ما وارد نبرد شدیم
چقدر کم شده تعداد روزهای وصال
که با شتاب گلی رفت و باز فرد شدیم
کسی دریغ ندانست خط پایان را
که روزگار رسید و چو خاک و گرد شدیم
سید احمد حسینی توچای
کو واژه تا بنویسم این حال پریشان را
بغضی که آورده ست تا پای لبم جان را
سیلاب خواهد شد به روی گونهام امشب
تا صبح خواهد داد چشمم شرح باران را
حتی تصور کردن این ماجرا سخت است
بی هرم فرمان تو دیدن عمق میدان را
تو بی قرار رفتن و ما بی قرار تو
شکی ندارم با خدا بستی تو پیمان را
وقتی که خاک ضاحیه معراج سرخت شد
کوچ تو معنایی دگر بخشید انسان را
داغ تو جانسوز است آرامش نخواهد داد
جز انتقامی سخت دل های خروشان را
پایان نخواهی یافت راهت تا ابد جاری ست
پایان تو آغاز خواهد کرد طوفان را
مانده عماد و حاج قاسم چشم در راهت
رفتی که زیبا تر کنی جمع شهیدان را
سید به یاد واژه های آتشین تو
بو می کشد این روز ها دل خاک لبنان را
محمد عشرت صغیر (شاه جهانپور، هندوستان)
ما پرچم حزب حق برافراشتهایم
زخمی به دل خسته خود کاشتهایم
سید حسن امروز نشان داد که ما
میراث شهادت از ازل داشتهایم
سید تصور مهدی (پتنا، هندوستان)
حسن ای سید و سالار غزه
غلام حیدر و کرار غزه
یتیمان فلسطین بی قرارند
کجایی مالک و مختار غزه
سارا رمضانی
او همچنان با ماست، اندیشهاش، جانش
او مکتبی زنده ست جاری ست جریانش
حزب خدا آخر پیروز میدان است
سوگند بر متن آیات قرآنش
حتی اگر یک تن باقی بماند باز
در نیل مغروقند فرعون و عصیانش
خون می خورد دائم آن عنکبوت مست
بر چشم عالم نیست پوشیده طغیانش
یک پلک دیگر راه تا صبح موعود است
می آید ای صهیون با تیغ برّانش!
احمد رفیعی وردنجانی
هر قدر می خواهی بُکُش ما نسلِ نوریم
آیینه ای شفاف از جنس بلوریم
شاید به ظاهر بشکنیم اما مداوم
تکثیر می گردیم و از تقطیع دوریم
از مرگِ سرخ خویش می روییم هر بار
جایِ تعجب نیست گر با مرگ جوریم
مشتاقِ پیوستن به یارانِ شهیدیم
دریاب ما را ای شهادت غرقِ شوریم
آزاده ایم و عاشقِ پرواز هستیم
دل کنده از این محبسِ تنگ و نموریم
هر چند که لبریز شور انتقامیم
اما به فرمانِ امامِ خود صبوریم
آری برای انتقام اصلیِ خویش
چشم انتظار صبحِ جانبخشِ ظهوریم
نظر شما