محمد بن علی بن ملکداد تبریزی، ملقب به شمسالدین، یا شمس تبریزی حدود سال ۵۸۲ هجری قمری زاده شد و از صوفیانِ مسلمان مشهور سدهٔ هفتم هجری است. شمس بسیار اهل سفر بود. او در ۲۶ جمادیالثانی ۶۴۲ (معادل ۶ دسامبر ۱۲۴۴ میلادی و ۱۶ آذر ۶۲۳ هجری خورشیدی) به قونیه رسید و با جلالالدین محمد بلخی معروف به مولانا، شاعر بزرگ ایرانی، ملاقات کرد و با شخصیت نیرومند و نفس گرمی که داشت، مولانا را دگرگون کرد.
شمس به مولانا تعلیم میداد، او را وادار به سکوت مینمود و تلاش میکرد تا مولانا را که به ظواهر دین آراسته بود از خود تهی کرده و درون او را غنا بخشد. عارف با گذراندن سکوت که یکی از مراحل عرفانی است، به مرحلهای جدید از عرفان میرسد؛ شاید طی کردن مرحله سکوت عرفانی بود که سبب شد مولانا تخلص «خموش» را برای خود برگزیند!
مقالات شمس تبریزی، مجموعهای از سخنان و حکایات نغز و دلپذیر است که در دوران اقامت شمس تبریزی در قونیه بر زبان وی جاری شده، و پس از او توسط مریدان مولانا جلالالدین محمد بلخی بهصورت یادداشتهایی پراکنده جمعآوری گردیدهاست. از گسیختگی و بریدگی عبارات و مطالب پیداست که این کتاب را شمسالدین خود تألیف نکرده بلکه همان یادداشتهای روزانهٔ مریدان است که با کمال بیترتیبی فراهم نمودهاند.
«بدیعالزمان فروزانفر» معتقد است؛ میان مقالات شمس با مثنوی مولوی ارتباطی قوی وجود دارد.
مطالب موجود در مقالات شمس را میتوان به چند بخش تقسیم نمود: شخصیت و زندگی و خانواده شمس، رابطه شمس با مولانا، قصهها و حکایات، یادکرد بزرگان و آموزهها.
شمس در ضمن سخنان خود، اشارات جالب توجهی دربارهٔ عارفان بزرگ معاصر و پیش از خود همچون بایزید بسطامی، جنید، شبلی، منصور حلاج، ابن عربی، شیخ اشراق، بهاءولد، اوحدالدین کرمانی و … و حتی خود مولانا داشتهاست که از جنبههای مختلف دارای اهمیت هستند.
در پایانِ این یادداشت توجه شما را به گزیدهای از بیانات شمس جلب میکنیم:
«به وقت شقاوت قَرین بودیم، به وقت سعادت ببُریم؟»
«اینکه در وصال پخته شود و چشم باز کند کجا و آن کجا که بیرون ایستاده بود، تا کی در پرده راه یابد؟ چه ماند به آن که در اندرون پرده باشد مقیم؟»
«فراق پخته میکند و مهذّب میکند. اکنون، مهذّب و پختهی وصال اولاتر یا پختهی فراق؟»
«نومید نشوی از دراز شدن ظلمت ــ که چون تاریکی دراز آید، بعد از آن، روشنایی دراز آید.»
«سبب، زاری توست. تا ابر غم تو برنیاید، دریای رحم نمیجوشد.»
«میپنداری که آن کس که لذت برگیرد حسرت برای او کمتر باشد؟
خطا! که حسرت او بیشتر باشد، زیرا که با این عالم بیشتر خو کرده باشد.»
«ما را اصلی است و فرعی؛ چو اصل بگیری فرع فوت نشود.»
«هر حالی و هرکاری که در آن و کار، مرگ را دوست داری، آن کار نکوست.
پس میان هر دو کاری که متردد باشی، در این آینه بنگر که از آن دو کار با مرگ، کدام لایقتر است؟
باید که بنشینی، نوری صافی، منتظر مرگ؛ یا بنشینی: مجتهد در اجتهاد وصول این حال.»
نظر شما