به نام خدا
روتیتر: گفتگو با ناهید کهنه چیان، معلم و داستان نویس
تیتر: از شر روزمرگی به کتابخانه پناه میبرم
سعید آقایی
ناهید کهنهچیان، متولد ۱۳۳۳ تهران و دانش آموخته کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی است که بیشترین دوران زندگیاش مشغول به تدریس در آموزش و پرورش بودهاست. داستانهای مختلفی از او در روزنامهها و مجلاتی چون: فرهیختگان، اعتماد، آرمان ملی، همشهری داستان، ماهنامه تجربه، ماهنامه ادبی هنری عصر جمعه، مجله ادبی پیادهرو، سایت ادبی حضور، ادبیات اقلیت چاپ شده و همچنین داستان «عشق در پاکت بسته» در برنامه (کتابخوانی) شبکهی جام جم خواندهاند. از او مجموعه داستان های «تهمینه در راه» و « منهای یک نفر» و رمان های «زیر یک سقف» و « قدری آسیب دیدهتر» منتشر شده است. پاسخ های «کهنهچیان» را با هم می خوانیم:
* ناهید کهنه چیان را چقدر می شناسید؟
ناهید کهنه چیان نویسندهای است که توانسته در آثارش احساسات و تجربیات انسانی را به تصویر بکشد و داستانهایی خلق کند تا خواننده را به دنیای داستان بکشاند. اگر بخواهم او را در یک جمله تعریف کنم، می گویم: «ناهید کهنه چیان نویسندهای است که با قلمش، داستانهایی از زندگی و عشق را به تصویر میکشد.». شخصیت او را میتوان با قهرمانان داستانهای سیمین دانشور مقایسه کرد، زیرا هر دو نویسنده به مسائل اجتماعی و انسانی پرداختهاند.
* دوران کودکی و نوجوانی شما چطور بود؟
در مقایسه با کثرت امکانات تفریحی مانند اینترنت، تبلت، گوشی، انواع بازیهای رایانهای و تنوع بازیها و سرگرمیها که در اختیار کودکان امروزی قرار گرفته است، بسیار متفاوت با دوران کودکی من است. بازیهای سنتی و محلی، نقش مهمی در سرگرمی من داشتند. برخی از بازیهای محبوب من در آن زمان، مانند: لی لی، وسطی، اسم و فامیل، یک قل دوقل، عروسک بازی و گرگم به هوا و... بوده است، اما شکلگیری هویت قلم من؛ با معاشرت عصرانه همسایهها و کودکان آنها، بی ارتباط نیست؛ زیرا هر یک از همسایهها، روایتی از داستان زندگی زنانهای بود که در سنین کم، سرنوشت خود را بی هیچ باور پیش فرضی به دست تقدیر سپرده بودند و باقی عمر خود را به نظاره بازی سرنوشت با جسم و روح خود بودند. زنانی که هویت ماجراجوی خود را لا به لای بازی کودکان بیشمار خود، پنهان کرده بودند تنها نقشی که برایشان به جا مانده بود، همان نقش مادری بود و بس؛ نقشی کلاسیک، اما اثرگذار. هیچکدام دنبال بازپسگیری حقوق پایمال شده خود نبودند، حتی به زحمت آن را به یاد میآوردند. گاهی خود را در روزمرگی هر چه عمیقتر مدفون میکردند و من این دوره را نقطه عطف نویسندگی خود میدانم. و اما دوران نوجوانی من، دورهای پر از تغییرات و تحولات اجتماعی و فرهنگی بود. در این دوره، تهران به سرعت در حال رشد و توسعه و زندگی شهری در حال تغییر بود. کتابهای متنوعی در دسترس بودند که میتوانستند بر شکلگیری شخصیت منِ نوجوان، تاثیر بگذارند، اما تاثیری که پدرم – خدایش بیامرزد – بر نوجوانی من و آینده من، داشتند، ستودنی است. پدرم مردی دانا، روشنفکر، اهل کتاب و حافظ دوست بودند. روتین کتابخوانی در خانواده من بدین گونه بود که هر شب بعد صرف شام، پدرم کتاب در دست، در صدر مینشستند، من و خواهر و برادرهایم، به دورشان، حلقه میزدیم. او طبق روال همیشگی، نخست غزلی از حافظ میخواندند، سپس از بین کتابها، تاریخ یا داستان به انتخاب خودشان، برایمان میخواندند. با همین کتابخوانیهای دورهمی خانوادگی به لطف پدرم، با کتابهای صادق هدایت، صمد بهرنگی و بزرگ علوی و حتی کتابهای سختخوانی مثل محاکمه و مسخ از کافکا، آشنا شدم و مهمتر اینکه جمله مختصر، مفید و تاثیرگذار پدرم که -روح مرا صیقل میداد- مدام توصیه میکردند: «دخترم بخوان تا بفهمی!»
* شما برنامه و الگوی خاصی برای مطالعه دارید؟
کتابخانه من، مامن و پناهگاهی است که از شر روزمرگی به آن پناه میبرم. هر کتابی که مربوط به باورهای عمیق انسان از جایگاه خود در جهان هستی باشد مرا بیش از پیش جذب میکند. هر قلم نماینده بازتابی از یک جهانبینی ویژه است که ارزش خواندن و به پایان رساندن را دارد، اما با این وجود، کتابی را دوست نداشته باشم، کنار میگذارم و وقتم را صرف کتابی میکنم که از آن لذت ببرم. داشتن برنامه و الگوی خاص برای مطالعه میتواند به ما کمک کند تا از زمان خود به بهترین شکل استفاده کنیم و از خواندن کتابها لذت بیشتری ببریم. الگوی پیشنهادیِ من برای مطالعه: سعی کنید کتابهای مختلفی از ژانرها و موضوعات مختلف بخوانید، زیرا این کار کمک میکند تا دیدگاه های مختلفی را تجربه کنید و از خواندن خسته نشوید. زمان مشخصی را برای مطالعه تعیین کنید. یادداشت برداری و خلاصهنویسی کنید. کتابهای تاریخی جایگاه خاصی را در سبد مطالعه من دارد. کتابهای تاریخی، هم من را با گذشته و فرهنگهای مختلف آشنا میکند هم درکم را از جهان و تاریخ گسترش داده و دیدگاه های جدیدی میدهد.
ناهید کهنه چیان
* رابطه شما با فضای مجازی چطور است؟
با فضای مجازی بیگانه نیستم. فضای مجازی ابزاری است که فرصت رشد را برای همگان فراهم میکند، بستری است برای تبادل اطلاعات، به شرط آنکه از آن به قدرعافیت استفاده شود. گرچه فضای میز تحریرچوبیام را با بوی جوهرخودکاری که روی الیاف کاغذ میدود را با هیچ فضایی عوض نمیکنم، ولی منکر این امر هم نمیشوم که فضای مجازی فرصتهای خوبی را برای نویسندگان فراهم میکند تا بتوانند آثار خود را به مخاطبان بیشتری معرفی کنند و با جامعه گستردهتری از نویسندگان و خوانندگان ارتباط برقرار کنند. امروزه با ایجاد یک وبلاگ یا سایت شخصی، به نویسندگان این امکان را میدهند تا نمونههایی از آثار خود را منتشر کنند یا درباره فرآیند آثار خود بنویسند و با خوانندگان ارتباط برقرار کنند.
* شما سراغ داستان رفتید یا داستان سراغ شما آمد؟
این سوال بسیار جالبی است! به نظرم داستان و من به نوعی یکدیگر را پیدا کردیم؛ زیرا علاقه و استعداد من در نوشتن از دوران نوجوانی با انشاء نویسی شکل گرفته بود، ولی بعدها تجربهها و احساسات من و علاقه به بیان آنها، در دوران بزرگسالی ناشی از آن شد که این بار داستان خودش به سراغ من بیاید.
*چه شد که سراغ ارائه داستان به مطبوعات رفتید؟
اینکه چطور شد که به سراغ ارائه داستان به مطبوعات بروم، حقیقت ماجرا این بود که داستانهای زیادی را نوشته و روی هم تلنبار کرده بودم، ولی شجاعت ارائه به مطبوعات یا ناشرها را نداشتم تا این که به پیشنهاد نویسنده پیشکسوتمان آقای قباد آذرآیین گرامی که اکثر داستانهای من را خوانده بودند، به مطبوعات ارائه دادم. خوشبختانه داستانها مورد تایید و چاپ شدند.
*کدامیک از مطبوعات بستر بهتری برای داستان نویسان فراهم آورده است؟
در خصوص سوال شما در زمینه موثر مطبوعات، از نظر من در ایران چندین مطبوعه و مجله وجود دارند که بستر مناسبی برای داستاننویسان فراهم میکنند برای مثال: مجله «پیادهرو» این مجله به ادبیات و داستاننویسی اختصاص دارد و داستانهای کوتاه و نقدهای ادبی را منتشر میکند. همچنین مجله «همشهری داستان» نیز به داستانهای کوتاه و بلند، نقدهای ادبی و مصاحبه با نویسندگان میپردازد. و نیز روزنامه «شرق» بخشی از صفحات خود را به ادبیات و داستاننویسی اختصاص داده و داستانهای کوتاه و نقدهای ادبی را منتشر میکند. بسیاری دیگر مانند: ماهنامه تجربه، ماهنامه عصر جمعه، کافه داستان و سایت ادبی هنری حضور و....این مطبوعات به نویسندگان فرصت میدهند تا آثار خود را به مخاطبان گستردهتری معرفی کنند و بازخوردهای ارزشمندی دریافت کنند.
* دوست دارید شما را یک معلم بدانند یا داستاننویس؟ یا هر دو؟ همچنین به عنوان کسی که تجربه کار با دانش آموزان را دارد بفرمایید جای زنگ کتابخوانی را در مدارس خالی میبینید یا خیر؟
در حقیقت خودم را هم معلم میدانم هم داستاننویس، این دونقش به شکل غیر قابل تمایزی هویت من را شکل میدهند.درخصوص زنگ کتابخوانی، متاسفانه به صراحت میتوانم بگویم: «بله» جای خالی این فرهنگسازی در نظام آموزشی ما به شدت احساس میشود.
* شما به عنوان خواننده کتاب و بعد نویسنده، داستان کوتاه را بیشتر میپسندید یا رمان؟ چرا؟ در ایران کدام یک با استقبال بیشتری روبه رو بودهاند؟
اگر بخواهم سلیقه شخصی خودم را بگویم، به داستانهای بلند و پیچیده با شخصیتهای متعدد و حوادث گوناگون، علاقه بیشتری دارم؛ زیرا رمان برایم جذابتر است. به طور کلی هم داستان کوتاه هم رمان در ایران طرفداران خود را دارند، اما به نظر میرسد که داستانهای کوتاه به دلیل زمان کمتر مورد نیاز برای خواندن و همچنین تنوع موضوعی، با اقبال بیشتری روبه رو بودهاند. نویسندگان بزرگی مانند: محمد علی جمالزاده، غلامحسین ساعدی، صمد بهرنگی و صادق هدایت، در زمینه داستانِ کوتاه، فعالیتهای برجستهای داشتهاند. از طرف دیگر، رمانهای معروفی مانند: سمفونی مردگان و سال بلوا از عباس معروفی، چشمهایش از بزرگ علوی، بوف کور از صادق هدایت، تنگسیر از صادق چوبک، شازده احتجاب از هوشنگ گلشیری، همسایهها از احمد محمود، جای خالی سلوچ از محمود دولت آبادی، سو و شون از سیمن دانشور و اسفار کاتبان از ابوتراب خسروی و بسیاری دیگر، و جود دارند که مخاطبان زیادی را به خود جذب کردهاند.
* تاکنون اهالی رسانه و خبرنگاران به ویژه رسانههای مکتوب چقدر سراغ شما و آثار شما آمدهاند؟
پاسخ من، بله است. مطالبی در خصوص آثار من در روزنامهها و مجلات مختلفی مانند: روزنامه شرق، اعتماد، آرمان ملی و فرهیختگان چاپ شده است. همچنین کتابهای من مانند «تهمینه در راه» از نشر قطره، «زیر یک سقف» از نشر کتابسرای تندیس، «منهای یک نفر» از نشر ققنوس، و «قدری آسیب دیدهتر» از نشر گل آذین، در جلسات مختلفی معرفی شدهاند و همچنین در جلسات نقد و بررسی مورد توجه قرار گرفتهاند و در خبرگزاریهای مختلفی مانند ایسنا، ایبنا و مهر مکتوب شدهاند. در ضمن نقدهای منصفانهای نیز در باره آثارم در رسانهها مکتوب شده است.
*به نظر شما سهم نویسندگان در رسانههای ما به عنوان سوژه، سهم مناسبی هست یا خیر؟
سهم نویسندگان در رسانههای ما متغیر است و به عوامل مختلفی بستگی دارد. برخی از رسانهها به نویسندگان و آثار ادبی توجه ویژهای دارند و به آنها فضای مناسبی برای معرفی و نقد آثارشان اختصاص میدهند. اما در مجموع هنوز جای بیشتری برای توجه به نویسندگان و آثار ادبی در رسانههای مکتوب وجود دارد.
* زنان در آثار شما چه جایگاهی دارند؟ زنان آثار شما چقدر تلاش میکنند تا فضای زنانه را ترسیم کنند و چه اندازه دنبال این هستند که با مردان مسابقه بگذارند؟
زنان در آثار من جایگاه ویژهای دارند و من به دقت و با حساسیت به ترسیم شخصیتهای زنانه پرداختهام. در داستانهای من، زنان نه تنها به عنوان شخصیتهای اصلی حضور دارند بلکه نقشهای ساده و تا حدودی پیچیده را نیز ایفا میکنند که خود نشان از عمق و تنوع تجربیات آنها است.در راستای ترسیم فضای زنانه، زنان در آثار من، تلاش میکنند تا فضای زنانهای را ترسیم کنند که نشان از احساسات، تجربیات و چالشهای خاص آنهاست. این فضا میتواند شامل موضوعاتی مانند:
- روابط خانوادگی و اجتماعی: زنان در داستانهای من به تعاملات و روابط خود با دیگران، به ویژه خانواده و دوستان، توجه ویژهای دارند.
- مبارزه با چالشها: زنان قصههای من با چالشهای مختلفی مواجه میشوند و تلاش میکنند تا با آنها مقابله کنند، خواه این چالشها اجتماعی خواه اقتصادی یا شخصی باشند.
- استقلال و خودشناسی: بسیاری از زنان در آثار من، به دنبال استقلال و خودشناسی هستند و تلاش میکنند هویت خود را پیدا کنند و به آن احترام بگذارند.
در عین حال، زنان داستان من، به دنبال مسابقه با مردان نیستند، بلکه بیشتر به دنبال یافتن جایگاه و هویت خود در جامعه هستند. آنها تلاش میکنند تا با حفظ هویت زنانه خود، به موفقیتها و دستاوردهای شخصی و حرفهای دست یابند. این زنان به جای رقابت مستقیم با مردان، به دنبال ایجاد تعادل و همکاری هستند و سعی میکنند تا نقشهای خود را در جامعه به بهترین شکل ایفا کنند. به طور کلی، زنان در آثار من به عنوان شخصیتهایی قوی، مستقل و پیچیده به تصویر کشیده شدهاند. زنان داستانهای من اغلب به جای عجز و ناله، تلاش میکنند تا با چالشهای مختلفی که در مسیرشان قرار میگیرد، مقابله کنند.
* اقلیم، جغرافیا، موقعیت و زادبوم شما چه تاثیری بر روی کارهای شما داشته است؟
مرزی که در آن رشد یافتم و زندگی کردم مهمترین نقش را در شکلدهی به زنان کتابهایم داشته است. این اقلیم الهام بخش اصلی من به شمار میرود. نحوه شکلگیری زندگی حال و آینده زنان سرزمینام، به داستانهای من عمق و اصالت بخشیده و به مخاطبانم، کمک کرده است تا بهتر با آثار من ارتباط برقرار کنند. ناگفته نماند با توجه به پژوهشهایی که در مورد زنان بومی انجام دادهام، من را وا داشته داستانهایی از زنان بومی و تلاشها و چالشهایشان به تصویر بکشم.
ناهید کهنه چیان
* از فرهنگ و ادبیات عامه، چقدر در آفرینش کارهایتان استفاده میکنید؟
فرهنگ عامه در داستانهای من از چند منظر قابل درک و مشاهده است. من با توصیف دقیق محیط و مکانهای مختلف، به مخاطبان آثارم کمک میکنم تا بهتر با فضای داستانهایم ارتباط برقرار کنند. این توصیفات در بخشهایی مانند: توصیف مناظر طبیعی، بازارها، خیابانها و مکانهای عمومی میباشند که نشان دهنده فرهنگ و جامعه محلی هستند. همچنین با پرداختن به آداب و رسوم ادبیات کهن تلاش کردم تا به متون کتابم اصالت و عمق ببخشم و در عین حال خواننده را با مراسمها، جشنها، سنتها آشنا سازم و در عین حال فرصتی بدهم تا خود شخصیتهای داستانها بتوانند رفتارها، گفتارها و تجربیاتشان، جنبههای مختلف فرهنگ و جامعه را به تصویر بکشند.
* برای نوشتن داستان چقدر پژوهش انجام میدهید؟ چرا؟
با توجه به اینکه خواستگاه اصلی داستانهای من احساسات و تفکراتی است که ناخودآگاه از درون من میجوشد، اما پژوهش در آثارم را نادیده نگرفتهام. بارها پیش آمده است که نیاز به آگاهی و دانش بیشتری برای نوشتن داشتهام و همین امر من را واداشته که به سراغ پژوهش بروم. علاوه بر این چون علاقه خاصی به جامعهشناسی ادبیات دارم و ارادت به لوسین گلدمن، و لوکاچ، نظریههایشان را مطالعه کردم و با برخی از داستانهای ایرانی و تطبیق دادهام.
* عشق در داستانهای شما چه نقشی را بازی میکند؟
عشق در داستانهای من نقش بسیار مهم و محوری دارد. این عنصر به عنوان یکی از اصلیترین موضوعات و انگیزههای شخصیتها در داستانهایم حضور دارد و به شکلهای مختلفی به تصویر کشیده شده است از جمله: عشق رمانتیک، عشق خانوادگی، عشق به دوستان، عشق به خود و عشق به جامعه و فرهنگ.
* اگر قرار باشد تنها یک پاراگراف از نوشتههای خود را انتخاب کنید، آن پاراگراف کدام است؟
- ازمجموعه داستان «تهمینه در راه»
-عنوان داستان: قیچی صنعتی
-پاراگراف آخر
نصفههای شب است و کار دوخت و دوز خوب پیش میرود. پلکهام سنگین شده. نباید بخوابم. تلفن زنگ میزند. چه زنگی هم دارد! بند دلم پاره میشود. گوشی را برمیدارم. دستم بدجوری میلرزد:
الو!... الو!... الو!... محسن!... محسن تویی؟... چرا حرف نمیزنی؟... محسن!...
کسی جواب نمیدهد. تلفن قطع شده. گوشی هنوز توی دستم است. انگار صد کیلو شده. شماره خانه را میگیرم. مشغول است. دوباره میگیرم. بوق اشغال میزند. توی گوشی بلند داد میکشم: قطع کن این لعنتی رو...
باز شماره میگیرم. شکر خدا، تلفن آزاد شده. حالا کسی گوشی را برنمیدارد. داد میکشم:
محسن... گوشی را بردار... منم... چی شده؟ رامین حالش چطوره؟... پسرم حالش خوبه؟... محسن... محسن... محسن!...
کلیدی در قفلِ در میچرخد!
* شما دلیل کم خواندن کتاب در جامعه را چه میدانید؟ سهم مولفان و ناشران در این بین چقدر است؟
دلایل کم خواندن کتاب در جامعه متنوع است و به عوامل مختلفی بستگی دارد. برخی از این عوامل عبارتند از:
-فشارهای روزمرگی: بسیاری از افراد به دلیل مشغلههای کاری و روزمرگی زمان کافی برای مطالعه ندارند.
-تکنولوژی و رسانههای دیجیتال: با گسترش اینترنت و رسانههای اجتماعی، عدهای که تعدادشان نیز کم نیست، بیشتر وقت خود را صرف این پلتفرمها میکنند و کمتر به مطالعه کتاب میپردازند.
-قیمت کتابها: قیمت بالای کتابها میتواند یکی از علل اصلی کاهش مطالعه باشد به ویژه در جوامعی که قدرت خرید پایین است.
-عدم دسترسی به کتابخانهها و کتابفروشیها: در برخی مناطق، دسترسی به کتابخانهها و کتابفروشیها محدود است که این موضوع میتواند به کاهش مطالعه منجر شود.
-فرهنگ مطالعه: در برخی جوامع، فرهنگ مطالعه به اندازه کافی ترویج نمیشود و به همین دلیل، افراد از کودکی به خواندن کتاب عادت نمیکنند.
-سهم مولفان و ناشران در این بین نیز قابل توجه است. مولفان در درجه اول باید «به روز» باشند و سلیقه به خصوص نسل جوان و امروزی را در نظر گرفته و با نوشتههایشان، حامل پیامی باشند. و همچنین مولفان میتوانند با نوشتن کتابهای جذاب و متنوع، مخاطبان بیشتری را به خود جذب کنند و نیز با استفاده از زبان ساده و روان میتواند به افزایش علاقهمندی به مطالعه کمک کند. ناشران نیز میتوانند با کاهش قیمت کتابها، ارائه تخفیفها و برگزاری نمایشگاه های کتاب، دسترسی به کتابها را آسانتر کنند. همچنین، تبلیغات مناسب و معرفی کتابهای جدید میتواند به افزایش فروش و مطالعه کمک کند.
*محیطی که در آن رشد کرده اید و زندگی می کنید تا چه اندازه در کارهای شما دیده می شود؟ قهرمانهای شما تا چه اندازه در شهر و اطراف شما دیده میشوند؟
داستانهای من، خواستگاه حیات مجدد انسانهایی است که در طول زندگی با آنها مراوده داشتهام. حتی برخی از آنها تجربههای نهان شخصی خودم، هستند که به واسطه رسوم رایج جامعه، مخفیشان کردهام. بستر کتابهای من محلی است برای حیات بخشهای فراموش شده زندگی من. قهرمانان داستان من زنانی هستند که روایت آنها هرگز فرصت روایت شدن نداشته است. من با قلم خود به آنها جاودانگی بخشیدهام.
*تاکنون چند بار به مرگ فکر کردهاید؟ مرگ در داستانهای شما چقدر و چگونه حضور داشته است؟
اتمام فلسفه زندگی را همانند خود زندگی به رسمیت میشناسم. اعتراف میکنم این حقیقت را لابه لای پستوی روزمرگی پنهان میکنم و هر روز به سراغش نمیروم، اما هم در حقیقت زندگیام هم در داستانهایم حضور دارد. در قصههای من گاهی مرگ به عنوان نقطه عطفی است که مسیر روایت را تغییر میدهد و تاثیرات عمیقی بر دیگر شخصیتها میگذارد. گاهی نیز به عنوان نمادی برای پایان یک دوره یا یک تغییر بزرگی که در زندگی شخصیتهای داستان نمود پیدا میکند.
* اگر قرار باشد شما یک جایزه ادبی جدید را طراحی کنید دوست دارید آن اثر در حوزه خلق اثر باشد یا نقد ادبی؟ چرا؟
شاید بتوانم جایزهای را طراحی کنم که هر دو حوزه را پوشش دهد. مثلا جایزهای که، هم به بهترین داستان و هم به بهترین نقد ادبی اهدا شود. این میتواند به ترویج هر دو جنبه ادبیات کمک کند و جامعه ادبی را به طور کلی تقویت کند. من به هر دو حوزه علاقهی وافری دارم. به حوزه خلق داستان به دلیل امکان تشویق نویسندگان جدید، ترویج فرهنگ ادبی و افزایش محتوای ادبی، بی اندازه علاقهمند هستم و در عین حال باور دارم که نقد ابزاری مفید است که میتواند با ارتقای کیفیت ادبیات، ترویج تفکر انتقادی و افزایش آگاهی به رشد فرهنگ این مرز و بوم کمک شایانی کند. تفکیک این مرز برای من میسر نیست.
* چقدر به پرسه زدن علاقه دارید؟ چه زمانی پرسه میزنید؟
پرسه زدن ابزار جذابی برای دستیابی به آرامش و رهایی از اضطراب برایم به شمار میآید و در عین حال مانند پنجرهای است که به روحیه کشف و ماجراجوییام کمک میکند، و همچنین فرصتی است برای تفکر و تامل. گاهی هم صرفا برای سلامت و تحرک به پرسه زدن در طبیعت روی میآورم. زمانِ پرسه زدنهایم اغلب در خنکی هوا و در خلوت است. و فصل پاییز بهترین زمان پرسه زدن من است.
ناهید کهنه چیان
* در داستان زندگی خودتان، کجاها در نقش دانای کل هستید؟
هر زمان که در موقعیتی قرار بگیرم که دانش و تجربه بیشتری دارم و یا میتوانم پیش بینی دقیقی را انجام دهم، در نقش دانای کل ظاهر میشوم. من به عنوان مادر سه فرزند، زمانی که خود یا فرزندانم با تصمیمات مهمی مواجه میشویم و با توجه به تجربیات و دانشام، سعی میکنم بهترین راه حلها را انتخاب کنم. گاهی هم، نقش مشاور را دارم و این نیز یکی از موقعیتهایی است که به عنوان دانای کل حضور پیدا میکنم و همچنین در مواقع حل مشکلات و برنامه ریزی، پرهیز از حضور دانای کل اجتناب ناپذیر است.
* زاویه دید شما با چه کسانی در تضاد است؟
زاویه دید من به عنوان نویسنده داستانهای اجتماعی و تجربههای زیسته، با زاویه دید نویسندگان داستانهای فانتزی یا علمی تخیلی در تضاد است. و همچنین با زاویه دید آگاتا کریستی، نویسنده داستانهای جنایی و ادبیات کارآگاهی، در تضاد است.
* هم اکنون مشغول نوشتن چه کاری هستید؟
مجموعهای از داستانهای کوتاه را آماده کردهام و به زودی میسپارم به دست ناشر.
لذت متن. بخش هایی از کتاب های نویسنده به انتخاب خود او
تهمینه در راه
تهمینه در راه اثر ناهید کهنه چیان
دستانم را سایهبان چشمانم کردم و آنقدر نگریستم تا در افق گمش کردم. یاد وداع با تو افتادم. تاریخ به گونهای دیگر برای من تکرار شده بود. این بار آیا بازگشتی در کار خواهد بود؟ نکند تکرار تاریخ این بار تراژیک باشد. نمیدانم! این خوابهای پریشان چه میگوید؟
نه دلم گواهی بدی میدهد. حتماً فاجعهای... خوابها دروغ نمیگویند. پیکی روانه کنم به ایران. نه؟ تا پیک برود و پیامی بیاورد جان از تن تهمینه رفته است. باید خودم راهی شوم. گم نمیشوم. بوی آشنای دو نفر در فضای این راه دور و دراز راهنمای من است. نه گم نمیشوم. پیدایشان میکنم. دست نگه دار رستم.... خنجرت را غلاف کن... خنجر خون پالایی که من هر شب در خوابهای پریشانم میبینم.
من راهی شدهام رستم. سوار بر مرکبی از نسل رخش تو... دست نگه دار رستم، خنجرت را غلاف کن.
زیر یک سقف
همه برگشتند و نگاهم کردند، جز المیرا که همانطور خرامان... خرامان... گذشت. به خود که آمدم، دویدم و خودم را به المیرا نه فرخنده رساندم. آنقدر سایه به سایهاش رفتم تا نشانی خانهاش را پیدا کردم. فرخنده زن من شد، اما المیرای من نشد. آغوش او، صدای او، مال المیرا نشد. روزها و ماهها و سالهای بعد، در حالی که فرخنده در خانه منتظر من بود، من در خیابانها دنبال المیرا میگشتم. سایه به سایهی هر زنی که شباهتی با تو داشت، میرفتم. در خانه، در جهنمی زندگی میکردم که خودم هیزم بیار و آتشافروزش بودم.
منهای یک نفر
تو بد جوری آلودهی کار شده بودی. یک جورایی دانشگاه را هم گذاشته بودی کنار و خودت را پاک وقف به قول خودت «مبارزه» کرده بودی. باورم نمیشد که تو همان آدمی باشی که یک روز سیاست را مسخره میکردی و از زبان شاعر مورد علاقهات میخواندی که: من قطاری دیدم که سیاست میبرد/ و چه خالی میرفت.
تنگ غروب یک روز ریختند توی خانه و تو را با خودشان بردند. درست همان جور که توی یکی از خوابهایم دیده بودم.
بیرون باران میبارد، شلاقی. چتر حریف باران نمیشود. چتر ما هم چتر درست و حسابی نیست. سعید میگوید: «میگن، چتر برای یه نفر سرپناهه برای دو نفر دوش آب سرد» هر دو میخندیم.
خیس و آبکش خودمان را میاندازیم توی اولین قهوه خانه. مرد جوانی کنار بخاری نفتی نشسته، چهار شانه با سبیلی انبوه، برایمان جا باز میکند. میرود و بادو لیوان پر چای بر میگردد، میخندد و میگوید: «لبسوز، لبدوز و لبریز»
بالای سر جوان، توی یک قاب چوبی، مردی چهارشانه، با سبیلی انبوه و یکدست سفید، جا خوش کرده است. انگار با دیدن ما لبخند میزند و میگوید: خوش آمدین عزیزانم!
قدری آسیب دیده تر