به گزارش گروه فرهنگی قدس، روز سینما بهانهای برای گفتن از سینمایی است که این ایام با آنچه پیشتر از آن میشناختیم فاصله فراوانی پیدا کرده است. دیگر نه خبری از آن جادوی دلنشین است و نه با داستانهایش نیشتری به درد و رنجهای جامعه میزند و افقهای تازه پیش روی مخاطبش باز میکند.
هر چند هنوز هم معدود فیلمهایی پیدا میشوند که دغدغهای فراتر از خنداندن و گذران وقت داشته باشند و بر معضلات و آسیبهای مختلف نور میتابانند و از آلام و مسائل روز جامعه میگویند، اما آنچه روزی سینما وامدار آن بود را این روزها سریالها بر عهده گرفتند و شبکه نمایش خانگی و پلتفرمهای مختلف با پخش آثار متنوع و رنگارنگ جذابیت تازهای برای مخاطبان فراهم کردهاند.
سناریویی که کرونا رقم زد
اگرچه این قصه مدتها پیشتر از شیوع کرونا با آن همه مصائب ریز و درشتش آغاز شده بود اما فراگیر شدن این بیماری ساختار بسیاری امور در مناسبات فرهنگی به ویژه در سینما را بر هم زد. با خاموش شدن چراغ سالنهای سینما، VODها به یک باره امکانی دوباره برای عرض اندام پیدا کردند و بدون وجود رقیب سرسختشان فرصتی فراخ و فراهم برای آزمون و خطا یافتند. اتفاقی که مدتی قبلتر سینمای آمریکا را نیز درگیر خود کرده بود و با وجود مخالفت فیلمسازان سرشناس و مطرح جهان با سینمای برخط و حسرت کمرنگ شدن و از رونق افتادن سالنهای سینما، آنجا هم پلتفرمهایی مانند نتفلیکس، آمازون و... به سالنهای سینما غلبه کردند و با فراهم کردن خوراکهای متنوع و همیشه در دسترس، انتخابهای بیشتری را پیش روی مخاطبانشان قرار دادند.
اما آنچه در این نوشتار در پی آنیم غلبه اکران برخط بر نمایش فیلم در سالنهای سینما نیست، چنان که میبینید با رخت بربستن کرونا و به روال قبل بازگشتن امور، گرد و خاکها هم فرونشست و سالنهای سینما همچون گذشته به کار خود ادامه دادند و اتفاقاً فروشهای غیرقابل انتظار و تازهای را هم ثبت کردند. در طول این چند سال، اکران برخط فیلمها نیز آهسته و پیوسته به مسیر خود ادامه داد و کم نبودند و نیستند فیلمهایی که پس از نمایش در سالنهای سینما و رسیدن به اکران برخط، همچنان به فروشهای قابل توجهی دست پیدا کردند.
سینما در انحصار کلیدواژه رونق و فروش بالا
اما به مرور زمان اتفاقهای دیگری هم رخ داد که سینما را وارد مسیر تازهای کرد. طبیعتاً بازگشایی سینماها نیاز به فیلمهای مخاطبپسند داشت؛ رکود اقتصادی سینما و مشکلات معیشتی عوامل تولید و کارکنان سینما شرایط سختی را به وجود آورده بود. در همین حال بود که مدیران وقت در پی چارهای برای رهایی از وضعیت موجود بودند و ساخت فیلمهای کمدی،
روز به روز بیشتر شد و امکان تولید و اکران برای این دست فیلمها هم سهولت و سرعت بیشتری یافت. از سویی دیگر فروش بالا و استقبال غیرمنتظره مخاطبان از این گونه فیلمها، قوت قلبی برای برخی سینماگران شد که بازگشت دوبارهشان به سینما پس از رکودی طولانی را با یک فیلم کمدی رقم بزنند. این اتفاق هم با «دینامیت» ساخته مسعود اطیابی رقم خورد که با اکران آن در دوران کرونا با فروشی بیش از ۵۸ میلیارد تومان به عنوان پرفروشترین فیلم سینمایی در دوران همهگیری کووید مطرح شد. پس از آن سیل ساخت فیلمهای کمدی شدت گرفت و رونق گیشه به دست این ژانر افتاد، تا جایی که «فسیل» با فروش ۳۲۴ میلیاردی خود چنان معادلات را بر هم زد که بسیاری از فیلمسازان اصلاً به جز ساخت کمدی به چیز دیگری فکر نمیکردند و از سویی دیگر عدهای از فیلمسازان هم که عرصه را برای حضور خود مناسب نمیدیدند عطای فیلمسازی را به لقایش بخشیدند.
کوچ ملودرام به شبکه نمایش خانگی
حالا هر سال که جلوتر میرویم از تعداد فیلمهای اجتماعی در سبد اکران کاسته و به فیلمهای کمدی افزوده میشود. حتی دیگر تشخیص این مسئله هم تا حدودی سخت شده که آیا واقعاً مخاطب دنبال این حجم از فیلم کمدی برای تماشا هست و دیگر علاقهای به فیلمهای اجتماعی ندارد یا اینکه گیشه تضمین شده فیلمهای کمدی به مذاق سرمایهگذاران و فیلمسازان خوش آمده و خیلیهایشان ترجیح میدهند در پیچو خم ساخت فیلمهای اجتماعی و دردسرهایش نیفتند. اما پرسش اصلی اینجاست داستانهای اجتماعی که قوت غالب سینمای ایران بودند کجا رفتند؟ آیا مخاطبانی که عاشق سینمای قصهگو بودند دیگر دنبال داستانهای ملودرام و رئال نیستند؟ پاسخ مشخص است؛ آنها این قصهها را در جای دیگری میان پلتفرمهای مختلف پیدا کردهاند. در واقع به نظر میرسد ژانرها جای خودشان را در سینما و شبکه نمایش خانگی پیدا کردهاند. اغلب داستانهای اجتماعی و ملتهب راه خودشان را در قالب سریالهای چند قسمتی یافتهاند و سینما را گذاشتهاند برای کمدیها. به عبارتی سرمایهگذاری در ساخت آثار غیرکمدی همچون جنایی، خانوادگی، اجتماعی و... در شبکه نمایش خانگی مطمئنتر و سینما هم فضایی مطلوب و امتحان پس داده برای کمدیها شده است.
سینمای اجتماعی این روزها معترضتر از همیشه
یکی از تحولاتی که در گذر سالهای گذشته بر سینمای اجتماعی سایه انداخت، عریان شدن نفس اعتراض و انتقاد بود. اتفاقی که به مذاق مدیران سینمایی و غیرسینمایی خوش نیامد و عملاً فضای فیلمسازی در این عرصه را برای بسیاری مسدود کرد. حالا اما این نیاز به تماشای داستانهای کمی جدیتر را پلتفرمها با سریالهای متنوعشان مرتفع میکنند. فضایی که چراغ سبزش را خیلی وقت پیش به اهالی سینما نشان داده و شمار زیادی از بازیگران سینما که تا همین چند وقت اخیر در پروژههای سینمایی حضور داشتند فعالیت قابل توجهی در شبکه نمایش خانگی پیدا کردهاند و از این سریال به آن سریال میروند و کم نیستند فیلمسازانی که قید ساخت فیلم در مناسبات فعلی سینما را زدهاند و به شبکه نمایش خانگی کوچ کردند. اتفاقاً اگر آنجا دردسرهایش کمتر از سینما نباشد، بیشتر هم نیست، تا جایی که خیلی از این پلتفرمها زیر بار قواعد سلیقهای ساترا نمیروند و کم نیستند آثاری که بدون مجوز هم منتشر شدهاند. حالا هم شاهدیم یکی از محبوبترین ژانرهای این روزها در شبکه نمایش خانگی داستانهای جنایی ـ معمایی و عاشقانه است؛ آثاری همچون «پوست شیر»، «زخم کاری»، «پدر گواردیولا»، «عقرب عاشق»، «مرداب»، «خونسرد»، «حیثیت گمشده»، «یاغی»، «میخواهم زنده بمانم»، «رهایم کن»، «خاتون»، «در انتهای شب» و... تنها تعدادی از تولیدات این سالهاست که برخی از آنها موفقیت چشمگیری بدست آوردند و انگیزهای برای تولید بیشتر در این ژانر شدند و برخی دیگر هم البته با کاستی و ضعفهایی روبهرو بودند.
تهدیدی که به فرصت تبدیل نشد
حالا این پرسش مطرح میشود که آیا شبکه نمایش خانگی برای سینما تهدید شده یا فرصت؟ واقعیت این است در حالی که سینما در انحصار کمسابقه فیلمهای تجاری، سفارشی و ارگانی قرار گرفته و فضا برای سینمای منتقد و اجتماعی تنگ شده و از سویی دیگر شبکه نمایش خانگی با تمام قوا سینما را بلعیده، دیگر نمیتوان این فضا را به سود سینما دانست؛ سینمایی که قربانی نگاه اقتصادمحور است و روز به روز هم از معنا و محتوای اندیشهورز تهی میشود، در این شرایط شبکه نمایش خانگی نیز حیات سینمای ایران را تهدید میکند اما در عین حال نباید از آن روی سکه هم به سادگی گذشت که پلتفرمها اگر فضا را به نفع خودشان تغییر دادند اما در مقاطعی به عنوان اهرم و بازوی کمکی سینما هم عمل کردند و فیلمها را با اکران برخط به شهرهایی بردند که حتی یک سالن سینما هم در آنها پیدا نمیشود.