قلب رقه فیلمی در گونه اکشن جاسوسی است که سالها نمایندهای در سینمای ایران نداشت و قلب رقه توانسته با رعایت چهارچوبهای این گونه، نماینده شایستهای برای آن در سینما ایران باشد.
همچنین یکی از نکاتی که این فیلم را خاص میکند، این است که گروه فیلمبرداری برای تولید فیلم به شهر رقه سوریه سفر کردهاند و بخشی از فیلم در لوکیشنهای واقعی ضبط شده که همین امر باعث شده تا فیلم بیش از دیگر فیلمهایی که با این مضمون ساخته شدهاند، در نظر مخاطب به واقعیت نزدیکتر باشد. اما نکتهای که بیش از هر چیزی باعث شده این فیلم اهمیتی دوچندان پیدا کند، بحث جای خالی پیوست رسانهای برای موضوعات حاکمیتی و ملی در سینمای ایران است؛ موضوعی که تابهحال تلاش کمی برای آن انجام شده و فیلم قلب رقه را میتوان نمونه موفقی از تولید یک پیوست رسانهای برای حضور ایران در سوریه و مقابله با داعش در منطقه دانست. به همین جهت است که روزنامه جامجم به گفتگو با عوامل و بازیگران این فیلم از جمله سعید پروینی، تهیهکننده پروژه؛ شادی مختاری، بازیگر نقش ریما و عبدالرضا نصاری، بازیگر نقش ابوعسام ضدقهرمان فیلم نشست تا نگاهی جزئیتر به فرآیند ساخت و پیامهایی که در این فیلم نهفته، داشته باشد. گفتنی است از کارگردان فیلم قلب رقه نیز دعوت شده بود که به جهت سفر ایشان به خارج از کشور امکان گفتگو با ایشان میسر نشد.
قلب رقه فیلمی در ژانر اکشن جاسوسی است؛ ژانری که سالها در سینمای کشور نمایندهای نداشت. سؤال من مشخصا این است که چرا وارد فرآیند ساخت فیلمی در این ژانر شدید و چه چیزی را علت کمکاری سینما در این زمینه میدانید؟
سعید پروینی: قصه شروع قلب رقه این بود که آقای تقیانیپور طرحی را نوشته بود که پتانسیلهای خوبی برای تولید داشت و این طرح در پیشتولید نرمی که داشتیم، دچار تغییرات و اصلاح قرار گرفت و به یک فیلمنامه نهایی که الان روی پرده قرار گرفته، رسید. ما در پیشتولید هفت سفر به سوریه داشتیم و با کسانی که نبرد با داعش را تجربه کرده بودند و در زمان بحران در سوریه حضور داشتند، صحبت کردیم. آنها قصه را میخواندند و نظرات خود را میگفتند و تجربههای واقعیشان را میشنیدیم و همه این موارد تا جایی که امکان داشت درون فیلمنامه گنجانده میشد تا فیلمنامه فضای واقعیتری را پیدا کند.
ساخت فیلم قلب رقه یک دغدغه شخصی برای آقای تقیانیپور بود و زمانی که درباره آن با ما صحبت کرد، دیدیم که این دغدغه برای ما هم وجود دارد. در روند قصه به این نتیجه رسیدیم که اگر اکشن کار بیشتر باشد، از طرف مخاطبان با اقبال بیشتری مواجه خواهد شد و به همین خاطر این فضا در فیلم پررنگتر شد.
صحبتهایی درباره فیلم میشود که به فیلم شما و فیلمهایی از این دست برچسب سفارشی میزنند، در صورتی که این یک روال عادی در سینماست، میخواستم نظر شما را در مواجهه با این برچسبزنی بدانم؟
پروینی: در خصوص این پروژه باید بگویم تا جایی که اطلاع دارم، از روز اول هیچ سفارشی نه به آقای تقیانیپور و نه به من ارائه نشده و پولی نیز در اختیار ما نگذاشتند که بگویند یک اثر استراتژیک سفارشی بساز. قلب رقه در مرحله پیشتولید یک بار با آقای فرجی شروع شد، اما آقای فرجی بنا به مشغلههایی که داشتند، از پروژه انصراف دادند و مرحله دوم پیشتولید قلب رقه از آبان ۱۴۰۱ آغاز شد و اول دیماه پروژه کلید خورد. فیلم قلب رقه سه ماه پیشتولید جدی و سنگین را پشت سر گذاشت. اولین مجوزی که برای ورود به کشور سوریه توانستیم بگیریم، ۲۸ اسفندماه بود، یعنی طی پنج ماه پیشتولید و تولید هیچ موافقتی برای ورود به کشور سوریه صورت نگرفت، در صورتی که با یک اثر سفارشی اینطور برخورد نمیشود و از ابتدای کار همهچیز فراهم است.
ما معضلات زیادی در شروع پروژه داشتیم؛ رفتوآمد، تجهیزات نظامی و همه موارد دستخوش مسائلی بود، اما از زمان ورود به کشور سوریه شرایط بهتر شد و جالب بود که در خارج از ایران خیلی بیشتر همراه پروژه بودند و به ما تجهیزات میدادند تا کار کنیم. حتی وقتی از ارتش سوریه پیگیری میکردیم که امکاناتی را در اختیار ما قرار بدهند، سریعتر به نتیجه میرسیدیم تا وقتی که در ایران میخواستیم بهعنوان مثال از شهرک دفاعمقدس تجهیزات بگیریم.
باید این را بگویم که در سینمای جهان مانند هالیوود، این یک روال عادی است، اما در سینمای ایران متاسفانه جامعه با یک دید سیاستزده به این آثار نگاه میکند و همین امر پروژهها را دچار چالش میکند، وگرنه پروژه سفارشی یک اثر استراتژیک است و در همه جای دنیا وجود دارد.
آقای پروینی پروژه قلب رقه حواشی عجیبی مانند انتشار تصاویر گروه تولید در گروههای اجتماعی اعضای داعش و... را هم پشت سر گذاشته که اشاره به این مطالب خالی از لطف نیست. درباره این موضوع بیشتر توضیح میدهید؟
پروینی: بله، موقعیت هتلی که در آن اسکان داشتیم، در نقطهای از شهر حمص بود که همه شهر تقریبا زیر دید این هتل قرار داشت و ما قبل از اینکه خبر بمباران جایی منتشر شود، چون شهر معمولا به خاطر بیبرقی تاریک بود (شهر عملا در روز دو ساعت برق داشت)، تا پدافند عمل میکرد، متوجه میشدیم که بمباران شروع و پدافند سوریه هم فعال شده و پنج دقیقه بعد از این اتفاق خبر آن منتشر میشد. حتی پمپ بنزینی که ما همیشه از آن استفاده میکردیم، کنار محل بمباران قرار داشت و با خاک یکسان شد. همچنین هفته دوم فیلمبرداری در سوریه در کانال مرتبط با داعش عکسی از گروه منتشر شد که اعلام شده بود در بازار حمیدیه حمص گروهی از ایران فیلمی ضدداعش دارند تولید میکنند که به ارتش سوریه و مستشاران نظامی ایرانی حاضر در سوریه اطلاع دادیم و خوشبختانه تا آخر پروژه اتفاقی نیفتاد، اما این خطر همیشه وجود داشت. مثلا ما وقتی صحنه پایانی فیلم را فیلمبرداری میکردیم، کنار جاده مینگذاری شده بود. به هر حال فیلم قلب رقه اولین پروژه سینمایی بود که در کشور سوریه که نقطه کانونی بحران در منطقه به حساب میآید، فیلمبرداری شد و همین امر موجب شده بود که خود بازیگران هم درگیر این احساس باشند که چه اتفاقی برای آنها میافتد که خوشبختانه آرامشی که در گروه وجود داشت مدیون اتحادی بود که در گروه شکل گرفته بود.
قلب رقه فیلمی خاص در سینمای ایران است و همین موضوع باعث میشود که بازیگر برای حضور در آن با چالشهایی روبهرو باشد، بر همین اساس سؤال را از اینجا آغاز کنیم که چه چیزی باعث شد تا حضور در این پروژه را قبول کنید؛ با توجه به اینکه قلب رقه یک پروژه عادی نبود و ایفای نقش در آن سختیهای خاص خودش را داشت؟
شادی مختاری: من آخرین بازیگری بودم که به این پروژه اضافه شدم و قبل از من قرار بود تا یک بازیگر عرب این نقش را ایفا کند و در میان گزینههای انتخابی برای این نقش بازیگر ایرانی وجود نداشت. اما در نهایت فیلمنامه را برای من فرستادند و بعد از خواندن آن متوجه شدم که نقش ریما تمام چیزهایی که یک نقش باید داشته باشد ازجمله اینکه جذاب باشد و چالش داشته باشد را دارد و آن را قبول کردم. مگر چند بار پیش میآید که یک بازیگر فرصت بازی در چنین نقشی داشته باشد؟ همانطور که خیلی از بازیگرانی که سالها تجربه بازیگری دارند، اما در عمر هنریشان چنین نقشی برای آنها پیش نیامده که در آن با این همه فاصله از خود واقعی بازیگر در زمینههای مختلف مانند زبان، ملیت، پوشش، موقعیت و تمام چالشهایی که که این کاراکتر با آن درگیر بود قرار بگیرند و باید بگویم که ریما برای من یک شاهنقش بود و خیلی دوست داشتم تا در این نقش بازی کنم.
خانم مختاری به نسبت سایر نقشهایی که پیش از ریما بازی کرده بودید این شخصیت باورپذیری بیشتر دارد. برداشت خودتان در این مورد چیست؟
شادی مختاری: بله این طبیعی است، چون قلب رقه نقطهعطف بازیگری من به حساب میآید. من بهعنوان نقش یک سریال جزیره در نمایش خانگی سن پایینی داشتم که در کنار ستارگانی قرار گرفتم که هرکدام حرفهای بسیاری برای گفتن داشتند، اما جدای از اینها خودم فیلم قلب رقه و نقش ریما را نقطهعطف کارنامه بازیگری خودم میدانم و به نظرم باید بگویم تمام کارهایی که پیش از قلب رقه انجام دادم با احترام به همه عوامل آنها که برای رسیدن من به این نقطه مؤثر بودند، اما اگر کسی میخواهد شادی مختاری را ببیند و بشناسد و توانمندی من را ارزیابی کند باید با این فیلم ارزیابی را انجام بدهد نه کارهای دیگر.
تعامل با دیگر بازیگران فیلم برای بهتر بازی کردن نقش ریما چقدر در ایفای این نقش موثر بود؟
شادی مختاری: گروه قلب رقه واقعا گروه درجه یک و بینظیری بود و من بعد از این کار به این نتیجه رسیدم که در آثاری میخواهم بازی کنم که بدانم قبل از هر چیزی حالم در آن پروژه خوب است، چون وقتی حال بازیگر خوب باشد نتیجه کار هم بدون شک خوب میشود. تیم عوامل از آقای پروینی بهعنوان تهیهکننده و آقای تقیانیپور بهعنوان کارگردان، آقای نصاری که از بازیگران مقابل من و هم مشاور لهجه فیلم بودند و همه کسانی که در پروژه قرار داشتند. من بهعنوان تنها بازیگر زن پروژه با تولید سختی که فیلم قلب رقه داشت از چابهار، تهران، شهرک دفاعمقدس و سوریه و... لحظهای به من سخت نگذشت. ما واقعا مثل یک خانواده بودیم و آنقدر حال ما خوب بود که من میدیدم که بازیگران مقابلم همانقدر که برایشان مهم بود که خوب بازی کنند، خوب بازی کردن من هم برای آنها مهم بود و این باعث شد تا خروجی کار هم خوب شود. این موضوع حتی در واکنش نزدیکانم نسبت به فیلم هم وجود داشت. در کل من از بازی در این نقش بسیار راضیام چراکه برای آن تا پای جان تلاش کردم.
پشت عبارت تا پای جان مشخص است که حرفهای نهفته بیشتری وجود دارد؟
شادی مختاری: من همیشه میگویم هر چیزی که جذاب است به همان اندازه هم میتواند ترسناک باشد و نقش ریما برای من خیلی جذاب بود که نقش یک دختر عرب با ملیت سوری را بازی کنم. با علم به اینکه گویش سوری یکی از سختترین گویشها در زبان عربی است که خیلی فاصله دارد با عربیای که در خوزستان میشنویم. این مسأله یکی از سختیهای این نقش بود که البته هم استاد خوبی داشتم و هم با تمرینهای زیاد تا جایی که من یک ماه با اطرافیان خودم قطع ارتباط کرده بودم برای اینکه میزان فارسی صحبت کردنم به حداقل برسد و در تمام این مدت آثار تصویری و شنیدنی به زبان عربی را گوش میکردم. برای من خیلی جذاب نیست که کارهای آپارتمانی بازی کنم و ترجیحم این است تا نقشی را بازی کنم که چالشی برای من داشته باشد و چیزی در طول آن پروژه به من اضافه شود.
واقعیت دیگر هم این بود که ما به کشور سوریه که یک منطقه جنگی بود سفر کردیم و در لوکیشن صحنه پایانی فیلم یک منطقه جنگی بود. ما از هتلی که در آن مستقر بودیم بمباران هوایی میدیدیم و آنقدر این مسأله تکرار میشد که برای ما هم عادی شده بود. این موضوع حتی برای گروه هم تهدیداتی ایجاد کرد و بعد از اتمام فیلمبرداری برای ما تعریف کردند این مساله که برای کسی اتفاقی نیفتاد بیشتر شبیه یک معجزه بود.
آقای نصاری شما بفرمایید چه انگیزهای باعث قبول چنین نقشی از طرف شما شد، با توجه به اینکه پیش از این نیز در نقشهایی شبیه به آن هم حضور داشتید آیا این انتخاب شخصی شما بود یا در چرخهای که در سینما وجود دارد قرار گرفتید که وارد نقشهای یکسان شدید؟
عبدالرضا نصاری: قبل از هر چیز باید به این نکته اشاره کنم که این موضوع فقط مختص به سینمای ایران نیست و در سینمای جهان هم وجود دارد. اگر توجه کنید خیلی بازیگرانی که وقتی وارد سینما میشوند برای اینکه دیده شوند حداقل پنج یا شش فیلم خوب اولشان ناخودآگاه در این چرخه قرار میگیرد و این به هوش بازیگر برمیگردد که چگونه این نقشها را بازی کند که تکرار نشود. نوع این نقشها ضدقهرمان است، اما همین ضدقهرمانها هم با یکدیگر تفاوت دارد؛ مثلا ضدقهرمان فیلم تکتیرانداز با ضدقهرمان فیلم قلب رقه متفاوت است. انگیزههای شخصی راشد فیلم تکتیرانداز با انگیزههای ابوعسام قلب رقه تفاوت دارد یا در تکتیرانداز انگیزه فقط انتقام است، اما در فیلم قلب رقه این انگیزه عشق است. اصلا یکی از دلایلی که من این ضدقهرمان را قبول کردم، چون ویژگیهای مشترک زیادی با راشد در تکتیرانداز داشت که ممکن بود من در تله تکرار این نقش بیفتم. این یک روال طبیعی است که بازیگر در یک نقشی جا افتاده است و کارگردانان از او استفاده میکند و این بازیگر است که باید بتواند خودش را از نقشی که در آن جا افتاده جدا کند.
اما شخصیتی که من در قلب رقه بازی کردم، انگیزههای شخصیاش کاملا با دیگر نقشها متفاوت بود. عقدههای روانی که این آدم دارد و عاشقانههایی که این آدم دارد تا آنجا که پاشنه آشیل او عشقش به ریما بود چرا که این آدم میتوانست همهچیز را بردارد و برود، اما تنها نکتهای که مانع رفتنش بود عشقش بود و همه چیزش را برای این عشق از دست میدهد. این ضدقهرمانی است که خاکستری بوده و اتفاقا در فیلمنامه هم اتفاق بسیار خوبی رخ داده که ضدقهرمان یک شخصیت سیاه کامل نیست. شاید در نظر ما یک داعشی یک کاراکتر کاملا سیاه باشد، اما در نظر خودش اینطور نیست و آن آدم برای چیزی که میخواهد مبارزه میکند و این نکته جذابی برای من بود.
من به واسطه دوستیای که با آقای تقیانیپور دارم صحبتهایی داشتیم، اما درباره این نقش هیچ صحبتی با من نکرد ولی حضور من به عنوان کسی که در گروه کارگردانی به عنوان مشاور لهجه حضور داشتم خیلی بیشتر بود تا اینکه مشخص شد قرار است من این نقش را بازی کنم و تمام تمرکزم را روی این این نقش گذاشتم. انصافا نقش ابوعسام نقش بسیار سختی بود، چون هم باید نشان بدهی عاشقی و هم باید شرارت خود را نشان بدهی و البته برای من اندازه و حضور شخصیت خیلی مهم نیست برای من تاثیرگذاری آن مهم است.
یکی از ویژگیهای این فیلم جدا از ضعف و قوتهایی که دارد این است که برای اینکه بتواند تصویر درستی از داعش به نمایش بگذارد چهره ناآشنایی از داعش را پیش روی مخاطب میگذارد تا مخاطب با اصل و اوج شقاوت روبهرو شود.
سعید پروینی: این سؤال از ابتدا برای ما مهم بود. اینکه سوالی برای مخاطب ایجاد شود که چرا یک داعشی برای رسیدن به زن موردعلاقه خود که راههای مختلفی برای رسیدن به آن دارد، اما انسانی با او برخورد میکند؟ باید توجه کرد که ابوعسام فرزندخوانده دکتر کریم است و از بچگی در این خانواده بزرگ شده همچنان که در دیالوگها هم به آن اشاره میشود و عاشق شخصیت ریماست. همزمان در فیلم نشان میدهیم که دخترانی را برای تجاوز پیش او میآورند و یکی را انتخاب میکند، اما نسبت به شخصیت ریما احساس عشق دارد و نمیخواهد که او اذیت شود.
نکته شخصیت ابوعسام این است که اون چهره واقعی داعش است و ما نمیتوانیم هر داعشیای را که نشان میدهیم چهرهای کریه داشته باشد. ما آن تصویری که از داعش در خط مقدم دیدیم اینگونه بود چند درصد از مردم مستندهای خارجیای که هنگام حکومتشان در دل حکومت داعش رفتهاند، دیدهاند؟ داعش زمان حکومت خود سازماندهی داشته و نظامند بودند، اما آن خطمقدم است که تفاوت دارد، اما ما در فیلم شخصیت منفیای داریم که عاشق میشود و ویژگیهای مختص به خود را دارد. ابوعسام شخصیتی است که عاشق ریماست، اما نمیخواهد بهزور هم به او برسد و در قصه هم وجود دارد که پدر، برادر و خواهران ریما را کشته است، اما ریما و مادرش را زنده نگه میدارد، چون عاشق ریماست و مادرش برای او مادری کرده.
اتفاقا سوالی که درباره نقش ابوعسام وجود دارد این است که برخلاف دیگر آثار سینمایی و مستند از یک داعشی شخصیتی انسانی نشان میدهد علت اینچنین تصویرسازیای چه بود؟
عبدالرضا نصاری: درباره این موضوع باید بگویم که من یک دوست صمیمی دارم که در سوریه تکتیرانداز بوده و آنها درباره مواجهه نزدیکی که با اعضای داعش داشتند میگفتند: در مواجهه با یک داعشی یک فرد با ایمان میدیدیم و در صحبت با آنها حتی این خیال از سر میگذشت که چنین آدمی خطا نمیکند. قرآن را حفظ هستند و با کلام قرآن صحبت میکنند، اما هدفی که از این حفظ کردن قرآن دارند سوءاستفاده از موقعیتهاست و من خیلی از چیزهایی که درباره نقش به آن رسیدم از گفتگو با دوستانی بود که در جنگ با داعش حضور داشتند؛ چراکه من از نزدیک داعش را ندیده بودم. به من پیشنهاد میشد که فیلم جنایات داعش را ببینم، اما واقعا نمیتوانستم و از همه میخواستم تعریف کنند که چه ویژگیها و صفاتی دارند، اعضای داعش آنقدر ظاهر باایمانی دارند که اگر کمی متزلزل باشی ممکن است حتی درباره آنها به خطا بیفتی.
یکی از لوکیشنهای فیلم، شهر رقه در کشور سوریه بود، درباره تجربه حضورتان در این منطقه که یک منطقه جنگی است بیشتر توضیح بدهید؟
عبدالرضا نصاری: بله ما وقتی میخواستیم به سوریه برویم بهصورت طبیعی ترس داشتیم از این سفر، اما گروه، مخصوصا آقای پروینی کمک بزرگی به ایجاد جوی آرام در آن منطقه کردند. باید بگویم وقتی از سوریه برگشتم چیزهایی را یاد گرفتم و فهمیدم که تا پیش از آن این موضوعات خیلی اهمیت نداشتند؛ من فهمیدم که امنیت یعنی چه؟ یا ثروت به اندازه خودش چه معنایی میدهد؟ همچنین خیلی از مردم سوریه ارادت خاصی به مدافعان حرم داشتند و به چشم دیدم که ایرانیها در آنجا احترام خاصی دارند و تنها دلیلی که باعث شد تا کار در آنجا برای من راحت شود وجود یک گروه خوب و دوستانه بود. شاید در کارهای دیگر یک سال بعد از اتمام پروژه بچههای گروه، خبری از هم نداشته باشند، اما در پروژه قلب رقه کاملا عکس این مسأله جریان دارد و هنوز آن دوستی وجود دارد.
شادی مختاری: من همیشه همهجا گفتهام که لذت بازیگری را در این پروژه فهمیدم که چه معنایی میدهد، چه به لحاظ نقش و چالشهایی که داشت و هم اینکه گروه همراه همدیگر بودند. گاهی اوقات برخی پروژهها کار راحتی دارند از نظر تولید، اما اینقدر آدمهای سختی در پروژه حضور دارد که فقط میخواهی کار تمام شود، ولی در پروژه قلب رقه کار و موقعیت سخت، اما گروه بهگونهای رقم خورد که کار در آن راحت شده بود. همچنین من بهعنوان یک بازیگر فقط نقش یک دختر عربزبان را نداشتم بلکه باید زبان بدن مناسب یک زن عرب را هم میداشتم، اما وقتی برای اینکه ببینم یک زن نسبت به این اتفاقات چه واکنشی دارد مستندی را تماشا کردم فهمیدم که اینقدر این صحنههای وحشتناک و فجیع در آنجا و مخصوصا بیمارستان زیاد است که دیگر واکنش خاصی ندارند و عادت کردهاند؛ حتی وقتی که ما در بیمارستان کار میکردیم و مجروح کودک یا پیر میآوردند و زنده نمیماندند تصور ما این بود که مانند ایران شیون و زاری زیادی شروع شود، اما آنجا هیچ واکنشی نسبت به فوت عزیز خودشان نداشتند و البته این موضوع نشانه بیعاطفگی آنها نبود بلکه از تجربه درد زیاد نشان میداد که این انسانها رنج زیادی کشیدهاند.
یکی از نقشهای خاص فیلم شخصیت آقا مرتضی با بازی فرهاد قائمیان است که به خاطر گریمش همیشه این ظن وجود داشت که سایهای از حضور سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در جبهههای نبرد است.
سعید پروینی: نه اصلا این شخصیت ارتباطی با شهید حاج قسم سلیمانی ندارد؛ یکی از دلایلی که شاید مردم فکر میکنند گریم آقای قائمیان شبیه حاجقاسم است سربندیاست که برای فرهاد قائمیان بسته شده. در حالی که این سربند در سوریه یک چیز طبیعی است و خیلی از رزمندگان و فرماندهان چنین سربندی را میبستند. همچنین کسی که ما با او صحبت کردیم و به ما کمک میکرد به نام حاجیونس این نوع سربند را به ما آموزش داد و همه میبستند، اما چرا وقتی ما این سربند را میبینیم یاد حاج قاسم میافتیم؛ چون هیچ عکسی از فرماندهان و آدمهایی که در خطمقدم هستند وجود ندارد و صرفا تصویری از حاج قاسم رسانهای شده و بههمیندلیل این سربند یادآور حاج قاسم است، اما نمیدانیم که فرماندهان دیگر هم به همین شکل سربند میبستند. باید بگویم این گریم بیشتر شبیه حاجیونس بود تا حاجقاسم و این نوع گریم برای اینکه این شخصیت شبیه حاج قاسم شود نبود.
آقای پروینی، البته سوالی که پیش میآید این است که چرا از شخصیت حاجقاسم در سینما تصویر شاخصی وجود ندارد، با اینکه در همه جای جهان برای اینکه یک قهرمان ماندگار شود نیازمند بازتولید وجوه مختلف قهرمان در سینما هستیم؟
سعید پروینی: واقعیت این است از سال ۹۸ و طی این شش سال که چرا چنین اثری ساخته نشده است جوابی نمیتوانم بدهم. ما در قصه خودمان جاهایی وجود داشت که حاج قاسم پشت بیسیم ارتباط میگرفت و ماموریت را ابلاغ میکرد و با آقامرتضی گپ میزد و اصطلاحا بهخاطر اینکه الکی حاج قاسم را خرج نکنیم در پیشتولید آن را حذف کردیم. چون ممکن بود اینطور برداشت شود حضور حاجقاسم در فیلم جنبه تبلیغاتی دارد و حق مطلب هم ادا نمیشود. باور شخصی من این است اگر بخواهم شخصیت حاجهمت یا حاجقاسم را بسازم که حق مطلب ادا شده و درست بیان شود حتما باید این کار انجام گیرد. در کار ما امکان بروز چنین چیزی وجود نداشت، چون قصهای داریم که در دل داعش اتفاق میافتد. موقعی هست فیلمی مانند «چ» ساخته میشود درباره شهید چمران که ۴۸ ساعت از زندگی او را نمایش میدهد، اما قصه ما اینطور نبود و نرفته بودیم تا مقطعی از زندگی حاجقاسم در فلان عملیات را بسازیم؛ قصهای داشتیم که بخش عاشقانهاش حاصل تخیلات نویسنده بوده و حوادث اطلاعاتی و عملیاتی که حول این قصه عاشقانه اتفاق میافتد به مجموعهای از قصههای واقعی در منطقه بازمیگردد و امکان اضافهکردن شخصیت حاجقاسم در فیلم وجود نداشت. نظر من این است اگر کاری ساخته شود که واقعا حق مطلب نسبت به آن شهید ادا شده و درست باشد حتما ساخته شود، اما اگر فیلمی بسازیم و خوب هم نباشد حتی اگر جلوی پخش آن را بگیریم خوب است، چراکه هر جا جلوی ضرر را بگیریم سود کردهایم.
میتوان اینگونه برداشت کرد که حاجقاسم یا دیگر شهدای شاخص ما آنقدر بزرگ و اسطورهای شدهاند که وقتی اثری درباره آنها خلق میشود باز میگوییم کم است؟
سعید پروینی: این حرف شما درست است، اما من بهعنوان یک تهیهکننده نمیتوانم یک گروه نویسنده بگذارم و دو سال حمایت مالی انجام دهم، چون این در توان من نیست. از طرف دیگر فیلمنامهنویس سالی سه فیلم مینویسد و میفروشد، اگر من او را برای این کار در اختیار بگیرم آن نویسنده دچار ضرر معنوی میشود. اصولا در این موضوعات دستگاههای ذیربط باید وارد کار شده و اولویتها برای آنها مشخص شود تا به نویسندگان سفارش بدهند، چراکه کاری که سهماهه نوشته میشود و کاری که دو سال طول میکشد از همه نظر متفاوت و پرداختن به این موضوع از توان بخش خصوصی بیرون است.
عبدالرضا نصاری: آقای پروینی توضیحات جامعی را در این رابطه دادند. باید بگویم دوستان زیادی به این موضوع اشاره کردهاند، اما فکر میکنم باید قصهای وجود داشته باشد که متعلق به خود حاجقاسم باشد و خیلی از کارگردانان هم در این رابطه ابراز آمادگی کردند و وقتی این اتفاق افتاده باید پرسید چرا ساخته نمیشود؟ همچنین همانطور که آقای پروینی هم گفتند فیلم ما داستان یک ماموریت است که پیشزمینهای عاشقانه دارد و باید بگویم که انواع عشق را میتوان در آن دید مانند عشق به وطن، عشق زمینی و.... درباره حاجقاسم باید بگویم وقتی با عراقیها همکلام شدم داستانهایی تعریف میکردند که میگفتم چه فیلمهای خوبی میتوان از این داستانها ساخت و باید گفت حتما به این مسأله فکر شده و نیاز است و سینما باید به حاجقاسم و شهدای شاخص دیگر ادای دین کند تا این قهرمانان پررنگتر از قبل در جامعه حضور داشته باشند.
آقای پروینی، یکی از موضوعات مهم در بروز جنگها در سراسر دنیا وجود پیوست رسانهای این رویدادهاست و اینکه چطور سینما به این موضوعات میپردازد و آنها را توجیه میکند. به نظر شما فیلم قلب رقه چقدر در این موضوع راهگشاست؟
سعید پروینی: من خودم از معترضین به این مسأله هستم که آنچنان که باید به این مسأله پرداخته نشده و پیوست رسانهای برای یک رویداد نظامی فقط محدود به ساخت یک فیلم سینمایی نمیشود و خیلی فراتر از این حرفهاست. از حضور مستشاران نظامی در کشور سوریه و اینکه چرا باید حضور داشته باشند شروع میشود و خودم هم، چون در رسانه حضور دارم میبینم که چند درصد از مردم اطلاع دارند که در دوره پهلوی با حافظ اسد پیمان برادری بسته شد. این چیز جدیدی نیست و مربوط به ۸۵ سال پیش میشود و اینطور نبوده که جمهوری اسلامی کاملا خودخواسته به کمک کشور سوریه برود. این مسأله باید برای مردم توجیه شود که چرا باید در سوریه حضور داشته باشیم. در ادامه توجیه حضور ایران در سوریه و برای اینکه بگوییم ایران چقدر قدرتمند حضور داشته و در منطقه دست برتر داشتیم قطعا آثار نمایشی چه فیلم و چه سریال تاثیرگذارتر از همه حوزههای دیگر اعم از مکتوبات و مستند است و در ذهن مخاطب ماندگار میشود. بهعنوانمثال در حوزه تاریخ، آنچه مردم از قیام مختار و آن برهه تاریخی در ذهن داشتند با آنچه هنگام پخش سریال «مختارنامه» وجود داشت یکی بود؟ خیر. الان کشور ترکیه بهعنوان یکی از کشورهایی که در خفا از داعش حمایت میکرد سریالی ساخته که من ناجی سوریه و نابودگر داعش هستم. قطعا ما کار رسانهای در این حوزه کم داریم و بهتر است بگویم نداشتیم و باید آثار تاثیرگذاری ساخته شود.
شادی مختاری: ما هم در این کشور زندگی میکنیم و مشکلات معیشتی را میبینیم و حس میکنیم و درگیر این مسائل هستیم و صادقانه نسبت به حضور ایران در کشور سوریه انتقاد داشتم، اما وقتی به سوریه رفتم و مشاهده کردم که ایرانیان چقدر در منطقه و آن کشور اقتدار دارند و هر جایی که میرفتیم اقتدار همراه با احترام را میدیدم بهعنوان یک ایرانی برای من خیلی غرورانگیز بود.
درباره اکران بینالمللی فیلم هم بفرمایید که آیا برنامهای برای اکران بینالمللی فیلم دارید؟
سعید پروینی: ما در حوزه جغرافیای عرب فیلم را به عربی دوبله کردهایم و آماده است و این دوبلهکردن بهخاطر اینکه ضعفی در فیلم وجود داشته نبوده، بلکه در سینمای عرب فیلمها همگی باید از صفر تا صد به لهجه شامی باشد و مانند کشورهای دیگر مثل سینمای ایران دوزبانه و با زیرنویس منتشر نمیشود. الان کارهای اداری و هماهنگیها در حال انجام است تا در سینمای کشورهای عربی مانند عراق، لبنان، سوریه و دیگر کشورها اکران شود.