شناسهٔ خبر: 68293122 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایسنا | لینک خبر

آقا مهندس علم و ایمان را توأمان داشت

بعد از کیوسک نگهبانی، جاده بود که باید عرض آن را طی می‌کردیم و به سمت درخت‌های آن سمت جاده می‌دویدیم. از آنجا به بعد در پناه درخت‌ها که مقابل دید دشمن را می‌گرفتند، می‌توانستیم خودمان را به داخل شهر برسانیم. منتها دشمن روی جاده تسلط داشت. اولین نفر مسعود نعیمی گلوله خورد و به زمین افتاد.

صاحب‌خبر -

به گزارش ایسنا، به نقل از جوان آنلاین: ۴۵ سال پیش در چنین روزهایی غائله پاوه به تازگی تمام شده بود و روزنامه‌های آن زمان، اخبار این غائله و همچنین اسامی و تصاویر شهدای پاوه را منتشر می‌کردند. در آن مقطع اخباری که از واقعه پاوه در کشور می‌پیچید، برای بسیاری از مردم کشورمان تازگی داشت، چراکه انقلاب تازه به پیروزی رسیده بود و کسی فکرش را نمی‌کرد در یک گوشه از کشورمان چنین فاجعه‌ای رخ دهد و ضدانقلاب با محاصره شهری، چون پاوه به کشتار مردم و رزمندگان مدافع آن بپردازند. شهید مسعود نعیمی از شهدای غائله پاوه بود که در جنوب غرب تهران متولد شده و رشد یافته بود. او در آستانه اخذ مدرک مهندسی کامپیوتر بود که در پاوه شهید شد. در گفت‌وگویی که با حسن بیگی و احمد اسلیمی از همرزمان او داشتیم، مروری کوتاه بر زندگی این دانشجوی شهید انداختیم.  

حسن بیگی

شهید نعیمی را از چه زمانی شناختید؟

ما هر دو عضو سپاه تهران و پادگان ولیعصر (عج) بودیم. زمانی که قرار شد به کردستان برویم، هر دو به اتفاق دیگر دوستان عضو گردان شهید وصالی شدیم. با هم به کردستان رفتیم و پس از حضور در شهرهایی مثل کرمانشاه، مریوان و سپس پاوه، مسعود نعیمی در پاوه به شهادت رسید. البته قبلش هم در تهران با هم همرزم بودیم. تازه انقلاب به پیروزی رسیده بود و هنوز باقیمانده ساواکی‌ها، گروهک‌های ضد انقلاب و... وجود داشتند که باید آن‌ها را تعقیب و دستگیر می‌کردیم. شهید نعیمی اوایل اردیبهشت با تشکیل سپاه به این نهاد انقلابی پیوست و اواخر مردادماه شهید شد، یعنی کل عمر پاسداری‌اش چهارماه هم نشد، ولی این مدت کم، برکت بسیار زیادی داشت و او تا آنجا که توان داشت، برای پاسداری از کشور و انقلاب و مردم به کار بست.  

از این شهید به عنوان نخبه یاد می‌شود، در چه رشته‌ای تحصیل می‌کردند؟

شهید نعیمی دانشجوی رشته کامپیوتر در دانشگاه (ملی) شهید بهشتی بود. آن زمان خیلی‌ها با کامپیوتر آشنایی نداشتند. مثل الان نبود که در هر خانه‌ای یک کامپیوتر خانگی وجود داشته باشد. در چنین شرایطی این جوان جنوب شهری دانشجوی رشته کامپیوتر شده بود، اما اینکه فکر کنید پز تحصیلاتش را بدهد، اصلاً اینطور نبود. خیلی بی‌شیله پیله و به اصطلاح خودمانی بود، یعنی در سپاه با شرایط آن روزهایش، هیچ‌کسی خودش را برتر از دیگری نمی‌دانست. فرمانده و نیروی عادی مطرح نبود تا شش ماه اصلاً هیچ‌کدام حقوق نمی‌گرفتیم. بعد هم که حقوق دادند، هر کسی به اندازه نیازش برمی‌داشت و باقی را می‌گذاشت برای آن‌ها که بیشتر نیاز داشتند.  

از زندگی شهید نعیمی پیش از حضور در سپاه چه می‌دانید؟

تقریباً یکی دو سالی از من کوچک‌تر بود. من متولد سال ۳۶ هستم و ایشان متولد سال ۳۸ بود. خانه پدری‌شان در محله امامزاده معصوم (ع) تهران قرار داشت. تا همین اواخر یک پایگاه بسیج بود به نام پایگاه شهید مسعود نعیمی که هر وقت از سرپل امامزاده معصوم عبور می‌کردم، تابلوی این پایگاه را می‌دیدم. شهید نعیمی از اولین شهدایی بود که بعد از انقلاب در این محله تشییع شد. ماجرای پاوه آن روزها خیلی در کشور سروصدا کرد. قبل از غائله پاوه، ضدانقلاب در مریوان چند پاسدار را به شهادت رساندند که باعث شد بچه‌های انقلابی به این خطه بروند، اما هنوز آنطور که باید توجه مردم کشور به قضیه کردستان جلب نشده بود که بحث پاوه پیش آمد و عموم مردم متوجه عمق آشوب‌ها در کردستانات شدند.  

اتفاقاً یکی از سؤالات ما درباره تأثیر شهدای پاوه در فضای آن زمان کشور بود. این اتفاق چه تحولی را در بین مردم ایران به وجود آورد؟

اگر شما به آرشیو روزنامه‌های آن زمان مثل کیهان و اطلاعات سری بزنید، می‌بینید که تصاویر شهدای پاوه و اخباری مثل تشییع پیکرشان در اواخر مرداد سال ۵۸ و اوایل شهریورماه، صفحات روزنامه‌ها را گرفته بود. بعد از پیروزی انقلاب و تا آن مقطع این تعداد شهید نداده بودیم. از طرف دیگر امام هم اولین پیامی که پیرامون دفاع‌مقدس دادند، در قضیه پاوه بود. خلاصه این مسئله باعث شد، مردم نه فقط به موضوع پاوه که به کل غائله کردستان توجه بیشتری نشان بدهند. شهید چمران بعد از پاوه در کردستان ماند و شهدای شاخصی مثل شهید صیاد شیرازی هم روی این خطه متمرکز شدند.  

گویا شما از شاهدان شهادت مسعود نعیمی بودید؟

بله. در ماجرای پاوه ما جزو مدافعانی بودیم که در بیمارستان سنگر گرفتیم. البته سنگر دفاعی ما در اطراف شهر بود، ولی به دلیل هجوم نیروهای ضدانقلاب که تعدادشان چند برابر ما بود، در عقب‌نشینی به بیمارستان پناه بردیم و به ناچار آنجا را سنگر خودمان قرار دادیم. بیمارستان در حومه شرقی شهر قرار داشت. صدها نفر این بیمارستان را محاصره کرده بودند و وقتی همزمان به سمت ما شلیک می‌کردند، صدها و بلکه هزاران گلوله به اطراف‌مان اصابت می‌کرد. وضعیت آنجا قابل وصف نیست. ضدانقلاب به هیچ چیزی جزگرفتن بیمارستان و متعاقب آن ورود به شهر پاوه اهمیت نمی‌دادند. هیچ خط قرمزی هم نداشتند، تعدادشان به قدری زیاد بود که نمی‌دانستیم باید با کدام یک مقابله کنیم و از چه طرفی به سمت ما شلیک می‌شود. وقتی که متوجه شدیم دیگر ماندن در بیمارستان امکان‌پذیر نیست، تصمیم گرفتیم به داخل شهر برویم. سایر بچه‌ها در مقر سپاه مقاومت می‌کردند. من، شهید نعیمی و شهید طاهرنیا و یک رزمنده دیگر که متأسفانه نامش در خاطرم نیست، با هم به سمت خروجی بیمارستان دویدیم. بعد از کیوسک نگهبانی، جاده بود که باید عرض آن را طی می‌کردیم و به سمت درخت‌های آن سمت جاده می‌دویدیم. از آنجا به بعد در پناه درخت‌ها که مقابل دید دشمن را می‌گرفتند، می‌توانستیم خودمان را به داخل شهر برسانیم. منتها دشمن روی جاده تسلط داشت. اولین نفر مسعود نعیمی گلوله خورد و به زمین افتاد. بغلش کردم و در لحظات آخر دیدم تبسمی کرد و شهید شد. بعد هم طاهرنیا و آن رزمنده دیگر هم به شهادت رسیدند. فقط من به صورت معجزه‌آسایی از مهلکه فرار کردم.  

احمد اسلیمی

شما مسعود نعیمی را چطور آدمی شناختید؟

ایشان یک جوان محجوب، بسیار باسواد و باصفا بود. از خودش شنیدم که وقتی انقلاب به پیروزی رسید، ابتدا در کمیته فعالیت می‌کند و بعد از تشکیل سپاه، پاسدار می‌شود. همه ما از جمله شهید نعیمی جزو پاسدارهای دوره اولی بودیم. در پادگان ولیعصر (عج) که زمان شاه به آن عشرت‌آباد می‌گفتند، مستقر بودیم. بعد به مقر خلیج در خیابان پاسداران رفتیم. آنجا یک گردان ویژه به فرماندهی شهید اصغر وصالی تشکیل دادیم. بچه‌های این گردان بسیار یک‌دست و به اصطلاح بی‌شیله پیله بودند. شهید نعیمی دانشجوی رشته کامیپوتر بود. سطح سواد بالایی هم داشت، اما جو دانشگاه آن زمان اصلاً روی او تأثیر نگذاشته بود. بسیار مذهبی و معتقد بود. حتی شنیدم که زمان شاه در محله‌شان یک کتابخانه تأسیس کرده بود و جوان‌ترها را به سمت مسائل مذهبی سوق می‌داد.  

به نظر شما چه نیرویی باعث شده بود که یک جوان نخبه از تحصیل در دانشگاه بگذرد و به کردستانی بیاید که از سوی ضدانقلاب به آشوب کشیده شده بود؟

شهید نعیمی از نسل جوان‌های انقلابی بود که انگار خودشان را فراموش کرده بودند و نگاه‌شان به هدف والایی بود که دنبال می‌کردند. ایشان از قبل انقلاب دانشجو بود و به نظرم یکی دو سال دیگر می‌خواند، لیسانسش را می‌گرفت. با این مدرک آن موقع هر جایی که می‌خواست، می‌توانست استخدام شود یا حتی به خارج از کشور برود، اما او درس را رها کرد و آمد تا در سپاه به کشور و انقلاب خدمت کرد. بعد هم که قضیه کردستان و شهادتش پیش آمد. مثل مسعود نعیمی کم نداشتیم. آدم‌هایی که از خودشان می‌گذشتند تا مردم و کشورشان در امنیت و رفاه باشند. اگر این جوان‌ها نبودند مشخص نبود چه بلایی سر کشورمان می‌آمد.  

چه خاطراتی از شهید نعیمی دارید؟

مسعود از بچه‌های مأخوذ به حیا و ساکت گردان بود. در گردان‌مان خیلی جوان به قول معروف شلوغ و پر شر و شور داشتیم، اما ایشان سر به زیر بود. یک حیای خاصی داشت. گاهی بچه‌ها سر به سرش می‌گذاشتند و به او آقای دانشجو می‌گفتند. مسعود هم در چنین مواقعی لبخندی می‌زد و مجبور می‌شد جلوی تکه‌پرانی بچه‌ها جواب‌شان را بدهد و کم نیاورد. بیشتر اوقات ساکت بود و اگر کسی کاری به کارش نداشت، او هم ساکت می‌ماند. در گردان یک جو دوستانه‌ای داشتیم و کسی از آن دیگری رنجیده نمی‌شد. شهید نعیمی فقط مطالعات علمی نداشت، بلکه در علوم دینی هم سررشته و تبحر داشت. او خیلی زود شهید شد. به حتم اگر می‌ماند از فرماندهان سپاه در جنگ می‌شد. الان نسل جوان ما خیلی از شهدایی مثل شهید نعیمی نمی‌دانند. حق هم دارند، چون ما کم کاری کردیم. مسعود مرداد ۱۳۵۸ شهید شد و الان ۴۵ سال از شهادتش می‌گذرد. زمان شهادت ۲۰ ساله بود و اگر می‌ماند الان ۶۵ سال داشت. شاید هنوز بازنشسته هم نشده بود. منظورم این است که خیلی زود بود، شهید شود. کاش می‌ماند و بیشتر خدمت می‌کرد. خدا رحمتش کند. هم او را و هم تمامی شهدای انقلاب و دفاع مقدس را.

انتهای پیام

نظر شما