شناسهٔ خبر: 68221562 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

گفت‌و‌گوی «جوان» با عبدالله نوری‌پور، راوی کتاب «متهم دادگاه Old Bailey»

شور رزمندگی در قلب اروپا

روزنامه جوان

دادگاهی شدم و وکیل مدافع هم داشتم. مثل باقی زندانی‌ها به زندان رفتم و قرار شد که ۱۲ سال حبسم را سپری کنم. در این مدت خانواده از طریق سفارت کشورمان نامه‌هایی به من ارسال می‌کردند. یادم است که از پدر و مادرم درخواست می‌کردم که برایم کتاب بفرستند تا آنجا مطالعه کنم و روحیه‌ام حفظ شود

صاحب‌خبر -

جوان آنلاین: غالباً وقتی سخن از آزادگان و دوران اسارت پیش می‌آید، ذهن ما به سمت اردوگاه‌های دشمن بعثی می‌رود. اما در تاریخ انقلاب بودند اسرایی که دربند گروهک‌های ضد انقلاب بودند یا حتی تعداد معدودی نیز در خارج از کشور به اسارت درآمدند. عبدالله نوری‌پور، از اسرایی است که قبل از شروع جنگ تحمیلی برای انجام یک مأموریت به اروپا می‌رود و در انگلستان زندانی می‌شود. خاطرات او تا مدت‌ها اجازه چاپ نداشت تا اینکه چند سال پیش کتاب «متهم دادگاه Old Bailey» در مورد خاطرات نوری‌پور منتشر شد. در گفت‌و‌گویی با این رزمنده دفاع مقدس، مروری بر خاطراتش داشتیم. 

چطور است که شما قبل از دفاع مقدس به اسارت درآمدید، اما در پرونده جهادی‌تان حضور در جبهه‌های جنگ تحمیلی هم وجود دارد؟
من قبل از شروع رسمی جنگ، همراه شهید اصغر وصالی و گروه ایشان به کردستان رفتم و در مناطقی مثل مریوان، پاوه، بانه، سردشت و... حضور داشتم. یک مدتی آنجا درگیر ضد انقلاب بودیم. بعد که به من مأموریت دادند به اروپا بروم، شاید سه یا چهار ماهی به شروع جنگ مانده بود. بهار سال ۵۹ اسیر شدم و تا اواخر سال ۶۶ هم در زندان‌های انگلستان بودم. دوران زندانی‌ام که تمام شد، به ایران برگشتم. هنوز جنگ تمام نشده بود و من هم که روحیه‌ام اجازه نمی‌داد در تهران بمانم، اعزام گرفتم و به جبهه رفتم. مدتی در جبهه‌های غرب کشور بودم و در آخرین عملیات دفاع مقدس یعنی عملیات مرصاد هم شرکت داشتم. 

علت رفتن شما به مأموریت خارج از کشور چه بود؟
تقریباً از اوایل سال ۵۹ مشخص بود که دشمن نقشه‌های شومی برای ایران و انقلاب دارد و در اروپا و کشور‌هایی مثل فرانسه و انگلستان و... ضدانقلاب تحرکات زیادی علیه کشورمان انجام می‌دادند. در همان چند ماه قبل از شروع جنگ چند اتفاق افتاد. مثل کودتای نقاب، یا قضیه حمله به سفارت ما در لندن که از طرف خلق عرب صورت گرفت و نهایتاً هم که بعثی‌ها در آخرین روز شهریور ۵۹ به ایران حمله کردند؛ لذا افرادی مثل ابوشریف که معاون عملیات سپاه بود و همچنین شهید‌اصغر وصالی که کار‌های اطلاعاتی می‌کرد به این نتیجه رسیده بودند که باید برویم به قلب اروپا و متوجه شویم که ضدانقلاب چه خیالاتی دارند و چه کسانی قصد دسیسه علیه کشورمان دارند. همان زمان که ما در لندن بودیم، افرادی مثل شاپور بختیار و قاسملو (دبیرکل حزب دموکرات کردستان) و... به لندن آمدند و مرتب ضد انقلاب در پارک‌ها یا نقاط دیگر شهر میتینگ برگزار می‌کردند. خلاصه ما رفته بودیم تا از نقشه ضد‌انقلاب و ماهیت افرادی که قرار است به انقلاب ضربه بزنند مطلع شویم. 

اما در همین مسیر دستگیر شدید و به زندان افتادید؟
بله، روزی که دستگیر شدم قرار بود یکسری اسناد را از دفتر یکی از افراد ضد انقلاب برداریم که متأسفانه بمبی که قرار بود با آن صندوق اسناد را باز کنیم براثر یک اشتباه منفجر شد و یکی از بچه‌ها شهید و یکی دیگر مجروح و من هم که اسیر شدم. شرح این ماجرا‌ها در کتاب خاطراتم کامل آمده است. من به ۱۲ سال زندان محکوم شدم که بعد از شش سال آزاد شدم و به ایران برگشتم. 

قبل از انتشار کتاب خاطرات شما، خیلی از ما نمی‌دانستیم که در اروپا هم اسیر داشتیم. 
خب این مسائل تا مدت‌ها امکان طرحش نبود. خاطرات من هم از دهه ۷۰ ثبت شد و نهایتاً در سال ۹۹ منتشر شد. آن زمان انقلاب تازه پیروز شده بود و حفظ این شجره طیبه که نهالی نورس بود، نیاز به جانفشانی‌هایی داشت. در دفاع مقدس ما چند هزار اسیر دادیم، ما هم که آنجا گرفتار شدیم خب بخشی از همین دفاع مقدس ملت ایران بود. 

 در مدتی که زندانی بودید با خانواده ارتباط داشتید؟
من دادگاهی شدم و وکیل مدافع هم داشتم. مثل باقی زندانی‌ها به زندان رفتم و قرار شد که ۱۲ سال حبسم را سپری کنم. در این مدت خانواده از طریق سفارت کشورمان نامه‌هایی به من ارسال می‌کردند. یادم است که از پدر‌و‌مادرم در خواست می‌کردم که برایم کتاب بفرستند تا آنجا مطالعه کنم و روحیه‌ام حفظ شود. متن بعضی از این نامه‌ها در کتاب خاطراتم آمده است. 

چه خاطراتی از زندان‌های انگلستان دارید؟
آنجا غیر از من یکسری زندانی‌های سیاسی هم بودند. مثلاً اعضای ارتش آزادی بخش ایرلند یا حتی یک افسر سابق نیروی دریایی انگلستان که به کلی از سیاست‌های استعماری کشورش و کلاً محور غرب بریده بود و به من می‌گفت حتی حاضر است نقاط ضعف ناوهای‌شان را بدهد تا ایران بتواند آن‌ها را مورد اصابت قرار دهد. این مورد نشان می‌دهد که سیاست‌های استکباری غرب حتی برای بخشی از مردم اروپا هم رنج آور است. 

وقتی آزاد شدید چه حسی داشتید؟
من کیلومتر‌ها از کشورم دور بودم و با آن شور انقلابی که داشتم در دل اروپا گرفتار شده بودم. وقتی آزاد شدم حس غریبی داشتم. از آن طرف هم مادر و پدرم بسیار چشم انتظار من بودند. وقتی برگشتم مرحوم مادرم اصرار داشت که زودتر ازدواج کنم. خیلی ذوق داشت سرو‌سامان گرفتنم را ببیند... در ایران متوجه شدم که خیلی از دوستانم که با هم به کردستان رفته بودیم، در جبهه‌های دفاع مقدس به شهادت رسیده‌اند. دانستن این موضوع واقعاً برایم ناراحت کننده بود. چون خیلی از این بچه‌ها بعد از من آسمانی شده بودند و من بی‌خبر از احوال‌شان بودم؛ و باز خودتان به جبهه برگشتید؟
بله نمی‌توانستم نسبت به جنگ تحمیلی بی‌تفاوت باشم. خیلی از آزادی‌ام نمی‌گذشت که به جبهه برگشتم و در مناطقی مثل پاوه، مریوان، تاکانی و... بودم. در قرارگاه برون مرزی رمضان، فعالیت می‌کردم. در عملیات بیت‌المقدس ۷ که آخرین عملیات آفندی و عملیات مرصاد که آخرین عملیات پدافندی بود شرکت کردم.

نظر شما