این بار که به حرم مطهر آمدهام بناست روایتی از یک زیارت گروهی دخترانه را ثبت و ضبط کنم. سفری که به همت اهالی مسجد شکل گرفته و دختران دهه هشتادی میهمان آن هستند. دخترانی که این بار یک زیارت گروهی با رفقایشان را تجربه میکنند و بناست در این زیارت گروهی، اطلاعات بیشتری از میزبانشان علی بن موسیالرضا(ع) و بارگاه مطهرش دریافت کنند. گروهی که سفرشان را با نام بزرگ بانوی ایام عزاداری محرم و صفر مزین کردهاند و امیدوارند بتوانند هر چه بیشتر مانند این بانوی بزرگوار و مادر گرامیشان در مسیر اهلبیت(ع) قدم بردارند. از راه چندان دوری نیامدهاند ولی کلی تلاش کردهاند تا دستهجمعی به پابوس آقا بیایند. کلی آدم دیدهاند تا یکی اسکان را هماهنگ کند و یکی صبحانه حضرت را و یکی هم وعدههای شام و ناهار را. با تمام سختیها از سبزوار آمدهاند. طلوع امروز راه افتادهاند و غروب فردا برمیگردند.
قرارمان را توی صحن آزادی میگذاریم اما جمع و جور کردن ۲۰دختر، آن هم دهه هشتادی کار چندان سادهای نیست. هرکدام را که پیدا میکنی آن یکی دیگر را گم میکنی! دمدمهای اذان میشود که بالاخره هم جمع میشوند، البته همه که نه، سه چهار نفری رفتهاند وضو بگیرند. منتظر میمانیم. تا بیایند اذان است. نماز میخوانیم و به محض اینکه سلام نماز دوم را میدهیم من دیگر معطل نمیکنم و میروم سر اصل مطلب.
زیر سایه بابا رضا(ع)
خجالتی هستند و خیلی حرفی برای گفتن ندارند، دور هم که نشستهایم به هم نگاه میکنند تا آن یکی جواب سؤالات را بدهد. سؤالاتم را مستقیم میپرسم و دیگر منتظر پاسخهای جمعی نمیشوم. هرکدام زیارتهای خانوادگی را تا به حال تجربه کردهاند اما این نخستینبار است با گروهی دوستانه و هم سن و سال راهی مشهد و زیارت امام رضا(ع) شدهاند، نکتهای که برای تکتکشان در این زیارت جذاب است.
زهرا بهبودیان میگوید با خانواده زیاد مشهد میآید ولی با گروه دوستان، این دومین سفری است که تجربه میکند. او 13سال دارد؛ میگوید: حس و حال زیارت یک حس و حال خیلی خوب است، یک حال عجیب، یک سبکی و انرژی که هیچ جای دیگر جز حرم یافت نمیشود. من همیشه با خانواده مشهد میآیم ولی این سفر که با دوستان آمدم حال و هوای متفاوتی دارد. با دوستان خیلی راحتتر هستی؛ همصحبت و حال زیارت بهتری داری. در این سفر وقتی با بچهها به رواقهای زیرزمینی رفتم یک زیارت خوب و متفاوت را تجربه کردم. تا به حال حاجتی نخواستهام اما خاطره از سفر مشهد زیاد دارم. تابستان پارسال همین موقعها بود که با بچهها مشهد آمدیم، چون بار اولم بود سفر سختی را تجربه کردم اما خیلی شیرین بود، شیرینیاش برای من این بود که با دوستان هم سن و سال خودم به دیدار بابا رضا(ع) آمدیم.
شیشه گلابی که خاطره شد
همین چند ماه پیش، میهمان امام رضا(ع) بوده اما برای این زیارت متفاوت حسابی شوق و ذوق دارد. معصومه افشنگی پانزدهساله است. میگوید: از تمام این سفرها یک خاطره خاص دارم؛ کوچکتر که بودم با خالهام یک سفر مشهد آمدیم. تازه به سن تکلیف رسیده بودم. نماز صبح خالهام من را آورد حرم و پس از نماز یک شیشه گلاب داد که میان نمازگزاران پخش کنم. کمی گلاب کف دست زائران میریختم و آنها روی صورت و لباسهایشان میزدند. از آن به بعد هروقت گلاب بو میکنم یاد این خاطره و حرم مطهر آقا میافتم. من از آقا عاقبت بهخیری میخواهم و اینکه نوکر خانهاش شوم و زندگیای داشته باشم که مورد توجه و عنایت ایشان باشد. تجربه زیارت گروهی با هم سن سالهایش برای او خیلی لذتبخش بوده و می گوید توانسته ششدانگ حواسش را به آقا بدهد و با خاطر جمع زیارت کند.
پنجره فولاد برایم خیلی جذاب بود
در این جمع فقط یکی از دخترهاست که سالهای زیادی میشود که مشهد نیامده است. رومینا جغتایی آخرین باری که مشهد آمده 10سال داشته و الان 6سالی میشود که چشمش به ضریح و بارگاه حضرت نیفتاده است. میگوید: ما چند تا بچه پشت سر هم هستیم و شرایط شغلی پدرم طوری نبوده که بتوانیم زیاد مشهد بیاییم. البته که قسمت نبوده و طلبیده نشده بودیم تا اینکه امسال بهطور اتفاقی در یک گروه عضو شدم که از طرف بسیج بود. نوشته بودند با هزینهای کم، دخترها را گروهی مشهد میآورند. خیلی ذوق کردم اما نگران بودم با مخالفت والدینم مواجه شوم. با شک و تردید موضوع را به آنها گفتم و معجزه بود که خیلی راحت طلبیده شدم و آمدم مشهد.
او آخرین خاطرهای که از حرم مطهر دارد به 10سالگیاش برمیگردد. میگوید: توی حرم با مادرم نشسته بودیم و او من را زیر چادرش گرفته بود و قرآن میخواند. این آخرین خاطرهای است که از حرم داشتم، امروز هم از صبح تا همین شبی که با شما صحبت میکنم در حرم مطهر بودیم و کلی اطلاعات درباره اینجا پیدا کردم. الان حتی میدانم دور گنبد چه چیزی نوشته شده است، این برایم خیلی جالب بود و پنجره فولاد برایم خیلی جذاب بود.
صحن اسماعیل طلا خیلی جذاب بود
زهرا محمدپور هجدهساله است. او اردیبهشت امسال همراه خانوادهاش مشهد بوده، میگوید: هرچند ماهی مشهد میآییم و همراه گروه دوستان چند باری مشهد آمدهام، این جور زیارتها خیلی بهتر است چون همراه آدمهایی سفر میکنی که چیزهایی بلد هستند و آنها را به تو هم یاد میدهند. مثلاً از فرماندهان بسیج یا مدرس هستند و اطلاعات زیادی در موضوعات مختلف دارند که در مسیر، آنها را به بچهها میگویند. در این سفرها گشت و گذار در حرم بیشتر است و چون اردویی و کاروانی میآییم، برنامههای حرمگردی میگذارند. این سفر برای من خیلی مفید بود و در گشتهای حرمگردی صحن اسماعیل طلا برایم خیلی جذاب بود. او اعتقاد دارد تمام سفرهای زیارتی به مشهد خاطره است و هرکدام جذاببت خودش را دارد ولی چایهایی که با رفقایش در چایخانه حضرت خورده برایش یک طعم خاص دارد.
زیارت اربعین را خواستم
دخترها دور و برم را گرفتهاند که ببینند رفقایشان چه میگویند. با یکی دیگرشان همصحبت میشوم. الهام شایسته پایه نهم است و 16 سال دارد. او زیارتهایش را پای طلبیده شدن میگذارد و میگوید: اگر آقا بطلبد که خودم دوست دارم هرچند ماهی بیایم که خدا را شکر کم و بیش قسمتم شده، ولی خیلی وقتها پیش آمده که یکی دوسالی نشده مشهد و به پابوسی آقا بیایم.
آخرین باری که مشهد آمده برای شرکت در مراسم تشییع رئیسجمهور شهید بوده است. برای الهام، ضریح آقا و چایخانه حضرت جذابترین جاهای حرم مطهر هستند و فضای باغ رضوان را خیلی دوست دارد. میگوید: همین امروز که زیارت بودم زیارت اربعین را از آقا خواستم، ولی بیشتر از آن عاقبت بهخیری را میخواهم. اگر آقا مجوز رفتن به اربعین را به من بدهد این اولین سفرم به حرم آقا اباعبدالله(ع) میشود.
الهام دعایش برای همه این است که بتوانند به زیارت حرم مطهر امام رضا(ع) بیایند و این حس و حال خاص را که خیلی هم قشنگ است، درک کنند.
پس از آن سلامتی پدر و مادر
با کوچکترین عضو این گروه زیارتی نیز همصحبت میشوم. زهرا خانم رمضانی 11 سال دارد. چادری عبایی به سرکرده و روسریاش را زیر گلویش گیره زده است. از او میپرسم چند بار میشود که مشهد آمدهای؟ میگوید: اگر درست حساب کرده باشم 30 باری میشود. میپرسم آخری باری که مشهد آمدی کی بود؟ میگوید: با خانواده شب قدر مشهد بودیم. میگویم توی این زیارتهایی که آمدهای از آقا چه خواستی؟ جالب است که این دختر یازده ساله، اول از همه میگوید ظهور امام زمان(عج) و پس از آن سلامتی پدر و مادرش. او از آقا خیلی چیزها خواسته ولی آنچه برایش آرزو است ظهور امام عصر(عج) است. برای زهرای یازده ساله کبوترانه حرم و برنامههایی که آنجا دارند خیلی جذاب است، ولی جذابتر از آن ضریح آقاست. او میگوید: سوغاتی که از مشهد با خودم میبرم همین دعاهایی است که میدانم مستجاب میشود.
یک گروه کاملاً جهادی
فاطمه ملاجردی باعث و بانی این سفر و مسئول گروه است. مربی است و کار جهادی میکند. کارش هم در مدرسه است و هم در مسجد. او عضو گروه صالحین بسیج هم است و تلاش کرده تاجایی که میتواند برای دختران نوجوان و جوان درس و مسجد را به هم پیوند بدهد تا آنها در کنار آموزش، پرورش یابند. میگوید: گروه سنی جامعه هدف ما متوسطه اول و دوم است از پایه ششم به بعد. هدفمان توانمندسازی بچههاست. استعدادهایشان را شناسایی میکنیم و آنها را در همان زمینه رشد میدهیم؛ از تئاتر و سرود بگیرید تا رشتههای ورزشی. هرهفته یک محفل دخترانه داریم که بحثهای روز را مطرح و با حضور اساتید، چالشها و مسائل آنها را بررسی میکنیم و پاسخ میدهیم. برنامههای تفریحی برای بچهها زیاد داریم، آنها را زیاد به امامزادههای اطراف سبزوار میبریم اما تنها سفر زیارتی خارج از شهر که توان اجرای آن را داشتیم تا به حال همین زیارت و پابوسی آقا امام رضا(ع) بوده است که فعالان و خیران فرهنگی حامی ما بودند و توانستیم آن را چندباری به سرانجام برسانیم چراکه برنامهها با کمترین هزینه است. برنامههای ویژهای در مساجد داریم و سعی میکنیم در زمان حضور بچهها برنامههای فرهنگی مختلفی برگزار کنیم. میخواهیم بدانند در مسجد هم میشود یک تفریح سالم داشت و خوش گذراند. شکر خدا در این مدت توانستهایم با گروههای نوجوان متعددی همراه باشیم. با گروههایی از دختران دهه هشتادی با نام دختران خورشید فعالیت میکنیم.
خبرنگار: لیلا لاریچه