آیت الله محسن خرازی در یکی از سخنان خود به برآورده شدن حاجت یکی از علما اشاره کرد و گفت:
یکی از علما فرمودند:
من میخواستم به عراق و نجف اشرف بروم، پدرم حاضر نمی شد، پول هم نمی داد، کتابهای خود را فروختم تا خرج سفر کنم، ولی پدرم حاضر نمی شد.
خانم برادرم گفت: احمد! دو رکعت نماز برای امّ البنین بخوان و نذر کن که اگر حاجتم برآورده شد، پنج ریال برای حضرت عبّاس علیه السلام به عنوان صدقه میدهم.
من دو رکعت نماز را خواندم، نماز تمام شد دیدم پدرم آمد گفت: احمد میخواهی بروی برو.
و من مکرّر این کار را کردهام و دیدم مجرب و مؤثر است.
منبع: روزنه هایی از عالم غیب ؛ آیت الله محسن خرازی؛ ص ۱۱۳
آیت الله محسن خرازی در یکی از سخنان خود به برآورده شدن حاجت یکی از علما اشاره کرد و گفت:
یکی از علما فرمودند:
من میخواستم به عراق و نجف اشرف بروم، پدرم حاضر نمی شد، پول هم نمی داد، کتابهای خود را فروختم تا خرج سفر کنم، ولی پدرم حاضر نمی شد.
خانم برادرم گفت: احمد! دو رکعت نماز برای امّ البنین بخوان و نذر کن که اگر حاجتم برآورده شد، پنج ریال برای حضرت عبّاس علیه السلام به عنوان صدقه میدهم.
من دو رکعت نماز را خواندم، نماز تمام شد دیدم پدرم آمد گفت: احمد میخواهی بروی برو.
و من مکرّر این کار را کردهام و دیدم مجرب و مؤثر است.
منبع: روزنه هایی از عالم غیب ؛ آیت الله محسن خرازی؛ ص ۱۱۳