شناسهٔ خبر: 67873613 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با مجاهدین خلق؛ قسمت پنجاه؛

امام با ترور رجوی مخالفت کردند/ تقابل ما در دانشکده فنی با چپی ها بود/مجاهدین می‌خواستند نشان بدهند که با بچه مسلمان‌ها هیچ فصل مشترکی ندارند

بعد از پیروزی انقلاب تقابل ما در دانشکده فنی بیشتر با چپی‌ها بود چون مجاهدین در دانشکده فنی قدرت چندانی نداشتند تعدادشان در دانشکده فنی بسیار انگشت شمار بود و حتی می‌شد آن‌ها را شمرد. دو برادر به اسم مجیدا و سعید حریری، ناصر نکومنش، دو سه نفر از زندان آزاد شده بودند از جمله دانش آشتیانی حسن جهانی، وهاب و... هیچ کدام از این‌ها در دانشکده فنی قدرتی نداشتند، دلیلش هم این بود که بچه‌های اصلی مسلمان همگی از مجاهدین جدا شده بودند

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب رعد در آسمان بی ابر: تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق، توسط نشر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب مجموعه مصاحبههای محمد حسن روزی طلب و محمد محبوبی با جمعی از مسئولین امنیتی دهه شصت در رابطه با برخوردهای امنیتی با سازمان مجاهدین خلق است. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این گفتگوها را برای علاقهمندان منتشر خواهد کرد. به دلیل ملاحضات امنیتی، نام مصاحبه شوندهها ذکر نشده و تنها عنوان آنها در متن آمده است.

 

او دانشجوی دانشگاه فنی تهران بود که خود را در بین دانشجویان پیرو خط امام در سفارت تسخیر شده آمریکا دید. پس از فراغت امور لانه می‌خواست که به جبهه برود، اما به او تکلیف شد که جنگ با گروهک‌های منافقین مهم‌تر و دارای اولویت است. گفتگوی‌مان را با ایشان که م اکنون از اعضای هیئت علمی یکی از مهمترین دانشگاه‌های کشور است را می‌خوانید. او در این گفتگو به توصیف گشت‌های عمار پرداخته است.

تا چه زمانی در اطلاعات سپاه بودید؟

تا سالی که به وزارت اطلاعات منتقل شدم

چه سالی میشود؟

سال ۱۳۶۳ که وزارت اطلاعات تشکیل شد و من به همراه عده‌ای از بچه‌های اطلاعات سپاه به وزارت اطلاعات رفتیم و عده‌ای در همان اطلاعات سپاه ماندند. بعد از رحلت امام به تدریج در وزارت اطلاعات زمزمه جدایی سردادیم و بیرون آمدیم. من چند ماهی، نرفتم چون موافقت نمی‌کردند به نظرم اوایل ۱۳۷۰ انقطاعم از وزارت اطلاعات کامل شد. در دوره‌ای که در اطلاعات سپاه بودیم بخش اطلاعات خارجی سپاه گفته بود ما امکان این را داریم که عده‌ای برای مأموریت انتحاری به خارج بروند و رجوی را بزنند و دنبال داوطلب می‌گشتند. عده‌ای داوطلب شدند.

-شما چطور؟

من هم داوطلب شدم. بعد از مدتی گفتند با امام صحبت شده و ایشان مخالفت کرده‌اند. از بچه‌های عمار بودند. کسانی را می‌خواستند که حداقل آی کیو را داشته باشند. عملیاتی بودن تنها کفایت نمی‌کرد که بتوانند وارد تعامل شوند و بعد کار انتحاری انجام بدهند، یعنی هم کله شق باشند هم زبان آن‌ها را بلد باشند و هم پوشش خوبی داشته باشند نظر امام برایم جالب بود که چرا بچه‌های خوب خودمان را به این شکل به کشتن بدهیم؟ به هر حال ورود ما به اطلاعات سپاه همین بحث گشت عمار بود. در اطلاعات سپاه هم در بخش اجتماعی و دانشجویی بودم یادم هست با افرادی به عنوان منبع اطلاعات در دانشگاه‌ها مصاحبه کردیم که الان همگی برای خودشان استوانه‌ای هستند و رابطه‌شان هم با ما خوب نیست با این‌ها مصاحبه می‌کردیم و اطلاعات می‌گرفتیم خاطرات از این دست زیادند.

-میخواهیم گفتگوی ما بیشتر حول و حوش این موضوع بگردد که برخورد با مجاهدین تا سال ۱۳۶۸ چگونه بود؟ وقتی وارد اطلاعات، شدید باز این موضوع را پیگیری میکردید؟

نه، وارد اطلاعات که شدیم کار ما ربطی به مجاهدین نداشت، بلکه بیشتر بحث‌های اجتماعی بود انقلاب فرهنگی تمام شد و قرار بود دانشگاه باز شود. با توجه به سوابق دانشجویان بررسی می‌کردیم که چه کسانی به دانشگاه برگردند و چه کسانی برنگردند. از بحث امنیتی یک مقدار فاصله گرفتیم و کار عمده‌ی ما تبدیل شد به بحث اجتماعی بعد از سال ۶۲ - ۱۳۶۱ که گشت عمار تمام شد رابطه‌ام با بحث مجاهدین خلق قطع شد و این کار بیشتر به عهده بچه‌های اطلاعات سپاه بود که در بخش التقاط کار می‌کردند البته یک سری کمک‌هایی به آن‌ها می‌کردیم. مثلاً وقتی می‌خواستند به آن طرف مرز بروند و کسی را بیاورند و یا کمک پزشکی که می‌خواستند کمک‌شان می‌کردیم. آدم‌هایی در محیط دانشگاه داشتیم که کمک‌شان می‌کردند ولی من دیگر اصلاً ارتباط سازمان یافته نداشتم.

-از برخوردها و رفتارهای مجاهدین در دانشگاه خاطرهای دارید؟

 بعد از پیروزی انقلاب تقابل ما در دانشکده فنی بیشتر با چپی‌ها بود چون مجاهدین در دانشکده فنی قدرت چندانی نداشتند تعدادشان در دانشکده فنی بسیار انگشت شمار بود و حتی می‌شد آن‌ها را شمرد. دو برادر به اسم مجیدا و سعید حریری، ناصر نکومنش، دو سه نفر از زندان آزاد شده بودند از جمله دانش آشتیانی حسن جهانی، وهاب و... هیچ کدام از این‌ها در دانشکده فنی قدرتی نداشتند، دلیلش هم این بود که بچه‌های اصلی مسلمان همگی از مجاهدین جدا شده بودند و دانشکده فنی در این زمینه استثنا بود بر خلاف پلی تکنیک و صنعتی شریف، لذا در دانشکده فنی تعامل خاصی با سازمان مجاهدین نداشتیم و بیشتر درگیری ما با پیشگامی، ‌ها به خصوص پیکاری‌ها بود. مجاهدین ویژگی خاصی داشتند خیلی قد بودند و وقتی به چیزی گیر می‌دادند، دیگر برنمی گشتند و کاری که قرار بود انجام بدهند با هیچ زبانی نمی‌شد منصرف‌شان کرد. به شدت واکنشی عمل می‌کردند حتی در برابر کار‌هایی که قبول داشتند، اگر ما انجام می‌دادیم در برابرمان موضع می‌گرفتند و واکنشی عمل می‌کردند. عمداً می‌خواستند نشان بدهند که با بچه مسلمان‌ها هیچ فصل مشترکی ندارند و با آن‌ها متفاوتند و هر چه جلوتر می‌رفتیم این مرزبندی خیلی شدیدتر می‌شد. قبل از انقلاب هر هفته کوه می‌رفتیم بعد از انقلاب هم این برنامه برقرار بود و اوایل بچه‌های مجاهدین با ما می‌آمدند در کوه هم رفتارشان با بقیه کاملاً متفاوت بود و حتی اگر کسی با این نوع مسائل سرو کار نداشت کاملاً متوجه می‌شد مثلاً رفتار این چهار نفر با بقیه فرق می‌کند.

-تمایز رفتاری‌شان چگونه بود؟

یک بار در کوه پیمایی من سرپرست بودم موقع برگشتن بچه‌ها یک جلسه انتقاد از خود می‌گذاشتند.

 

لینک کوتاه کپی لینک

نظر شما