وضعیت تظاهرات و تحصنهای دانشجویان آمریکایی و اروپایی در حمایت از مردم فلسطین را میشود بهعنوان یک کل در نظر گرفت.
دانشجویان دانشگاههای آمریکا، دست به تحصن در اعلام حمایت از مردم فلسطین و اعلام انزجار از رژیم صهیونیستی زدهاند.
ــ این جنبشها و تحصنها به شدیدترین شکل ممکن سرکوب شده و تعداد زیادی از دانشجویان دستگیر شدهاند. این سطح از برخورد و سرکوب دانشجویان در آمریکا، ارزشهای اساسی لیبرالدموکراسی غرب را زیرسؤال میبرد.ــ نقش دانشجویان در طول تاریخ را نباید دستکم گرفت. از جنبشهای ضدجنگ تا جنبشهای برابریخواهی رنگینپوستان، اغلب در کنار پازل کلی مردم قرار گرفته که اغلب به تغییر سیاستهای دولت آمریکا منجر شدهاند.
بررسی جنبش اخیر دانشجویان آمریکا و سرکوب آن
از دهه ۱۹۶۰ جنبشهای دانشجویی در آمریکا فعال شدهاند که اغلب در دستهبندیهایی چون جنبشهای ضدجنگ ضدتبعیضنژادی، آپارتاید و ... میتوان آنها را تقسیمبندی کرد. جنبشهای حمایت از مردم فلسطین و صهیونیسمستیزی نیز در سالهای اخیر و با افزایش احساسات ضدصهیونیستی در خاک آمریکا در میان دانشجویان دانشگاهها این کشور افزایش یافته که در تازهترین نمونه آن با برخورد خشن و ضددموکراتیک پلیس آمریکا مواجه شده و موجبات دستگیری صدها دانشجو را فراهم آورده است. این جنبشها از سویی میتوانند بر سیاستهای دولت آمریکا تأثیر بگذارند و از سویی دیگر با برد رسانهای که در سطح بینالملل ایجاد کردهاند به اعتبار فرهنگ غرب و سردمدار اصلی آن دولت آمریکا خدشه اساسی وارد آورده است.
جهانی که در آن زیست میکنیم، دنیایی که در آن نفس میکشیم مرزهایی که مابین خود و دیگران میکشیم از مرز چاردیواری خانههامان تا مرزهای کلان سیاسی، ما را از دیگران جدا میکنند. از ابتدای تاریخ بشریت تا به امروز انسانها به بهانههای مختلف سعی کردهاند تا میان خود و دیگری خط فاصله بیندازند؛ گاه به بهانه قوم و قبیله، گاه به بهانه زبان و رنگ پوست و گاه به بهانه تفاوت عقیده. با همین بهانههای ساده، انسانها میان یکدیگر را خطکشی میکنند و ملاک دوستی و دشمنی و صمیمیت و رفاقت و عداوتشان تفاوتهایی است که بهواسطه عوارض طبیعی یا عوارض دستساز بشری به انسانها تحمیل شده است. اما بشر با همه تفاوتها و تمایزاتی که میان خود و دیگران میبیند و احساس میکند، گاه با بشری فراتر از مرزها و شباهتها و تفاوتها، چنان احساس نزدیکی و صمیمیت میکند که انگار این دو، از دو فکر مختلف از دو دین، دو جامعه و زبان و رنگپوست مختلف نیستند؛ چنان نزدیک که شاید دو برادر خونی نیز چنین با هم نزدیک و صمیمی نباشند.
ماجرای فلسطین و رگ و پیاش، ماجرای همین قسم انسان بودنهاست. برای آنکه درد اصابت موشکهای صهیونیستی بر سرمان را حس کنیم برای آنکه غم از دست دادن عزیزان را درک کنیم نیازی به دین و زبان و قومیت و رنگ متشابه نیست، همین که انسان باشیم کافی است تا در غم و رنج فلسطینیها خود را شریک ببینیم. سالهاست روح انسانهای آزاده و دادخواه از رنجی که فلسطینیها میبرند در رنج و سختی است. هیچکس در میانه این غم نپرسیده و نمیپرسد که به کدام شباهت ما هم، شریک غم فلسطینیها هستیم. سالهاست انسانها با ملیتها، زبانها، شغلها و ادیان مختلف وقتی که به نام فلسطین میرسند، مرزهای تحمیلی زبان، ملیت، عقیده و نوع نگاه را کنار میگذارند و درون این نام رنجدیده کنار هم میایستند و خواهان بازستاندن حق غصبشده فلسطینیان هستند؛ حق سرزمین، حق سرنوشت و حق حیات.
بعد از عملیات طوفانالاقصى غزه دوباره در جنگ، قحطی و محاصره فرو رفت. رژیم صهیونیستی مانع رسیدن آذوقه و علیق به باریکه غزه میشود و هر روز با بمبهای بزرگ و کوچک خود به جان این باریکه میافتد تا این لحظه که این کلمات نوشته میشوند قریب به ۳۴ هزار انسان به خاطر این حملات کشته و نزدیک به ۷۷ هزار نفر دیگر نیز مجروح شدند و تقریبا قسمت اعظمی از غزه ویران و مردمان آن آواره شدهاند. به رسم هر جنگ و نزاع خونینی که میان غزه و رژیم صهیونیستی در میگیرد دوباره مردم دنیا از کوچک و بزرگ، سرشناس و گمنام همهوهمه در حمایت از مردم غزه و محکوم کردن اقدامات اسرائیل، بسیج شدند. از تریبونهای رسمی سیاسی تا سکوهای استادیومها برای تماشای فوتبال عرصه حمایت از غزه شدند و یکصدا از اقدامات اسرائیل در غزه اعلام انزجار کردند.
آمریکا بازنده ارزشهای فرهنگی ــ سیاسی غرب
ساختار سیاسی آمریکا خود را متعهد به ایدئولوژی لیبرالدموکراسی میداند و مفاهیم پیرامونی این ایدئولوژی را نیز مورد حمایت قرار میدهد؛ ازجمله آزادیبیان، آزادی پوشش، آزادی ادیان، دموکراسی و ... . این تعهد بهحدی است که حتی سیاستمداران آمریکایی، رسالت انتشار این ایدئولوژی را بر شانههای خود احساس میکنند.
دولتمردان و سناتورهای آمریکایی به دلیل همین احساس تعهد و تکلیف سعی داشتند رژیم دیکتاتور صدام در عراق را با حمله نظامی و رژیم اسد در سوریه را با حمایت از شورشیان از میان بردارند؛ اما در این میان کسی از آمریکاییها نپرسید چرا در مقابل رژیمهای دیکتاتور حاشیه خلیجفارس برنامهای ندارند یا چرا سعی داشتند دولت مصدق را در ایران که به مراتب بیشتر از رژیم پهلوی به آرمانهای لیبرال دموکراسی پایبند بود از میان بردارند و مجدد رژیم استبدادی پهلوی را به ایران تحمیل کنند؟ اینها سؤالاتی است که نشان میدهد ایالات متحده قبل از هر چیز پایبند به منافع ملی خود بوده و هست و مبنای تصمیمگیری تصمیمگیران آمریکایی با لحاظ نمودن منافع ملی در مناطق مختلف جهان اتفاق میافتد.
این اقدام آمریکا میتواند در بلندمدت تأثیر آرمانهای لیبرالیستی و دموکراسیخواهانه آمریکا را کمرنگ کند. رژیم آمریکا بهعنوان سردمدار جریان فرهنگ غرب در هفته اخیر مشخصا خلاف ارزشهای لیبرالیستی خود رفتار کرد و اینچنین میتواند حنای خود را نزد دوستداران لیبرالدموکراسی و فرهنگ غرب کمرنگ نماید. از سوی دیگر، سرکوب این اعتراضات میتواند گوشهای از پازل سقوط فرهنگ غرب را تشکیل دهد. شکی نیست که در سراسر دنیا متفکرانی هستند که شیفته فرهنگ غرب بوده و به مسیر رشد و توسعه و تحول خود از مسیر غربیشدن نگاه میکنند. این قسم نگاه در ایران نیز کم نبوده و نیست. سرکوب اعتراضات دانشگاههای آمریکا میتواند نقاط ضعف فرهنگ غربی را برجسته ساخته و موجب شود تا متفکران، نخبگان تصمیمگیران، دانشجویان و دانشگاهیان سراسر دنیا ارزیابی غرب بهعنوان الگوی توسعه و ترقی را مورد تجدیدنظر قرار دهند. هرچند تا رسیدن به این مهم مسیر طولانیتری در پیش است و متقابلا از سوی اقصینقاط فرهنگ غرب بیش از گذشته واقعیات مستتر در زرق و برق هالیوودی آشکار خواهد شد؛ اما این اعتراضات چگونه میتوانند نارساییهای فرهنگ نخبگانی غرب را مورد تردید قرار دهند؟
اولین عرصه، آزادی بیان است. رژیم آمریکا در راستای اهداف لیبرالیستی خود همواره خود را بهعنوان یوتوپیای آزادی بیان معرفی کرده و مبنای آزادی بیان در سراسر جهان را سطح آزادی بیان مورد نظر در کشور خود قرار داده است. دیگر کشورها به تناسب سطح روابط خود با ایالات متحده مورد حمله تریبونها و رسانههای رسمی آمریکایی قرار گرفته و متهم به سلب آزادی بیان شدهاند. حال برد بینالمللی که ماجرای اعتراضات دانشگاههای آمریکایی به نمایش گذاشتند، نشان داد آزادی بیان در آمریکا نیز تعریفی سوای از آنچه در ارزشهای لیبرالدموکراسی مطرح شده دارد؛ تعریفی که اگر کشور دیگری غیر از آمریکا و بالاخص دارای تنش در روابط با آمریکا میداشت، احتمالا میبایستی به جرم سلب آزادی بیان یا نقض حقوق بشر در شورای امنیت سازمان ملل پاسخگو میشد و نیز احتمالا متحمل تحریمهای حقوقبشری میگشت.
دوم آنکه عرصه حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی از سطح دیپلماتیک و بینالمللی به سطح عمومی و اجتماعی رسیده است. تا پیش از این دولت آمریکا حمایتهای خود از اسرائیل را در عرصه مناسبات دیپلماتیک و کلان پیگیری نموده است. این سطح از حمایتها بیشتر شبیه به نوعی قمار بوده که آمریکا بر سر اعتبار و وجهه بینالمللی خود کرده یا قماری که به خاطر حفظ اقتصاد خود نموده است. لابی یهودی - صهیونیستی در آمریکا و همچنین توان اقتصادی و رسانهای که جریان یهودی حامی اسرائیل در آمریکا دارد میتواند عامل تلاشهای آمریکا برای حفظ اسرائیل در خاورمیانه باشد. به هر صورت عامل حمایتهای ایالات متحده از اسرائیل هرچه باشد، باعث خدشه به اعتبار بینالمللی او بوده و میتواند آمریکا را بهعنوان حامی اقدامات رژیم صهیونیستی در فلسطین معرفی کند. اتفاقات اخیر در دانشگاههای آمریکا توانست عمق حمایتهای آمریکا از اسرائیل را بیش از گذشته نمایان ساخته و این بار بهجای سطوح عالی بینالمللی سیاسی، در کف خیابانها و جامعه آمریکا خود را نشان دهد که بالطبع، تکلیف بسیاری از محافلی که خلاف اندیشه صهیونیسم فکر کرده و اقدام میکنند را با دستگاه تصمیمگیر آمریکا روشن کند. سوم با توجه به اینگونه اقدامات و ایده پشت اعتراضات مذکور و همچنین اظهارات دانشجویان دستگیرشده، مشخص میگردد دیگر اعتمادی به دولت آمریکا نیست که دانشگاه را مکانی امن برای فلسطینیان، عربها و مسلمانان حامی فلسطین بدانند. سالها قبل مطرح شده بود که مخالفت با اسرائیل حتی در کلام میتواند موجب خودکشی سیاسی برای سیاستمداران آمریکایی باشد و برای همیشه با صحنه سیاسی آمریکا خداحافظی کنند. حال این مسأله نیز مطرح است که صهیونیسمستیزی در آمریکا، میتواند موجب تبعاتی نظیر اخراج از دانشگاه یا سرکوب جنبشهای دانشجویی گردد و به همین جهت اعتماد عمومی به دولت آمریکا کاهش یابد و این نیز در خدشه وارده به اعتبار آمریکا، مزید بر علت باشد. هرچند باید منتظر بود و دید که بعد از این چه تحولاتی در انتظار جامعه نخبه و دانشگاهی آمریکا خواهد بود و رفتار بعدی دولت آمریکا با دانشگاههای خود که حالا، مرکزیتی برای فریادهای ضدصهیونیستی شده چه خواهد بود. همچنین باید دید این سرکوبها سبب میشود دانشجویان و دانشگاهیان آمریکا از سطح اقدامات رسمی خود در اعتراض به اسرائیل بکاهند یا آنکه با علم به جایگاه خود، سعی بر حفظ و گسترش فعالیتهای اعتراضی خود علیه اسرائیل داشته باشند).
جنبشهای دانشجویی و فلسطین
دیرزمانی است که قشر دانشجو و دانشگاهیان، صبغه کنشگری به خود گرفتهاند و فراتر از گروهها جنبشها، NGOها و ... برای خود نقش و در پی آن وظایف مختلفی قائلند؛ نقشی که قشر دانشجو را از رخوت و انفعال و فضای علمی و آکادمیک، صرف به جریانی محرک، زنده و فعال در جامعه بدل کرده است.
تشکلها و جمعیتهایی که بهدلیل اشتراک خود در هویت دانشجویی، توانستهاند در مسائل مختلف نیز مخرجمشترکهای یکدیگر را پیدا کرده و برای اهداف و مقاصد خود فکر و مطالعه کنند. جریاناتی که در سطح تأثیرگذاری خود معیار محسوب میشوند و گاه دیگر جریانات، جنبشها و سندیکاها برای اندازهگیری سطح اثرگذاری، خود را با کنشهای جریانات دانشجویی قیاس میکنند. از جنبشهای ضدجنگ ویتنام که نهایتا باعث عقبنشینی ارتش آمریکا از جنگ مزبور شد تا تسخیر سفارت آمریکا در تهران، همه نشان از آن دارد که دانشجوهای سراسر جهان میتوانند فراتر از درس و کتاب و کلاس فکر کنند و به این بیندیشند که در لایههای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و زیستمحیطی اطراف نقشآفرینی کنند؛ گاه با اقدامات دفعی و زودبازده و گاه با اقدامات بلندمدت.
مسأله فلسطین مسألهای است که سالها ذهن و روان انسان قرن بیستم و بیستویکمی را درگیر خود ساخته و بهدنبال راهکاری برای حل این معضل که اکنون دامنه تأثیر آن به سراسر جهان تسری پیدا کرده، است. جریانات دانشجویی نیز توانستهاند در چارچوب اخلاق و انسانیت، دغدغه بیافرینند و جمع قابلتوجهی از دانشجویان را با خود همراه سازند. دغدغهها و اهدافی که انسان دانشگاهی برای حل مسأله فلسطین پیگیری کرده است، از تلاشهای آکادمیک و علمی با بازخوانی تاریخ فلسفه یهود و صهیونیسم و همچنین بررسیهای تاریخی ـ جغرافیایی فلسطین همراه با زمینههای فرهنگی و اعتقادی موجود آغاز شده و تا برگزاری تجمع و تحصن و تظاهرات ادامه یافته است. با آغاز مجدد جنگ غزه در ماههای پایانی سال ۲۰۲۳، دوباره پرونده نزاع تاریخی فلسطین و رژیمصهیونیستی سرتیتر اخبار شد و مجدد هرگونه بحث و جدل و تحلیل سیاسی استراتژیک، نظامی و حتی اقتصادی در سطح منطقه و بینالملل، موکول به اوضاع جنگ غزه شد. دانشگاه و دانشجو دوباره همان مسیر سابق برای بررسی اوضاع فلسطین و حمایت از مردم زیر بمباران آن را در پیش گرفتند. دانشجویان آمریکا نیز از این قاعده مستثنا نبوده و از ابتدای غائله کنشگری فعال را در حیطه مسأله فلسطین در پیش گرفتند؛ از جنبشهای ضدصهیونیسم تا جنبشهای ضدجنگ از فعالترین جریانات دانشجویی در طول تاریخ جنبشهای دانشجویی دانشگاههای آمریکا بوده است. جریانات دانشجویی در آمریکا از دهه ۱۹۶۰ هستههای اولیه خود را شکل دادند که مطالبه اولیه و اساسی آنها آزادی بیان بود که بلافاصله با شروع جنگ ویتنام، این جنبشها، فضای ضدجنگ به خود گرفتند. طی جنگ ویتنام اعتراضهای دانشجویی دانشگاههای آمریکا، توانست خود را به کف جامعه آمریکا بکشاند و با از بین بردن حمایت افکارعمومی آمریکا از جنگ ویتنام، موفق شد شرایط جنگ را به سویی پیش ببرد که دولت آمریکا خود را مجبور به عقبنشینی ببیند. این جریانات ضدجنگ همواره توانسته در لحظات مداخلهجوییهای رژیم آمریکا در نقاط مختلف از جمله خاورمیانه خود را بروز دهد و اعتراض خود به دخالتهای دولت و ارتش آمریکا را فریاد بزند. ازجمله آنکه این جنبش دانشجویی توانست صدای خود را در اعتراض به مداخله ارتش آمریکا در افغانستان و در عراق جهانی کند. همچنین تلاش دانشجویان آمریکایی برای انصراف دولت آمریکا از حضور در بحران سوریه و عراق بعد از ظهور داعش منتج به شکلگیری کمپینها و پیامهایی مبنی بر مخالفت این جنبشها با خرج کردن منابع آمریکا در این قسم بحرانها و اتفاقات بود. از دیگر جنبشهای فعال و مؤثر در دانشگاههای آمریکا، جنبشهای برابری رنگینپوستها با سفیدپوستهاست. دانشجویان رنگینپوست آمریکایی در دانشگاههای دولتی و ایالتی آمریکا برای بهدست آوردن حقوق برابر با دانشجویان سفیدپوست بین سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۵ دست به اعتراض زدهاند. کلاید کنراد، دانشجوی پیشتاز در این زمینه بود که بارها بهخاطر رنگ پوست خود مورد تبعیض قرار گرفته بود و بهدنبال آن با بهراهانداختن اعتراضات دانشجویی، پیگیر احقاق حقوق تضییعشده رنگینپوستان در دانشگاههای آمریکا شد ازجمله اعتراضات رنگینپوستان آمریکایی در سپتامبر ۱۹۶۲ اتفاق افتاد که جان اف کندی، رئیسجمهور وقت آمریکا، شخصا دستور سرکوب اعتراضات را بهوسیله نیروهای ارتش صادر کرد. کمکم و از سال ۱۹۶۵ بود که دانشجویان رنگینپوست اجازه تحصیل در دانشگاههای آمریکا را پیدا کردند. ری برانج و گوندولین آرمسترانگ ازجمله اولین سیاهپوستهای آفریقاییتبار آمریکا بودند که در این سال اجازه ورود به دانشگاههای آمریکا را پیدا کردند. از دیگر جنبشهای اعتراضی در آمریکا میتوان به اعتراض به سرمایهگذاری دانشگاهی در آفریقای جنوبی، اعتراض به دخالت در جنگ خلیجفارس، اعتراض به جنگ عراق و اعتراض علیه خشونت سیستماتیک پلیس در آمریکا اشاره کرد.
علاوه بر این جنبشهای ضدصهیونیسم نیز از نمونههای موفق جنبشهای دانشجویی آمریکا بودهاند. طبق نظرسنجیهای مختلف طی سالهای اخیر تمایل قشر جوان و نوجوان آمریکایی به صهیونیسمستیزی افزایش داشته است و به تبع آن حجم و اندازه این جنبشها و کمپینها گستردهتر شده است. نگاههای ضدصهیونیسم در آمریکا، غالبا خواستار کاهش حمایتهای دولت آمریکا، کاهش تأمین مالی توسط شرکتها و دانشگاهها و اقدامات عملی برای حل مسأله فلسطین بودهاند. در کنار آن جریان پستصهیونیسم نیز که از دل بررسیها و بازخوانیهای مجدد تاریخ صهیونیسم بیرون آمده و با تعاریف رسمی رژیمصهیونیستی و دولت آمریکا از صهیونیسم تفاوت دارند، در دانشگاههای آمریکا فعالند و در این حوزه به تألیف کتاب و مقاله مشغولند و بعضا باعث اخراج استادان و دانشجویان بهخاطر نوشتن مقاله و کتاب در نقد صهیونیسم شدهاند. این جریانات نیز تأثیر مهمی در نوع نگرش جامعه آمریکا بهخصوص قشر جوان و نخبه در درک رژیم برساخته از صهیونیسم داشته است و بهدنبال آن، نوع برخورد آنان را نیز به صهیونیسمستیزی نزدیک کرده است. در مجموع و در نگاهی گذرا میتوان به این نکته رسید که جنبشهای دانشجویی آمریکا بیش از گذشته به صهیونیسمستیزی نزدیک شدهاند و از برگزاری جنبشهای ضدجنگ به اقدامات مستقیم ضدصهیونیستی رسیدهاند؛ هرچند که سرعت این تحولات بالاست اما توقع آنکه میزان درک جامعه آمریکا بهخصوص جامعه نخبگانی آمریکا، لزوما به میزان درک جامعه ایران و نگرش انقلاب اسلامی به این مسأله برسد، توقعی نابجاست. این مسأله به اعتبار تفاوت در ذهن و درک جوامع مختلف و زمینههای مختلفی که جوامع در مسائل دارند، برمیگردد و به همین خاطر نباید توقع داشت که تحولات تاریخی در قشر نخبه آمریکا به سمت صهیونیسمستیزی، یکشبه و لزوما به همان چیزی منتهی بشود که انقلاب اسلامی برای مردم ایران به ارمغان آورد.
حرف آخر
روز به روز به حجم و گستردگی صهیونیسم ستیزی در میان افکارعمومی جهان افزوده میشود؛ بهطوریکه حتى غرب که حامی ردیف اول رژیمصهیونیستی بهحساب میآید نیز نتوانسته با همه توانمندیهای رسانهای خود جلوی شیوع تفکرات ضداسرائیلی را در میان نسل جدید و جوان خود بگیرد؛ نسلی که ظاهرا بناست با سیاستهای حمایتگرانه دولت آمریکا در قبال اسرائیل، از در مخالفت وارد شده و آمریکا نیز با توجه به برخوردهای اخیر قصدی برای کاستن از حمایتهای خود در مقابل اسرائیل ندارد.
این تعارض میتواند دروازههای جدیدی در سیاستهای داخلی دولت آمریکا، وضعیت عمومی جامعه غرب و چهره فرهنگ غرب در افکارعمومی ایجاد کند. لازم به ذکر است که مجدد تأکید شود، اتفاقات دانشگاههای آمریکا همه و همه گوشهای از پازل کلی است که نهایتا احتمال میرود موجب تغییر در جایگاه آمریکا در مناسبات بینالمللی بالاخص در منطقه خاورمیانه شود. توقع آنکه رخداد فوقتحولی انقلابی بهوجود آورده و به یکباره موجب بههمریختن مناسبات بینالمللی و رفتار دولت آمریکا شود، توقعی نابجا بوده و باید منتظر اتفاقات پیشرو ماند.
نظر شما