ماهیت و ویژگیهای نهضت حسینی
یکی از پرسههای مهم پیرامون نهضت حسینی، پرسش از ماهیت آن است و جواب این پرسش تأثیری عظیم در فهم، بهرهبرداری و الگوبرداری از آن دارد و لذا امری مهم به شمار میرود (ن. ک. رهبر معظم انقلاب، ۲۱/۶/۱۳۶۵). پرسش از ماهیت نهضت حسینی به این معناست که: نهضت حسینی چه نوع حادثه و از چه مقولهای بوده است؟ آیا از نظر اجتماعی یک انفجار بدون هدف بود، مانند بسیاری از انفجارها که در اثر فشار ظلم و تشدید سختگیریها رخ میدهد و احیاناً به وضع موجود کمک میکند؟ یا یک تصمیم آگاهانه و هوشیارانه نسبت به اوضاع و احوال موجود و نسبت به آثار و نتایج این حرکت بود؟ در صورت دوم آیا یک قیام و نهضت و انقلاب مقدس بود یا یک دفاع شرأفتمندانه مقدس؟ یعنی آیا هجوم بود یا دفاع؟
آیا کاری بود که از طرف امام شروع شد و حکومت وقت میخواست آن را سرکوب کند و یا او از طرف حکومت وقت مورد تجاوز قرار گرفت و او به جای سکوت و تسلیم، شرأفتمندانه از خود دفاع کرد؟ به عبارت دیگر آیا چیزی از سنخ تقوا در جامعه بود و مظهر یک تقوای بزرگ در حد دادن جان بود، یا مظهر یک احسان و عصیان و قیام مقدس؟ آیا از نوع حفظ و اثبات خود بود، یا از نوع نفی و انکار جبهه مخالف؟ (ن. ک. حماسه حسینی، ج۲، ص ۱۰۹-۱۱۳)
آیا ممکن است پدیده ای همچون نهضت حسینی دارای ماهیتهای فراوان باشد؛ و نیز چندین غایت را به موازات یکدیگر تعقیب نماید؟ یعنی پس از تحلیل آن قیام مقدس، بتوان ماهیتهای قابل جمعی را در آن یافت؛ یا چندین دلالت را در بوتة واحدی از قول و عمل امام(ع) مشاهده کرد؟
آیا ممکن است پدیدهای همچون نهضت حسینی دارای ماهیتهای فراوان باشد؛ و نیز چندین غایت را به موازات یکدیگر تعقیب نماید؟ یعنی پس از تحلیل آن قیام مقدس، بتوان ماهیتهای قابلجمعی را در آن یافت؛ یا چندین دلالت را در بوتة واحدی از قول و عمل امام(ع) مشاهده کرد؟ واقعیت آن است که شناخت ماهیت نهضت حسینی یکی از پیچیدگی های پیرامون این پدیده به شمار میرود، چه اینکه در جریان حادثه کربلا عوامل گوناگونی دخالت داشته است، یعنی انگیزههای متعددی برای امام در کار بوده است که همین جهت از طرفی توضیح و تشریح ماهیت این قیام را دشوار میسازد، زیرا آنچه از امام ظاهر شده گاهی مربوط به یک عامل خاص بوده و گاهی به عامل دیگر، و سبب شده که اظهار نظر کنندگان، گیج و گنگ بشوند و ضد و نقیض اظهار نظر کنند، و از طرف دیگر به این قیام جنبههای مختلف میدهد و در حقیقت از هر جنبهای، ماهیت خاصی دارد. (ن.ک. مطهری، همان). بر همین اساس برای شناخت ماهیت هر پدیدهای، از جمله پدیده نهضت حسینی، باید علل چهارگانه فاعلی، غائی، صوری و مادی آن را مورد بررسی قرار داد. در شناخت ماهیت یک نهضت نیز ابتدا باید علل و موجباتی را که به این نهضت منتهی شده است بشناسیم. بدیهی است تا این علل را –که علل فاعلی آن به شمار میروند- نشناسیم، ماهیت آن را نخواهیم شناخت. سپس باید علل غائی آن را بشناسیم، یعنی این نهضت چه هدفی دارد؟ سوم باید عناصر و محتوای این نهضت را بشناسیم که در این نهضت چه کارهایی، چه عملیاتی صورت گرفته است؟ و چهارم باید ببینیم این عملیات که صورت گرفته است، مجموعاً چه شکلی پیدا کرده است؟ (ن.ک. حماسه حسینی، ج1، ص123).
حاصل بررسی علل چهارگانه نهضت حسینی
از این بررسی درمییابیم که این پدیده، پدیدهای چند ماهیتی (مطهری، حماسه حسینی، ج2، ص109) و «چند عنصره» (رهبر معظم انقلاب، 19/2/80) به شمار میرود. توضیح اینکه یک نهضت میتواند هم ماهیت عکسالعملی مثبت یا منفی و هم ماهیت آغازگری داشته باشد. همة اینها در نهضت امام حسین(ع) وجود دارد، از این روی این نهضت، یک نهضت چند ماهیتی شده است (مطهری، همان)
در مقابل اما برخی بهگاه تحلیل نهضت حسینی، ماهیت آن را تک ماهیتی تحلیل میکنند، تحلیلهایی که یا مقرون به صحت نیست و یا تصویری ناقص از ماهیت نهضت حسینی ارائه مینماید. در یک دیدگاه ماهیت قیام امام حسین(ع) ماهیتی انفجاری تلقی میگردد. بر اساس نظریه انفجاری، برای قیام تودهها باید روی اصول خاص دیالکتیکی، تضادها را دامن زد و بردامنة نارضایتیها افزود و کوشید تا شکافهای اجتماعی هر چه عمیقتر گردند. طرفداران انفجاری بودن ماهیت نهضت حسینی نیز بر این عقیده هستند که زمینه نهضت حسینی در نارضایتیهایی نهفته است که از زمان معاویه تکوّن یافت و در زمان یزید به نقطه اوج خود رسید، و امام حسین(ع) با حُسن استفاده از موقعیت و با استفاده از رشد تضادها تلاش کرد خواسته خود را عملی سازد، بویژه که در نقطة انتقال قدرت، فرصتی در اختیار امام قرار گرفته بود که پیش از آن این فرصت مهیا نبود (ن.ک. صالحی نجفآبادی، شهید جاوید: 317).
دیدگاه دیگر ماهیت نهضت حسینی را ماهیتی برآمده از برخورد دو عصبیت عربی میانگارند. به این بیان که در قوم عرب، عصبیت یکی از عوامل تاثیرگذار در اعمال و رفتار آنان است. ماجرای کربلا نیز داستان برخورد دو عصبیت اموی و هاشمی بود. کربلا تقاص کشتههایی بود که امویان در زمان پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) دادند! (ن.ک. ابن خلدون، مقدمه، ج1، ص402).
دیدگاهی دیگر، ماهیت این نهضت را ماهیتی دموکراتیک قلمداد میکنند و هدف حضرت از این اقدام دموکراتیک را، به دست گرفتن حکومت قلمداد میکنند (صالحی نجفآبادی، همان: 41). این دیدگاه حاصل خلط هدف با نتیجه در نهضت حسینی است (رهبر معظم انقلاب، 19/3/74). در دیدگاهی دیگر، ماهیت نهضت حسینی، ماهیتی الوهی و ناشی از دستوری خصوصی از جانب خداوند برای امام حسین(ع) تلقی میگردد. طرفداران این دیدگاه با هدف بالا بردن مقام امام، چنین تحلیلی از ماهیت نهضت حضرتش ارائه میدهند، در حالی که با این تحلیل الگوبرداری و اثرگذاری نهضت حسینی بعد از واقعه را مورد انکار قرار میدهند (ن.ک. حماسه حسینی، ج2، ص196).
دیدگاههای دیگر، ماهیتهایی از قبیل حماسی، پرخاشگرانه، تأثرآمیز و رقت انگیز، عرفانی، اخلاقی و ...را ذکر کردهاند. تمامی این تحلیلها بیانگر بُعد و بخش خاصی از ماهیت نهضت حسینی، و نه آینه تمامنمای ماهیت آن هستند (ن.ک. حماسه حسینی، ج1، ص290-312). خلاصه آنکه نهضت حسینی پدیدهای چند ماهیتی است. از یک جهت پدیدهای متشکل از سه عنصراساسی و اصیلِ منطق و عقل، حماسه و عزت و عاطفه به شمار میرود (رهبر معظم انقلاب، 5/11/84). همچنین از جهتی دیگر دارای ماهیتِ سهگانة تقوائی، هجومی و پاسخگویی به یک ندای مقدس است (مطهری، حماسه حسینی، ج2، ص109).
از جهات دیگر نیز دارای خصوصیات و ماهیاتی از قبیل حماسی، پرخاشگرانه، تأثرآمیر و رقت انگیز، عرفانی، اخلاقی و ... است (ن.ک. حماسه حسینی، ج1، ص290-312). بدیهی است آنگاه ماهیت حقیقی نهضت حسینی را درک خواهیم نمود که جملگی این جوانب و ابعاد را توأمان لحاظ نماییم.
فلسفه و هدف نهضت حسینی
امام حسین(ع) در فرازها و مواضع مختلفی به تبیین فلسفه و هدف نهضت خویش پرداخته است. مقصود حضرت از این تبیینها، جلوگیری از سوءاستفاده و تفسیرهای غلط حکومت جور از حرکت و نهضت خویش و مقابله با تبلیغات احتمالی و مسموم دشمن، بوده است (رهبر معظم انقلاب، 9/8/57).
از جمله اهداف نهضت حسینی، که شاید بتوان گفت اصلیترین هدف این نهضت به شمار میرود و دیگر اهداف در دامن آن قابل تفسیرند، -چنانکه در وصیت معروف امام حسین(ع) نیز ذکر شده است، «اصلاح امت پیامبر اکرم(ص)» و جامعه اسلامی بوده است. آن حضرت به هنگام خروج از مدینه، خطاب به محمد حنفیه نوشت: «من به انگیزههای مادّی بیرون نیامدم؛ من نیامدم تا مانند یزید مقامی بگیرم؛ من قیام نکردم تا مانند این دنیاطلبان پست، بهرهی مادّی بخواهم و خود را برخوردار کنم؛ من به کربلا نمیروم برای اینکه به فکر دنیای مادّی خویش باشم. حرکت من، بیرون آمدن من، برای مقصود دیگری است. آن مقصود چیست؟ قیام من، بیرون آمدن من از مدینه و سپس عزیمت من به مکه، برای این است که این فسادی را که حکومت یزیدی و اموی بهوجود آورده است، نابود کنم» (ن.ک. رهبر معظم انقلاب، 9/8/57).
البته این همان چیزی است که«تمام انبیا برای آن آمده اند. انبیا امده اند تا جامعه را اصلاح کنند. انبیا نیز مانند امام حسین بر این باور بودند که فرد باید فدای جامعه بشود. سیدالشهدا روی همین میزان خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد تا جامعه اصلاح بشود (صحیفه نور، ج 15، ص 59). هدف دیگری که در راستای هدف پیشین قابل تفسیر است، مقابله با سلطنت اموی و مبارزه با یزید فاسق و جنایتکار بود. امام حسین علبه السلام خود را مهیای شهادت نموده بود تا با خون و فداکاری خود، تمامی تدابیر شیطانی یزید را نقش بر آب کند. (رهبر معظم انقلاب، 9/8/57).
امام(ع) مقابله با حکومت جور و حاکم فاسق آن یزید را «عمل به دستور پیامبر اکرم» میدانست و از همین روی در خطبه عمومی خود فرمود: «ای مردم! ای کسانی که میخواهید بدانید حسین(ع) چرا قیام کرد! حسین(ع) برای این قیام کرد که فرمان خدا را که از زبان پیغمبر خدا بیان شده است، انجام بدهد. پیغمبر خدا فرموده است: هر کس پادشاه ستمگری را ببیند که میان مردم، حرام خدا را حلال کرده است، محدودهها و قُرقگاههای خدا را شکسته است، پیمانی را که خدا از همة انسانها گرفته که با برادران خود و با انسانهای دیگر به نیکی عمل کنند، گسسته است - یعنی میان مردم با ستمگری و دشمنی عمل میکند - و در مقابل او ساکت مینشیند، اعتراض نمیکند، قیام نمیکند، فریاد نمیزند، مشت گره نمیکند؛ بر خدا واجب و لازم است که او را هم به همان سرنوشتی دچار کند که آن ظالم ستمگر را دچار کرده است و خواهد کرد. او را در آتش قهر و خشم و کین خود در دوزخ و این را در کنار او در درکات جحیم قرار خواهد داد. حسین(ع) میگوید من چون این را دیدم، چون یزید را دیدم، دانستم وظیفه دارم مقابل او قیام کنم؛ پس به این قیام و حرکت اقدام کردم (رهبر معظم انقلاب،9/8/57). در مقابل این اهداف اعلا (احیای دین اسلام و امر به معروف و نهی از منکر) دو هدف دیگر برای نهضت حضرت ترسیم شده، و طرفداران آن به مخالفت با یکدیگر پرداختهاند: گروهی هدف نهضت حسینی را «تشکیل حکومت و کنار زدن حکومت فاسد یزید» و گروهی بر این باورند که هدف وی تشکیل حکومت نبود و آن حضرت می دانستند که شهید می شوند و آمده بودند تا شهید شوند (19/3/74). اما این هر دو دیدگاه به تنهایی غیر صحیح و به بیراهه رفتن است (19/3/74).
دیدگاه گروه نخست درست نیست؛ زیرا «کسی که به قصد حکومت حرکت میکند، تا آنجا پیش میرود که ببیند این کار، شدنی است. تا دید احتمال شدنِ این کار، یا احتمال عقلایی وجود ندارد، وظیفهاش این است که برگردد»؛ حال آنکه حضرت با وجود علم به شهادت خود و یارانش، تا آخرین قطره خون پاکش به مبارزه ادامه داد و شربت شهادت نوشید(همان). دیدگاه گروه دوم نیز نادرست است زیرا با مبانی اسلامی درباره مسأله مهم شهادت سازگاری ندارد.
این گروه معتقدند «حضرت میدانست که نمیتواند حکومت تشکیل دهد؛ بلکه اصلاً آمد تا کشته و شهید شود!»؛ یعنی امام حسین (ع) اندیشید که «چون با ماندن نمیشود کاری کرد، پس برویم با شهید شدن، کاری بکنیم!»؛ در حالی که « ما در اسناد و مدارک اسلامی، نداریم که برو خودت را به کام کشته شدن بینداز». پس نتیجه این شد که «نه میتوانیم بگوییم که حضرت قیام کرد برای تشکیل حکومت و هدفش تشکیل حکومت بود، و نه میتوانیم بگوییم حضرت برای شهید شدن قیام کرد». (همان). اشکال این هر دو دیدگاه در خلط میان هدف و نتیجه نهفته است (ن.ک. رهبر معظم انقلاب، 19/3/74).
به بیان روشنتر، هدف امام حسین نه شهادت بود و نه تشکیل حکومت، بلکه امام(ع) هدف دیگری داشت که رسیدن به آن هدف نیازمند حرکتی بود که نتیجه آن یکی از این دو نتیجه را به دنبال داشت: «حکومت» یا «شهادت». امام حسین(ع) نیز برای این هر دو آمادگی داشت (همان). در واقع هدف آن حضرت انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین بود هیچکس قبل از امام حسین(ع)، حتی خود پیغمبر انجام نداده بود. واجبی که در بنای کلّی نظام فکری و ارزشی و عملی اسلام، جایگاه مهمی دارد. امام حسین قیام کرد تا آن واجب بزرگی را که عبارت از تجدید بنای نظام و جامعه اسلامی، یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامی است، انجام دهد.(رهبر معظم انقلاب، همان). بدیهی است وصول به این هدف متعالی و مقدس از مسیر فریضه امر به معروف و نهی از منکر میگذرد بلکه خودش یک مصداق بزرگِ امر به معروف و نهی از منکر است(همان).
علل و زمینه های نهضت حسینی
زمینهها و دلایل شکلگیری نهضت حسینی از دیگر اموری است که از اهمیت ویژهای برخوردار است. یکی از مهمترین پرسشها در این رابطه این است که: علل و زمینههای به وقوع پیوستن چنین حادثهای جانسوز، در بخشی از تاریخ پر فراز و نشیب اسلام چه بود؟ چه اتفاقی افتاد که جامعه اسلامی آن روز، جامعهای که فقط پنجاه سال از خاموشیِ ظاهریِ نفس گرمِ برترین موجود همیشه تاریخ در آن میگذشت، جامعهای که پنج سالِ فراموش ناشدنی را زیر پرچمِ عدالت و حقّ علوی گذرانده بود، این جامعه به ظاهر اسلامی، تیغ بر گلوی برترین انسان روی زمین مینهد و خاندانش را به اسیری میبَرَد و بدان افتخار هم میکند؟ (ن.ک. رهبر معظم انقلاب، 23/4/71). بدیهی است علل و زمینههای متعددی در وقوع یک حادثه نقشآفرینی میکند و همین امر سبب شده است این حادثه با اینکه از نظر تاریخی و وقایع سطحی، طول و تفصیل زیادی ندارد، از نظر تفسیری و فهم ماهیت، بسیار پیچیده باشد. تعدد و چندگانگی علل وقوع و عدم تفکیک این علل از یکدیگر، یکی از زمینههای اصلی تفسیرهای مختلف و گاهاً تحریف و سوء استفاده از این حادثه عظیم بوده است (ن.ک. مطهری، حماسه حسینی، ج2، ص13). نکته بعدی این است که شاید بتوان بین زمینه و علت تفاوت قائل شد. بدین معنا که برخی از آنچه به عنوان علل نهضت حسینی به شمار میرود، در واقع زمینههای وقوع آن است نه علت آن. در واقع زمینهها، بستری هستند که پیگیری هدف مشخصی را مهیا مینمایند و پیگیری هدف مشخص، نیازمند جرقهای است که برای دستیابی به آن هدف، اقدام گردد، و این جرقه را میتوان علت قیام نام نهاد. درباره هدف نهضت حسینی پیشتر مطالبی گذشت و هدف اصلی نهضت حسینی احیای دین اسلام و سنت نبوی قلمداد گردید. درباره علت نهضت حسینی سه دیدگاه وجود دارد: در یک دیدگاه، خصومت شخصی بین یزید و امام حسین(ع) به عنوان علت اصلی قیام عنوان میگردد! این دیدگاه بیشتر از سوی مخالفان ارائه میگردد. دیدگاه دوم، علت قیام و شهادت امام را حرکت در راستای فدا شدن و کفاره گناهان امت قرار گرفتن میداند؛ به این معنا که امام حسین(ع) قیام نمود و به شهادت رسید تا گناهان امت بخشیده شود و شهادت آن حضرت کفارة گناهان امت واقع گردد. این دیدگاه بیشتر از سوی عوام و یا عالمان عوام صفت ارائه شده است. دیدگاه اول با مسلمات تاریخی در تضاد است و دیدگاه دوم گرتهبرداری از آئین مسیحیت و اعتقاد مسیحیان درباره حضرت عیسی(ع) است و مستند به هیچیک از اقوال و سیرة نظری و عملی امام حسین و سایر ائمة هدی(ع) نیست. دیدگاه سوم اما، در تحلیلی واقعبینانه، علت نهضت امام را، انحرافات و بدعتهای بی محابای بنی امیه، خصوصاً یزید می داند که در راستای امحای حق و حقیقت و دین اسلام گام برمی داشت. (ن.ک. مطهری، مجموعه آثار، ج17، ص 108). روشن است که از میان این سه دیدگاه، آنچه مطابق با حقیقت نهضت حسینی است، دیدگاه سوم است؛ چنانکه در شعارها و بیانات امام حسین(ع) به وفور از این مهم یاد شده است. بر این اساس آنچه به عنوان عوامل متعدد وقوع نهضت حسینی شمارش میشود، عموماً در جغرافیای همین عامل قابل تحلیل است. بر این اساس فلسفه و علت نهضت حسینی عامل مهم فوق به شمار میرود. برای به حرکت درآمدن چرخ قیام اما، علاوه بر عامل فوق که بیانگر فلسفه نهضت حسینی است، علتی برای حرکت لازم است. این علت را که علةالعله به شمار میرود، از نگاه برخی وجوب امر به معروف و نهی از منکر است و از نگاه برخی دیگر دعوت مردم کوفه، و در نگاه برخی عامل درخواست بیعت با یزید علت وقوع نهضت و عله العله به شمار میرود. در این میان عامل اصلی، وجوب امر به معروف و نهی از منکر است و دعوت مردم کوفه چندان تاثیری ان ندارد (ن.ک. مجموعه اثار، ج17، ص198-199). چه اینکه حتی اگر دعوت مردم کوفه نیز نبود، امام حسین(ع) قیام مینمود (ن.ک. رهبر معظم انقلاب، 19/10/87). بر این اساس عله العلل وقوع نهضت حسینی، مسئله امر به معروف و نهی از منکر بوده است.
در ادامه به برخی از زمینههای وقوع نهضت حسینی نیز اشارتی میرود.
اولین زمینه وقوع نهضت حسینی، که شاید مهمترین زمینه به شمار برود، اتفاق ناگوار «انحراف از اصل ولایت» است که بلافاصله پس از رحلت نبی مکرم اسلام(ص) در سقیفه بنیساعده به وقوع پیوست. حادثهای که عنوان «اعظم مصیبتها» عنوانی شایسته برای آن است (صحیفه امام، ج2، ص360). اتفاقی که خاستگاه آن فراموشی و یا عدم اعتنا به وصایای پیامبر اکرم(ص) و نتیجه آن انحراف خلافت و ولایت بعد از رسول خدا(ص) از مسیر صحیح و سلب خلافت از امیرالمومنین(ع) بود. به عقیده امام خمینی اساس مذاهب باطل و اتفاقات ناگوار، از جمله واقعه جانسوز کربلا، در سقیفه بنیساعده بنیان نهاده شد، تشکیلاتی که بنیان و بنیادش در راستای انهدام اساس دین اسلام بود (امام خمینی، کشف الاسرار، ص174). از نگاه ایشان بالاترین مصیبتی که بر اسلام وارد شد، همین مصیبت سلب حکومت از حضرت امیر(ع) است که حتی از واقعه کربلا نیز مصیبتش فزونتر است. (صحیفه امام، ج2، ص360).
زمینه دیگری که، در واقع ادامه و نتیجه زمینه پیشین به شمار میرود، کجروی بنیامیه، بویژه در دوران معاویه است. بدون تردید بدعتگزاریهای نادرست امویان میرفت تا برای همیشه چهرة واقعی اسلام محمدی را محو و اسلام مبتنی بر گفتمان «عشیرهطلبی و سیاستطلبی محض» را جایگزین آن نماید. در این فضا و موقعیت بود که سیدالشهدا(ع) حرکت نمود و با نثار خون خود، آثار معاویه و یزید را محو کند. (صحیفه امام، ج4، ص15). یکی از اصلیترین انحرافات بنیامیه، تبدیل حکومت دینی و اسلامی به حکومت جور و ستم و فسق و فجور بود. حکومت جور جرثومهای بود که از میان برداشتن آن نیازمند حرکتی سترگ بود. یکی از انگیزهها و علل قیام امام حسین(ع) که در پرتو یکی از اهداف کلان آن، یعنی امر به معروف و نهی از منکر، قابل تفسیر است، براندازی حکومت جور اموی بود. (صحیفه امام، ج21، ص1). لزوم و وجوب هجمه و حمله به حکومت اموی و تلاش برای براندازی آن، علاوه بر صدق عنوان حکومت جور بر آن، از جهت دیگری نیز قابل تبیین است. چه اینکه قبل از امویان هر چند ساختار، ساختار خلافت بود اما به جهت عدم مأذون بودن از جانب خداوند حکومت جور تلقی می شد. امویان، خصوصاً معاویه، با تلاش فراوان حکومت دینی را از ساختار خلافتی آن نیز خارج کرده و به ساختاری سلطنتی و موروثی تبدیل کردند(رهبر معظم انقلاب، 20/3/75). آنها به ویژه معاویه با درانداختن طرح سلطنت و ولایتهدی طرز حکومت شومی را بنیان نهادند که سیدالشهداء برای جلوگیری از برقراری آن قیام فرمود و شهید شد. (امام خمینی، ولایت فقیه، ص11) و (صحیفه امام، ج۸، ص: ۹). یکی دیگر از زمینههای مهم وقوع نهضت حسینی، انحراف جامعه اسلامی و مسلمانان به سوی دنیا طلبی و فساد و فحشاء و از میان رفتن غیرت دینی و حساسیت مسئولیت ایمانی بود (رهبر معظم انقلاب، 5/10/74) دور شدن از ذکر خدا و فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی، و ، پیروی از شهوات و دنیاطلبی و دنیاگرائی باعث این انحراف اساسی شد(22/4/71). بدیهی است حکومت فاسد اموی نیز در این انحراف نقش اساسی داشت، چه اینکه آنها برای داوم حکومت خویش و کاستن از حساسیتها نسبت به فسق و فجور خود و اطرافیانشان، به خوبی میدانستند که باید چنین اموری در بین مردم نیز رواج یافته و عادی گردد (رهبر معظم انقلاب، 5/10/74). عامل دیگر در این میانه، بیتوجهی به سرنوشت دنیای اسلام بود. پیروان حق که ستونهای اساس واقعی بنای ولایت و تشیع به شمار میرفتند، از سرنوشت دنیای اسلام اعراض کردند و نسبت به آن بیتوجه شده، اهمیتی برای آن قائل نبودند. حتی برخی نیز که در ابتدای کار مقاومتها و توجهاتی از خود نشان دادند، در ادامه، تحت فشار حکومت همه چیز را کنار گذاشته و به فراموشی سپردند. این پدیده هولناک نیز یکی از عوامل اصلی وقوع نهضت حسینی به شمار میرود (ن.ک. رهبر معظم انقلاب، 5/10/74). از امور دیگری که در جرگه زمینههای وقوع نهضت حسینی به شمار میرود، حرکتهای نابجای خواص است. خواص هر جامعه، نخبگان و برگزیدگان آن جامعه هستند که مردم به عنوان عوام، تحت تاثیر آنها قرار دارند. حرکت خواص به دنبال خود حرکت عوام را میآورد. آنگاه که حرکتی نابجا و ناشی از ترس و ضعف و دنیاطلبی و حرص برای زنده ماندن و یا هر عامل دیگری، از خواص سر زند، به دنبال آن عوام حرکت میکنند و در نتیجه بخشی از تاریخ در ورطه گمراهی میغلطد. پیشتر از واقعه عاشورا نیز اگر خواص کاری که لازم بود، انجام میدادند، آن حادثه غمانگیز به وقوع نمیپیوست و امام حسین(ع) به کربلا کشانده نمیشد (مقام معظم رهبری، 20/3/75).
نظر شما