شناسهٔ خبر: 67807133 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

خاطراتی از عملیات مرصاد در گفت‌و‌گوی «جوان» با یک رزمنده حاضر در این عملیات

جنگ با منافقین مصاف با دشمنانی احمق بود!

روزنامه جوان

حتماً می‌دانید که ستون منافقین بعد عبور از اسلام آباد در جاده کرمانشاه پشت تنگه چهار زبرگیر افتادند. آن‌ها سماجت زیادی داشتند که بتوانند از موانع ایجاد شده روی جاده عبور کنند. هر چند دقیقه با ماشین‌های زرهی‌شان به خط حمله می‌کردند و با حماقت خاصی خودشان را به سنگ‌ها و موانع روی جاده می‌کوبیدند.

صاحب‌خبر -

جوان آنلاین: متنی که پیش رو دارید خاطره‌ای از عباس کریمی از رزمندگان حاضر در عملیات مرصاد است. منافقین سوم مرداد ۱۳۶۷ وارد ایران شدند و تا پنجم مرداد به سختی شکست خوردند و تعداد زیادی از آن‌ها به هلاکت رسیدند. خاطره عباس کریمی را که در گفتگو با ما بیان داشته است پیش رو دارید. 
 
 دشمن احمق!
حتماً می‌دانید که ستون منافقین بعد عبور از اسلام آباد در جاده کرمانشاه پشت تنگه چهار زبرگیر افتادند. آن‌ها سماجت زیادی داشتند که بتوانند از موانع ایجاد شده روی جاده عبور کنند. هر چند دقیقه با ماشین‌های زرهی‌شان به خط حمله می‌کردند و با حماقت خاصی خودشان را به سنگ‌ها و موانع روی جاده می‌کوبیدند. بچه‌ها هم با هر سلاحی که در اختیار داشتند حملات آن‌ها را دفع می‌کردند. رزمنده‌ها بسیاری از ماشین‌های زرهی منافقین را زده بودند و هرجایی روی جاده را نگاه می‌کردی، یکی از خودرو‌های منافقین در حال سوختن بود. من و یکی از بچه‌ها در یک بلندی که شاید صدمتر با خط فاصله داشت ایستاده بودیم. از آنجا کاملاً به محیط اشراف داشتیم. یک دفعه دیدیم دو خودروی دشمن از خط عبور کرده‌اند. نفهمیدیم آن‌ها چطور رد شده‌اند. یک آرپی‌جی هم به سمت ما شلیک کردند که شکر خدا اتفاق خاصی نیفتاد. با نیرو‌های خودی که جلوتر بودند تماس گرفتیم. گفتند خط نشکسته است. منتها این دو خودروی زرهی در آن شلوغی توانسته‌اند از مهلکه عبور کنند و به سمت شما بیایند. در همین حال یکی از بچه‌ها به سمت خودروی منافقین شلیک کرد. اولین خودرو منفجر شد و سرنشیناش کشته شدند. خودروی دوم را هم همزمان هدف قرار دادند و آن‌هم منهدم شد. 


 روز چهارم مرداد
تا شامگاه چهارم مراد، ستون منافقین کاملاً از هم پاشیده بود. همان روز چهارم مرداد، بالگرد‌های هوانیروز کار را تمام کردند و بسیاری از خودرو‌های زرهی منافقین را از بین بردند. بچه‌های ما از همان عصر و شب روز چهارم از بالای بلندی‌ها پایین آمدند و منافقین را روی جاده تعقیب کردند. ما مکالمات منافقین را از بیسیم می‌شنیدیم. فارسی حرف می‌زدند و راحت می‌توانستیم بفهمیم چه می‌گویند. در لحظات اول مهمات می‌خواستند. وقتی که دیدند اوضاع خراب شده، شروع کردند به فحاشی به یکدیگر. بعضی از آن‌ها تا لحظه مرگ فقط به هم فحش می‌دادند. آنقدر که از نظر روحی پریشان و مستأصل بودند. 
 شکست در استراتژی
از دید نظامی منطقه غرب کشور به خاطر تنگه‌های متعددی که دارد اصلاً جای پیشروی سریع و بدون برنامه نیست. هر کسی که کمی اطلاعات جنگی داشته باشد این را به خوبی می‌فهمد. منافقین بدون اینکه منطقه را شناسایی کنند یا اطلاعات جامعی به دست آوردند؛ بدون اینکه ابتدایی‌ترین اصول جنگ مثل تأمین جناح چپ و راست و پشتیبانی و مسائلی از این دست را رعایت کنند از مرز عبور کرده و به سرعت پیشروی کرده بودند. آن‌ها فکر می‌کردند مردم هوادارشان هستند و از طرفی فکر می‌کردند نظام اسلامی ضعیف شده و با ورود به ایران کار سختی در پیش ندارند و می‌توانند راحت تا تهران بیایند! همچین تحلیل غلطی باعث شد که اینطور بی‌حساب و کتاب از مرز‌های غرب کشور وارد شوند و طی چند ساعت به عمق پیشروی کنند. اما در تنگه چهارزبر گیر افتادند و بسیاری از آن‌ها کشته و زخمی و اسیر شدند.

نظر شما