شناسهٔ خبر: 67740491 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

شعرخوانی در محفل ادبی «همدلی با عترت»؛

در تل زینبیه غروبت طلوع کرد

نشست ادبی «همدلی با عترت» در همنوایی با داغ مصائب اسرای اهل بیت (ع) برگزار شد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا در این محفل ادبی که شامگاه جمعه ۲۹ تیر ماه با حضور جمعی از اهالی شعر و اندیشه حوزه ایرانی فرهنگی به میزبانی گروه بین‌المللی هندیران در پیام‌رسان اجتماعی بله تشکیل شد، علی مزمل، شاعر پارسی زبان و مسئول اتاق ایران‌شناسی دانشکدہ تاون شیپ از برگزاری عزای حسینی در پاکستان به‌ویژه در شهر لاهور سخن گفت و بیان کرد: هرساله با آغاز ماه محرم میلیون‌ها نفر از مردم مسلمان پاکستان مخصوصاً شیعیان سالروز شهادت سرورآزادگان جهان حضرت سیدالشهدا (ع) را با شور و حرارتی مثال‌زدنی و به صورت خودجوش، در مناطق مختلف این کشور در طی آیین و مناسک مخصوصی برگزار می‌کنند. در تمام امام بارگاه‌ها که معادل حسینیه در ایران هستند مرد و زن و پیر و جوان همراه با اطفال شیرخوار خود، اکثراً به صورت سیاهپوش و پا برهنه در حالی که بر دست خود نشان غلامی می‌بندند شرکت می‌کنند؛ علم حضرت عباس (ع) را برپا می‌کنند و با نوای نوحه‌خوان دسته‌دسته به سینه‌زنی می‌پردازند. عزاداران به همراه خود علم حضرت عباس (ع) را از یک امام بارگاہ تا دیگر امام بارگاہ حمل می‌کنند و در طول راه به سینه‌کوبی ادامه می‌دهند۔ در طی این مسیر اهل تسنن برای عزاداران در موکب‌هایی به نام سبیل آب و خوراک آماده می‌کنند و خدمت ماتمیان را انجام می‌دهند.

این شاعر پارسی‌زبان پاکستانی ادامه داد: سوزخوانی یا چوکی رسم دیگری است که بیشتر مردانی که از لکهنو هستند در امام بارگاهشان این محفل را برگزار می‌کنند. مرثیه‌هایی از میر انیس و میر دبیر و دیگر شاعران معروف می‌خوانند و شرکت‌کنندگان که پیش ایشان با ادب نشسته‌اند با شنیدن مصایب گریه و آہ و بکا سر می‌دهند. این رسوم با شروع ماہ محرم آغاز می‌شوند. روز شش ماه محرم به حضرت شهزاده علی اصغر مربوط می‌شود که زنان با پوشاندن لباس‌های سبزرنگ بر تن اطفال خود سبیل شیر آماده و در امام بارگاه شیر تقسیم می‌کنند. همچنین مراسم «زیارت جهولا» یا همان گهواره حضرت علی اصغر نیز از جمله این رسم‌هاست. در روز نهم که عزاداری‌ها بیشتر و پرشورتر می‌شود مراسم نمادین «ذوالجناح» است که رسم زنجیرزنی نیز آغاز می‌شود. روز دهم محرم در وقت فجر مرد و زن، پیر و جوان همه بر روی زمین می‌نشینند و اذان حضرت علی اکبر (ع) را می شنوند و بر هر جمله اذان ناله و گربه و زاری با آواز بلند سر می‌دهند و بعد از نماز مراسم زنجیرزنی دارند۔

در این مراسم که با بداهه‌نویسی مسعود ربانی همراه بود شاعرانی همچون علیرضا قروه، ایرج قنبری، سیدمسعود علوی تبار، علی مزمل، سید تصور مهدی، محمد مهدی عبداللهی، علیرضا حکمتی، عمادالدین ربانی، نغمه مستشارنظامی، عالیه مهرابی، فاطمه عارف نژاد، نجمه پورملکی، ام البنین مهرابی، سیده‌کبری حسینی بلخی، صامره حبیبی، سارا عبداللهی فر، نیره جهانشاهی، فرزانه قربانی، خدیجه دیلمی، مهسا ایمانی آسیه مراد پور، و صبا فیروزی حضور داشتند.

برخی از اشعار ارائه شده در این محفل را مرور می‌کنیم:

علیرضا قزوه

شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید

خورشید را ز شعله آه تو آفرید

شمسی‌تر از نگاه تو منظومه‌ای نبود

صد کهکشان ز ابر نگاه تو آفرید

آه ای شهیده ای که شهادت سپاه توست

جان را خدا شهید سپاه تو آفرید

هرجا که نور بود به گرد تو چرخ زد

ما را چو گرد بر سر راه تو آفرید

ای پشتوانه دو جهان، عشق را خدا

با جلوه و جلالت و جاه تو آفرید

تقوای محض، عصمت خالص، گل خدا!

آخر چگونه شعر کنم قصه تو را؟

تو آمدی و زن به جمال خدا رسید

انسان دردمند به درک دعا رسید

تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد

تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید

هاجر هر آنچه هروله کرد از پی تو کرد

آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید

احمد (ص) اگر به عرش فرا رفت با تو رفت

مولا اگر رسید به حق با شما رسید

داغ پدر، سکوت علی (ع)، غربت حسن (ع)

شعری شد و به حنجره کربلا رسید

در تل زینبیه غروبت طلوع کرد

با داغ تو قیامت زینب (س) فرا رسید

با محتشم به ساحل عمان رسید اشک

داغ تو بود بار امانت به ما رسید

تسبیح توست رشته تعقیب واجبات

قد قامت الصلاتی و حی علی الصلاه

نغمه مستشار نظامی

سلامی قدیمی‌تر از خلقت گل، سلامی مقدم‌تر از خلق عالم

سلامی بر آن آفتاب درخشان، سلامی بر آن خاندان مکرم

سلامی ازین بنده بر جان عالم، سلامی پیاپی، سلامی دمادم

سلامی به زینب (س) ز حوا، ز آدم، سلامی به زینب (س)، ز عیسی، ز مریم

سلامی ز ایوب بر صبر زینب (س)، سلامی ز یعقوب بر داغ قلبش

سلامی ز هاجر به سعی صفایش، سلامی ز زهرا (س)، سلامی ز خاتم

سلامأ علی سوره‌های تماشا، سلامأ علی رود مایل به دریا

سلامأ علی آل یاسین و طاها، سلامی موکد باسماء اعظم

سلامی به فخر تمام خواتین، سلامی به احیاگر دین و آیین،

سلامی بر آن صبح امید امت، سلامی بر آن آفتاب

فاطمه عارف نژاد

مریم شدن، نذر خدا بودن، دعا کردن

هاجر شدن، با تشنگی سعی و صفا کردن

آهو شدن در دشت‌های سربه‌سر صیاد

ماهی شدن، در موج‌موج غم شنا کردن

باری کنار خیمهه سقا زمین خوردن

باری کنار ذوالجناحت پابه‌پا کردن

باری کنار عمه سرگردانِ چادرها

پروانه‌ها را از شبِ آتش رها کردن

این گوشه آرامش شدن پیش رباب و آه

آن گوشه پنهانی برایت گریه‌ها کردن

بی اذنِ مُردن رد شدن از محشرِ گودال

با شیون و با مویه نامت را صدا کردن

هم کاروان با تو که روی نیزه می‌رفتی

عزم سفر تا دوردستِ ناکجا کردن

با اشک‌های کودکان همسایگی تا صبح

با خندهٔ شمر و سنان تا شام تا کردن

با خطبه، با فریاد، با شعر و سکوت و سوگ

هرجا که شد یک پنجره رو به تو وا کردن

دیدی پدر؟! دیدی وفادار غمت بودم؟

در روزگارِ دختر از بابا جدا کردن

در کار عشق و عاشقی تسلیم باید بود

ما را مبادا لحظه‌ای چون و چرا کردن

سید تصور مهدی (هندوستان)

مزار کربلا را می‌شناسم

علمدار وفا را می‌شناسم

دل آرامی نمی‌گیرد خدایا

اسیران بلا را می‌شناسم

محمد مهدی عبداللهی

دستی شراب خون فشان در ساغرم ریخت

در کوفه یک بار دگر بال و پرم ریخت

در کوچه های سنگیِ نامردِ کوفه

یارب، کدامین دست آتش بر سرم ریخت؟!

با وسعت اندوه تو شد همسفر دل

با هر نفس ناگاه خون از حنجرم ریخت

منزل به منزل تا قلم خون گریه می‌کرد

این قطره‌های سرخ روی دفترم ریخت

زخمِ نگاهم بود از تصویر گودال

اشکی که از دریای چشمان ترم ریخت

وقت مناجات سحر هم پای نیزه

با گوشه چشمی دل غم پرورم ریخت

از کربلا تا کوفه با آشوبِ توفان

در موج خون گل های خورشیدآورم ریخت

آن آتشی که از مدینه شعله‌ور شد

در کوفه شد خاکستری بر معجرم ریخت

در تل زینبیه غروبت طلوع کرد

علیرضا حکمتی

شبیه تو اسیرم، خیمه خیمه

از این غصه بمیرم، خیمه خیمه

دل من تکه تکه هیزم تر

بگو آتش بگیرم، خیمه خیمه

سیده کبری حسینی بلخی

در خیمه‌گاه، غیر تو سالار کس نبود

عباس رفته بود و سپهدار کس نبود

یک دشت، هرزه دور و برت های‌وهوی داشت

اما دریغ، در صف احرار کس نبود

آتش ز چار سمت حرم، شعله می‌کشید

گویا به کیش احمد مختار کس نبود

گلچین مرگ هرچه گل از باغ چیده بود

در دست دشت، غیر خس و خار کس نبود

رفتی که با حسین کمی درددل کنی

دیگر کنار بستر بیمار، کس نبود

آن شب حماسه پیش رخت سجده کرد و سوخت

آخر به جز تو دختر کرار کس نبود

شرمنده بود ماه، خودش را به خواب زد

جز چشم اشکبار تو بیدار کس نبود

عمادالدین ربانی

سرخ است راه عشق، در مکتب حسین

مرگ است زندگی، در مذهب حسین

معراجِ قاصدک در تندبادِ درد

پیغمبر آفرید از زینبِ حسین

در (شام) مطلعِ، صبحی دوباره بود

شب در هراس بود از کوکبِ حسین

از خطبه ی بهار حیرت شکفته است

هرکس شنید چون صوت از لبِ حسین

‏با هرنفس سرود، از صبحِ راستین

گویا ادامه داشت، روز و شبِ حسین

پا در رکاب باش، زینب‌مآب باش

مهدی است تکسوار، بر مرکب حسین

صامره حبیبی

غم‌نامه عالم است آلام حسین

در دل چه حرارتی است از نام حسین

ای چشم بگو چه می‌کنی با غم او

آیا به تو هم رسید پیغام حسین

فرزانه قربانی

بگو باران بگیرد از غم عظمای خواهر

که می سوزد شبیه خیمه ها دنیای خواهر

تو نفس مطمئنه هستی و زینب پریشان

بکش دستی به روی بی قراری‌های خواهر

تمام دشت را با عطر سیبت مست کرده

نسیمی که تو را بوسیده امشب جای خواهر

غمت افزون شد آن لحظه که دیدی جای خلخال

غل و زنجیر افتاده به دور پای خواهر

چنان هفتاد پشت صبر را خم کرده اینجا

که می‌سوزد جهان از داغ جان‌فرسای خواهر

چه آمد بر سر ام المصائب در دل شام

که شد تکرار در تکرار عاشورای خواهر

آسیه مراد پور

عشقِ زینب به برادر مهرِ یک خواهر نبود

عشق از عشقی که او می‌داشت بالاتر نبود

وامی از احمد، علیّ و فاطمه در سینه داشت

او رسالت داشت در دین، گر چه پیغمبر نبود

در حمایت از ولی ترکِ سرا و یار کرد

همسفر با کاروان، هر ذرّه در معیار کرد

گفت از عشقِ حسینم ما رَأَیت الّا جَمیل

کاخِ طاغوتِ زمان را بر سرش آوار کرد

وای از دردِ فراقِ دانه دانه گوهرش

اکبر و عباس و قاسم هر شهیدِ پرپرش

حنجرِ خونینِ آغشته به خونابِ پدر

وای از آن لحظه‌هایی که کشیده معجرش

در رهِ دینِ برادر دو پسر تقدیم کرد

هرگز از آن دم نزد، از شرمِ مولا، بیم کرد

مکتبِ دنیا و دینش، یک حسینش بود و بس

خطّ ِ سرخِ عاشقی سربرگِ آن تقویم کرد

شمر. محبوبِ خدا را سر برید و. دیده است

خنجر از پشتِ سرِ او می‌کشید و دیده است

اسب‌ها بر زخمِ خونینِ تنش می‌تاختند

مادرش افتان و خیزان می‌دوید و. دیده است

وای از آتش زدن بر خیمه‌های اهلِ آن

هتکِ حرمت بر حرم، با هجمه نامحرمان

تاختن از هر طرف بر کودکان و اهلِ بیت

وای از آن وای از آن وای از آن اَلأمان

وای از نیزه که در رأسش حسینش کاشتند

هر قدم را پشتِ آن با ناله بر می‌داشتند

پا برهنه در بیابان، خسته و زخمیّ ِ تیغ

جای سالم در بدن‌ها قاتلان نگذاشتند

وای از بازار و از گرداندن و آن اشک و آه

وای از زینب، از آن شب‌ها و از شامِ سیاه

وای از تشت و شراب و تَرکه‌های خیزران

وای بر آن، وای بر آن، وای بر آن اشتباه

مهسا ایمانی

کوه معنایش کنم یا از جهان بالاترش؟

آفتاب و آینه یا که قمر یا اخترش؟

نام او تاویل حرف کاف، ها یا عین، صاد

وارث آیینه است و صبر نام دیگرش

زینب آن صدیقه صغری و زهرای دگر

اوست تفسیر کتاب و آیه‌ای از کوثرش

در تمام آسمان پیچید سوز ناله‌اش

می‌چکد اشک غزل در وصف قلب مضطرش

در میان محمل خود روضه سیار داشت

محملی که کوفه تا شام است همچون منبرش

بعد از عاشورا علی‌گونه حماسه آفرید

واژه‌های تند او شمشیر و کوفه خیبرش

«کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود»

کوفه شد کرب و بلا از خطبه های محشرش

صبا فیروزی

قسم بر آیه‌های پاکِ قرآن

به دشت کربلا، آلام انسان

جهان در جامه سرخ قیام است

به راه روشن خون امام (ع) است

قسم بر وسعت غمبار رخداد

به اشک و شعله شبرنگ بیداد

به قاسم‌ها، علی اکبر (س)، جوانی

شقایق‌های دشت ارغوانی

به سوز غصه‌های نای زینب (س)

علی اصغر (س)، رقیه (س)، تشنگی، شب

به رسوایی خولی، شمر ملعون

به حرّ و پیکرِ غلطانِ در خون

به غم های فرات اندوه خورشید

به آب و آسمانی که نبارید

به شرم خنجر و تیر سه شعبه

وفاداری، جوانمردی و توبه

به دستان بریده، مشکِ گریان

به مولایی که بی‌سر شد، نمایان

به تشت و خیزران و نیزه و آه...

به‌زودی منتقم می‌آید از راه!

به غم‌های غزل… قطعه… قصیده

خبرهایی که از منجی رسیده!

به همراه پرستوهای بی‌تاب

شبی که نقره می‌بارد ز مهتاب؛

رسد هنگامه فتح و ظهورش

منور می‌شود عالم به نورش

نظر شما