شناسهٔ خبر: 67730001 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

ماه مُحَرّم در آئینه ادبیات- ۱۲

«لااقل صبر کنید؛ ماه را بدوزم به رد پایتان»

هرمزگان - مُحَرّم همواره ادامه دارد. غم امام حسین(ع) تمامی ندارد و دشت کربلا همچنان از این واقعه تلخ، متحیر است.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در بندرعباس، پرچم مشکی محرم بر سر درب منازل عطر تربت کربلا را انگار منتشر می‌کند. این عشق حسینی، حسابش با همه دلدادگی‌ها سوا است. قرن‌ها خواهد آمد و خواهد رفت و این عشق، آتشین تر می‌شود. شعرای هرمزگان نیز دلدادگی شان را در رثای امام سوم شیعیان شعر کرده‌اند.

نیلوفر شاطری- شاعر هرمزگانی:

آقا برگرد / این آب‌ها نمی‌فهمند

می‌خواستم حافظه‌ی این میدان را
از مین‌های نگاهت پاک کنم
نشد

می‌خواستم آنقدر شاعر تو باشم
که بیابان‌های جهان تمام شوند
نشد

لااقل صبر کنید
ماه را بدوزم به رد پایتان
این مشک ها آنقدر بی‌وفا هستند
که راهتان را گم می‌کنند

آهای یک وجب دست بیاورید
من اندازه‌ی این همه نیامدن را نمی‌دانم
آقا برگرد
این آب‌ها نمی‌فهمند
شش ماهه که باشی
سفید قشنگ‌تر است یا سرخ

آتش این جنگ را
هیچ آبی خاموش نمی‌کند
برگرد
با همان دریا
که روی شانه هایت کاشته ای
با همان دست هایی
که نقش اول این شعرند
من هنوز از این خط ها
که روی تنت عمود شده‌اند می‌ترسم
برگرد
تا چند لحظه‌ی دیگر
فرات در دست‌های تو قربانی می‌شود.

حیدر رضایی گشوئیه- شاعر آئینی:

صحرای پر غمی که تمامش غبار ظلم

آری عطش زبانه کشید از جفا ولی...
سر را برید شمر دغل از قفا ولی...

شبه نبی فتاده به میدان زجور خصم
با جسم پاره پاره عزا در عزا ولی...

احلی من العسل وسط نیزه ها چنان
زد با رجز به قلب سپاه دغا ولی...

بشنید آه و ناله قاسم که با شتاب
آمد عمو به یاریِ آن جان فدا ولی...

صحرای پر غمی که تمامش غبار ظلم
یک طفل شیر خوار، به دون غذا ولی..

عباس ماند و حسرت آب زلال و لب
با مشک پاره پاره به دشتِ بلا ولی...

پرگشته گوش مُلک و مَلک آن چنان از آن
«فریاد العطش ز بیابان کربلا» و لی...

تنها حسینِ فاطمه درسیل دشمنان
فریاد می‌زند که لا حولَ ولا ولی...

گودالِ قتلگاه و باران سنگ و چوب
یک بوسه غریب چنان از وفا ولی...

مانده میان ِ شعله خیمه و سوزِ تب
تنها امام و عمه به کرب و بلا ولی...

در خاک شد نهان همه اجسادِ شمریان
مانده به رویِ خاک بدن‌ها رها ولی...

با اشک وآه وناله و فریادِ العطش
یک زینب ست با غمِ آن ماجرا ولی...

آن کاروانِ غمزده، بی جرم بی گناه
با آن همه شماتتِ شام بلا ولی...

کو آن یزید مست و یا شمر ِ بی‌حیا
تا روز حشر سایه آل عبا ولی...

نظر شما