شناسهٔ خبر: 67671462 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

راه و رسم حسینی زیستن در جنگ اخلاق و بی‌اخلاقی امروز

حجت‌الاسلام والمسلمین خسروپناه دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی در یادداشتی بیان کرد: مکتب امام حسین(ع) دارای پنج رکن مهم از جمله دانش، بینش، نگرش، منش و کنش حسینی است.

صاحب‌خبر -

شورای عالی انقلاب فرهنگی نوشت: حسینی زیستن بصیرت، درک و شعور را به ارمغان می‌آورد در غیر این‌صورت صرف حوزوی و ملبس بودن، نمی‌تواند باعث شود که انسان بصیر باشد. برای مثال امت اسلام پیامبر اکرم(ص) را درک کرده بودند؛ اما امام حسین(ع) را تنها گذاشتند؟ چون بصیرت نداشتند. نعمان‌بن بشیر از صحابه پیامبر(ص) بود؛ اما او بعد از پیامبر والی کوفه سپس نماینده معاویه و یزید شد. آیا نمی‌دانست، امام حسین(ع) کیست؟ اتفاقاً او می‌دانست؛ اما چون بصیرت نداشت، دست به چنین اقدامی زد. بنابراین تنفس در مکتب امام حسین(ع) بصیرت می‌آورد. اگر امروز در عرصه‌های مختلف شاهد پیروزی‌های متعدد هستیم، به این علت است که در مکتب امام حسین(ع) تنفس می‌کنیم و امامین انقلاب از شاگردان مکتب آن امام همام(ع) هستند و تدبر دارند؛ از این‌رو شناخت مکتب حسینی لازم و ضروری است.

ارکان مکتب امام حسین(ع)
مکتب امام حسین(ع) دارای پنج رکن مهم از جمله دانش، بینش، نگرش، منش و کنش حسینی است؛ بر همین اساس اگر کسی تنها یکی از این رکن‌ها را داشته باشد، مکتب حسینی او ناقص خواهد بود؛ به‌طور مثال حاج قاسم سلیمانی دقیقاً در این پنج رکن حسینی بود. دانش حسینی غیر از باور حسینی است. برخی دانش و بینش حسینی دارند؛ اما نگرش حسینی ندارند و نگرش‌شان با مکتب امام حسین(ع) زاویه دارد. برای مثال در احوالات شهید حاج قاسم، این مسأله کاملاً مشهود است؛ آن هم حاج قاسمی که سپاه عظیم بین‌المللی را مدیریت می‌کرد و سرلشکر و فرمانده ارشد نظامی جمهوری اسلامی ایران که یک ژنرال بین‌المللی محسوب می‌شد؛ به‌گونه‌ای که ابرقدرت‌های دنیا از آن حساب می‌بردند. بارها و بارها تمام نهادهای امنیتی جلسه تشکیل دادند که این مرد را شهید کنند تا حتی رئیس‌جمهور ابرقدرت دنیا می‌نشیند و با چند نهاد امنیتی دنیا برنامه‌ریزی می‌کند تا از طرق مختلف چون پهبادها، بالگردها و قوی‌ترین امکانات نظامی و امنیتی این مرد را شهید کنند. چنین نقل و دیده شده که این مردم بزرگ از بالا به مردم نگاه نکرد و با کودکان شهدا می‌نشست و با آنها بازی می‌کرد. نمی‌گفت: من فرمانده ارشد نظامی دنیا هستم که خانواده شهدا را فراموش کند؛ بلکه با همان نگرش حسینی که توحیدی بود، به خانواده و فرزندان شهدا توجه داشت؛ حتی به دختر و پسری که ظاهر مذهبی نداشتند، محبت می‌کرد. این نگرش توحیدی به‌همان اندازه برای حاج قاسم ارزشمند است که آن نگرش را در میدان نبرد داشت. تا جایی که حفاظت از جان مسیحی، سنی، شیعه و دیگر ادیان برایش یکسان بود؛ چراکه انسان برایش حرمت داشت و این نتیجه همان نگاه توحیدی است. دلیل اینکه سردار سلیمانی وارد میدان می‌شد و دشمن از او بیمناک و هراسناک می‌شد، به‌خاطر وجود همین نگاه توحیدی بود که برگرفته از نگرش حسینی است.

منش حسینی
ملکات نفسانی و داشتن فضائل و دور بودن از رذائل اخلاقی بیان‌گر وجود منش حسینی است. برای مثال گاهی اوقات انسان نسبت به دیگران تواضع می‌کند؛ اما در جانش تکبر و حسادت موج می‌زند. این حالت نشان می‌دهد که منش فرد ایراد دارد. گاهی اوقات انسان به زبان می‌گوید: من ولایت‌مدار هستم؛ اما در قلب و جانش ولایت‌مدار نیست؛ این حالت از منش آدمی خبر می‌دهد. افراد کمی نبودند که برای امام حسین(ع) نامه نوشتند که کوفه بیایند و صدها تن از سران قبایل نامه‌ها را امضا کردند؛ اما با آمدن ابن‌زیاد به کوفه، از موضع خود عقب‌نشینی کردند. چطور می‌شود، سران قبایل که هرکدام بیش از صد تن جنگاور گردشان بود، به یکباره از موضع خود عقب‌نشینی می‌کنند. قصه ترسیدن از ابن‌زیاد نیست؛ بلکه قصه مربوط به منش آنان می‌شود. ولایت‌مداری در وجود آنان نفوذ نکرده بود و فقط با زبان، خود را ولایت‌مدار معرفی می‌کردند؛ اما در عمل به‌گونه‌ای دیگر رفتار داشتند؛ درحالی‌که وهب، زبانی و قلبی ولایت‌مدار نبود و بعد از ملاقات حضرت قلباً ولایت‌مدار شد.
منش جُون، غلام امام حسین(ع) با حضرت علی‌اکبر و همچنین منش حبیب‌بن مظاهر با وهب حسینی بود. شعار حسینی سر دادن خوب و ارزشمند است؛ اما این شعار به‌خاطر آن است که در قلب نفوذ کند؛ از این‌رو منش یک امر قلبی و درونی است و همه انسان‌ها می‌دانند که تا چه مقدار منش حسینی دارند.

کنش حسینی
مراد از کنش حسینی آن است که انسان هر کاری انجام می‌دهد، توحیدی باشد. امام حسین(ع) بعد از شهادت برادر در طول آن ۱۰ سال که معاویه زنده بود، هیچ قیامی نداشت و قعود داشت و این قعود توحیدی بود؛ اما امام حسن(ع) مدتی به قیام و برهه‌ای از زمان هم قعود داشتند. این قعود و قیام امام حسن و امام حسین(ع) هر دو توحیدی بود. امام حسین(ع) اگر به فکر دنیای خود بود هرگز کوفه نمی‌رفت.
لازم است، انسان این پنج رکن را با زندگی فردی و اجتماعی خود تطبیق دهد تا مشخص شود، افراد تا چه میزان حسینی هستند. حسینی بودن و حسینی ماندن این است که کل مکتب امام حسین(ع) را فرا بگیریم. اینکه بخشی از مکتب فرا گرفته شود و بخش دیگر در جان انسان تعبیه نشود، این حسینی بودن و حسینی ماندن نیست.

دانش حسینی
 امام حسین(ع) علم به شهادت داشتند و می‌دانستند که شهید می‌شوند؛ اما به این مهم نیز علم داشت که نجات شریعت محمدی، جز با شهادت خویش محقق نمی‌شود؛ اما همین امام حسین(ع) و یارانش که می‌دانستند مسیر، مسیر شهادت است، آیا بدون تعقل و فکر گام در این مسیر برداشتند؟ خیر. حضرت دقیق‌ترین نکته‌های علمی، گفتمان‌سازی و نظامی را به‌کار بردند و برخلاف انتقادات و هشدارها، اهل‌بیت خود را با خویش همراه ساختند؛ حتی ایشان خانواده را از مسیرهای اصلی بردند تا با این اقدام فرهنگ‌سازی، گفتمان‌سازی و پیام‌رسانی داشته باشند. بعد از شهادت ایشان و یارانش همان منتقدان و هشداردهندگان فهمیدند که اگر امام حسین(ع) اهل‌بیت خویش را همراه خود نمی‌بردند، حادثه کربلا در کربلا دفن می‌شد. امام حسین(ع) با این اقدام دانش گفتمان‌سازی و نظامی را به نمایش گذاشتند.
همچنین در روز تاسوعای حسینی عمرسعد از ابن‌زیاد نامه دریافت می‌کند که در آن دستور داده شده بود، همان روز حمله آغاز شود. امام حسین(ع) نیز به‌وسیله حضرت عباس(ع) از دشمن یک شب مهلت خواست تا آن شب را خود و یارانش به عبادت بپردازند. همه می‌دانیم که حضرت آن شب به عبادت پرداختند و با اصحاب صحبت داشتند؛ اما یک کار نظامی دیگری نیز انجام دادند ابتدا دستور داد، خیمه‌ها را به هم نزدیک و به یکدیگر متصل کنند که اگر دشمنان یکی از خیمه‌ها را آتش زدند، اهل‌بیت بتوانند، از سوی دیگر فرار کنند. از طرف دیگر حضرت در پشت خیمه‌ها خندق حفر و درون آن را پر از هیزم کرد. برای همین وقتی شمر در روز عاشورا از پشت خیمه‌ها حمله کرد و با خندق پر از آتش مواجه شد، نتوانست پیش برود و بازگشت.
نبرد روز عاشورا چندین ساعت طول کشید؛ درحالی‌که تعداد اصحاب امام حسین(ع) به‌قدری کم بود که دشمنان می‌توانستند، جنگ و ماجرای کربلا را در یک ساعت به اتمام برسانند؛ اما امام حسین(ع) با دانش نظامی که داشتند، باعث شد که این مبارزه زمان‌بر باشد و سخنانی را نیز ایراد فرمودند. بنابراین همه مسائل نظامی، اجتماعی، امنیتی و… نیازمند دانش است.
امام حسین(ع) می‌فرمایند: علم سرالله نزد ما اهل‌بیت است. ما محرم سر الهی هستیم. مهمترین رکن اهل‌بیت(ع)، دانش و علم آنان است؛ از این‌رو حضرت می‌فرمایند: قبل از اینکه حضرت آدم خلق شود، نور ما اهل‌بیت در عرش الهی وجود داشت و به ملائکه تسبیح می‌آموختیم.

جایگاه دانش و دانش‌ورزی در مکتب حسینی
دانش و دانش‌ورزی در مکتب حسینی، جایگاه ویژه‌ای دارد. ما نمی‌توانیم بگوییم پیرو مکتب امام حسین(ع) هستیم؛ اما دانش نظامی، حکمرانی، امنیتی، بهداشتی و… را نمی‌دانیم. داشتن دانش به‌تنهایی کافی نیست؛ بلکه در کنار دانش باید بینش و باور حسینی نیز باشد. دانش پیوند ذهنی و معرفتی بوده و بینش یک پیوند قلبی است که نشان از باور انسان دارد.
علم مهم است. در یک روایتی امام حسین(ع) می‌فرماید: عقل خود را با تبعیت از حق کامل کنید؛ ‏عقل و علم مهم است؛ اما باید این علم با باور و یقین تقویت شود. مکتب حسینی نیازمند دانش، نگرش و بینش است. نگرش همان نیت است. برخی افراد باور و دانش خوبی دارند؛ اما نمی‌توانند لحظه به لحظه نیت خود را توحیدی کنند. همه کارهای انسان باید برای خدا باشد. این نگرش توحیدی است. انسانی که در همه عرصه‌ها نگرش توحیدی ندارد، ایمانش کامل نیست. اینکه امام می‌فرماید: خدا خرمشهر را آزاد کرد، می‌داند که همه امور در دست خداست. اگر نگاه توحیدی باشد، جامعه می‌داند که امور دست خداست و در اوج تحریم می‌تواند، مقتدرانه عمل کند.
مراد از منش حسینی دوری از رذائل و کسب فضائل اخلاقی است. گفته می‌شود، منش یک امر درونی بوده و شاکله انسان را تشکیل می‌دهد؛ از این رو رذائل و فضائل امری درونی است؛ برای مثال ابلیس تکبر ورزید و برای همین از محضر خداوند رانده شد؛ اما این تکبر یک‌شبه ظهور نکرد؛ بلکه در درون او یک حسادت و تکبری وجود داشت که هنگام خلق انسان، آن تکبر ظاهر شد. در دنیای امروز شاهد جنگ اخلاق و بی‌اخلاقی هستیم. امروز در فضای مجازی فیلم‌هایی ساخته و منتشر می‌شود که بیشتر مروج بدزبانی، بدخلقی، بی‌وجدانی، بی‌حرمتی به والدین و… است. حسن خلق حقیقت دین است و انسان باید به کسب فضائل اخلاقی همت داشته باشد. امام حسین(ع) خوش‌خلق، مهربان، متواضع، شجاع بخشنده و… بود؛ صفاتی که دوست و دشمن آن را نقل می‌کردند.

شورای عالی انقلاب فرهنگی نوشت: حسینی زیستن بصیرت، درک و شعور را به ارمغان می‌آورد در غیر این‌صورت صرف حوزوی و ملبس بودن، نمی‌تواند باعث شود که انسان بصیر باشد. برای مثال امت اسلام پیامبر اکرم(ص) را درک کرده بودند؛ اما امام حسین(ع) را تنها گذاشتند؟ چون بصیرت نداشتند. نعمان‌بن بشیر از صحابه پیامبر(ص) بود؛ اما او بعد از پیامبر والی کوفه سپس نماینده معاویه و یزید شد. آیا نمی‌دانست، امام حسین(ع) کیست؟ اتفاقاً او می‌دانست؛ اما چون بصیرت نداشت، دست به چنین اقدامی زد. بنابراین تنفس در مکتب امام حسین(ع) بصیرت می‌آورد. اگر امروز در عرصه‌های مختلف شاهد پیروزی‌های متعدد هستیم، به این علت است که در مکتب امام حسین(ع) تنفس می‌کنیم و امامین انقلاب از شاگردان مکتب آن امام همام(ع) هستند و تدبر دارند؛ از این‌رو شناخت مکتب حسینی لازم و ضروری است.

ارکان مکتب امام حسین(ع)
مکتب امام حسین(ع) دارای پنج رکن مهم از جمله دانش، بینش، نگرش، منش و کنش حسینی است؛ بر همین اساس اگر کسی تنها یکی از این رکن‌ها را داشته باشد، مکتب حسینی او ناقص خواهد بود؛ به‌طور مثال حاج قاسم سلیمانی دقیقاً در این پنج رکن حسینی بود. دانش حسینی غیر از باور حسینی است. برخی دانش و بینش حسینی دارند؛ اما نگرش حسینی ندارند و نگرش‌شان با مکتب امام حسین(ع) زاویه دارد. برای مثال در احوالات شهید حاج قاسم، این مسأله کاملاً مشهود است؛ آن هم حاج قاسمی که سپاه عظیم بین‌المللی را مدیریت می‌کرد و سرلشکر و فرمانده ارشد نظامی جمهوری اسلامی ایران که یک ژنرال بین‌المللی محسوب می‌شد؛ به‌گونه‌ای که ابرقدرت‌های دنیا از آن حساب می‌بردند. بارها و بارها تمام نهادهای امنیتی جلسه تشکیل دادند که این مرد را شهید کنند تا حتی رئیس‌جمهور ابرقدرت دنیا می‌نشیند و با چند نهاد امنیتی دنیا برنامه‌ریزی می‌کند تا از طرق مختلف چون پهبادها، بالگردها و قوی‌ترین امکانات نظامی و امنیتی این مرد را شهید کنند. چنین نقل و دیده شده که این مردم بزرگ از بالا به مردم نگاه نکرد و با کودکان شهدا می‌نشست و با آنها بازی می‌کرد. نمی‌گفت: من فرمانده ارشد نظامی دنیا هستم که خانواده شهدا را فراموش کند؛ بلکه با همان نگرش حسینی که توحیدی بود، به خانواده و فرزندان شهدا توجه داشت؛ حتی به دختر و پسری که ظاهر مذهبی نداشتند، محبت می‌کرد. این نگرش توحیدی به‌همان اندازه برای حاج قاسم ارزشمند است که آن نگرش را در میدان نبرد داشت. تا جایی که حفاظت از جان مسیحی، سنی، شیعه و دیگر ادیان برایش یکسان بود؛ چراکه انسان برایش حرمت داشت و این نتیجه همان نگاه توحیدی است. دلیل اینکه سردار سلیمانی وارد میدان می‌شد و دشمن از او بیمناک و هراسناک می‌شد، به‌خاطر وجود همین نگاه توحیدی بود که برگرفته از نگرش حسینی است.

منش حسینی
ملکات نفسانی و داشتن فضائل و دور بودن از رذائل اخلاقی بیان‌گر وجود منش حسینی است. برای مثال گاهی اوقات انسان نسبت به دیگران تواضع می‌کند؛ اما در جانش تکبر و حسادت موج می‌زند. این حالت نشان می‌دهد که منش فرد ایراد دارد. گاهی اوقات انسان به زبان می‌گوید: من ولایت‌مدار هستم؛ اما در قلب و جانش ولایت‌مدار نیست؛ این حالت از منش آدمی خبر می‌دهد. افراد کمی نبودند که برای امام حسین(ع) نامه نوشتند که کوفه بیایند و صدها تن از سران قبایل نامه‌ها را امضا کردند؛ اما با آمدن ابن‌زیاد به کوفه، از موضع خود عقب‌نشینی کردند. چطور می‌شود، سران قبایل که هرکدام بیش از صد تن جنگاور گردشان بود، به یکباره از موضع خود عقب‌نشینی می‌کنند. قصه ترسیدن از ابن‌زیاد نیست؛ بلکه قصه مربوط به منش آنان می‌شود. ولایت‌مداری در وجود آنان نفوذ نکرده بود و فقط با زبان، خود را ولایت‌مدار معرفی می‌کردند؛ اما در عمل به‌گونه‌ای دیگر رفتار داشتند؛ درحالی‌که وهب، زبانی و قلبی ولایت‌مدار نبود و بعد از ملاقات حضرت قلباً ولایت‌مدار شد.
منش جُون، غلام امام حسین(ع) با حضرت علی‌اکبر و همچنین منش حبیب‌بن مظاهر با وهب حسینی بود. شعار حسینی سر دادن خوب و ارزشمند است؛ اما این شعار به‌خاطر آن است که در قلب نفوذ کند؛ از این‌رو منش یک امر قلبی و درونی است و همه انسان‌ها می‌دانند که تا چه مقدار منش حسینی دارند.

کنش حسینی
مراد از کنش حسینی آن است که انسان هر کاری انجام می‌دهد، توحیدی باشد. امام حسین(ع) بعد از شهادت برادر در طول آن ۱۰ سال که معاویه زنده بود، هیچ قیامی نداشت و قعود داشت و این قعود توحیدی بود؛ اما امام حسن(ع) مدتی به قیام و برهه‌ای از زمان هم قعود داشتند. این قعود و قیام امام حسن و امام حسین(ع) هر دو توحیدی بود. امام حسین(ع) اگر به فکر دنیای خود بود هرگز کوفه نمی‌رفت.
لازم است، انسان این پنج رکن را با زندگی فردی و اجتماعی خود تطبیق دهد تا مشخص شود، افراد تا چه میزان حسینی هستند. حسینی بودن و حسینی ماندن این است که کل مکتب امام حسین(ع) را فرا بگیریم. اینکه بخشی از مکتب فرا گرفته شود و بخش دیگر در جان انسان تعبیه نشود، این حسینی بودن و حسینی ماندن نیست.

دانش حسینی
 امام حسین(ع) علم به شهادت داشتند و می‌دانستند که شهید می‌شوند؛ اما به این مهم نیز علم داشت که نجات شریعت محمدی، جز با شهادت خویش محقق نمی‌شود؛ اما همین امام حسین(ع) و یارانش که می‌دانستند مسیر، مسیر شهادت است، آیا بدون تعقل و فکر گام در این مسیر برداشتند؟ خیر. حضرت دقیق‌ترین نکته‌های علمی، گفتمان‌سازی و نظامی را به‌کار بردند و برخلاف انتقادات و هشدارها، اهل‌بیت خود را با خویش همراه ساختند؛ حتی ایشان خانواده را از مسیرهای اصلی بردند تا با این اقدام فرهنگ‌سازی، گفتمان‌سازی و پیام‌رسانی داشته باشند. بعد از شهادت ایشان و یارانش همان منتقدان و هشداردهندگان فهمیدند که اگر امام حسین(ع) اهل‌بیت خویش را همراه خود نمی‌بردند، حادثه کربلا در کربلا دفن می‌شد. امام حسین(ع) با این اقدام دانش گفتمان‌سازی و نظامی را به نمایش گذاشتند.
همچنین در روز تاسوعای حسینی عمرسعد از ابن‌زیاد نامه دریافت می‌کند که در آن دستور داده شده بود، همان روز حمله آغاز شود. امام حسین(ع) نیز به‌وسیله حضرت عباس(ع) از دشمن یک شب مهلت خواست تا آن شب را خود و یارانش به عبادت بپردازند. همه می‌دانیم که حضرت آن شب به عبادت پرداختند و با اصحاب صحبت داشتند؛ اما یک کار نظامی دیگری نیز انجام دادند ابتدا دستور داد، خیمه‌ها را به هم نزدیک و به یکدیگر متصل کنند که اگر دشمنان یکی از خیمه‌ها را آتش زدند، اهل‌بیت بتوانند، از سوی دیگر فرار کنند. از طرف دیگر حضرت در پشت خیمه‌ها خندق حفر و درون آن را پر از هیزم کرد. برای همین وقتی شمر در روز عاشورا از پشت خیمه‌ها حمله کرد و با خندق پر از آتش مواجه شد، نتوانست پیش برود و بازگشت.
نبرد روز عاشورا چندین ساعت طول کشید؛ درحالی‌که تعداد اصحاب امام حسین(ع) به‌قدری کم بود که دشمنان می‌توانستند، جنگ و ماجرای کربلا را در یک ساعت به اتمام برسانند؛ اما امام حسین(ع) با دانش نظامی که داشتند، باعث شد که این مبارزه زمان‌بر باشد و سخنانی را نیز ایراد فرمودند. بنابراین همه مسائل نظامی، اجتماعی، امنیتی و… نیازمند دانش است.
امام حسین(ع) می‌فرمایند: علم سرالله نزد ما اهل‌بیت است. ما محرم سر الهی هستیم. مهمترین رکن اهل‌بیت(ع)، دانش و علم آنان است؛ از این‌رو حضرت می‌فرمایند: قبل از اینکه حضرت آدم خلق شود، نور ما اهل‌بیت در عرش الهی وجود داشت و به ملائکه تسبیح می‌آموختیم.

جایگاه دانش و دانش‌ورزی در مکتب حسینی
دانش و دانش‌ورزی در مکتب حسینی، جایگاه ویژه‌ای دارد. ما نمی‌توانیم بگوییم پیرو مکتب امام حسین(ع) هستیم؛ اما دانش نظامی، حکمرانی، امنیتی، بهداشتی و… را نمی‌دانیم. داشتن دانش به‌تنهایی کافی نیست؛ بلکه در کنار دانش باید بینش و باور حسینی نیز باشد. دانش پیوند ذهنی و معرفتی بوده و بینش یک پیوند قلبی است که نشان از باور انسان دارد.
علم مهم است. در یک روایتی امام حسین(ع) می‌فرماید: عقل خود را با تبعیت از حق کامل کنید؛ ‏عقل و علم مهم است؛ اما باید این علم با باور و یقین تقویت شود. مکتب حسینی نیازمند دانش، نگرش و بینش است. نگرش همان نیت است. برخی افراد باور و دانش خوبی دارند؛ اما نمی‌توانند لحظه به لحظه نیت خود را توحیدی کنند. همه کارهای انسان باید برای خدا باشد. این نگرش توحیدی است. انسانی که در همه عرصه‌ها نگرش توحیدی ندارد، ایمانش کامل نیست. اینکه امام می‌فرماید: خدا خرمشهر را آزاد کرد، می‌داند که همه امور در دست خداست. اگر نگاه توحیدی باشد، جامعه می‌داند که امور دست خداست و در اوج تحریم می‌تواند، مقتدرانه عمل کند.
مراد از منش حسینی دوری از رذائل و کسب فضائل اخلاقی است. گفته می‌شود، منش یک امر درونی بوده و شاکله انسان را تشکیل می‌دهد؛ از این رو رذائل و فضائل امری درونی است؛ برای مثال ابلیس تکبر ورزید و برای همین از محضر خداوند رانده شد؛ اما این تکبر یک‌شبه ظهور نکرد؛ بلکه در درون او یک حسادت و تکبری وجود داشت که هنگام خلق انسان، آن تکبر ظاهر شد. در دنیای امروز شاهد جنگ اخلاق و بی‌اخلاقی هستیم. امروز در فضای مجازی فیلم‌هایی ساخته و منتشر می‌شود که بیشتر مروج بدزبانی، بدخلقی، بی‌وجدانی، بی‌حرمتی به والدین و… است. حسن خلق حقیقت دین است و انسان باید به کسب فضائل اخلاقی همت داشته باشد. امام حسین(ع) خوش‌خلق، مهربان، متواضع، شجاع بخشنده و… بود؛ صفاتی که دوست و دشمن آن را نقل می‌کردند.

برچسب‌ها:

نظر شما