شناسهٔ خبر: 67658276 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه خراسان | لینک خبر

گفت و گوی خراسان با استاد محمدرضا سرشار که از علت اصلی ضعف داستان ها، فیلم نامه ها و نمایش نامه های امروزی می گوید

قصه های کم مایه؛متهم دلسردی از ادبیات و سینما

صاحب‌خبر - محمد بهبودی نیا- کتاب‌هایی که نیمه خوانده رها می‌شوند، فیلم‌هایی که بعد از دیدن چند دقیقه از آن کنترل تلویزیون را بر می‌داریم و کانال را عوض می‌کنیم، نمایش‌هایی که هنوز به نیمه نرسیده ترجیح می‌دهیم گوشی تلفن همراه را برداریم و بی‌هدف در کانال‌های فضای مجازی بگردیم یا حتی سالن تئاتر را ترک کنیم. این دلزدگی، وجه مشترک بسیاری از مخاطبان هنرهایی است که به نوعی با متن سروکار دارند. آسیبی که گریبان نویسنده، داستان، فیلم و تئاتر و... را می‌فشارد. ضعف قصه یکی از مهم ترین موضوعاتی است که یک اثر هنری مکتوب را به کشتن می‌دهد. ضعف درقصه ناشی از موارد گوناگونی است که از آن جمله می‌توان به پرداخت ناکافی به شخصیت‌ها، کلیشه‌ای بودن، نداشتن گره و معما، نداشتن تضاد درونی شخصیت‌های داستان، پیچیدگی غیرضروری و... اشاره کرد. البته نباید از اشتباهات فاحش تصمیم گیرندگان برای انتخاب، انتشار و اجرای این آثار غافل شد. برای بررسی دلایل از رونق افتادن بازار داستان‌های خواندنی و همچنین واکاوی نقش قصه در رونق بخشی به این آثار با محمد رضا سرشار (رهگذر)، نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی که بسیاری از ما قصه‌گویی های جذاب او را در قالب برنامه رادیویی «قصه ظهر جمعه»، راوی گری سریال «مستوران» و ... به خاطر داریم، گفت‌وگو کرده‌ایم. از دیدگاه شما قصه چیست؟ قصه در ادبیات داستانی معاصر، تعریف‌های متفاوتی دارد که با منظوری که ما از قصه داریم متفاوت است. برخی می‌گویند قصه، همان تعبیر عربی و قدیمی داستان است یا گفته می‌شود قصه همان داستان‌هایی است که تا قبل از مشروطیت (در سبک و سیاق داستان‌های قدیمی هزار و یک شب و مانند آن) نوشته شده است. افرادی که این تعریف‌ها را ارائه داده‌اند، داستان‌های بعد از مشروطیت را که با پیروی از شیوه‌های داستان‌نویسی غربی نوشته شده، داستان نامیده‌اند. البته این تعریف‌ها مبنایی ندارد و تعریف از قصه که بر اساس مبنا ارائه شده، همان تعریفی است که در مفردات قرآن کریم و واژه‌نامه‌هایی که برای واژه‌های قرآنی نوشته شده از سوی برخی از مفسران ارائه شده است. پژوهشگران در جمع‌بندی که از این واژه (قصه) شده به این نتیجه رسیده‌اند که قصه عبارت است از ردجویی و پیگیری اثر. به این معنا که وقتی ما یک موضوع را از ابتدا تا انتها دنبال کنیم تا به یک پایان رضایت‌بخش برسیم، یک قصه شنیده‌ایم. ما در طول روز درباره ارتباط‌هایمان با دیگران مکرر شاهد وقوع قصه هستیم و مکرر این قصه را که برای ما رخ داده، برای دیگران تعریف می‌کنیم؛ بنابراین تعریف، قصه تنها یک قالب هنری نیست بلکه نوعی تعقیب کردن روایت است. از دیدگاه شما ارتباط قصه و داستان در چیست؟ تعداد اندکی از قصه‌ها که در زندگی روزمره ما رخ می‌دهد، ظرفیت تبدیل به یک داستان خوب را دارد. درباره ارتباط قصه و داستان هم باید بگوییم که قصه اصل و بنیاد یک داستان را تشکیل می‌دهد. قصه، مصالحی ارزشمند است که پراکنده شده و تا زمانی که به آن ساختار منسجم ندهیم، چندان ارزشمند نیست. چگونه می‌توان یک داستان خواندنی نوشت؟ مهم‌ترین عنصر یک داستان، انتخاب یک قصه قوتمند است. قصه داستان، قصه فیلم و قصه نمایش، وقتی به درستی انتخاب شود مخاطب با رغبت، آن اثر را دنبال می‌کند و حتی وقتی ما خلاصه آن داستان، نمایش یا فیلم را تعریف می‌کنیم، مخاطب جذب آن می‌شود. به تعبیر «ادگارد مورگان فوستر»، قصه، ستون فقرات داستان است که اسکلت و دیگر اجزای داستان‌نویس، حول این ستون فقرات شکل می‌گیرند. اگر بنابراین تعریف بپذیریم که قصه ستون فقرات یک داستان است، در مرحله بعد پی رنگ به‌عنوان اسکلت‌بندی داستان، مهم‌ترین عنصری است که باید به آن توجه داشت. از قرن نوزدهم به بعد «شخصیت‌پردازی» موردتوجه نویسندگان قرار گرفت و آن را همسنگ پی رنگ قراردادند. این‌ها مواردی است که زیربنای اصلی یک داستان خوب را تشکیل می‌دهد. نویسنده با اجرای قدرتمند این اصول، می‌تواند داستان‌هایی خواندنی و شنیدنی خلق کند. به‌عنوان‌مثال امروز داستان‌های پلیسی به دلیل داشتن ویژگی‌هایی از قبیل قصه، پی رنگ و تخیل قوی خوانندگان بسیاری را به سمت‌وسوی خود جذب کرده است. بهره‌گیری از تجربه زیسته هر فرد را تا چه اندازه در پدید آمدن داستان و رمان‌های جذاب مؤثر می‌دانید؟ بی‌تردید نویسنده‌ای که تجربه زیسته‌اش غنی باشد و فرازوفرودهای فراوانی را تجربه کرده باشد، داستان‌های باورپذیرتر و جذاب‌تری خلق می‌کند. علاوه بر این نویسنده این‌چنینی تخیل قوی‌تری برای خلق یک داستان دارد. این‌گونه نویسنده‌ها بعد از شکل‌گیری جنین قصه، در ذهنشان با بهره‌گیری از ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه خود به خلق آن می‌پردازند. آن‌ها بعد از مرحله ناخودآگاه و نیمه خودآگاه قصه را تبدیل به پی رنگ می‌کنند و زنجیره‌های به هم متصل داستان را پیداکرده و برای مخاطب تعریف می‌کنند. مهم‌ترین ضعف داستان‌های معاصر چیست؟ مهم‌ترین ضعف داستان‌های امروز، ضعف قصه است که از ضعف تخیل نویسنده سرچشمه می‌گیرد، ضعف تخیل هم ناشی از تجربه زیسته کم‌مایه است. نویسنده اگر زندگی پرفرازونشیبی نداشته باشد، در نویسندگی حرف زیادی برای گفتن ندارد و بعد از مدتی به تصنع و تکرار دچار می‌شود. البته نویسندگانی هم وجود دارند که تجربیات زیسته فردی زیادی ندارند اما با انداختن خودشان در دریای پرتلاطم اتفاقات و سفر کردن‌های زیاد، این تجربیات را بالابرده و از آن در مسیر خلق داستان‌هایشان بهره می‌برند. با توجه به این که تخیل یکی از عناصر مهم داستان‌نویسی است، به نظر شما راه‌های تقویت و رشد تخیل چیست؟ تخیل عنصری است که از بدو تولد در حال رشد است. برخی افراد این شانس رادارند که در خانواده‌هایی رشد کنند که قصه‌گویی نقش پررنگی دارد. تخیل این افراد از کودکی قوی و قوی‌تر می‌شود. تجربیات فردی نیز در این مسیر بسیار مؤثر است. امروز ضعف تخیل، تنها به حوزه داستان و رمان خلاصه نمی‌شود بلکه فیلم‌های سینمایی، سریال‌ها و نمایش‌های ما هم دچار ضعف‌اند که ضعف آن‌ها نه به بازیگری برمی‌گردد و نه کارگردانی بلکه ضعف عمده‌شان به فیلم‌نامه‌های ضعیف برمی‌گردد. فیلم‌نامه‌هایی که از ضعف قصه رنج می‌برند و ضعف این قصه‌ها ناشی از همین ضعف تخیل و ضعف در تجربه زیسته نویسندگان است.

نظر شما