شناسهٔ خبر: 67655478 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با مجاهدین خلق؛ قسمت سی و نه؛

تصادف نیروهای عملیات اوین با ماشین رجوی

دوستان می‌گفتند قبل از ۳۰ خرداد، بچه‌های عملیات اوین داشتند در اتوبان مدرس می‌آمدند. تقریباً سر ظفر تصادف می‌کنند و می‌زنند پشت ماشینی که رجوی در آن بود. تماس می‌گیرند که آقا! این این جاست. آن موقع رجوی پنهان و آشکار بود یعنی فرار نکرده، اما مخفی بود. ۱۴ اسفند سپری شده بود و موضع‌گیری‌ها تقریباً مشخص بودند. دوستان گفتند ما با اوین و آقای لاجوردی تماس گرفتیم که آقا این این جاست؛ او را بگیریم، نگیریم؟

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب رعد در آسمان بی ابر: تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق، توسط نشر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب مجموعه مصاحبههای محمد حسن روزی طلب و محمد محبوبی با جمعی از مسئولین امنیتی دهه شصت در رابطه با برخوردهای امنیتی با سازمان مجاهدین خلق است. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این گفتگوها را برای علاقهمندان منتشر خواهد کرد. به دلیل ملاحضات امنیتی، نام مصاحبه شوندهها ذکر نشده و تنها عنوان آنها در متن آمده است.

 

 

گفتگو با یکی از کارشناسان امنیتی شاغل در دادسرای انقلاب مرکز

برخی مسألهای را ادعا میکنند - و شهید لاجوردی را به عنوان سمبل نظام عامل آن میدانند که برای مجاهدین خلق تلهای گذاشت و با فشارهایی که به سازمان آورد، اینها را به فاز نظامی کشاند و به تبع آن هزینههای فراوانی به کشور وارد شد.

این تحلیل آشکار خود منافقین است.

-این تحلیل عمدتاً هم تحلیل نهضتی هاست.

پنهانش چیز دیگری است. تحلیل آشکار آن‌ها این است که ۳۰ خرداد را نظام به ما تحمیل کرد. یکی از بحث‌هایی که رجوی در فاصله سال‌های ۶۰ تا ۷۰ داشت، این بود که رژیم این را به ما تحمیل کرد؛ حال آن که اسنادی که از مباحث درون گروهی وجود دارد و فقط در یک جا بروز پیدا کرد و آن هم در قضایای سال ۶۴ بود که بحث انقلاب ایدئولوژیک را مطرح کردند، از مباحثی که در فرانسه بودند و مریم فجر و این‌ها، در آنجا در بحث انقلاب ایدئولوژیک، «سید المحدثین یا ابریشمچی که در آن جا می‌خواهد از رجوی اسطوره‌سازی، کند مطرح می‌کند که رجوی همواره اولین و آغازگر بوده است. در آن جا حواسش نبود و این گریز را زد که در بحث سرنگونی و مبارزه با خمینی - دارم از تعابیر آن‌ها استفاده می‌کنم - همیشه آغازگر بوده است؛ حتی در زندان و قبل از انقلاب، بحث ماهیت روحانیت را مطرح می‌کند این بحث‌ها نشان می‌دهند، تفکر اصلی آن‌ها چه بوده است و این جا بیرون زد. اگر با نظام هیچ مشکلی نداری و همراه نظام هستی اول نظام باید روی شما کار اطلاعاتی بکند، نه این که برعکس باشد این را شنیدم ولی خودم شاهد و ناظرش نبودم. دوستان می‌گفتند قبل از ۳۰ خرداد، بچه‌های عملیات اوین داشتند در اتوبان مدرس می‌آمدند. تقریباً سر ظفر تصادف می‌کنند و می‌زنند پشت ماشینی که رجوی در آن بود. تماس می‌گیرند که آقا!

این این جاست. آن موقع رجوی پنهان و آشکار بود یعنی فرار نکرده، اما مخفی بود. ۱۴ اسفند سپری شده بود و موضع‌گیری‌ها تقریباً مشخص بودند. دوستان گفتند ما با اوین و آقای لاجوردی تماس گرفتیم که آقا این این جاست؛ او را بگیریم، نگیریم؟ با شهید قدوسی تماس گرفته بودند و ایشان گفته بود نه الان دلیلی نداریم. فکر می‌کنم فروردین یا اردیبهشت سال ۶۰ بود این نشان می‌دهد نظام به دنبال صیانت از خودش بود و اجازه نمی‌داد این‌ها مظلوم نمایی کنند و روحانیت را مشوه جلوه‌گر سازند و دیکتاتور جلوه بدهند؛ و این گونه نبود که نظام آن‌ها را به این سمت کشانده باشد. قبل از ۳۰ خرداد، این‌ها دو بار لشکرکشی می‌کنند.

-دادستانی انقلاب برای مواجهه با ۳۰ خرداد آمادگی داشت؟

اصلاً نداشتند قبل از ۳۰ خرداد فکر می‌کنم در خیابان طالقانی، تظاهراتی تحت عنوان مادران راه انداختند امروز که تجربه داریم این چیز‌ها را می‌فهمیم و اگر دوباره یک جریان سیاسی بخواهد آن حرکت را انجام بدهد متوجه می‌شویم مقدمه‌ی کار دیگری است یا نفوذ در دفتر بنی صدر و جدا کردن او از پیکره‌ی نظام، مال سال ۵۹ بود. غائله‌ی ۱۴ اسفند در سال ۵۹ بود با وجود همه‌ی این‌ها به دلیل بی تجربگی نظام باز حواس‌مان نبود. آن‌ها هم چنان داشتند کار می‌کردند ولی ما تجربه نداشتیم. ۱۴ اسفند اتفاق می‌افتد ۷ اردیبهشت اتفاق می‌افتد بعد قضایای جبهه ملی در بحث لایحه قصاص در میدان فردوسی اتفاق می‌افتد بعد ۳۰ خرداد پیش می‌آید اولین شهید ۳۰ خرداد شهید سید خلیل حسینی است که شاهرگش را در خیابان سهروردی زدند. اولین کسی که در مبارزه مسلحانه با منافقین به شهادت رسید این فرد بود. بچه طلبه‌ی بسیجی که ملبس هم نبود و اتفاقاً شر و شور مقابله با منافقین را هم نداشت؛ معلم قرآن و همیشه در خودش بود در چهارراه سهروردی، تقاطع خیابان بهشتی شاهرگش را زدند. اگر قرار بود نظام برخورد کند باید اولین کشته از آن‌ها می‌بود در تظاهرات ۳۰ خرداد با چاقو، فلفل و این‌ها آمدند.

-چطور با اسلحهی گرم نیامدند؟

کار این‌ها مرحله به مرحله. بود انتظار نداشتند نظام یک باره در آن جا قفل کند. مثلاً می‌گفتند در ۷ اردیبهشت مادران را آوردیم؛ قبل از آن در امجدیه تجمع کردیم؛ در ۱۴ اسفند ریاست جمهوری را درگیر کار کردیم .... به تدریج آمدند، شعار‌سازی کردند. مرگ بر بهشتی را مطرح کردند نظام دیکتاتوری را مطرح کردند؛ یعنی اول فرهنگ‌سازی می‌کردند. هوادارانشان در همان وهله‌ی اول کشش نداشتند به آن‌ها بگویند بیایید سلاح بگیرید. انبار‌های سلاح طوری نبود که بگوییم بعد از ۳۰ خرداد جمع‌آوری و دپو شد. سلاح‌هایی بودند که حتی در پیروزی انقلاب جمع کرده بودند. خاطرم هست حدود پنجاه تا سلاح شکاری بود که این‌ها را در انقلاب از پادگان خلیج آورده و دپو کرده بودند. این‌ها از بهمن ۵۷ تا ۳۰ خرداد ۶۰ فرصت داشتند که این سلاح‌ها را بیاورند و به حکومت تحویل بدهند ولی این کار را نکردند. آن‌ها داشتند مرحله به مرحله جلو می‌آمدند، تیزهوشی ذکاوت و بصیرت شهید لاجوردی و عنایت الهی بود که آن روز این توجه را ایجاد کرد که ما به یک باره در فردای ۳۰ خرداد، عملیات مهار آن‌ها را اجرا کنیم. در ۳۰ خرداد افرادی بودند که با سلاح دستگیر شده بودند. بر اساس حکم، چون شورش شده بود اعدام شدند این شورش بود حالا اگر پنجاه نفر یک گوشه‌ی خیابان شلوغ می‌کردند و شیشه‌ای هم می‌شکستند، وضع فرق می‌کرد.

-خود شما در ۳۰ خرداد بودید؟

 من در میدان فردوسی بودم

-درگیری مسلحانه بود؟

بیشتر با فلفل و چاقو و تیغ موکت بری، بود ولی تک و توکی هم تیراندازی کردند.

لینک کوتاه کپی لینک

نظر شما