شناسهٔ خبر: 67626955 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: ایسنا | لینک خبر

به بهانه سالگرد شهادت پدر؛

رتبه برتر دوره فلوشیپ تخصصی جراحی پیوند کلیه از دلتنگی‌هایش می‌گوید

سعیده مصطفوی

فرزند شهید مصیب فلاح کرگان گفت: به عنوان فرزند شهید هرجا موفقیتی کسب می‌کردم یا حتی زمانی که به عنوان پژوهشگر نمونه استان انتخاب شدم و یا در مسابقات دو و میدانی حائز رتبه برتر شدم بارها شنیدم که برچسب استفاده از سهمیه و فرزند شهید بودن را به من زدند؛ ولی برای اثبات توانمندی هایم دوره فلوشیپ تخصصی جراحی پیوند کلیه را بدون سهیمه شرکت و رتبه برتر را کسب کردم.

صاحب‌خبر -

شهید مصیب فلاح کرگان متولد ۱۷ فروردین ۱۳۴۱ در شهرستان بندرانزلی است که در ۲۱ تیرماه سال ۱۳۶۷ و تنها ۳ روز مانده به پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل، طی حمله شیمیایی عراق به منطقه شرحانی و زبیدات همراه تعداد زیادی از رزمندگان ایرانی به شهادت رسید و تا به امروز جاویدالاثر است.

در همین رابطه مرتضی فلاح کرگان، فرزند این شهید جاویدالاثر در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: پدرم ۲۱ تیر ماه ۶۷ در منطقه عملیات زبیدات عراق و در گردان ۲۰۷ ژاندارمری مورد حمله شیمیایی عراق قرار گرفت این در حالی بود که تنها ۳ روز به پذیرش رسمی قطعنامه ۵۹۸ باقی مانده بود و در جریان این حمله، پدرم و بسیاری از افراد آن گردان به شهادت رسیده و یا مفقودالاثر شدند.

وی افزود: با توجه به اینکه آن منطقه در اختیار عراق بود تفحص و جستجو برای یافتن پیکر شهدا امکان نداشت تا سال ۸۵ و بعد از سقوط رژیم بعث عراق، طی تفحص‌های انجام شده متأسفانه هیچ رد و نشانه‌ای از پدرم پیدا نکردیم و تا به امروز پدرم همچنان جاویدالپیکر است.

فلاح با اشاره به اینکه من آن موقع ۷ ماهه بودم و در سال‌های بعد نیز در عالم کودکی خبری از سختی‌های آن دوران نداشتم، افزود: به امید یافتن نشانی از پدر؛ مادرم به همراه دیگر اعضای خانواده عکس‌های پدرم را به رزمندگان آزاده نشان می‌دادند و در جریان این جستجو حتی تا شهرهای جنوبی کشور هم رفتند ولی دریغ از حتی کوچک‌ترین نشانه.

وی افزود: تنها نشانه هایی که به دست خانواده من رسید نامه‌ای بود که در آن یکی از اسرای آزاد شده گفت: بعد از آن حمله شیمیایی وقتی به سمت مرز خودی در حال حرکت بود، پیکر نیمه جانی را دیده که به نظرش شبیه عکس پدرم بوده و یکی دیگر از آزاده‌ها هم گفته بود آن لحظه و بعد از حمله شیمیایی شرایط بسیار سخت و طاقت فرسا شده بود یکی از رزمندگان را دیدم که با حال بد سرفه شدیدی می‌کرد که شبیه همین عکس بود... و این‌ها تمام چیزی بود که ما تا اواخر دهه ۷۰ که تبادل اسرا صفر شد از پدرم خبر داشتیم.

وقتی از او می‌پرسم که در مورد پدر حرفی داری که بزنی؟ می‌گوید: هرگاه که خواستم از پدرم صحبت کنم یاد مادرم می‌افتم که راه او را تا به امروز ادامه داده است. در واقع همیشه همسر، پدر و مادر شهدا مغفول مانده‌اند که بعد از عزیزشان که در مسیر حق رفته و به لقاءالله پیوسته است علاوه بر حجم زیادی از دلتنگی‌ها و بی‌خبری‌ها، درگیر مسائل چالش برانگیز بعد از آن به ویژه تعیین وضعیت نگهداری از فرزندان می‌شوند.

فلاح که در حال حاضر فوق تخصص جراحی پیوند کلیه دارد، تصریح کرد: همانطور که همیشه شنیده‌ایم "کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود" یاد و خاطره شهدا نیز مغفول می‌ماند اگر همسران آنها فرهنگ شهادت، ایثار و مقاومت را با تربیت خوب خود به فرزندان شهدا انتقال نمی دانند لذا به نظرم آنگونه که باید به بازماندگان شهدا به ویژه همسران آنها نپرداخته‌ایم.

وی در خصوص سختی ها و دلتنگی های فرزند یک جاویدالپیکر گفت: وقتی پیکر شهید تحویل خانواده می‌شود چشم انتظاری‌ها به پایان می‌آید و بعد از دفن؛ جایی هست که مامن دلتنگی هایشان باشد. به آنجا بروند و با عزیز خود لحظاتی را خلوت کنند ولی ما تا همین الان هم زمانی که تلفن خانه زنگ می‌خورد اضطراب را در نگاه مادرم می‌بینیم که شاید خبری از زنده بودن و یا حتی خبر پیدا شدن یک پلاک از پدرم را بدهند و این صبر؛ خیلی پیچیده و سخت است.

فلاح افزود: در گلزار شهدای بندرانزلی مزار یک شهید گمنام وجود دارد که تا سال ۸۵ به صورت نمادین در اختیار ما بود و یادم هست هر پنجشنبه مادرم دست من و برادرم را می‌گرفت و به آنجا می‌رفتیم و من در همان عالم کودکی همان جا با پدرم صحبت می‌کردم ولی این انتظار خیلی پیچیده است و خیلی حرف دارد.

رئیس سابق بیمارستان شهید بهشتی بندرانزلی تصریح کرد: مادرم می‌گوید پدرم همیشه توجه داشت نان حلال بر سفره باشد و همیشه قبل از رفتن به جبهه، تاکید بر نگهداری خوب از ما می‌کرد همچنین از مادرم می‌خواست تا عروس خوبی برای پدر و مادرش باشد و صله رحم را به جا بیاورد. در این سالها دیدم مادرم نه تنها این سفارشات پدر را به نحو احسن انجام داده بلکه آن را در تربیت من و برادرم سرلوحه رفتار مادرانه خود داشت.

فلاح در خصوص سختی‌های فرزند شهید بودن گفت: من چون ۷ ماهه بودم خاطره ای حتی به اندازه یک عکس یادگاری مشترک با پدرم ندارم لذا نمی‌توانم بگویم که جای خالی اش را چقدر حس کردم ولی در همان عالم کودکی گاهی که دلتنگی می‌کردم و از مادرم می‌گفتم چرا من هم مثل بچه‌های دیگر پدر ندارم که با من بازی کند، مرا به پارک ببرد یا برایم خوراکی بخرد؟ مادرم به زبان کودکانه می گفت که پدرت شهید شده، پیش خدا و زنده است و تو را می‌بیند.

وی با بیان اینکه زندگی خانواده شهدا بسیار سخت‌تر از چیزی است که شاید در رسانه‌ها به آن پرداخته شده، تصریح کرد: علاوه بر جای خالی آن عزیز، مسائل و چالش‌های بعد از آن بسیار سخت و طاقت فرسا هستند و تا بازگشتن روال عادی باید سالها تلاش کنند.

 فلاح با اشاره به اینکه به عنوان فرزند شهید در ۲ جا بیشترین دغدغه، نگرانی و دل آشوب را داشتم، افزود: اول اینکه به عنوان فرزند شهید هرجا موفقیتی کسب می‌کردم، اگر درس‌هایم خوب بود، اگر در دانشگاه معدل الف می‌شدم و یا حتی زمانی که به عنوان پژوهشگر نمونه استان انتخاب شدم بارها شنیدم که برچسب استفاده از سهمیه و فرزند شهید بودن را به من زدند و این‌ها برایم سنگین بود چون تمام تلاش‌هایم را زیر سوال می‌برد. این برچسب حتی زمانی که در مسابقات دو و میدانی حائز رتبه برتر شدم نیز بسیار برای من اذیت کننده بود و تلاش‌هایم نادیده گرفته می‌شد ولی برای اثبات توانمندی هایم دوره فلوشیپ تخصصی جراحی پیوند کلیه را بدون سهیمه شرکت و رتبه برتر را کسب کردم.

وی که هم اکنون پدر ۲ فرزند است، گفت: جای خالی دیگری که از پدرم حس کردم روز خواستگاری‌ام که مصادف با روز پدر بود، هرچند همه اعضای خانواده در کنارم بودند و برایم کم نگذاشتند ولی آنجا بود که دلتنگی پدر امانم را بریده بود.

وی در پاسخ به این‌ سوال که چه انتظار یا پیامی به جامعه دارد؟ گفت: پیام خاصی ندارم ولی انتظاری که دارم و شاید تحقق آن، خستگی و دلتنگی این سال‌های ما را آرام می‌کند ادامه راه شهدا آن هم بدون کلیشه و شعارزدگی است. همانطور که شهدا ساده زیست بودند مدیرانی که امروز تلاش می‌کنند تا در حاشیه همه برنامه‌ها خود را منتسب به شهدا کنند باید این ساده زیستی را سرلوحه امورات خود داشته باشند و جهادگونه و با ایثارگری مسئولیتی که بر عهده دارند را به انجام برسانند.

فلاح در پایان و در پاسخ به این سوال که اگر روزی پدرت را ببینی چه می‌گویی؟ گفت: قطعاً نمی‌گویم که چرا ما را تنها گذاشتی و رفتی زیرا قطعا شهدا به آن درک رسیده بودند که در مسیر الهی قدم بگذارند و برای حفظ اسلام و میهن از زن و فرزند و زندگی خود دل کنده و به جبهه بروند ولی بارها به این فکر کردم اگر روزی پدرم را ببینم همانند پسری که بعد از سال‌ها دلتنگی، پدرش از سفر بازگشته، خودم را در آغوش او رها کنم و بگویم: "خوش اومدی بابا".

 انتهای پیام

نظر شما