شناسهٔ خبر: 67607574 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: همشهری آنلاین | لینک خبر

روایت محله‌ ای که اکثر خانه های آن در ماه محرم حسینیه می شود | صبحانه با طعم شیرین روضه

خانه‌های قدیمی و حیاط‌دار، حسینیه‌هایی با قدمت بیش از ۱۰۰سال و بوی اسپند روضه امام‌حسین(ع) در روز سوم محرم که در همه کوچه پس‌کوچه‌ها پیچیده است. اینجا مردم رسم ادب و احترام را خوب بلدند، جلوی هر خانه با چای و لقمه‌ای نان و پنیر یا نان قندی برای پذیرایی از عزاداران حسینی مهیاست.

صاحب‌خبر -

همشهری آنلاین-فهیمه طباطبایی: اینجا سر در همه خانه‌ها سیاهی زده‌اند و لای در اغلب آنها باز است و از آن صدای آرام روضه‌ می‌آید. انگار نه انگار صبح زود است، زن و مرد و پیر و جوان با لباس‌های مشکی، سراسیمه و با عجله به سمت مجالس روضه می‌روند. خانه‌های قدیمی و حیاط‌دار، حسینیه‌هایی با قدمت بیش از ۱۰۰ سال و بوی اسپند روضه امام حسین در روز سوم محرم که در همه کوچه پس کوچه‌ها پیچیده. اینجا مردم رسم ادب و احترام را خوب بلدند، جلوی هر خانه با چای و لقمه‌ای نان و پنیر یا نان قندی از مردمی که صبح زود از جاهای مختلف تهران برای عزاداری راهی این محله شدند، پذیرایی می‌کنند. اینجا محله امام حسینی هاست.

نان و پنیر و چای با طعم شیرین روضه

رد پای پیرمردها و پیرزن‌های سیاه‌پوشی که اول صبح آرام آرام از کوچه می گذرند را می‌گیرم و می‌روم. جز صدای عصای آنها و گنجشک‌های سحرخیزی که در شاخ و برگ درختان مدح و ثنا می‌گویند، صدایی نمی‌آید.

هرچقدر نزدیک می‌شویم، به شمار سیاه‌پوشانی که به سمت یک نقطه در حرکت‌اند، افزوده می‌شود و بعد ردیف موتورهای پارک شده و کمی آنطرف‌تر عزادارانی که وسط خیابان زیبا نشسته‌اند. حاج آقا بالای منبر است و از احترام به سادات می‌گوید. زنها می‌روند داخل مدرسه دخترانه غدیر و مردها می‌روند داخل حسینیه مهدیون. اول صبحانه است. یک لقمه نان و پنیر با یک چای کمرباریک که طعم شیرین روضه می‌دهد. دختران دهه نودی مامور انتظامات قسمت زنان هستند، چشمانشان پر از خواب صبحگاهی است اما مراقبند که همه صبحانه بخورند و منظم و به ترتیب در حیاط مدرسه بنشینند. زهرا یکی از آنهاست. « به عشق امام حسین میام، میخوام مثل مادرم و خاله‌هامو و عمه‌ها و مادربزرگام باشم. من نوزاد بودم که مادرم من رو اینجا می‌آورده و این حس خوبیه که الان ۱۴ سالمه و خودم خادم هیاتم. »

قدمت هیات خیلی زیاد است، بالای ۵۰ سال و این را می‌شود در چهره عزادارنش هم دید. پیرزن و پیرمردهایی که با ویلچر و عصا و واکر می‌آیند. اعظم خانم همسایه این هیات است. « به عشق این هیات در این محله مانده‌ام و دوست دارم در همسایگی آن بمیرم. ما با همین روضه‌ها مو سفید کردیم و ایشالا با حسین حسین گفتن بمیریم.»

حسینیه سیدها

از خیابان زیبا به سمت آبمنگل یک کوچه را که پایین بیای، می‌رسی به کوچه « سید محمود اخوان طباطبایی»، از پنجره باز صدای جیرینگ جیرینگ، خوردن استکان به نعلبکی می‌آید. چند مرد جوان و میانسال با سرعت زیاد مشغول ریختن چای هستند و صدای آرام زیارت عاشورا از در باز خانه می‌آید. پیرمردی که نان قندی را خرد می‌کند و برای پذیرایی در سینی می‌گذارد، می‌گوید: « قدمت این هیات بیشتر از ۱۰۰ ساله. چهار نسل در این خانه مراسم گرفتن. حیاط و طبقه اول این خونه حسینیه است و پسرهای آقا نور که ۴ ساله خودش به رحمت خدا رفته و در قم دفنه، این مراسم رو می‌چرخونن. هیات از صبح تا ظهره و حسینیه دائم پر و خالی میشه.»

پذیرایی در اینجا هم ساده است، یک تکه نان قندی با یک استکان چای و زیارت عاشورا و روضه‌ای که پیرغلامانی از قدیم و جدید مثل حاج آقا ابطحی، میرزا سیبویه می‌خوانده و می‌خواندند. مرد میانسالی در حال رفتن به روضه است. « قدیم اینجا ناهار میدادند یک سال‌هایی هر روز آبگوشت بود اما الان فقط سه روز آخر ناهار هست. اما کسی برای یه لقمه صبحونه یا ناهار نمیاد، اینجا مردم به عشق امام حسین و حال خوب معنوی خونه میان. خشت خشت این خونه به عشق امام حسین روی هم مونده و تو ایام عادی سال هم روضه و هیات و دعای ندبه برقراره.» هیات هر لحظه شلوغ‌تر می‌شود. زنان جوان با کالسکه و بچه به بغل، نوجوانها با دوستانشان و مردهای میانسال قبل از رفتن به کار خودشان را به اینجا رسانده‌اند. ساعت ۸ است و جای سوزن انداختن نیست. روضه خوان می‌خواند: « این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست.»

شیخ حسین و حال خوب حسینیه هدایت

قدیمی‌های تهران، آنها که برایشان سخنران و روضه‌خوان مهم است و پای هر منبری نمی‌نشینند، حسینیه هدایت و شیخ حسین انصاریان، ملجا و پناه است. کمی پایین‌تر از حسینیه سیدها، بین خیابان زیبا و ری، سر نبش خیابان رقیب دوست، در حسینیه به روی همه باز است. برنامه عزاداری خیلی منظم است و با احکام و زیارت عاشورا و سینه زنی شروع می‌شود و به سخنرانی کوتاه و روضه‌خوانی شیخ حسین ختم می‌شود. اول در حسینیه بغل پای سفره با چای و صبحانه‌ای که یک روز عدسی است و روز دیگر نان و پنیر و ....پذیرایی می‌شوید و بعد برای عزاداری به محوطه اصلی می‌روید. اینجا مشتری‌های قدیمی و پر و پا قرص دارد. حاجیه بتول جعفریان یکی از آنهاست. « ۴۰ ساله کل دهه اول محرم را اینجا اقامه عزا کردم. نفسم بند است به نفس این عزاداری. تا برسم اینجا باید دو تا ماشین سوار بشم و ۲۰۰ قدمی هم پیاده بیایم اما نمیدونم این اراده از کجا میاد که من هر روز اینجام. خدا شیخ حسین رو برای تهران نگه داره.» دختران و پسران جوان هم در ایستگاه صلواتی دم در و محل پذیرایی فعالند. بچه‌هایی که دهه هفتادی و دهه هشتادی و حتی دهه نودی‌اند. سهیل، ۱۳ سال دارد و با شور و حرارتی موتوری‌ها را هدایت می‌کند به مدرسه بالایی. « شب‌ها به عشق این می‌خوابم که بیایم صبح اینجا و انتظامات باشم. اصلا ولش کن. عشق امام حسین و عباس گفتنی نیست.»

خانه اربابی و یاد چهارپایه خوانی میرزا اسماعیل

خانه اربابی کوچک است و قدیمی اما نزدیک به ۱۰۰ سال است که دریایی از عزاداران حسینی را در خودش جای می‌دهد. خانه‌ای در کوچه پس کوچه‌های خیابان ری. میرزا اسماعیل اربابی، صاحب‌خانه سالهاست به رحمت خدا رفته اما همه به یاد او و چهارپایه چوبی که در وسط حوض کوچک خانه می‌گذاشته و در دوره خفقان پهلوی اول روضه می‌خوانده، به این خانه می‌آیند و عزاداری می‌کنند. در این خانه علما و شخصیت‌های مهم زیادی پای مجلس روضه نشسته‌اند از آیت‌الله حق‌شناس وحاج‌آقا مجتبی تهرانی تا آیت‌الله مجتهدی و شیخ محمدعلی فشندی و حاج اسماعیل دولابی. اصلا شاید نفس‌های حق این افراد بوده که هنوز دلها را هر روز صبح زود به سمت این خانه می‌کشاند.

مراسم هیات خیلی ساده است. یک قرآن خوانی کوتاه بعد از اذان صبح، زیارت عاشورا و یک ربع روضه و سینه زنی توسط پیرغلام اهل بیت حاج ماشاءالله عابدی که حالا بیشتر از ۲۰ سال است روضه خوان این مراسم است. او می‌گوید: « «میرزا ارادت ویژه‌ای به سادات داشت و اگر روزی در مجلس روضه از سلاله سادات کسی حضور نداشت، میرزا می‌رفت و آن‌قدر جستجو می‌کرد تا بلاخره یکی از سادات را به مجلس بیاورد. این ارادت به سادات به گونه‌ای بود که بعد از وفاتشان پیکر ایشان توسط جمعی از سادات تجهیز و تغسیل شد.»

اینجا همه چیز عجیب به دل می‌نشیند، حتی صبحانه که کف دست نان سنگک یا تافتون و یک قالب پنیر کوچک که روی آن کنجد سیاه است و چند حبه انگور و این یعنی طعم خود بهشت.