شناسهٔ خبر: 67570384 - سرویس گوناگون
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

زنم بدون مادرش نمی‌تواند زندگی کند، طلاق می‌خواهم

هانا و رسول 3 سال است که با هم ازدواج کرده‌اند و حالا رسول تصمیم به طلاق گرفته است. او می‌گوید در این مدت فهمیده همسرش زن زندگی نیست. رسول از زندگی سخت با تک فرزند خانواده می‌گوید.

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

*چه مدتی با همسرت زندگی کردی؟

سه سال با هانا زندگی کردم اما آنقدر به من سخت گذشت که دیگر نمی‌توانم این وضعیت را تحمل کنم.

*چطور با هم آشنا شدید؟

به ملاقات یکی از اقوامم در بیمارستان رفته بودم. هانا هم آنجا بود. او به ملاقات پدرش آمده بود. در چند روزی که فامیل من بیمارستان بود من هر روز می‌رفتم و سر می‌زدم. بعد هم شماره هانا را گرفتم و اینطوری بود که ارتباط ما شکل گرفت.

*چه مدتی با هم آشنا بودید؟

سه ماه بعد از آشنایی از او خواستگاری کردم.

*در مدت آشنایی متوجه نشدی با هم فرق دارید؟

همه آدم‌ها با هم فرق دارند اما مشکل من با هانا نیست. مشکل من با خانواده اوست.

*چه مشکلی با خانواده همسرت داری؟

هانا تنها فرزند خانواده است. او خواهر و برادر ندارد و بسیار لوس بار آمده است. مشکل من این است که خانواده‌اش اجازه نمی‌دهند او روی پای خودش بایستد. مادرش هر روز صبح به خانه ما می‌آید. خانه را تمیز و غذا درست می‌کند. خانه من را مادرزنم اداره می‌کند. من مجبورم هر وقت آنها خواستند مرخصی بگیرم و به مسافرت بروم. مجبورم خواسته‌های آنها را برآورده کنم. هانا با کارهایش استقلال را از من گرفته است.

*همسرت خودش می‌خواهد مادرش در زندگی شما دخالت کند؟

او اصلا قدرت تصمیم‌گیری ندارد و بابت همه چیز مادرش برایش تصمیم می‌گیرد. او حتی صبر نمی‌کند من بیایم و یک وعده غذا با هم بخوریم خودش شامش را می‌خورد و می‌خوابد. این زندگی مشترک نیست.

*فکر نمی‌کنی با مشاوره مشکل حل می‌شود؟

نه اینطور فکر نمی‌کنم چون هانا اصلا نمی‌پذیرد که زندگی اینطور نیست. او فکر می کند من اشتباه می کنم و این من هستم که ایراد دارم.

*هانا به طلاق راضی است؟

متاسفانه باید بگویم وقتی گفتم طلاق بگیریم قبول کرد و وسایلش را جمع کرد و به خانه پدرش رفت. فردای آن روز هم پدرش تماس گرفت و آمدند همه جهیزیه‌اش را بردند.

لینک کوتاه کپی لینک

نظر شما