افسري جوان، مسئول رسيدگي به اين پرونده شد که صحبتهاي زينت و مش رحيم در حياط پاسگاه باعث شد به ماجرا شک کند. مش رحيم، زينت را عروسش معرفي کرد و گفت: اين زن، همسر مهران، پسرم است. سروان از زينت بازجویی بهعملآورد و بعد سراغ عماد رفت و مخفيگاهش را زير نظر گرفت و پس از دستگیر کردنش، شبانه از او بازجويي کرد. پس از اقرارهاي قاتل سنگدل، جسد تکهتکه شده رگس از داخل باغچه خانه قاتل و جسد مهران از داخل چاهي در دامداري دوست افغان عماد پيدا شد. با کشف جسدها، راز چهار جنايت فاش شد و پرونده براي محاکمه به دادگاه ارسال شد. از اينجاي ماجرا قرار است به عنوان خبرنگار حاضر در دادگاه، جزئيات هولناک را روايت کنم.
پرونده سرانجام به ایستگاه دادگاه رسید. ایستگاهی که خبرنگاران در آن منتظر روشن شدن حقایق این پرونده جنجالی بودند. پروندهای که در آن، مردی با همدستی همسرش، دو پسرشان و خواهر و برادری را به قتل رسانده بودند. یکی از روزهای سرد دی ماه برای رسیدگی به این پرونده مشخص شده بود. قرار بود ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه صبح، جلسه دادگاه آغاز شود. جوری برنامهریزی کردم که یک ساعت زودتر به دادگاه برسم، بلکه بتوانم با عماد صحبت کنم. میدانستم آنها را از حیاط به داخل مجتمع میآورند. گوشهای از حیاط ایستاده بودم و سوز هوا هر ازگاهی شلاقی به صورت مینواخت. تا قبل از آن روز، متهمان را ندیده بودم و فقط میدانستم زن و مرد جوانی هستند. حدود نیم ساعتی منتظر ماندم تا اینکه ماشین زندان در محوطه ایستاد. ابتدا دو مأمور زن و مرد پیاده شدند و مطمئن شدم که زینت و عماد را آوردهاند. چند دقیقه بعد، زنی با چادر سرمهای زندان از ماشین پیاده شد و به دنبالش مردی پایین آمد که دیدن چهرهاش شوکهام کرد؛ مردی قد کوتاه بود با موهای جوگندمی و چهرهای آفتابی. خونسرد به پابندش، چشم دوخته بود. چهره شکستهاش سنش را ۱۰ سال بالاتر نشان میداد. سمتشان رفتم تا صحبت کنم اما مأموران زندان مانع شدند و گفتند که صحبت با متهمان فقط با موافقت قاضی امکانپذیر است. در چهره عماد، مقاومتی برای مصاحبه ندیدم و این کمی دلم را قرص کرد که بعد از دادگاه شاید بتوانم با او همکلام شوم. اینطوری بهتر بود، از قتل اطلاعات بیشتری بهدست میآوردم. واکنش زینت اما متفاوت بود و وقتی فهمید خبرنگارم، چادر را روی صورتش کشید و چهرهاش را مخفی کرد. وارد محوطه دادگاه که شدم دو، سه خبرنگار دیگر هم آنجا بودند. کمکم صندلیهای دادگاه پر شد اما خبری از متهمان و قضات دادگاه نبود. نگاهی به ساعت انداختم، عقربهها ساعت ۹ و ۲۵ دقیقه را نشان میدادند. متهمان را وارد دادگاه کردند. زینت و عماد همراه وکلایشان و مأمور محافظ در ردیف اول نشستند. دو متهم دیگر هم بودند که یکی از آنها را شناختم. مرد افغانی بود که با عماد در فرار و قتل ابراهیم همدستی کرده بود.
دقایقی بعد با حضور هیأت قضایی، همه به احترام آنها ایستادند. عماد و زینت به زمین چشم دوخته بودند و وحشت در چهرهشان موج میزد. عماد آن زمان به چه چیزی فکر میکرد؟ شاید داشت ماجرا را در ذهنش طوری میچید که زینت را مقصر همه چیز نشان دهد. همانطور که در بازجوییها، زینت رامقصرهمه چیزمعرفی کرده بود.حتی یک جا گفته بود اگر زینت خیانت نمیکرد هیچ وقت دستش به خون کسی آلوده نمیشد. عماد که تا ۴۰سالگی پایش به کلانتری هم باز نشده بود حالا باید در برابر قتل چهار نفر که دو قربانیاش کودکانش بودند از خود دفاع میکرد. حرفهای درگوشی، همهمهای در دادگاه به راه انداخته بود. رئیس دادگاه با باز کردن پرونده مقابلش، رسمیت دادگاه را اعلام کرد و سکوت مرگباری در فضای دادگاه حاکم شد. اگر بخواهم به فضای دادگاه اشاره کنم، دو ردیف صندلی درسمت راست و چپ دادگاه به چشم میخوردکه میانش راهرویی دومتری است وبه دری ختم میشود. متهمان در ردیف سمت چپ قضات نشسته بودند واولیایدم درسمت راست، ردیف اول را پر کرده بودند. پشت سر آنها هم کارآموزان وکالت و افرادی بودند که کنجکاو برای پیگیری دادگاه نشسته بودند.رئیس دادگاه ابتدا تذکرات قانونی اول جلسه را یک بار اعلام کرد. تذکراتی که در همه جلسات به آن اشاره میشود، مثل اینکه نظم دادگاه را حفظ کنید، آدرس عوض شد به دادگاه اعلام کنید و ...
سپس نوبت به نماینده دادستان رسید تا از کیفرخواست دادسرا دفاع کند. او قرار بود به دلایلی اشاره کند که نشان میداد قتل به دست آنها رخ داده است و مرور آنچه از ابتدا تا آنجا رخ داده بود. نماینده دادستان وقتی در جایگاه قرار گرفت، صدایی صاف کرد و گفت: «در این پرونده، عماد و زینت جنایت هولناکی را رقم زدند. آنها دو فرزند خود را همراه دختر و پسری که خواهر و برادر بودند با طرح نقشهای کشتند. اتهامات آنها آنقدر زیاد و هولناک است که موارد اتهامی دیگر از جمله استعمال تریاک، مشروبات الکلی و سرقت به صورت تفکیکی در پروندههای جداگانه به مراجع ذیصلاح قضایی ارسال شده و مورد بررسی قرار میگیرد. ابعاد پیچیده این پرونده بعد از پیگیریهای قضایی و پلیسی فاش شد. ابتدا تصور میشد با قتل دو کودک روبهرو هستیم اما در ادامه راز دو جنایت دیگر فاش شد. جنایتهایی که در گام اول با خیانت زینت رقم خورد، بعد هم عماد برای اینکه از همسرش انتقام بگیرد جنایتهایش را شروع میکند و چهار بیگناه را از پای در میآورد. او در جنایتهایش با قساوت قلب قربانیان را میکشت، حتی یکی از قربانیان را پس از قتل، تکهتکه کرد. با توجه به هولناک بودن اقدامات متهمان این پرونده میتوان اتهام افسادفیالارض را هم به آنها تفهیم و به این اتهام هم رسیدگی کرد. از طرف دادستان برای آنها اشد مجازات را درخواست دارم و هرجا نیازی به توضیح بود درباره آن صحبت میکنم.»
پرونده سرانجام به ایستگاه دادگاه رسید. ایستگاهی که خبرنگاران در آن منتظر روشن شدن حقایق این پرونده جنجالی بودند. پروندهای که در آن، مردی با همدستی همسرش، دو پسرشان و خواهر و برادری را به قتل رسانده بودند. یکی از روزهای سرد دی ماه برای رسیدگی به این پرونده مشخص شده بود. قرار بود ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه صبح، جلسه دادگاه آغاز شود. جوری برنامهریزی کردم که یک ساعت زودتر به دادگاه برسم، بلکه بتوانم با عماد صحبت کنم. میدانستم آنها را از حیاط به داخل مجتمع میآورند. گوشهای از حیاط ایستاده بودم و سوز هوا هر ازگاهی شلاقی به صورت مینواخت. تا قبل از آن روز، متهمان را ندیده بودم و فقط میدانستم زن و مرد جوانی هستند. حدود نیم ساعتی منتظر ماندم تا اینکه ماشین زندان در محوطه ایستاد. ابتدا دو مأمور زن و مرد پیاده شدند و مطمئن شدم که زینت و عماد را آوردهاند. چند دقیقه بعد، زنی با چادر سرمهای زندان از ماشین پیاده شد و به دنبالش مردی پایین آمد که دیدن چهرهاش شوکهام کرد؛ مردی قد کوتاه بود با موهای جوگندمی و چهرهای آفتابی. خونسرد به پابندش، چشم دوخته بود. چهره شکستهاش سنش را ۱۰ سال بالاتر نشان میداد. سمتشان رفتم تا صحبت کنم اما مأموران زندان مانع شدند و گفتند که صحبت با متهمان فقط با موافقت قاضی امکانپذیر است. در چهره عماد، مقاومتی برای مصاحبه ندیدم و این کمی دلم را قرص کرد که بعد از دادگاه شاید بتوانم با او همکلام شوم. اینطوری بهتر بود، از قتل اطلاعات بیشتری بهدست میآوردم. واکنش زینت اما متفاوت بود و وقتی فهمید خبرنگارم، چادر را روی صورتش کشید و چهرهاش را مخفی کرد. وارد محوطه دادگاه که شدم دو، سه خبرنگار دیگر هم آنجا بودند. کمکم صندلیهای دادگاه پر شد اما خبری از متهمان و قضات دادگاه نبود. نگاهی به ساعت انداختم، عقربهها ساعت ۹ و ۲۵ دقیقه را نشان میدادند. متهمان را وارد دادگاه کردند. زینت و عماد همراه وکلایشان و مأمور محافظ در ردیف اول نشستند. دو متهم دیگر هم بودند که یکی از آنها را شناختم. مرد افغانی بود که با عماد در فرار و قتل ابراهیم همدستی کرده بود.
دقایقی بعد با حضور هیأت قضایی، همه به احترام آنها ایستادند. عماد و زینت به زمین چشم دوخته بودند و وحشت در چهرهشان موج میزد. عماد آن زمان به چه چیزی فکر میکرد؟ شاید داشت ماجرا را در ذهنش طوری میچید که زینت را مقصر همه چیز نشان دهد. همانطور که در بازجوییها، زینت رامقصرهمه چیزمعرفی کرده بود.حتی یک جا گفته بود اگر زینت خیانت نمیکرد هیچ وقت دستش به خون کسی آلوده نمیشد. عماد که تا ۴۰سالگی پایش به کلانتری هم باز نشده بود حالا باید در برابر قتل چهار نفر که دو قربانیاش کودکانش بودند از خود دفاع میکرد. حرفهای درگوشی، همهمهای در دادگاه به راه انداخته بود. رئیس دادگاه با باز کردن پرونده مقابلش، رسمیت دادگاه را اعلام کرد و سکوت مرگباری در فضای دادگاه حاکم شد. اگر بخواهم به فضای دادگاه اشاره کنم، دو ردیف صندلی درسمت راست و چپ دادگاه به چشم میخوردکه میانش راهرویی دومتری است وبه دری ختم میشود. متهمان در ردیف سمت چپ قضات نشسته بودند واولیایدم درسمت راست، ردیف اول را پر کرده بودند. پشت سر آنها هم کارآموزان وکالت و افرادی بودند که کنجکاو برای پیگیری دادگاه نشسته بودند.رئیس دادگاه ابتدا تذکرات قانونی اول جلسه را یک بار اعلام کرد. تذکراتی که در همه جلسات به آن اشاره میشود، مثل اینکه نظم دادگاه را حفظ کنید، آدرس عوض شد به دادگاه اعلام کنید و ...
سپس نوبت به نماینده دادستان رسید تا از کیفرخواست دادسرا دفاع کند. او قرار بود به دلایلی اشاره کند که نشان میداد قتل به دست آنها رخ داده است و مرور آنچه از ابتدا تا آنجا رخ داده بود. نماینده دادستان وقتی در جایگاه قرار گرفت، صدایی صاف کرد و گفت: «در این پرونده، عماد و زینت جنایت هولناکی را رقم زدند. آنها دو فرزند خود را همراه دختر و پسری که خواهر و برادر بودند با طرح نقشهای کشتند. اتهامات آنها آنقدر زیاد و هولناک است که موارد اتهامی دیگر از جمله استعمال تریاک، مشروبات الکلی و سرقت به صورت تفکیکی در پروندههای جداگانه به مراجع ذیصلاح قضایی ارسال شده و مورد بررسی قرار میگیرد. ابعاد پیچیده این پرونده بعد از پیگیریهای قضایی و پلیسی فاش شد. ابتدا تصور میشد با قتل دو کودک روبهرو هستیم اما در ادامه راز دو جنایت دیگر فاش شد. جنایتهایی که در گام اول با خیانت زینت رقم خورد، بعد هم عماد برای اینکه از همسرش انتقام بگیرد جنایتهایش را شروع میکند و چهار بیگناه را از پای در میآورد. او در جنایتهایش با قساوت قلب قربانیان را میکشت، حتی یکی از قربانیان را پس از قتل، تکهتکه کرد. با توجه به هولناک بودن اقدامات متهمان این پرونده میتوان اتهام افسادفیالارض را هم به آنها تفهیم و به این اتهام هم رسیدگی کرد. از طرف دادستان برای آنها اشد مجازات را درخواست دارم و هرجا نیازی به توضیح بود درباره آن صحبت میکنم.»
نظر شما