شناسهٔ خبر: 67374030 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

سروده شاعر ایلامی به زبان لری در وصف امام علی(ع)؛

جلوه اسرار خدا یاعلی

ایلام- به‌مناسبت عید با سعادت غدیر،شاعر ایلامی شعری به زبان لری در شأن و جایگاه امام علی (ع) سرود.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در ایلام، سیداحمد آبساران، از شاعران آئینی استان ایلام، اهل شهرستان آبدانان در وصف مولای متقیان امام علی (ع) و واقعه غدیر شعری به زبان لری سرود و در اختیار ایبنا قرار داد.

شُو دِرُما دور سرش گلونی هی چی زن کُرد و سر سرونی!

(شب مانند زنی کورد گُلونی پوشیده از راه رسید.)

شو درما چش چشن نینه ولاش. دارتنک و تق تق ری تو کلاش

(شب درآمده و حتی چشم چشم را نمی بیند و صدای تق تق دارکوب به گوش می رسد)

شو دروما ای دل مِ پر ملال بی همه جا دور و ورم چی زغال

(شب درآمد و دل من در از اندوه و همه جا دور سرم از سیاهی مانند زغال شده است)

شو دروما شرجی حالم شره رنج من و شاعریم بی ور

(هوای شب شرجی و حالم شر و رنج شاعری من بی نتیجه است.)

دل دِ مین سینمه دل دل کِنه هر چی طلسم همه باطل کنه

(دل من هی دل دل می کند و همه طلسم ها را باطل کرده است.)

خاو گِرتم چی پر بال مگس نه دِ خوم آگام و نه دِ هیچکس

(خوابی به سبکی بال پشه مرا در ربود و من از خود و هیچ کسی آگاه نیستم.)

یاد گُلی لرزه و جونم وِ نه شیشه آرامشمن اشکنه

(یاد گلی لرزه به جانم انداخته و شیشه آرامش مرا شکسته است)

خُوش دِ زِمی، قامت او تا فلکر دو وبرش انس و پری و ملک

(خودش روی زمین و قامت او تا آسمان کشیده شده و فرشتگان وکروبیان دور و برش را گرفته اند.)

دَس بِرَه صد خوشه زیبا چِنه مونگه شو و کوکب یه جا چنه

(نگار من دست برده خوشه ستارگان و ماه و کواکب را می چیند.)

برق چشی داره چی افتاو، که نُو. رده قرار منه دی خاو، که نُو

(برق چشمانش مانند آفتابی است که نگو! و جوری قرار مرا در این خواب برده که نگو!)

هر چی بُوِم فایده چی داره سی تو؟ هر چی بوم فایده که ناره سی تو

(هر چه بگویم و توصیف کنم که برای تو فایده ای ندارد.)

کَی وِ زِوُ وصف نگارم بیایِ چیِه سیم بو که و کارم بیا!

(وصف نگارم با زبان شعر ممکن نیست چیزی به من بگو که در این راه کمکم کند.)

شودروما سیْ؛ چی دوچش نگارر برق چَشی چی دو دم ذوالفقار

(شب به سیاهی چشمان نگار رسید و برقی چنان برق ذوالفقار…)

هوش سرم رتُ وِ پشتا گِلِس ای دل نَیم بَیم همی چی درِس!

آبرومن بُرد و چَکم اِشکنار عرض مِنن بُرد و منن دَ فنا

(هوش از سرم برد و از بی اختیار زمین خوردم و این دل ندید بدید کار درست؛ آبروی مرا برد و مرا به فنا داد)

عقل که ناوْنَه چه گِلی بیره سَر. دل که نُوَه هه تونُ آویاری زَل!

(عقل که نمی داند چه گلی سر بگیرد و جایی که دل نباشد کار عشق علف هرز آب دادن و بیهوده کاری است)

لُو خنَ زَ گُت که وِرِی بیخیال! درک سماوات محاله محال

(لبخندی زد که بی‌خیال شو و برو زیرا درک عظمت سماوات برای تو محال است)

مور کجا دونه سر خشت خام یا سر اهرام ثلاثه مقام؟

(مورچه از کجا بداند که بر روی خشت خام راه می رود و یا بر اهرام ثلاثه ایستاده!؟)

کی پشه تونه روَ ری، کوه قافک درک علی مَر و گُپه یا گزاف

(پشه چگونه می تواند بر کوه قاف بنشیند و مگر درک علی با گزاف‌گویی شدنی است؟!)

حاصل «لولاک …» علی؛ یا علی! لنگر افلاک علی؛ یاعلی!

(چرا که حاصل حدیث «لولاک …» و شریعت نبوی و نیز لنگر افلاک علی است)

آینه حق بنما یا علی! جلوه اسرار خدا یاعلی!

(آینه نمایانگر حق و جلوه اسرار الهی علی است)

یوم غدیرن که دَسش رَد هوا. دست نبی ظاهر، و باطن خدا

(روز غدیر که دستش بالا رفت در واقع دست نبی ظاهر قضیه و دست خدا باطن بود)

آیه: «اکملت لکم دینکم» یعنی حیا کُ دِ منافق؛ بَکُم!

(آیه: اکملت …» یعنی ای منافق حیاکن و سر جایت بنشین!)

هر که نبی سرورشَ بی کَلک. بعد نبی سی علی نُفتَه دِ شک!

(هر کس که نبی بی هیچ کلکی سرور اوست بعد از نبی نباید درباره علی به شک بیفتد)

هُو خُوتو بینی، یَه نبی یم علی! هم نبیِّن بینی و چشْ هم علی

(خود با چشم خود ببینید؛ این نبی و این هم علی است!)

یاد علی چون دلِ مجنون کنه. حضرت بینم دل مه چی کنه؟!

(دیدم که وقتی یاد علی دل‌ها را مجنون می‌کند؛ دل اگر خود حضرت علی را ببیند چه خواهد کرد؟!)

عفو اگر بی ادبی کِردِمه. شعر دِ شأن تو؟! شکر حَردمه!

(عفو کن اگر بی ادبی شده چرا شعر در شأن تو گفتن شکر زیادی خوردن است!)

شعر مگر تونه تونن جا کنه!؟ شاعر بیچارنَ رسوا کنه

(مگر شعر می‌تواند تو را در خود جا بدهد؟ که فقط موجب رسوایی شاعر است)

شرمْ اگر شعرِ تو پیشکش کنم. عذرْ اگر بیت دوم در زنم

(شرمنده که شعر پیشکش می کنم و عذرخواهم که بیت دوم کم می آورم.)

عین یِنا اَفتاوَ که ها زِنه. رد بَکی دِ گوشه یه روزنه!

(وصف تو درست مانند این است که بخواهی خورشید را یک روزنه کوچک بتابانی!)

عین ینا یَ که بحای تا وِ دَه کَمچه بَرویی تو آوِ سیمره!

(یا اینکه بخواهی با ده کفچه بخواهی آب سیمره را بروبی!)

عین ینا وا دو پله نَردبُو دس برسونی وِ سر آسمو

(یا اینکه بخواهی با نردبان دست را به بالای آسمان برسانی!)

یا علی خود دست ایمانن بِییر. جمله گرفتار تو دی شوْ غدیر

(یا علی خود دست ما را بگیر که در این شب غدیر گرفتار عشق تو هستیم)

جون حسن؛ جون حسین، فاطمه یدی این جمع تو امشو، همه

(جان حسنین و فاطمه عیدی ما این باشد که…)

دسمونن بیر و بیارمو نجف. دامن تو جمله بیاریم و کف

(دست ما را گرفته و در نجف دامن تو را بگیریم)

ساقی کوثر تو و جُون نَبی. بون وخرت هم اُمی و هم اَبی

(ای ساقی کوثر که پدر و مادرت به فدایت…)

بُردمونَ آو و چَمی هارتر در ایمونن نَیلی دل افکارتر

(آب ما را با خود برده پس ما را دل‌نگران رها نکن)

ها دس تو چرخش ای روزگار. ری خوتِ بُوْ خدمت خالق وِکار

(چرا که چرخش روزگار و تقدیر در دست توست پس شفیع ما نزد خدا باش)

مَر مُوَ او دست تونن رد کِنه؟ یاکه منم بَد، که خدام بد بکه؟

(مگر می‌شود که خدا دست تو را رد کند؟!

یا اینکه طرف خدا بنده بدی مانند من است که قبول نکند؟!)

تو علی و ناو خوتَم ها و خُوت حوز خدا هم، همه یه جا زخوت!

(تو علی هستی و نام خاص خود را داری و خدا و فرشتگان و پیامبران همه قدردان تو هستند)

ار تو نکی مشکلِ حل کی بکه؟! شیعه ماتم زده اَن چی بکه؟!

(غیر تو چه کسی مشکل را حل کند و تکلیف شیعیان غمزده چیست؟!)

تو علی و هر چی بُوم ها وِقَیت. هر چی نوانیم و نوم ها وقیت

(تو علی هستی و هر چه بگوئیم و بدانیم و ندانیم در شأن تو هست)

بُوم وِ خِرِ قبضه شمشیر تو. کار منو کار همه، گیر تو

(من به فدای قبضه شمشیر تو کار بنده و همه ما گیر لطف توست)

خود گره وا کو تو د کار همه. ظلم عدو شیونه شارِ همه

(خودت گره از کار همه باز کن زیرا ظلم دشمنان وضعیت همه را آشفته کرده است)

خود بو شفیع هَمَه مولا خدا. حل هَمی درد بشر با خدا

(پس خود شفیع همه ما نزد خداباش زیرا حل همه دردهای بشر با خداست)

نظر شما