شناسهٔ خبر: 67335246 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: آفتاب | لینک خبر

رضا گلزار هم در شهرت به گرد پای این آقا نمی‌رسد

سایت برترینها

سال ۷۳، سالی که در آن «ساعت خوش»، خوشحالترین لحظه‌ها را برای مردم خلق کرد. چهره‌ای تازه‌ای که با «پرواز ۵۷» مقابل دوربین قرار گرفته بود و حالا وقت پرواز بود.

صاحب‌خبر -
آفتاب‌‌نیوز :

حتما ویدئو‌های رئالیتی‌شوی جوکر که این روز‌ها با سروشکلی جدید به نمایش خانگی بازگشته را در اکسپلورتان دیده‌ای. خب این بازگشت با یک مورد ویژه همراه است. نصرالله رادش؛ مردی که احتمالا مزه سوپراستار بودن را در دهه هفتاد چشیده است. 

سال ۷۳، سالی که در آن «ساعت خوش»، خوشحالترین لحظه‌ها را برای مردم خلق کرد. چهره‌ای تازه‌ای که با «پرواز ۵۷» مقابل دوربین قرار گرفته بود و حالا وقت پرواز بود. چهره‌ای که اگر زندگی با او مهربان‌تر بود شاید امروز هم ستون طنز ایران بود.

در این میان کاربری به نام مهدی در توئیتر درباره رادش نوشته: "امروز یخورده درباره رادش خوندم؛ سوپراستار دهه ۷۰ که چندین ساله درگیر مشکلات روحی شدیدی شده تا جایی که حتی بستری شد. اما نمی‌دونم شما هم متوجه شدید یا نه، ولی وقتی جوکر می‌دیدم قشنگ معلوم بود که نسبت به بقیه تو یه ساید دیگه‌ست، خلاصه افسردگی ناراحت‌کننده رادش برای من خیلی واضح بود. "

این توئیت منجر به آغاز بحث داغی در توئیتر پیرامون دوران حرفه‌ای نصرالله رادش شده. در این میان چند نکته خواندنی هم هست. با ما همراه باشید.

لایه‌های شهرتِ رادش که احتمالا نمی‌دانستید!

حامی: تو هر برنامه‌ای که بوده کاملا مشخصه که مشکلات روحی اذیتش میکنه و ناراحت‌کننده‌ست واقعا خونواده و اطرافیان دوران کودکی می‌تونن خیلی توی آینده تاثیر داشته باشن.

خنثی: تو یه قسمتی از برنامه‌های دیگه‌ش مصاحبه کرده بود می‌گفت که من به این هدف بازیگر شدم که ملت من رو ببینن، چون انقدر زشت بودم که کسی منو نمی‌دید درصورتی که من عکس‌های جوونیشم دیدم قیافه‌ی بدی نداشته. اینکه این حرف‌ها رو زده بود واقعا ناراحت شدم.

رضا: رادش سال ۷۲ تا ۷۴ خیلی محبوبیت داشت. تمام عکس‌هاش بین نوجوونا دست به دست می‌شد. حتی تو مدرسه‌ها. یک مصاحبه همون سال از همسرش تیتر شده بود که گفت رادش، بت نیست که بپرستنش. به معنای واقعی ستاره بود.

میرفندرسکی: شما به اون قسمتی که تو خندوانه همبازی حامد آهنگی بود دقت کن. تیم مقابلشون گروه پالت بودن. سر مسائل کوچیک و مسخره جلوی دوربین با آهنگی دعوا می‌کرد و خیلی سریع عصبی می‌شد حتی نزدیک بود قهر بکنه و بره.

نیکولا کاملا مخالف نظر میرفندرسکی‌ست: از نزدیک ایشونو ندیدین احتمالا. ایشون یکی از مهربون‌ترین و خوش‌برخورد‌ترین سلبریتی‌های ایران هستند. براشون آرزوی سلامتی دارم.

ماری: من یه تیکه مصاحبه ازش دیدم تو اینستا که داشت از علیمردانی تعریف می‌کرد و حین صحبت گریه می‌کرد که چه شخصیتی داره و اینا. تو کامنت‌ها همه گفته بودن گریه برای چیه و این داستانا، که یه نفر توضیح داده بود افسردگی شدید داشته و بستری بوده و الی اخر و واقعا براش ناراحتم.

مهدی: بخاطر اینکه از بقیه همکاراش روراست‌تره. اینایی که توی جوکر کنارش هستن رو نمیگم، منظورم کلا قشر بازیگره. آدمی که خوب باشه توی این زمونه نابود می‌شه. از مصاحبه‌های آخرش هم میتونی بفهمی که چقدر از همکاراش بدش میاد، چون اذیت شده. کلا رادش رو دوست دارم.

گارفیلد: همسایه طبقه بالایی دختر خالم هستش میگه اون قدر مهربان و باشخصیت هستش که نگو. قسمت بزرگی از افسردگیش هم تقصیر همسر قبلیش بوده، ولی درکل از جزئیات ماجرا خبر ندارم.

سامان: چند وقت پیش یک کلیپ از همسرش توی اینستاگرام دیدم. اون هم ظاهرا وضعیت روحی مناسبی نداشت و به شدت ناراحت به نظر می‌رسید. همون ناراحتی، رادش رو از بین برده یا حال و احوال خرابِ رادش اون رو هم به این وضعیت گرفتار کرده؟ کاش هر دوشون خوب بشن.

خاطره مشترک محمد با رادش: ابتدای دهه شصت در شهر بهبهان هر دو مهاجر جنگی بودیم و بخاطر شرایط جنگی در چادر و بعد کپری که با همکاری دانش‌آموزان و معلمان برپا کردیم به صورت اشتراکی روی یک دست کتاب در سال سوم راهنمایی درس می‌خواندیم. عالمی با هم داشتیم و یادم میاد به اصرار او بود به هنرستان رفتم.

سمیه: یادمه سر ساعت خوش نوجوون‌ها حتی شماره فامیل‌های رادش که اون موقع می‌گفتن اونجا بوده رو پیدا کرده بودن. هر روز زنگ میزدن، واقعا ترکونده بود. به نظرم گلزارش هم این تجربه رو نداره که انقدر پیگیرش باشن که تا شماره دوست و فامیل‌هاش رو پیدا کنن. الانش هم به نظرم بامزه‌ست.

همراز: انگار بازیگران ساعت خوش، تقریبا اکثرشون دچار یک سرنوشت محتوم شدن. اکثرا افسردگی. احتمالا به خاطر بی‌مهری‌ها و جفا‌هایی که در حقشون شد. اون‌ها، آدم‌های درست توی زمان اشتباهی بودند.

مرتضی: رادش رو انگار از پنت‌هاوس یه برج شیک پرت کردن پایین. همین آدم‌های دور و برش اعتراف کردن که چقدر به همه‌شون کمک می‌کرد، جواد رضویان می‌گفت: "نوشته‌های من تایید نمی‌شد، نصرالله میگفت با اسم من تحویل بده، تایید می‌شه و پولش رو میدم بهت و اگه نصرالله نبود قطعا خودکشی می‌کردم. "، ولی واقعا خودش تنها موند؛ و تنها: حس می‌کنم همه‌مون یه «رادشِ درون» داریم.

نظر شما