شناسهٔ خبر: 67332498 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

مستبد کوچکِ کوچک / چرا و چطور، روز ۲ تیرماه ۲۸۷ اولین مجلس ایران به توپ بسته شد؟

حکایت «مشروطه و مشروطه‌خواهی» در ایران مثل داستانهایی نیست که یک سرش غم و غصه و تلخکامی باشد و سر دیگرش برسد به شادی. ! یعنی تلخ وشیرین ها و خدمت و خیانت های تاریخی قبل و بعد ازمشروطه خواهی در ایران، جوری به هم تنیده شده اند که خواننده نمی داند کجای قصه باید بخندد؟

صاحب‌خبر -

فقط حکومت پارلمانی

ردّ مشروطه‌خواهی را اگر بگیریم و برگردیم به عقب، می‌رسیم به دوران «ناصرالدین شاه». از یک طرف بی کفایتی سلسله قاجار داشت اوج می‌گرفت و از طرف دیگراندیشه های آزادیخواهانه و روشنفکرانه با افکار دینی و مذهبی در هم آمیخته و در میان ملت، شور شوقی برپا کرده بود. «ناصرالدین شاه» که به دست میرزا رضای کرمانی کشته شد، انگارجرقه آتش به خرمن استبداد دیرپای سلطنتی افتاد. در میان آنهایی که رهایی از ستم و استبداد را اینجا و آنجا زمزمه کرده و بعدها فریاد زدند همه جور آدمی دیده می شد. از سید جمال الدین اسد آبادی ، شیخ فضل الله نوری و برخی از دیگر علما و روحانیون بگیرید تا اندیشمندان ، روشنفکران و تحصیل کردگان فرنگ و حتی روشنفکر نماهای فُکُل-کراواتی که مشروطه خواهی شان هم مانند لباس و کراواتشان عاریتی بود!

مظفرالدین شاه اگرچه مثل پدر، به سفرهای قرضی و شش ماهه فرنگ، علاقمند بود اما شاید به دلیل بیماری، برای در افتادن با مخالفان حکومت استبدادی که به کمتر از تشکیل مجلس و حکومت مشروطه پارلمانی راضی نمی شدند، حال و حوصله پدرش را نداشت. همین عوامل سبب شد پس از کش و قوسها و بگیر و ببند های فراوان، هجرت اعتراضی علما به قم ، بست نشستن عده ای در سفارت انگلیس و ... در سال دهم حکومتش به امضای فرمان مشروطیت تن بدهد.

بازگشت به خانه اول

 شاه مشروطه، چند ماه بعد از امضای فرمان مشروطه و چند روز پس از اینکه پای اولین قانون اساسی را امضا زد، عمرش را به مشروطه‌خواهان داد! جانشینش –محمدعلی‌شاه- که از زمان ولیعهدی و تحت تأثیر معلم روسی‌اش یعنی « شاپشال» دل خوشی از مشروطه و مشروعه خواهی نداشت ، تازه تاج به سرگذاشته بود و هنوز دل و جرئت در افتادن با نهضت مردم ایران را نداشت. جشن مشروطه و مشروطه خواهی ایرانیان البته فقط همان سال اول و در روزهایی برگزار شد که هنوز همه چیز شیرین بود. از سال دوم اما اختلاف سلیقه و عقیده میان بزرگان و رهبران مشروطه ، تلقی‌ها و قرائت های مختلف از مشروطه خواهی، نا آگاهی عوامی که به مشروطه خواهان پیوسته بودند ، وجود قوم و قبیله بازی و... سبب شد مشروطه در همان قدم‌های اول متوقف بماند! بنابراین فرزند شاهی که فرمان مشروطیت را امضا کرده بود جرئت پیدا کرد با مشروطه و مشروطه خواهان سر ناسازگاری بردارد  و دست‌آخر اعلام کند با حمایت روس‌ها، به کمتر از نابودی مشروطه‌خواهان رضایت نمی‌دهد!  بنابراین در سال ۱۲۸۷ وقتی هنوز مشروطیت وارد سومین سال حیاتش نشده بود و مشروطه خواهان تبریز دوباره به پا خواسته بودند تا تجاوز قزاق‌ها و حامیان استبداد به تبریز را دفع کنند، محمدعلی‌شاه در تهران و اطرافش توانست نفس مجلس و مشروطه خواهان  را بگیرد!

راه و بیراهه

 ۱۷ خرداد ۱۲۸۷ «عضدالملک» که از سوی مشروطه خواهان برای مذاکره با شاه به « باغشاه» رفته بود توسط قزاق های روس دستگیر شد... همان روز چند عراده توپ به نزدیک دروازه های شهر آورده شد... ۱۸ خرداد قزاقها در شهر گشت می زدند و هرکس را که می خواستند دستگیر می کردند... ۱۸ خرداد دستخطی از شاه منتشر شد که در آن مشروطه خواهان را خائن معرفی می کرد... کلنل «لیاخوف» به باغشاه احضار شد و محمد علی شاه موافقتش را با سرکوب مشروطه خواهان اعلام کرد... ۲۲ خرداد شاه خواهان مذاکره با نمایندگان مجلس شد... نمایندگان وساطتت کردند مردم معترض به شاه از مدرسه سپسهسالار خارج و متفرق شوند... ۲۶ خرداد نمایندگان  لایحه ای نوشته از نقض قانون اساسی و ظلم و ستم درباریان شکایت کردند... محمد علی شاه از این لایحه سخت شاکی شد...۲۷ خرداد چند عراده توپ از میدان توپخانه به باغشاه منتقل شد... ۲۸ خرداد محمد علی شاه  نامه ای به میرزا ابوطالب زنجانی نوشت  تا برای به توپ بستن مجلس استخاره کند! میرزا اعلام کرد استخاره خوب آمده است! ... ۳۱ خرداد گروه زیادی از مردم برای دفاع اطراف مجلس تجمع کردند... اول تیرماه، شاه به مجلس و مدافعانش اعلان جنگ کرد... سه شنبه دوم تیرماه ۱۲۸۷ جنگ میان قزاق ها و مدافعان مجلس آغاز شد... ۱۰۰ قزاق و ۱۲۰۰ مشروطه خواه کشته شدند... نبرد با به توپ بستن مجلس پایان یافت... استبداد کوچک ، به حساب خودش ، مشروطه خواهی را سرکوب کرده بود!

یک سال تمام ، مستبد کوچک هرچه خواست کرد. مجلس را بست، بگیر و ببند و اعدام راه انداخت و اوضاع را فقط در تهران به حالت پیش از مشروطه بازگرداند. مشروطه با همه اختلاف نظرها اما در گیلان، تبریز، میان ایل بختیاری و مناطق دیگر هنوز زنده بود. علمای سه گانه نجف شامل آخوند خراسانی ، آیت الله میرزا حسن تهرانی و عبدلله لاهیجی که برای یاری مشروطه خواهان فتوا دادند کار برای استبدادکوچک سخت شد. چند روز مانده به یکساله شدن استبداد صغی،ر مشروطه خواهان  تهران را تصرف کردند تا مجلس شاه را از سلطنت خلع و مشروطه نفسی تازه کند. مشروطه ای که حالا به راهی غیر مشروعه افتاده بود و صد جور متولی داشت. آیا انقلاب مردم ایران داشت به بیراهه می رفت؟  

نظر شما