شناسهٔ خبر: 67315400 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

جواد کاشی: ممکن است در این انتخابات بازی یکدست‌سازی به هم بخورد / در این انتخابات کسی انتظار نداشت آقای خاتمی شرط بگذارد و این شرط پذیرفته شود

حمد جواد غلامرضاکاشی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: در این انتخابات کسی انتظار نداشت آقای خاتمی شرط بگذارد و این شرط پذیرفته شود. همه ما از خودمان پرسیدیم چرا شرط خاتمی پذیرفته شد در حالیکه این همه سرمایه و هزینه داده شد برای اینکه نظام بتواند یکدست شود. شبیه این اتفاق یک بار دیگر هم در سال 92 افتاد. فضای سنگین پس از سال هشتاد و هشت بر کشور حاکم بود و خیلی از دوستان ما می‌گفتند دیگر در را بستند و انتخابات موضوعیت خود را از دست خواهد داد. اما چرا دوباره یک دریچه باز کردند؟

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

جماران: نشست علمی «آسیب شناسی مشارکت سیاسی در ایران» با همکاری انجمن علوم سیاسی ایران، در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. آرمین امیر، ابوالفضل دلاوری و جواد غلامرضا کاشی در این نشست به طرح دیدگاه‌های خودشان در خصوص مشارکت سیاسی در ایران پرداختند.
 
سیدرضا موسوی‌نیا، دبیر اجرایی انجمن علومی سیاسی ایران، در ابتدای این نشست گفت: انجمن علوم سیاسی در راستای رسالتی که در حوزه علم و دانش سیاست دارد، بر آن شد تا در این فضای انتخاباتی یک کنش علمی انجام بدهد. اول بنا داشتیم با حضور اساتیدی که در کنار کاندیداهای محترم هستند مناظره‌ای برگزار کنیم و با توجه به  اشتغال فرصت کوتاه زمانی که تا روز انتخابات بود، برخی از این آقایان نپذیرفتند و ترکیب به گونه‌ای بود که ما نمی‌توانستیم مناظره‌ای برگزار کنیم.
 
وی افزود: بعد از آن تصمیم گرفتیم که یک هم‌اندیشی با حضور دیگر اساتید داشته باشیم تا مشارکت سیاسی را در شرایط فعلی ایران آسیب‌شناسی کنیم و لذا از اساتید محترم دعوت به عمل آوردیم و سعی کردیم که طیف‌های مختلف فکری هم حضور داشته باشند. قرار نیست که ما له یا علیه کاندیدای خاصی صحبت کنیم و مسأله ما اصل «مشارکت سیاسی در شرایط کنونی جامعه» است.
 
 آرمین امیر، عضو پیشین هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، در این نشست گفت: تنها راه مشارکت سیاسی رأی دادن نیست. بنده هر وقت فکر کنم کاندیدائی در قامت مسائل ایران وجود دارد، حتما رأی می‌دهم ولی اگر فکر کنم نیست، آن وقت روی گزینه بعدی می‌روم. معیارهای من این است که: آیا این انتخاب،  دموکراسی‌خواهی را تحقق می‌بخشد؟ اگر جواب آری بود، رأی می‌دهم و اگر آری نبود، رأی نمی‌دهم. اما با معیارهائی چون ترس از این که  «گزینه بدتر»  رأی بیاورد، رأی نمی‌دهم.
 
وی تأکید کرد: باید یک هزینه – فایده داشته باشیم که فایده رأی دادن چیست و تعارف را هم کنار بگذاریم. یکی از فواید رأی دادن به کسی که خودش و همراهانش حداقل‌های دموکراسی را رعایت می‌کنند، می‌تواند تغییر در حوزه‌های تحت اختیار رئیس جمهوری باشد؛ مثل سیاست خارجی، سیاست داخلی، آزادی بیان و گرفتن جلوی دولت موازی. به نظر من سال‌ها است این اتفاق نمی‌افتد و از 1396 در ایران وضعیت دودولتی در کشور تثبیت شده بنا بر این دولت رسمی اصولا قدرتی در برابر دولت غیر رسمی ندارد. این مشکل ساختاری است و اصلا با آمدن و رفتن این فرد یا آن فرد تغییری نمی­کند.
 
عضو پیشین هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی اظهار داشت: من هرگز وضغیت فعلی اصلاح‌طلبان و رأی دادن به آنها را با 76 و 92 مقایسه نمی‌کنم و حتی با انتخابات 96 هم مقایسه نمی‌کنم. بعد از 96 نهاد دولت در ایران به شدت ضعیف شد و اصلاح‌طلبان اگر الآن هم رأی بیاورند نخواهند توانست ما را به وضعیت قبل از 96 برگردانند. لذا اینکه ما اصلاح‌طلبان را بیاوریم که مثل 76 امیدی بماند و دموکراسی‌خواهی تداوم پیدا کند، نمی‌شود؛ از 96 زمین بازی کاملا تغییر کرده و این را در ادبیات کاندیداهای اصلاح‌طلب هم می‌بینید.
 
وی افزود: اگر فقط بخواهیم نتیجه‌گرا باشیم، به نظر من فردی که با همان دولت غیر رسمی پیوند دارد می‌تواند نتایج بهتری کسب کند. به خاطر اینکه در سیاست خارجی تصمیمات اینکه مذاکره کنیم یا نکنیم گرفته شده است. دولت غیر رسمی آنقدر مستقر شده که دولت رسمی هیچ خدشه‌ای نمی‌تواند بر آن وارد کند. بنابراین من فکر نمی‌کنم با رأی دادن تغییری اتفاق بیفتد. به نظر این پرسش که «اگر رأی ندهیم چه می‌شود؟» یک مغالطه و فریب و نوعی اسطوره‌پراکنی است. به خاطر اینکه خود رأی ندادن در انتخابات معنی دارد.
 
حاکمیت به مشروعیت نیاز دارد و قطعا می‌خواهد مشارکت در انتخابات را بالا ببرد
 
امیر با اشاره به گاهش  مشارکت در انتخابات‌های 98 و  و 1400 و 1402 گفت: حاکمیت به مشروعیت نیاز دارد و قطعا می‌خواهد مشارکت در انتخابات را بالا ببرد. اگر رأی ندادن‌های قبلی نبود، امروز پزشکیان هم تأیید صلاحیت نمی‌شد. پس دوستانی که شور و شوق انتخاباتی دارند و ما را هم دعوت می‌کنند که برای ایران بیایید، باید بدانند که این تأیید صلاحیت هم در راستای همین سیاست است و بنا نیست تغییر معناداری اتفاق بیفتد. امروزه مردم عادی دارند با جنبش و مقاومت کار ایجابی می‌کنند اما  سیاست‌مداران قادر به هیچ کار ایجابی نیستند.
 
 ابوالفضل دلاوری، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، نیز در این نشست گفت: وبر می گفت عرصه سیاست مثل عرصه اقتصاد، یک بازار است و تا حدود زیادی از قواعد بازار تبعیت می­کند . اگر در بازار ­­ پول و کالا و خدمات در قالب بنگاه­های مختلف  تولید و مبادله می شود. در سیاست هم قدرت و مناصب و فرصت­های تاثیر گذاری بر تصمیمات و سیاست­ها در قالب احزاب و نیروها و گروه های سیاسی تولید و مبادله می شود. اما همانطور که حفط تعادل در بازار اقتصاد نیارمند آزادی و رقابت میان بازیگران است حفظ تعادل در بازار سیاست نیز مستلزم آزادی و رقابت نیروها و کنشگران سیاسی است. انتخابات در بازار سیاسی خیلی شبیه است به انتخاب کالاها و خدمات توسط مشتریان و این انتخاب زمانی بهینه است که مشتری (رای دهنده) با کالاها و خدمات متفاوتی مواجه باشد که بتواند بر اساس نیاز خود  و همچنین با محاسبه هزینه و فایده به انتخاب گزینه­ مطلوب خود بپردازد.
 
وی ادامه داد: در یک بازار انحصاری که فاقد  تنوع کافی در کالاها و خدمات است نه تعادل ایجاد می شود و نه بهینگی و رضایت.  اگر بخواهیم نظام های انتخاباتی یا فضای یک انتخابات خاص را از لحاظ میزان سلامت، بهینگی و تعادل آفرینی بسنجیم این مدل بازار معیار بسیار خوبی است: تنوع، و رقابت دیدگاه ها و گرایش ها و برنامه های ارائه شده در میان احزاب و نیروهای سیاسی و کاندیداهای آن ها و آزادی انتخاب رای دهندگان.   به نظر می رسد نظام انتخابات در ایران امروز فاصله زیادی با این مدل و معیار دارد. با وجود این معیارهای نامبرده از دوره ای به دوره دیگر و از انتخابات به انتخابات دیگر متفاوت بوده است.
 
دلاوری تصریح کرد: در چنین شرایطی بسیاری از مشتریان(رأی دهندگان) ناچارند با کاهش سطح انتظار خود وارد بازار شوند و به طور نسبی انتخاب کنند. طبعا در چنین انتخاباتی رضایت و تعادل کافی حاصل نمی شود اما ممکن است مانع تشدید مشکلات مشتری یا حتی بهبود نسبی آن شود.
 
دلاوری افزود: مشارکت‌ سیاسی شکل‌های مختلفی دارد که شرکت در انتخابات و رای دادن متعارف ترین و نهادمند ترین آنهاست اما شکل های دیگر مشارکت سیاسی نظیر  اعتراض، اعتصاب، شورش، جنبش و حتی انقلاب هم نوعی مشارکت سیاسی هستند که با شکل ها و سیوه های خاص خود صورت می­گیرند و بسته به وضعیت عرصه سیاست می توانند ظاهر شوند.   البته در این مورد هم قاعده  هزینه - فایده می تواند معیار خوبی برای استفاده از هر یک از این شیوه های مشارکت در یک شرایط خاص باشد.
 
 بنده بر این باورم که هم اکنون کشور و جامعه ما در وضعیت  بسیار خطرناکی است و چشم‌انداز آینده، ممکن است از اکنون هم خطرناک‌تر باشد؛ نه فقط به خاطر تهدیدات خارجی، بلکه همچنین به این علت که  نظام حکمرانی به رغم این که حول محور یک «نظام حقیقت» و  «ایدئولوی» و با استفاده از منابع مختلف نطامی و اقتصادی و رسانه ای و پایگاه خاص اجتماعی­اش  بلوک قدرت بزرگی ایجاد کرده و آن را تا کنون حفظ و بازتولید کرده اما به ویژه در سال­های اخیر از توانمندی و ظرفیت کافی برای حل بسیاری از مسائل از جمله مسائل سیاسی و اقتصادی و فرهنگی برخوردار نیست. البته این موضوع بیش از هرچیز ناشی از این است که در طی چند دهه اخیر با رویکرد تنازعی به تدریج بخش بزرگی از سرمایه ها و منابع سیاسی و مدیریتی و اجتماعی خود را یا حذف کرده و یا به حاشیه رانده است. ممکن است امروزه این نظام حکمرانی از ظرفیت های نظامی و انتظامی برای حفظ نسبی امنیت خارجی و داخلی برخوردار باشد اما این کافی نیست. نظام حکمرانی به همان اندازه نیز به ظرفیت های سیاسی و مدیریتی و توانمندی های علمی و تکنیکی و مهمتر از همه مهمتر به سرمایه های  اجتماعی و اعتماد و همگرائی سیاسی برای غلبه بر دیگر مشکلات نیاز دارد.  
 
دلاوری با اشاره به تاکیدی که برخی از افراد و گروه ها بر وجود دموکراسی  به عنوان شرط مشارکت سیاسی در وضعیت امروز ایران دارند گفت: مگر دموکراسی یک مائده آسمانی است که ابتدا به این کشور هدیه شود و بعد از آن ما در درون آن به مشارکت سیاسی بپردازیم؟ یا این که انتظار داشته باشیم انسان های دموکرات از آسمان ببارند و  زمام امور را به دست بگیرد؟ اصولا  امروزه در ارزیابی وضعیت سیاسی کشورهائی نظیر ایران از مفهوم دموکراسی کمتر استفاده می شود و به جای آن بحث از دموکراتیزاسیون و کثرتگرائی سیاسی  است. یعنی باید فرآیند پیچیده‌ای طی شود و بلوک‌های قدرتی شکل بگیرد تا محیط و ظرفیت های لازم برای یک سیاست متکثر و کم و بیش دموکراتیک را فراهم شود. این بلوک‌های قدرت چیزی نیستند جز احزاب و تشکل­های سیاسی و مدنی و أنواع متنوع کنش های جمعی نظیر جنبش­ها، کمپین­ها و ...که هر کدام از این نیروها در پیوند با این یا آن بخش اجتماعی به نوبه خود منابع لازم قدرت را برای حضور و رقابت در عرصه سیاست فراهم سازند و از این طریق یا به نهادها و مراکز تصمیم گیری های سیاسی وارد شوند و یا اگر بیرون از این مراکز هستند در راستای اهداف و منافع خود بر این مراکز تاثیر بگذارند.
 
 از این منظر امروزه هیچ نظام سیاسی را نمی توان یا کاملا دموکراتیک و یا فاقد هرگونه مولفه دموکراتیک دانست. طیفی از نظام ها داریم. به علاوه، نظام های سیاسی امروزی  مگر در موارد معدودی چندان ثابت نیستند و رویکردها و  گرایش های آن ها از جمله در مورد مشارکت سیاسی از زمان و شرایطی به زمان و شرایط دیگر متفاوت است. چنانکه ما همین وضعیت متغیر و سیال را در دوره 45 ساله بعد از انقلاب داشته ایم. گاهی بسته تر و فاقد تکثر سیاسی کافی و گاهی بازتر و  برخوردار از تکثر سیاسی نسبی؛ گاهی با این رویکرد در سیاست های داخلی و خارجی و گاهی با رویکردهایی دیگر.
 
وی با اشاره به برخی گروه ها و افراد که مشارکت در انتخابات پیش رو را فاقد معنا و بی­فایده می دانند و می گویند هیج تغییری از طریق انتخابات در کشور رخ نخواهد داد، یادآور شد: در برخی مقاطع قبلی  نظیر سال 76 و 92 هم بودند افراد و گروه هائی که مشابه همین نظرات را داشتند، هر چند بسیار کمتر بودند اما آیا مشارکت تحول خواهان درانتخابات نتوانست نتایجی متفاوت از اهداف گروه های حاکم به بار آورد؟ و آیا دولت های برآمده از آن دو انتخابات هیچ دستاوردی نداشتند و هیج تغییری ایجاد نکردند؟ آمار و ارقام موید آن است که در بسیاری از زمینه ها ما شاهد بهبود نسبی و حتی برخی تغییرات بنیادی از جمله در فضاهای سیاسی و عمومی و فرهنگی و ... بودیم.  
 
دلاوری افزود اگر عده ای این تصور و باور را دارند که هرچه اوضاع فعلی خرابتر و بحران ها شدیدتر شود شانس بیشتری برای تغییرات بنیادی ایجاد خواهد شد این باور و تصور نه پایه منطقی درستی دارد و نه شواهد تجربی آن را تایید می کند. این باور چیزی است شبه باور برخی از موعود گرایان و آخرالزمان گرایان که اگر چه می تواند یک باور شخصی یا گروهی باشد اما در عرصه سیاست و حکمرانی نمی توان و  نباید روی آن حساب کرد.
 
او افرود: آن جوامعی که دموکراسی و توسعه پایدار پیدا کرده‌اند، آن را در یک فرایند پر پیچ و خم طولانی و تدریجی به دست آورده اند و خشتی بر خشتی گذاشته‌اند تا بناهای امروزشان شکل گرفته. آنهایی که خواسته‌اند عجولانه این راه را طی کنند ، غالباً با نتایج معکوس و بحران‌های بزرگ مواجه شده‌اند.
 
انتخابات پیش رو را یک فرصت می‌دانم
وی افزود: عقلانیت سیاسی حکم می­کند که تحول طلبان از هر فرصتی استفاده کرده و ه تلاش کنند با بسیج منابع اجتماعی و سیاسی قدرت بیشتری پیدا کنند و  تاثیر بیشتری بر فرایند تحول بگذارند. اینکه وضع موجود را نابسامان و گروه های حاکم را  تخطئه کنیم و بنشینیم به انتظار رویدادهایی که انتخاب و کنترلش  دست خودمان نیست، اصلا به معنی سیاست­ورزی نیست. سیاست یعنی امکانیت . امکانیت‌‌ها که گاه با کنش ارتباطی شکل می‌گیرند و کاه در اثر رویدادهای غیر مترقبه و با شناخت فرصت‌های ناشی از این رویدادها و عمل متناسب با این فرصت‌ها شکل می‌گیرد. من انتخابات پیش رو را یکی از این فرصت‌ها در شرایط فعلی می‌دانم. البته این به معنای ایده آل بودن شرایط و کاندیداها و گزینه های موجود نیست و همینطور به این معنا هم نیست که اگر گزینه های تحول خواه  وارد نظام حکمرانی فعلی  شوند می توانند معجره کنند. طبعا آن ها با هزاران مانع و  مشکل روبرو خواهند شد. هرچند امیدوارم که از این پس نیروهای سیاسی اعم از آن ها که در قدرتند و آن ها که بیرون از آن و نقش رقیب و مخالف را دارند با تامل در تجربیات پیشین و توجه بیشتر به مخاطرات فعلی، به جای رویکردهای تنازعی و تخریب یکدیگر، رویکردهای همگرایانه و تشریک مساعی را برگزینند تا کشور بتواند ضمن پشت سرگذاشتن بحران ها و مخاطرات فعلی در جهت  توسعه پایدار و دموکراسی با ثبات حرکت کند.
 
ممکن است در این انتخابات بازی یکدست‌سازی به هم بخورد
به گزارش خبرنگار جماران، محمد جواد غلامرضاکاشی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، نیز در این نشست گفت: در این انتخابات کسی انتظار نداشت آقای خاتمی شرط بگذارد و این شرط پذیرفته شود. همه ما از خودمان پرسیدیم چرا شرط خاتمی پذیرفته شد در حالیکه این همه سرمایه و هزینه داده شد برای اینکه نظام بتواند یکدست شود. شبیه این اتفاق یک بار دیگر هم در سال 92 افتاد. فضای سنگین پس از سال هشتاد و هشت بر کشور حاکم بود و خیلی از دوستان ما می‌گفتند دیگر در را بستند و انتخابات موضوعیت خود را از دست خواهد داد. اما چرا دوباره یک دریچه باز کردند؟
 
وی به عنوان یک مقدمه افزود: در ایران پیش از انقلاب فرض بر این بود که بتوان یک صدای عام مسلط و هژمون داشت. پهلوی‌ها فکر می‌کردند یک ناسیونالیسم فراگیر فراهم می‌کنند و اسلام‌گراها هم فرض کردند که می‌توانند یک صدای فراگیر تولید کنند و اتفاقا اسلام‌گراها این کار را کردند و انقلابی شکل گرفت، نظامی فروریخت و نظامی دیگر مستقر شد. ولی بعد از انقلاب هیچ وقت این اتفاق نیفتاد. بعد از انقلاب ما یک وضعیت سه پاره داریم که هر کدام از این پاره‌ها صدا و مدعیات خودشان را دارند؛ البته داشته‌ها، حفره‌ها و بحران‌های خودشان را هم دارند.
 
کاشی تصریح کرد: یکی از این سه صدا، صدای «اصل نظام» است. «اصل نظام» یک «رژیم حقیقت» دارد و به اعتبار نظام ارزش‌های همبسته ساز آن می‌تواند یک اقلیت قدرتمند بسازد. اما معضلش این است که نمی‌تواند صدای تام و تمام باشد. قدرت این را ندارد اجماع کلی بیافریند. یک صدای دیگر طبقه متوسط تحصیل‌کرده شهری است که لزوما نظام ارزشی چندان مستحکم و همبسته سازی ندارد اما اجمالا می‌توانیم بگوییم رفاه، آزادی و تکثر فرهنگی می‌خواهد. پاره سومی هم وجود دارد که مردم هستند که اساسا سیاسی نیستند و زندگی روزمره رفاه و امن می‌خواهند.
 
وی اظهار داشت: مشکل نظام این است که وقتی می‌خواهد قدرتمند شود، یعنی به نظام ارزشی انسجام ‌بخشش اتکا کند، نمی‌تواند با طبقه متوسط ائتلاف کند و چندان هم قادر نیست در سیاست های خود یک وضعیت متعارف و قابل قبول برای مردم فراهم کند. نمی‌تواند برای طبقات پایین جامعه رفاه عمومی فراهم آورد. تا یک و نیم دهه پیش، نظام آنقدر پول داشت که می‌توانست به حد کافی رفاه مردم را تأمین کند؛ یک نوع فضاهای فرهنگی و اجتماعی برای طبقات متوسط گشوده نگه دارد و خودش هم نظام ارزش‌های منسجمش را پیش ببرد؛ یعنی هر کدام می‌توانستند کار خودشان را بکنند.
 
سال 76 در واقع طبقه متوسط شهری قدرتمند در صحنه حاضر شد
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی ادامه داد: از یک دوره‌ای به بعد بین این پاره‌های سه­گانه شکافی افتاد. سال 76 طبقه متوسط شهری بسیار قدرتمند در صحنه حاضر شد و به جای «اصل نظام» می‌خواست تمامیت را به خودش اختصاص بدهد؛ بنابراین یک جنگ هویتی میان این طبقه و نیروها و نهادهای مرکزی نظام راه افتاد. در واقع جدال هویتی و خلق هژمونی میان بازیگران و روشنفکران طبقه متوسط از یکسو و «اصل نظام» از سوی دیگر به راه افتاد. حاصل این نزاع شکست هر دو بود. با انتخاب احمدی نژاد روشنفکران و بازیگران طبقه متوسط فهمیدند که قادر به نمایندگی تام و تمام مردم نیستند.  نظام هم که این نکته را در همان سال 76 فهمیده بود. طبقه متوسط موقتا در لاک خود فرورفت و نظام پروژه پیشبرد ارزش‌های انقلابی را به جای داخل در سطح منطقه درپیش گرفت  و در دوره احمدی‌نژاد فرض بر این بود که ما می‌خواهیم یک شکوه ملی بر انگیزیم و یکی از قدرت‌های جهان شویم. این وسط طبقه متوسط شکست خورد و توده مردم هم هر روز دچار بحران معاش و رفاه شدند. چون خواست‌ها بیش از حد شده بود، دیگر پول کافی هم نبود.
 
طبقه متوسط می‌توانست بین نظام و مردم میانجی شود
کاشی با بیان اینکه در اینجا دچار یک سه‌گانه شدیم، تصریح کرد: توده مردم که رفاه می‌خواهند، لزوما دنبال هیچ یک از ارزش های دو لایه دیگر یعنی  ارزش انقلابی مرکز قدرت یا ارزش های دموکراتیک طبقه متوسط نیستند،. مسأله این است که وقتی نظام برنامه خودش را پیش می‌برد، دچار بحران مشروعیت می‌شود و با ناآرامی‌های گسترده مردم مواجه می‌شود. شدت و گستره این نارآمی‌ها هر روز بیشتر و بیشتر می‌شود. ناآرامی‌هایی که شدیداً وضعیت نظام را دچار زلزله می‌کند. البته این ناآرامی‌ها هم قادر نیست به یک جنبش انقلابی تبدیل شود زیرا مردم هم مثل طبقه متوسط قادر به تبدیل شدن به یک کل نیستند. در این میان نظام چیزی کم دارد و آن طبقه‌ای است که می‌توانست میان موجودیتش و مردم وساطت کند. کاری که تنها از عهده طبقه متوسط برمی‌آید.
 
کاشی افزود: نظامی که دچار بحران مشروعیت شود، برای بیرون بردن خودش از این بحران، یک دری باز می‌کند که طبقه متوسط بیاید. سال 92 طبقه متوسط احساس تحقیر و بغض می‌کرد و برایش بسیار سنگین بود که در انتخابات شرکت کند؛ ولی راه به جایی هم نداشت. بنابراین در انتخابات یک اجماع نسبی به وجود می‌آید و دولتی روی کار می آید که با کاهش تنش های خارجی و اصلاح نظام مدیریتی کمی اوضاع اقتصادی بهتر می‌شود، بحران رفاه طبقات مختلف مردمی کمی التیام پیدا می‌کند، فضاهای فرهنگی طبقه متوسط گشوده‌تر می‌شود، وضع دانشگاه‌ها یک کمی بهتر می‌شود اما دوباره مرکز نظام برای حفظ سیادت و سیطره خود به مقاومت هائی در مقابل رویکردها و سیاست های دولت می­پردازد و بعد از آن دولت نیز کار چندانی از پیش نمی‌برد بنابراین از ابتدای سال 1400 بستن دوباره پنجره و خارج کردن نمایندگان طبقه متوسط آغاز می‌شود.
 
کاشی با تأکید بر اینکه این جامعه چند صدا است، اظهار داشت: طبقه متوسط نه زورش می‌رسد توده مردم را در حد گسترده بسیج کند تا مثلا پروژه را به یک پروژه انقلابی تبدیل کند و نه زورش به خود نظام می‌رسد که آن را وادار به عقب نشینی و اصلاحات بنیادی کند. اما این اهمیت را دارد که به عنوان یک میانجی بین نظام و توده مردم نقش‌آفرینی کند و از تشدید بحران‌ها جلوگیری نماید؛ تنها طبقه‌ای است که قدرت بیانگری سیاسی دارد و می‌تواند بازتولید مشروعیت کند. مردم هم بدون طبقه متوسط نمی‌توانند قدرت عظیمی ایجاد کنند؛ صداهای متکثر هستند و هیچ کدام هم فعلیت سیاسی ندارند. مدام در عرضه سیاست را باز می‌کنند و می‌بندند و ما فعلا راهی جز همین مسیر نداریم.
 
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی افزود: همه ما در این بازی باید یک چیزهایی یاد بگیریم. نظام یاد بگیرد که با خالص‌سازی توسط جریان خاصی با چه مسائلی مواجه شد. به طبقه متوسط هم می‌شود خطاب کرد، جنبش 1401 بسیار قدرتمند بود و آثار پایداری از خودش به جا گذاشت، اما اگر فکر می‌کند با این جنبش‌ها قادر است قدرت عظیم سیاسی ایجاد کند در اشتباه است. بنابراین، باید راهی برای تعامل میان این سه صدا در عرصه سیاست پیدا کنیم.
 
صندوق همه ما را تربیت و به حدود قدرت‌مان واقف می‌کند
کاشی گفت: تا زمانی که انتخابات معنا ندارد، به نظرم دلیلی ندارد در انتخابات شرکت کنیم. اما به هر دلیلی، اگر دریچه‌ای گشوده شود که احساس شود تفاوت وجود دارد، باید شرکت کرد. انگار صندوق کم کم همه ما را تربیت و به حدود قدرت‌مان واقف می‌کند. بنابراین، خیلی با مدل آرمانی دموکراسی‌های تمام عیار نگاه نکنید. صندوق در ایران دارد به همه ما چیزهایی می‌آموزد و در دراز مدت همه ما را مدنی‌تر بار می‌آورد.
لینک کوتاه کپی لینک

نظر شما