عبارت «جنگ روایتها» هم که لابد و حداقل طی دو سه سال اخیر بارها و بارها آن را شنیدهاید، بیشتر از آنکه دلالت بر وجود جنگ داشته باشد بر اهمیت جایگاه «روایت» و قصهگویی در زندگی بشر تأکید میکند. این مطلب هم قرار نیست به پیچ و خمهای «جنگ روایتها» بپردازد، بلکه تلاش دارد نشان دهد فناوری و شبکههای اجتماعی چه بلایی سر قصهها و قدرت و قابلیت قصهگویی و روایتگری انسان معاصر آوردهاند.
پسرفتهای انسان خردمند
«استوارت جفریز» نویسنده و روزنامهنگار است و البته گاهی به بهانه نویسندگی، با روایتی شیرین، کتاب نویسندگان دیگر را نقد و بررسی هم میکند. او بهتازگی درباره کتاب «بحران روایت» فیلسوف آلمانی-کرهای «بیونگ چول هان» مطلبی در گاردین نوشته که «ترجمان» آن را منتشر کرده است. «جفریز» در نقد و بررسیاش میگوید: نسل امروزی نسلی اشباعشده از اطلاعات، خیره به گوشیهای همراه و مجهز به چتجیپیتی است. به باور «هان»، در عصرحاضر، انسان خردمند پسرفت کرده و به «انسان تلفنی» بدل شده است. تلفن هوشمند همان مکتب کاتولیک است که فقط فناوری بهتری دارد، تسبیحی بهروز شده است و ابزاری جیبی هم برای اعتراف و هم برای نظارت! ایلانماسک و مارک زاکربرگ هیچ نیازی به خبرچینها، شکنجهگاهها و پروپاگاندای شبانهروزیای ندارند که «برادر بزرگ» (اشاره به رمان ۱۹۸۴ جرج اورول) را در رأس قدرت نگه میداشت. رفقای فناوری فقط یک چیز نیاز دارند: همدستی شما در سرکوب خودتان! «هان» میگوید: «پیشتر، قصهگویی ما را دور آتش، گِرد هم میآورد، به گذشته پیوندمان میداد و کمک میکرد آینده امیدبخشی را تجسم کنیم. حالا نمایشگر دیجیتالی جای آن آتش را گرفته و ما را به آدمهای تکافتادهای بدل کرده است که نسخهای ساختگی از خودمان را پیش روی همتایان نادیده خود میگذاریم و ظاهر، زندگی و عقایدمان را با هنجارهای غالب، هماهنگ میکنیم. این صورت هوشمند سلطه، مدام از ما میخواهد عقاید، نیازها و اولویتهایمان را ابراز کنیم، زندگیمان را بازگو کنیم، پست بگذاریم و پیام دیگران را لایک کنیم».
قصههای کسالتبار
«هان» بازهم شدیدتر به زندگی امروزی بشر و نفوذ فناوری و شبکههای اجتماعی در آن میتازد: «... ما قصهگو بودهایم، ولی حالا شدهایم قصهفروش... ما خود را مطیعانه تا حد مجموعه دادههای پولسازی پایین آوردهایم که بشود کنترلشان کرد و از آنها سود برد، یعنی همان چیزی که ایلانماسک را به یکی از ثروتمندترین مردان دنیا بدل کرده و از ما محتواسازانی ساخته که مدلهای کسبوکار هولناک او و معاصرانش را گسترش میدهیم. در شبکههای اجتماعی قصههایی کسالتبار و مندرآوردی درباره مسیر رسیدن به سلامتی و تناسب بدن تعریف میکنیم؛ ماجرای کارهایی که در تعطیلات انجام دادهایم را آبوتاب میدهیم و عکسهای سلفی و تصاویر هوسانگیزی هم از غذاهایی میگذاریم که در فلان کافه خوشگل خوردهایم.
در تمام این قصهها چیزی غایب است: فردیت، انسانیت و توانایی اینکه به جای به نمایش گذاشتن خودمان، روایتهایی باورپذیر تعریف کنیم».
شفافیت افراطی
البته از دیدگاه نویسنده کتاب «بحران روایت» فناوری همین یک بلا را سر انسان نیاورده است. انسانِ تلفنیِ امروز گاه با دروغگویی و وانمود کردن چیزی که نیست گاهی از این طرف بام و گاهی از آن طرف بام میافتد! یعنی برخلاف پستها و خودنماییهای مختلف، یکباره میلی شدید و متضاد به افشاگری درباره خودش پیدا میکند و مدتها به گفتن حقیقت و شفافیت بیحد و اندازه گرفتار میشود. در این حالت چیزی به نام حریم خصوصی هم دیگر وجود ندارد و فناوری ما را به پینوکیوهایی با دماغهای کوچولوی بامزه تبدیل میکند که قواعد افشاسازی و شفافیت فردی را (با وجود پاکشدن پیامهای واتساپیِ سیاستمداران) ملکه ذهنمان کردهایم، چراکه این مجموعهدادهها داراییهایی درآمدزا هستند! در مجموع برای تأثیرگذار شدن و پول بیشتر درآوردن، قصه سبُک، جمعوجور و زودهضم تعریف کنید. این بهترین خوراک نظام رسانههای اجتماعی است!
زیادهروی یک فیلسوف
یک نکته مهم هم در کتاب «بحران روایت» و عقاید «بیونگ چول هان» در مورد انسان امروزی و مواجههاش با رسانههای اجتماعی وجود دارد: اینکه آقای فیلسوف در آسیبشناسی فناوری و مشکلاتی که رسانههای اجتماعی ایجاد کرده و میکنند، موفق است اما همه کاربران شبکههای اجتماعی را بیرحمانه و به یک چوب میراند و کل انسانهای امروز را تسلیم دربست وضعیت موجود میداند. «استوارت جیفرز» در این باره میگوید: سبک نگارش «هان» را بسیار میپسندم. مرثیه ۱۰۰صفحهای او که فصلهای موجز و جملات قصار دارد، همگی با قریحهای غیبگویانه جان گرفتهاند... بااینحال، جالب اینجاست که خود او نتوانسته برای نجات جانش یک قصه خوب تعریف کند! او طوری مینویسد که انگار هرگز با دیدگاهی خلاف نظر خودش مواجه نشده است. برداشتهای ظاهراً بیچونوچرایی طرح میکند که بارها وادارم کرده در حاشیه کتاب بنویسم «نه!». مثلاً مینویسد «امروزه کودکان به موجوداتی دیجیتالی و بیمایه بدل شدهاند». چه شد؟ همه کودکان؟ به گمان من، کودکان به جای آنکه ناگزیر دستخوش بلاهت انسانهای تلفنی شوند، قادرند پایگاهی برای مقاومت در برابر آن بسازند. حقیقت پیچیدهتر از اینهاست... «هان» ثابت کرده که مانند بسیاری از متفکران آلمانی عصر گوته به بعد، به اظهارنظرهای متکبرانه معتاد است!... هرچه باشد، بهترین قصهها، مملو از پیچیدگی، پذیرش، خودناباوری، عقاید متعارض، امید و شور انسانیاند. متأسفانه باید گفت همه اینها خصوصیاتیاند که این کتاب، با همه ذکاوت استادانه هان، بهرهای از آن نبرده است.
چگونه غولهای فناوری «روایت» را از ما دزدیدند؟ / عصر قصهفروشها
حوالی امروز در دنیای امروز که میگویند دنیای قصهگویی است، من و شما برای تبدیل شدن به فردی تأثیرگذار در شبکههای اجتماعی (اینفلوئنسر)، باید بتوانیم قصه تعریف کنیم. بعید است دوره دیگری را در تاریخ پیدا کنید که «روایت» تا این اندازه اهمیت پیدا کرده باشد.
صاحبخبر -
∎
نظر شما