شناسهٔ خبر: 67305392 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

نگاهی به کتاب «تحصن؛ روایت مردمی از واقعه پنجم رمضان اصفهان»:

جستجوی ظرفیت‌های ملی و جهانی در تاریخ محلی/ غفلت در رخدادهای محلی انقلاب اسلامی

ابوالحسن فیّاض انوش می‌گوید: می‌توان رخداد تحصن تابستان ۱۳۵۷ در اصفهان را نه تنها از زاویه «تاریخ محلی» و نهایتاً «تاریخ ملی» بلکه به عنوان رخدادی که از یک منظر رگه‌هایی از ظرفیت «تاریخ جهانی» دارد، مورد تأمل قرار داد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا «تحصن» عنوان یکی از آثار تازه منتشر شده انتشارات راه‌یار است که با اتکا به روایت‌های مردمی به حادثه تاریخی پنجم رمضان اصفهان (تابستان ۱۳۵۷) و حمایت مردم این شهر از انقلاب اسلامی می‌پردازد. ابوالحسن فیّاض انوش، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان در یادداشتی به این کتاب پرداخته است.

آنچه با عنوان «تاریخ محلی» به عنوان یکی از گونه‌های تاریخ‌نگاری شناخته می‌شود به همان اندازه که یکی از گونه‌های پرطرفدار در میان محققان و خوانندگان آثار تاریخی است از وضوحِ مفهومیِ لازم برخوردار نیست. اصلی‌ترین ابهام در این میان محدودة مکانی آن چیزی است که با واژة «محل» به آن اشاره می‌شود. در روزگار ما وقتی از یک کتاب در رده‌بندیِ تاریخ محلی یاد می‌شود انتظار می‌رود محتوای آن کتاب به رخدادهایی اشاره داشته باشد که محل وقوع آنها یا دامنه تأثیرگذاری آنها محدود به یک «روستا» یا یک «شهر»، یک «شهرستان» و نهایتاً یک «استان» باشد و آنچه به فراتر از این محدوده‌های جغرافیایی مربوط می‌شود، جای خود را ذیل عنوان «تاریخ ملی» و نهایتاً «تاریخ جهانی» باز کند که حیطه جغرافیایی آن‎ها به ترتیب معطوف به موضوعات «کشوری» و موضوعات «جهانی» است.

اما کشیدن خط تمایز واضح میان حیطة تاریخ‌نگاریِ محلی و حیطة تاریخ‌نگاری ملی و جهانی همواره به سهولت میسر نیست. چه بسا تاریخ‌نگارِ محلی که به بهانۀ پرهیز از ورود به حیطة تاریخ ملی و جهانی در نشان‌دادن اهمیت و جایگاه واقعیِ رخدادهای محلی ناکام می‌ماند و به همان سان چه بسیارند تاریخ‌نگاران ملی و جهانی که به بهانه پرهیز از پرداختن به رخدادهایی در مقیاس محلی، از پرداختن به ظرفیت‌های ملی و جهانی در رخدادهای محلی غفلت می‌ورزند. رابطة میان «تاریخ ملی» و «تاریخ محلی» از جنبه‌های مختلف می‌تواند قابل بررسی و دارای اهمیت باشد. اما در اولین گام شاید اصلی‌ترین نکته‌ای که باید بدان اندیشید آن است که چگونه می‌توان نسبت و رابطة میان تاریخ ملی و تاریخ محلی را تنظیم و ساماندهی کرد به نحوی که از یک سو به بهانۀ پرهیز از ورود به تاریخ ملی، تأثیر سیاستگزاری‌های ملی در محدودۀ محلی مغفول نمانَد و از سوی دیگر از نشان‌دادن ظرفیت‌های ملی در رخدادهای محلی غفلت نشود.

کتابی که اخیراً با عنوان «تحصن؛ روایت مردمی از واقعه پنجم رمضان اصفهان» (تهران، راه‌یار: ۱۴۰۲) روانه بازار نشر شده است از جمله کتاب‌هایی است که گرچه به لحاظ رده‌بندی در ردة تاریخ‌های محلی قرار می‌گیرد اما در محدوده تنظیم رابطه خود با تاریخ ملی نیز نسبتاً موفق ظاهر می‌شود. به عبارت دیگر گرچه در این کتاب قرار است با یکی از رخدادهای تاریخ «شهر اصفهان» آشنا شویم اما از رهگذر آن از درک تأثیر این رخداد در روند وقایع جاری «کشور ایران» و نحوه واکنش مقامات «کشوری» نسبت به یک رخداد «محلی» نیز بی‌بهره نمی‌مانیم. تحصن ده روزة جمعی از مردم شهر اصفهان در منزل آیت‌الله سیدحسین خادمی زعیم حوزه علمیه اصفهان در اعتراض به دستگیری آقای سیدجلال‌الدّین طاهری از روحانیون مبارز و انقلابی در تابستان سال ۱۳۵۷ شمسی را باید از وقایع شتاب‌دهنده به روند انقلاب در شهر «اصفهان» و بلکه «ایران» دانست. در پی همین تحصن بود که اصفهان به عنوان «اولین شهر ایران» که حکومت نظامی در آن برقرار شد تشخّص یافت.

اما باید اضافه کنم که اکنون شواهدی وجود دارد که می‌توان حتی رخداد تحصن تابستان ۱۳۵۷ در اصفهان را نه تنها از زاویه «تاریخ محلی» و نهایتاً «تاریخ ملی» بلکه به عنوان رخدادی که از یک منظر رگه‌هایی از ظرفیت «تاریخ جهانی» دارد (به معنای رخدادی که توجه یکی از قدرت‌های جهانی را به خود معطوف کرده است) مورد تأمل قرار داد. در کتاب نهم از اسناد لانه جاسوسی آمریکا اشارات مکرری به وقایع اصفهان در این ایام وجود دارد. حضور بیش از ۱۲ هزار آمریکایی که به عنوان مستشار و تکنسین در اصفهان حضور داشتند و نیز وجود کنسولگری آمریکا در اصفهان موجب می‌شد که رخدادهای اصفهان زیر ذره‌بین مقامات آمریکایی قرار گیرد و نسبت به پیامدهای آن اظهار نگرانی کنند. در ادامه بدون هیچ توضیحی صرفاً به برخی گزارش‌ها به این مقطع زمانی (از: اسناد لانه جاسوسی آمریکا، کتاب نهم، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۹۰) - با درج شماره صفحة مدنظر از این کتاب در انتهای هر نقل قول- اشاره می‌شود.

قبل از شروع تحصن یک بمب دستی به داخل محوطه کنسولگری آمریکا در اصفهان در دهم مرداد ۱۳۵۷/ اول اوت ۱۹۷۸ پرتاب شده بود و با دستور دایره تحقیق ویژه سفارت آمریکا «آقای بنرمن برای تحقیق به محله حادثه در اصفهان رفت». سفارت آمریکا در گزارشی که فردای آن روز به واشنگتن مخابره کرد تصریح دارد که: «بمب‌گذاری در عصر روز اول اوت در کنسولگری اصفهان به نظر می‌رسد با آشوب مذهبی و متعاقب آن با دستگیری یا ربودن طاهری مرتبط باشد» (۸۵). «نظر به این وقایع و شروع ماه رمضان در ۳ اوت، سفارت و کنسولگری به آمریکایی‌ها گفته‌اند که از اجتماعات عمومی و مناطق مذهبی دور بمانند» (۸۶).

«بمب‌گذاری در کنسولگری اصفهان اولین واقعه‌ای در آنجا است که علی‌الخصوص به سمت آمریکایی‌ها یا تأسیسات آمریکایی متوجه شده است». گزارش در ادامه تصریح می‌کند که البته «هیچ نشانه‌ای وجود ندارد که فعالیت مذهبی بر علیه خارجیان جهت داده شده باشد یا جهت داده خواهد شد» (۸۷). به نظر می‌رسد مقامات آمریکایی می‌خواسته‌اند حساب نیروهای چپ را از نیروهای مذهبی جدا کنند. در ذیل گزارش حوادث اصفهان اولین اشاره به تحصن به تاریخ ۷ اوت / ۱۶ مرداد مشاهده می‌شود. پیوند میان تاریخ محلی (منزل خادمی) و تاریخ ملی (دولت ایران) دراین گزارش به نحو موجز بازتاب یافته است: «گزارش می‌رسد که روحانیون در اعتراض به عدم آزادی طاهری و شکست دولت در اجرای قولش در منزل خادمی تجمع کرده‌اند» (۹۱).

در اسناد لانه جاسوسی اشارات و گزارش‌های متعدد دیگری نیز درباره رخدادهای این مقطع زمانی در اصفهان وجود دارد اما جهت اختصار تنها به یکی دیگر از این موارد که با رده بندیِ خیلی محرمانه طبقه‌بندی شده است اشاره می‌کنم. این مورد از این جهت قابل تأمل است که ظرفیت رخدادهای تاریخ محلی اصفهان را نه فقط (به واسطه تأثیرگذاری بر وقایع پایتخت) تا سطح ملی بلکه به واسطه تبعات دراز مدت آن تا سطح جهانی و تمدنی بر می‌کشد. در این گزارش از تأثیرپذیری تظاهرات در تهران از رخدادهای اصفهان و سمت و سوی ضدغربی آن سخن به میان آمده است.

در سند شماره ۴۸ به تاریخ ۱۶ اوت ۱۹۷۸/ ۲۵ مرداد ۱۳۵۷ یعنی دقیقاً در بحبوبۀ تحصن اصفهان دکتر استمپل (مسئول بخش سیاسی سفارت) گزارشی دربارة «چند مورد عجیب» ارائه می‌کند که در آن تأکید شده است: «پس از ۶ یا ۷ شب خشونت مداوم در جنوب تهران به نظر می‌رسد که لحن شعارهای تظاهرکنندگان به سبک اصفهانی‌ها به سمت ضدغربی نزدیک می‌شوند »(۹۴).

اما در آنچه اختصاصاً به تحصن مربوط می‌شود ذکر چند نکته می‌تواند مفید باشد. اعدادی که از این پس داخل پرانتز درج شده است به صفحات کتاب تحصن اشاره دارد: تحصن‌کنندگان از این تحصن صرفاً به عنوان محملی برای اعتراض به رژیم پهلوی بهره نمی‌بردند بلکه این تحصن به منزله نوعی کارگاه عملی برای آموزش فکری و عملی به جوانانی درآمد که مقدر بود در آیندۀ حوادث شهر و حتی کشور نقش‌آفرینی‌های بیشتری داشته باشند. نکته مهم اینکه این تحصن را نباید رخدادی ناشی از احساسات محض و بدون آگاهی عمیق عقیدتی در نظر گرفت. این نکته که برخی از شرکت‌کنندگان در این تحصن غسل شهادت می‌کردند (۱۵۶) یا وصیت نامه می‌نوشتند (۱۶۶)، این عمل اعتراضی را از سطح صرفاً سیاسی به سطوح والاتر فکری و عقیدتی برمی‌کشید.

کتاب تحصن که برگرفته از ساعت‌ها مصاحبه با شاهدان عینی در عین استفاده از اسناد آرشیوی و روزنامه‌ای است، تلاشی است برای پاسداشت هویتی که بر اثر سهل‌انگاری در حفظ خاطرات شاهدان ممکن بود در غبار زمانه به فراموشی رود و از این رو در خور تقدیر است. در این کتاب ضمن آشنایی با چهره‌هایی که هر کدام به نوعی در مدیریت و برنامه‌ریزی برای تحصن نقش‌آفرین بوده‌اند، با شهیدان این حادثه نیز بیشتر آشنا می‌شویم. علاوه بر آن، از بازتاب تحصن در سطح ملی و واکنش رهبری نهضت نسبت به تحصن و از نقش زنان در تحصن نیز آگاه می‌شویم.

از نکات جالب توجه در این کتاب که نوعی درس‌آموزی را به همراه دارد پاسخ حکیمانه استاد مطهری به کسانی است که از وی درخواست سخنرانی در جمع متحصنان را داشته‌اند. استاد مطهری که صرفاً برای ابراز همدردی و پشتیبانی از تحصن‌کنندگان به اصفهان آمده و در جمع آنان حاضر شده بود، هنگامی که با درخواست سخنرانی مواجه می‌شود با صلابت پاسخ می‌دهد که: «من آمادگی برای صحبت ندارم. یکی از آقایان صحبت کنند و بگویند مطهری برای پشتیبانی از تحصن آمده است». نویسنده سپس از قول یکی از فعالان سیاسی ادامه می‌دهد «بعدها فهمیدیم که آقای مطهری هیچ وقت فی‌البداهه سخنرانی نمی‌کند. جایی گفته بود برای یک ساعت سخنرانی، حداقل نه ساعت مطالعه می‌کند» (۹۵) و این درحالی بود که برخی مرتب برای مردم صحبت می‌کردند.

گذری در کتاب تحصن نشان می‌دهد که مصاحبه‌شدگان غالباً از برخی محلات خاص اصفهان هستند و درمی‌یابیم که چنانچه دامنه مصاحبه شوندگان به دیگر محلات اصفهان و حتی به شهرهای دیگر گسترش یابد ظرفیت‌های بیشتری در خدمت تقویت هویت شهری و ملی و حافظه تاریخی قرار خواهد گرفت. امید که راهی که دفتر مطالعات جبهة فرهنگی انقلاب اسلامی گشوده است همچنان گشوده و پربار باقی بماند.

هدف از این نوشتار صرفاً معرفی این اثر و تأکید بر اهمیت کار انجام شده بود و نه یک ارزیابی انتقادی. امید که برای پربارتر شدن این مسیر دیگرانی به ارزیابی انتقادی چنین آثاری هم اقدام کنند. اما دریغم می‌آید که در پایان این نوشتار یک توصیه به تدوین‌کنندگان این اثر نداشته باشم و آن اینکه: برای آنکه حاصل زحمات آنان در تحقیقات تاریخی و پایان نامه‌های دانشجویی سر ریز شود شایسته است در تجدید چاپ این اثر از درج فهرست اعلام در پایان اثر دریغ نکنند و فهرست منابع را متمایز از ارجاعات تنظیم و ارائه کنند.

نظر شما