شناسهٔ خبر: 67303408 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

یک شاعر و پژوهشگر:

قله‌های سربرافراشته ادب فارسی بر حقانیت غدیر اذعان کرده‌اند

سیدمسعود علوی‌تبار، شاعر و پژوهشگر تاریخ و تمدن ملل اسلامی گفت: در قله‌های سربرافراشته ادب پارسی به نام‌های بزرگی همانند فردوسی،،مولوی، سعدی و حافظ برخورد می‌کنیم که هر کدام تلویحی و یا باصراحت به حقانیت غدیر معترف بوده‌اند.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا سیدمسعود علوی‌تبار، در نشست ادبی «غدیر در آیینه ادب پارسی» که شامگاه اول تیر با حضور جمعی از اهالی ادب و اندیشه کشورهای حوزه ایران فرهنگی برگزار شد، در سخنانی عنوان کرد: در طول تاریخ شعر و ادب پارسی کمتر شاعری را سراغ داریم که با جرعه‌ای از زلال ملکوتی چشمه‌سار غدیر، دل را صفا نداده باشد. از ابتدای تاریخ ادب پارسی تاکنون غدیریه‌ها و مدح مولا علی (ع) زینت‌بخش دواوین شاعران پارسی زبان بوده و کسایی مروزی که اولین مرثیه سروده شده فارسی را به او نسبت داده‌اند و حتی تخلصش نیز از حدیث کسا گرفته شده، مولا علی را وارث پیامبر می‌داند که پیغمبر «بدو داد همه کار» و مولا امیرالمؤمنین علی (ع) را «ولی بی‌مانند» می‌خواند. او کسی است که برای نخستین مضامین مربوط به واقعه غدیر را در اشعار پارسی به کار گرفت.

علوی‌تبار افزود: در قله‌های سربرافراشته ادب پارسی به نام‌های بزرگی همانند فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ برخورد می‌کنیم که هرکدام چه تلویحاً و چه با صراحت به حقانیت غدیر معترف بوده‌اند. فردوسی خود را «ستاینده خاک و پای وصی می‌داند، مولوی در دیوان شمس با تعبیراتی چون «افتخار هر نبی و هر ولی» در مدح حضرت امیرالمؤمنین (ع) سخن می‌راند و سعدی نیز در وصف علی (ع) می‌گوید «جوانمرد اگر راست خواهی ولی است» و حافظ نیز مردی و مردانگی را در وجود کننده در خیبر می‌بیند.

در این نشست شاعرانی چون علیرضا قزوه، ایرج قنبری، سیدمسعود علوی‌تبار، سید تصور مهدی، علیرضا حکمتی، عمادالدین ربانی، سیدمهدی بنی‌هاشمی، رسول شریفی، نغمه مستشارنظامی، فاطمه ناظری، بلقیس فاطمه حسینی، ام‌البنین بهرامی، میترا ملک محمدی، نجمه پورملکی، فاطمه نانی‌زاد، نیره جهانشاهی، رقیه آزادنیا، لیلی حضرتی، سارا عبدالهی‌فر، زهره یوسفی و صبا فیروزی حضور داشتند.

برخی از اشعار ارائه شده در این محفل ادبی را با هم مرور می‌کنیم:

نغمه مستشار نظامی

بر چهره عاشقان تبسم می‌ریخت

بر آتش خشم خصم هیزم می‌ریخت

از عرش نوای یاعلی می‌آمد

وقتی که خدا غدیر در خم می‌ریخت

ایرج قنبری

ای چشمه جاری محبت

دامان تو جلوه‌گاه رحمت

ماییم و زبان بی‌زبانی

هرروز اگرچه در تلاوت

راه تو و پای اشتیاقم

درگاه تو و سر ارادت

در بند توام بدون زنجیر

مهمان توام بدون دعوت

من ذره‌ام وتو آفتابی

من قطره‌ام و تو بی‌نهایت

ما تشنه تو چشمه شفابخش

ما غرقه تو کشتی سلامت

از تو همه بخشش و مدارا

از ما همه شکوه و شکایت

افسوس پی مجاز بودیم

هرچند نبود جز حقیقت

تو صبح امید و ما شب یاس

فرق است میان نور و ظلمت

شبنم زده‌ایم و گل چه دارد

بر گونه به جز نم خجالت

حاجت به طواف کعبه‌ات نیست

آن کس که تو را کند زیارت

پروانه چه دید غیر اوهام

آیینه چه دید غیر حیرت

آیینه تو را ندید هرچند

هر آینه از تو بود صحبت

ما سوختگان راه عشقیم

از روز نخست تا قیامت

سیده بلقیس فاطمه حسینی (هندوستان)

و زیر ناودان حرم

گریه شبانه‌ام،

فریاد یا غیاث،

دل معشوق را به درد می‌آورد

نیزه‌های آه منزه

با کاروان اشک‌های صادقانه

و اضطراب تشنگان معرفت

که با دست‌های خالی جام

در آرزوی باده عشق بودند

بر ریگ‌های گرم آبله پا

و سیل سرریز از تنور دل

بر ساحل رخسار

خشک و شور می‌گردد و

دل معشوق را به درد می‌آورد

پس، آن دل مهرآگین

چنین باده‌ای را

در میدان غدیر

از خم وحدت چشانید

و ساقی وحدت

آن عاشقان حرم را

به ساقی کوثر رسانید

و حریم دلدادگان

از باده مهر ولایت مستند تا هنوز و همیشه

سید مسعود علوی تبار

او جلوه تابناک رب ازلی است

آیینه ذات هستی لم یزلی است

از نور ولای ولی اله دانم

دل محو ولایت خداوند علی است

میترا ملک محمدی

خورشید به نورانیت ماه قسم خورد

اسم خس و خاشاک از افلاک قلم خورد

جمع‌اند علی و نبی و خیل ملائک

لبریز شد از باده دو پیمانه بهم خورد

ای زادۀ بیت‌الحرم، ای عدل مجسم

حکمی‌ست امامت که به نام تو رقم خورد

پایان رسالت شد و آغاز امامت

در آینۀ برکه نگاهم به حرم خورد

پیچید شمیم دو گل و برکه و باران

دستم به حریرِ یمن و شال و علم خورد

عکس حرمِ توست لب طاقچه قاب است

شاد است هر آن دل که به سودای تو غم خور

سید تصور مهدی (هندوستان)

به راه عشق مولا زود دیر است

علی آیینه ربّ قدیر است

که مستان از ازل فریاد آرند

خروش باده عشق از غدیر است

رسول شریفی

ما شیعه در این میانه شیر آمده‌ایم

بر قله عاشقی دلیر آمده‌ایم

تسلیم نگردیم در این راه که ما

با پای برهنه از غدیر آمده‌ایم

علیرضا حکمتی

از جام غدیر رنگ و بو می‌گیریم

خوبی ز علی (ع) و آل او می‌گیریم

تا در دل ما علی (ع) ولایت دارد

هر جا برویم، آبرو می‌گیریم

زهره یوسفی

جان گرفت از آفتاب و از حقیقت‌ها نوشت

از نسیم معرفت بر ساحل معنا نوشت

موج‌ها را با ولایت در مسیر حق کشاند

راز انسان‌پروری را در دل دریا نوشت

قدرت اندیشه با دست قلم تدبیر شد

تا علی نهج البلاغه، فخر دنیا را نوشت

ماه وقتی آسمان را نورباران می‌کند

می‌شود از قامت خورشید ناپیدا نوشت

دست‌هایش محرم دست خدا شد در زمین

در غدیر خم که مولا درسی از فردا نوشت

با علی نام ولایت خوب معنا می‌شود

با ولایت می‌شود از یار بی‌همتا نوشت

فاطمه ناظری

از باغ فدک مشک و عبیرم بدهید

عیدانه ز حضرت امیرم بدهید

من مست خم ولایت مولایم

یک جرعه ز چشمه غدیرم بدهید

قله‌های سربرافراشته ادب فارسی بر حقانیت غدیر اذعان کرده‌اند

عمادالدین ربانی

محبوب خانه‌زاد خدا مرتضی علی

مولود کعبه، قبله‌نما مرتضی علی

حظ می‌بریم و از دلمان درد می‌رود

تا می‌بریم نام تو را مرتضی علی

ما در میان جمعیت رهروان گمیم

هادی ما، امام هدی مرتضی علی

گلدسته‌ها شمیم تو را پخش می‌کنند

پیچیده است در همه جا: مرتضی علی

صوم و صلات بود تمامی عمرتان

دادی به راه عشق صلا مرتضی علی

پایان گرفت لطف و کرامات اغنیا

پایان نداشت گنج غنا مرتضی علی

در عدل بی‌بدیلی و در زهد بی‌مثال

ای پیشوای شاه و گدا مرتضی علی

مولا عجیب مظهر انسان کاملی

یا مظهر العجائب و یا مرتض علی

لیلی حضرتی

دلم مانده میان نخل و خیبر

میان دست‌های یک پیمبر

دلم آشفته آشفته چو دریا

تمام کوچه را دنبال مولا

علی در کوچه‌های سبز تکبیر

به روی شانه‌اش صد کوه تقدیر

دلش از عطر یاس و پونه لبریز

نگاهش کوله‌بار فصل پاییز

به سمت کوچه باران نگاهش

تمام چاه و نخلستان پناهش

علی یعنی حضوری سبز و والا

علی یعنی کمال حق تعالی

علی یعنی که نان خشک و خرما

علی یعنی سکوت و درد و دریا

علی معیار ناب آفرینش

ومفهوم کتاب آفرینش

علی یعنی عقیل و آتش و درد

علی یعنی تمام کوچه یک مرد

علی یعنی غدیری آسمانی

علی یعنی تمام مهربانی

دلم مانده میان نخل و خیبر

به دنبال نگاه یک پیمبر

ام البنین بهرامی

حس غرور و عشق در کام غدیر است

زیباترین اعجازها نام غدیر است

زیباترین درس اطاعت از ولایت

در مکتب کرار، پیغام غدیر است

در مکتب آقا امیرالمومنینی

که معنی والای اسلام غدیر است

هم عالی اعلی علی مولای عشق و

هم بهترینِ خلق بر بام غدیر است

حج وداع عشق کامل گشت آری

زیرا گواهش لوح احرام غدیر است

احرام بستن گرچه قربانی ستاند

قربانی عشقی که الهام غدیر است

در هر رهی تفسیر و فرجامی نهفته

حیدر امیر عشق، فرجام غدیر است

رقیه آزاد نیا

غدیر آینه روشن امامت توست

غدیر صبح درخشنده‌ای زطلعت توست

قسم به اشهد ان علی والله

که قیل و قال دو عالم همه شهادت توست

اگر که خلقت هستی، به حرمت زهراست

تمام هستی ذرات در ولایت توست

سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم:

که شیعه توام و این هم از عنایت توست

نظر اگر نظر تو، به سنگ اثر دارد

هنوز بر دل دیوار کعبه صحبت توست!

تو بی‌نظیری و تکرار تو میسر نیست

چنانکه صبر تو و قدرت و عدالت توست

زعاشقان تو جز خیر، بر نمی‌آید

که هر چه هست اثر عشق و از ارادت توست

مدد زغیر تو ننگ است، یاعلی مددی

که دستگیری هر جان خسته عادت توست

خدیجه دیلمی

شمشیر عدالت علی می‌تازد

شیعه به ولایت علی می‌نازد

در جنگ میان حق و باطل بی‌شک

دشمن به شجاعت علی می‌بازد

آسیه مراد پور

غدیر آغازِ فجرِ شیعیان است

ز خورشیدِ نبوّت مَه عیان است

ولایت چون به گیتی نور افشانْد

در آن اتمامِ حجّت بر جهان است

هدایت، منشأش در عرشِ اعلاست

که در دستِ محمّد سِرّ ِآن است

علی پیوندِ دیگر بر سرِ آن

که او حَبلُ المَتین در آسمان است

رسالت مُهرِ قاطع بر ولایت

علی نائل به این مُهرِ زمان است

شد آیینه در اوصافِ خداوند

چو نور است انعکاسی از همان است

علی وَجْه و کَلامُ اللّهِ ناطق

به معراجِ محمّد بی‌گمان است

خدا هم با صدای او سخن گفت

یکی تیر و ولیکن دو نشان است

محمّد شهرِ علم است و علی در

به شهرِ معرفت او آستان است

علی تمثیلِ زیبای خداوند

برای خلقتِ آیندگان است

چو مُهری شد بر این دیوانِ هستی

به سربرگش چنان خطّ ِ امان است

تسلّط بر جهان دارد ولی حیف

امیری در گلویش استخوان است

صبا فیروزی

در دشت غدیر خم عطر گل و ریحان بود

خورشید و مه تابان آن روز گل افشان بود

جشن ولیِ اعظم در فرش مهیا بود

هاتف به نوای خوش در عرش غزل‌خوان بود

تاج شرف و دین بود بر روی سر مولا

آن روز علی مولا با ختم رسولان بود

تا دست علی (ع) حلقه در دست محمد (ص) بود

مُلک و ملکوت حق شادان و چراغان بود

ای دوست مبارک باد برساحت تو این عید

عیدی که در آن احمد با حیدر دیّان بود

سارا عبدالهی‌فر

به دل گفتم امیرالمومنین حیدر!

جهان پرشد ز نور و تابشِ کوثر

زبان در کام ِ عشقش نورباران شد

عیان شد انقلاب و خاطرش خیبر

به دل گفتم امیرالمومنین حیدر!

به نقطه گشت غم اعماق دریاها

که ذکرش می‌شود آرام تنهایی

و دل بالید چونان ابر صحراها

به دل گفتم امیرالمومنین حیدر!

تمام هستی از عشقش بهاری شد

جهان در رقص شد آنگاه در عالم

شکوه نام بسم الله جاری شد

نظر شما