شناسهٔ خبر: 67301362 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اعتماد | لینک خبر

‌نمايش «ما» در يك دقيقه

عيسي فاضلي

صاحب‌خبر -

اين نوشته درباره يك دقيقه پاياني ميزگرد فرهنگي با آقاي دكتر پزشكيان نامزد انتخابات رياست‌جمهوري چهاردهم و مشاورانش در تاريخ ۳۰ خرداد ۱۴۰۳ است. شايد بتوان گفت آن يك دقيقه نمايشي فشرده از وضعيت تعامل ما با خودمان و با نخبگان‌مان بود.  پس از ديدن برنامه و يك دقيقه آخر آن، خاطره‌اي به يادم آمد؛ ۴ يا ۵ ساله بودم و در كنار منزل پدربزرگ با عده‌اي كودكان همسايه مشغول بازي شدم و به تدريج به يك كوچه خلوت رسيديم. ديگران به تدريج پراكنده شدند و من ماندم و كسي كه در سن چهارم يا پنجم دبستان و از نظر هيكل خيلي درشت‌تر از من بود. به تدريج بازي تبديل به زورگويي و يقه‌گيري شد. مانند بسياري از موارد دوره كودكي فقط براي ابراز وجود فرد قوي‌تر و به‌طور بديهي من هم مقهور قدرتش بودم. تا اينكه با عبور بزرگ‌تري از كنار ما فرصتي براي ابراز وجود من پيش آمد و شروع كردم به داد زدن و تخطئه فرد كه رفتارش غلط است و فلان، از فرصت استفاده كرده هم‌مسير فرد بزرگ‌تر شدم و محل را ترك كردم. «ما» در اين سال‌هاي دور و نزديك برخي از خودمان را بسيار فشرديم و آزرديم. اگر فرصتي هم پيش آمد سعي كرديم به قول خودمان مشت آخر را هم بزنيم و طرف را لورده كنيم. در ميزگرد مذكور درباره اخراج از دانشگاه محمد فاضلي چيزي گفته شد كه قريب به واقعيت نبود. اما از كل ۹۰ دقيقه، كمتر از يك دقيقه آخر را به او فرصت داديم تا صحبت كند. در حالي كه او را به نوعي نماينده دانشگاهيان اخراجي قرار داديم. او هم در آن فرصت اندك ارزيابي كنش ما نسبت به خودش و به‌غلط اخراج‌‌شدگان را داد زد: «دروغ است». با بغض هم داد زد. تحت فشار حرف‌هاي نزده، عصبي هم شد. اگر با فشار وارده در اين سال‌ها سلامت جسمي‌اش را از دست نداده باشد، بايد تعجب كرد. محمد فاضلي كه تازه خودش از روزنه‌گشايان انتخابات اسفند ۱۴۰۲ بود. بسياري در اين سال‌ها به گوشه‌اي رانده و منكوب شدند، انگار كه بخشي از ما نبوده‌اند. بگذريم از كساني كه فرصت بروز قابليت‌هاي‌شان را نيافتند. اين نوشته درباره آنهايي‌ است كه داشتند و از آنها گرفتيم. 

از كار بيكارشان كرديم؛ از نان خوردن انداختيم؛ گاهي ابزارهاي كار جديد را هم از آنها گرفتيم و باز محدودشان كرديم؛ ممنوع‌الخروج‌شان كرديم؛ فرصت دفاع هم بهشان نداديم. به هر دليل و بهانه‌اي. به علاوه هر فرصتي را هم غنيمت دانستيم تا لگد آخر را هم بزنيم تا به دوستان‌مان بگوييم «ديدي چه‌كارش كرديم»؟ اينها فقط خودشان نبودند، بلكه خانواده‌ها، فاميل و آشنايان‌شان هم بودند كه محروم و عاصي مي‌شدند. همه اينها در دهه‌هاي اخير جمع شدند و در فرصت‌هايي به صورت داد زدن‌هاي عصبي خياباني هم بروز كردند. سازمان صداوسيما رسما اعلام كرده است كه به هر كس كه نامي از او در برنامه‌هاي انتخاباتي برده شد، فرصت دفاع مي‌دهد. اين مورد براي محمد فاضلي هم صدق مي‌كرد. براي رفع اتهام ۱ دقيقه هم فرصت صحبت نيافت. قابل انتظار است كه به عنوان يك انسان عادي عصبي شود. جالب‌تر آنكه بلافاصله هم خود در جايگاه قاضي قرار گرفته رأي هم صادر مي‌شود و در ميزگرد گفته مي‌شود كه اين بداخلاقي و محكوم است. واقعا انتظار داريم افرادي مانند محمد فاضلي در حالي كه نمي‌گذاريم درباره خودشان حرف بزنند، چگونه واكنش نشان دهند. او در اين سال‌ها درباره جامعه نوشت. اما هيچگاه در مورد خودش ننوشت و ادعايي هم نكرد. در اين سال‌ها بسياري را رنجانديم اما فرصت توضيح بهشان نداديم. فقط در مواقع حياتي (مانند دوره پرتنش ۱۴۰۱ و دوره‌هاي انتخابات) از آنها دعوت كرديم براي ما سخن بگويند. به عبارتي يادمان آمد كه اينها هم بخشي از ما هستند. بله، اينها هم بخشي از ما هستند. برخي تاب‌آورده و مانده‌اند و بسياري نتوانستند بمانند.  در اين سال‌ها يك مساله ديگر را هم ديديم. گاهي رقابت‌هاي سياسي از نوع طرفداري سنتي طرفداران انگليسي فوتبال است و به زد و خورد هم مي‌رسد. حتما هم بايد ضربه آخر را بزنيم. حتي صاحب‌نظران ما هم (حتي در خارج از كشور) كم تحملند و ميل دارند طرف مقابل را تا حد ممكن منكوب كنند. برخوردهاي سال‌هاي اخير بين سروش و كديور و ملكيان را ببينيم. در دوره مدرسه گاهي به دليل جمعيت زياد، سه كلاس مشابه داشتيم. گاهي معلم سخت‌گيري در يك كلاس داشتيم كه بدنمره بود. از نظر خودش سبب درس خواندن بيشتر مي‌شد اما در عمل سطح كلي نمرات كلاس ما را در رقابت با دو كلاس ديگر عقب نگه مي‌داشت و سرخورده‌مان مي‌كرد. اين رفتاري است كه ما با گروه‌هاي مختلف جامعه به ويژه گروه‌هاي مرجع‌مان داريم. در رقابت بين كشورها اين رفتار ما را عقب نگه مي‌دارد. تنها يك گمان باقي مي‌ماند؛ اينكه ما ماموريتي براي خودمان متصوريم و برايش قتال مي‌كنيم. افراد يا با مايند يا بر ما. با برمايان داخلي هم مانند غريبه‌ها رفتار مي‌كنيم. مگر اينكه به آنها نياز داشته باشيم و براي ما بجنگند. و اين البته موضعي است كه يكي از گروه‌هاي سياسي در ايران ابايي از بيان آن، البته در محافل خصوصي، ندارد. برايش فرقي نمي‌كند طرف ظريف باشد يا فاضلي در اين سال‌ها و بسياري ديگر در دوره‌هاي ديگر.

نظر شما