شناسهٔ خبر: 67292279 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایسنا | لینک خبر

مصطفی رحماندوست «صددانه یاقوت» را چگونه سرود؟

ندا ولی‌پور

شعر «صددانه یاقوت» یکی از شعرهایی است که در خاطره جمعی ما نقش بسته و مصطفی رحماندوست را بیشتر با این شعر می‌شناسند؛ شعری که به گفته او شعر جبهه است.

صاحب‌خبر -

به گزارش ایسنا، مصطفی رحماندوست یکم تیر ۱۳۲۹ در همدان متولد شد و امروز  هفتادو چهارمین برگ از زندگی‌اش ورق می‌خورد؛ او شاعر خاطره‌انگیز و محبوب دوران کودکی نسل جوان و میانسال امروز است. شعر «صد دانه یاقوت» او را کمتر شخصی است که نشنیده باشد و حفظ نباشد.

او شاعری است که بیش از سه نسل از کودکان و نوجوانان ایران‌زمین با اشعارش خاطره دارند.

رحماندوست «صد دانه یاقوت» را شعر جبهه خوانده و درباره سرودن آن گفته است: «در اوایل جنگ که هنوز سپاه تشکیل نشده بود، عضو گروه‌های نامنظم شهید چمران شدم. در یکی از عملیات‌ها جایی گیر کردیم و  بی‌سیم زدند که در دیدرس دشمن هستید و نباید تکان بخورید. این سکوت بیش از ۳۰ ساعت طول کشید. گرسنه و تشنه بودیم و وضعیت بدی داشتیم و وقتی از دیدرس دشمن خارج شدیم حتی توان برگشتن نداشتیم به همین دلیل برای‌مان آب، نان و ماست چکیده فرستادند تا رمق پیدا کنیم و وقتی جعبه نان و ماست را باز کردند چند انار هم بود. همه شروع به خوردن نان و ماست کردند و من که خواستم باادب باشم به سراغ انارها رفتم و یک انار را که باز کردم و دانه‌هایش بیرون آمد یاد گردنبند مرحوم مادرم افتادم که یاقوت داشت و با خود گفتم «وای چقدر یاقوت» و این مقدمه‌ای برای سرودن شعر «صد دانه یاقوت» شد. همان‌جا گفتم: «صددانه یاقوت، دسته به دسته/ با نظم و ترتیب یکجا نشسته». همان‌روز این شعر را نوشتم و فرستادم تهران که در مجله «کیهان بچه‌ها» چاپ شد.»

زحماندوست زمانی که کلاس پنجم را می‌گذرانده متوجه شده می‌تواند شعر بگوید. در مدرسه یکی از پایه‌های اصلی مشاعره بود، حافظ را می‌خواند و سعی می کرد اشعار آن را حفظ کند.

او درباره دوران نوجوانی‌ خود و گذرانده تابستان‌هایش گفته است: «سال‌های نوجوانی من حدود سال‌های ۴۲ تا ۵۰ را شامل می‌شود که تابستان‌هایش درگیر این می‌شدیم که چه کاری را انجام دهیم. پدر و مادرهای ما معتقد بودند که باید در تابستان کار کنیم تا روحیه‌ای مردانه پیدا کنیم و چون فضاهای کار شاید خیلی مناسب بچه‌های هم‌سن ما نبود، دور و بر خانواده‌مان کاری را دست و پا می‌کردیم. من معمولا جلو حجره پدرم که تجارت‌خانه‌ کوچکی بود، بساط می‌کردم و تنقلات می‌فروختم و همیشه هم ضرر می‌کردم؛ چون نصف آن‌ها را خودم می‌خوردم.

در دوره نوجوانی دوم، یعنی در دوره دبیرستان، کارهایی چون تزریقات و پانسمان، تعمیر الکتروپمپ برقی برق‌کشی ساختمان و تابلونویسی شبرنگ برای مغازه‌ها را یاد گرفتم و در تابستان‌ها این کارها را انجام می‌دادم.»

او در دوره دبیرستان به تشویق پدرش، مدتی دروس حوزوی را خواند. در این دوره سه معلم داشت و بهترین آن‌ها طلبه‌ای افغانی بود که سطح را نزد آن‌ها به پایان رساند در سال‌های آخر دبیرستان به موسیقی و نقاشی روی آورد اگرچه وی در نقاشی پیشرفتی نداشت اما در موسیقی تا جایی پیش رفت که در مراسم مدرسه، سنتور می‌زد.

 اولین نوشته رحماندوست در دوران دبیرستان به چاپ رسید و در اواخر دوره دانشجویی، ادبیات کودک و نوجوان را شناخت و تصمیم گرفت که  ره‌پوی این راه باشد. رحماندوست می‌گوید: «روان‌شناسی خواندم؛ ساده‌نویسی کار کردم؛ کتاب های بچه‌ها را ورق زدم؛ معلم بچه‌ها شدم؛ چند جا درس دادم؛ اول قصه نوشتم: سربداران و خاله خودپسند و بعد، شعر سرودم.»

او پس از اخذ مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران، به عنوان کارشناس کتاب‌های خطی در کتابخانه مجلس مشغول به کار شد و سپس به عنوان مدیر مرکز نشریات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مدیر مسئول نشریات رشد، سردبیر رشد دانش‌آموز، سردبیر و پدیدآورنده سروش کودکان و نوجوانان به فعالیت خود ادامه داد.

رحماندوست می‌گوید: «حتی‌ سه‌ سالی که‌ اشتباه‌ کردم‌ و مدیر کل‌ دفتر فعالیت‌ها و مجامع‌ فرهنگیی شدم، شرح‌ وظیفهِ‌ دفتر را عوض‌ کردم‌ و به‌ انتقال‌ ادبیات‌ برگزیدهِ‌ کودکان‌ و نوجوانان‌ ایران‌ به‌ زبانهای دیگر کمر بستم. عضو هیأ‌ت‌های‌ داوری‌ کتاب‌ سال، جشنواره‌های‌ کتاب‌ و مطبوعات‌ کودکان، عضو هیأ‌ت داوران کتاب سال، جشنواره‌های‌ بین‌المللی‌ فیلم‌ کودکان، عضو شورای‌ موسیقی‌ کودکان‌ و... بوده‌ام. کارهای‌ اجرایی بسیار را پذیرفته‌ام‌ که‌ ظاهراً مرا از توجه‌ به‌ نوشتن‌ و سرودن‌ بازداشته‌اند. دوستانم‌ همیشه‌ این‌ موضوع‌ را به‌ من‌ تذکر داده‌اند، اما از پذیرش‌ آن‌ همه‌ کار اجرایی‌ توان‌فرسا با مدیرانی که‌ نوعاً هم‌ اهل‌ هنر و فرهنگ‌ نبوده‌اند، پشیمان‌ نیستم، چرا که‌ تمام‌ کارهای‌ اجرایی‌ من‌ هم‌ در مسیر اعتبار بخشی‌ به‌ ادبیات‌ کودکان‌ و نوجوانان‌ و فهماندن‌ اهمیت‌ بچه‌ها بوده‌ است».

بیش از ۳۰ سال است که مصطفی رحماندوست  برای کودک و نوجوان کار می کند و تمام فعالیت‌های او به هر شکلی که بوده به ادبیات مرتبط بوده است. البته او می‌گوید: «کار برای کودکان انتخابش نبوده، در واقع این شعر کودک است که من را انتخاب کرده و راه گریزی از آن ندارم.» او تا امروز بیش از ۳۱۴ اثر به صورت مجموعه شعر برای کودکان و نوجوانان، تالیف و ترجمه داستان و کتاب‌هایی درباره شیوه‌های قصه‌گویی و ادبیات کودک در ایران و جهان منتشر کرده است. کتاب‌های او به بیش از شش و نیم میلیون نسخه می‌رسد و بعضی از آثار او از جمله قصه «دو لاک‌پشت تنها»، «بازی با انگشت‌ها»، «سه قدم دورتر شد از مادر»، «دو تا عروس، دو تا داماد» و ... به سیزده زبان ترجمه شده است.

 او همچنین معتقد است: در کشور ما شاعر شدن بسیار سخت است، ولی نه، حرفم را پس می گیرم، شاعر شدن آسان و شاعر شناخته و ماندگار ماندن سخت و دشوار است. کار شعر و ادبیات بر خلاف مسائل سیاسی از بین بردن معضلات و آسیب‌های اجتماعی است، ولی این تاثیر مانند مسکن و گذرا است و این دیدگاه باید در نگاه بچه ها تقویت شود.

 در این زمینه بخوانید:

کتابی که مصطفی رحماندوست نفهمید ولی خرید!

چرا باید هیچانه‌ها را بخوانیم؟

بگذارید داغ این گناه به گردن دیگران باشد

ماجرای «رومینا» ابتدای قضیه است

مصطفی رحماندوست علاوه بر این، مدرس داستان‌نویسی و ادبیات کودکان و نوجوانان در دانشگاه‌ها نیز بوده است. او پس از بازنشستگی از سمت‌های دولتی، مدیر گروه شکوفه (بخش کودکان و نوجوانان) انتشارات امیرکبیر و مشاور ادبی آثار مربوط به کودکان و نوجوانان کتابخانه ملی ایران و یکی از اعضای اصلی داوران جشنواره بین‌المللی فیلم کودکان و نوجوانان اصفهان و جشنواره بین‌المللی تئاتر کودکان و نوجوانان را هم در مقاطع مختلف برعهده داشته است.

او عضو هیأ‌ت‌های‌ داوری‌ کتاب‌ سال، جشنواره‌های‌ کتاب‌ و مطبوعات‌ کودکان و عضو شورای‌ موسیقی‌ کودکان‌ و شورای کتاب کودک ایران نیز بوده‌ است.

انتهای پیام

برچسب‌ها:

نظر شما