به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ یادداشت از مهدی جمشیدی*/// [یکم]. میزگردِ فرهنگیِ مسعود پزشکیان، یک آئینۀ تمامنما از «وضع هویّتی و معرفتی اصلاحطلبان» است و هرچه آن را بیشتر و دقیقتر بخوانیم، به فهم عمیقتری دربارۀ ماهیّت و غایت اصلاحطلبیِ سکولار دست خواهیم یافت. نباید از کنار این نمایش رسانهای، بهسادگی عبور کرد، بلکه باید لحظهلحظۀ آن را با دقت و تأمّل، دید و واقعیّتهای نهفته را از این «متنِ رسانهایِ افشاشده»، دریافت کرد.
اما دربارۀ شخص پزشکیان باید گفت همچنانکه وی دربارۀ سیاست و اقتصاد، داشته و اندوختهای ندارد و یک هوس و سودای شخصی، وی را به میدان انتخابات کشانده، دربارۀ فرهنگ نیز گرفتار «فقر مطلق» است. در طول این میزگرد، احساس نکردم که وی حتی اندکی از نظریۀ فرهنگی و هویّتِ فرهنگیِ انقلاب اسلامی، فهم و شناخت دارد و بر اساس آن، سازوکارهای سیاستی را طراحی کرده است.
او با بیخیالیِ نامسئولانه، «هیچ» را به نمایش گذاشت و نشان داد که اصلاحطلبی، دیگر سخنی ندارد و به پایان راه رسیده است. هرچه که از او دربارۀ امر فرهنگی پرسیده میشد، وی به «غیرفرهنگ» ارجاع میداد و میکوشید با «برداشتهای عوامانه» و «تحلیلهای سطحی»، نقصانهای رسوای خود را جبران کند، درحالیکه مخاطب بهآسانی فهمید که وی، فکر پختهای و چارۀ اندیشیدهای برای علاج دردهای فرهنگی ندارد، بلکه حتی خودِ «فرهنگ» را نیز نمیشناسد.
فاصلۀ ذهنیِ او با فرهنگ، فرسنگها بود و اگر در طول سالهای نمایندگی در مجلس، او نتوانسته به یک «فهم ابتدایی» و «برداشت حداقلی» از فرهنگ دست یابد، روشن است که چنانچه جامۀ ریاستجمهوری به تن کند نیز نخواهد توانست که چیزی بر ذهنیّتِ فرهنگیِ خویش بیفزاید. پاسخهای «کلّی»، «نامرتبط»، «نافرهنگی»، «تودهای»، «سلبی»، «روزمرّه»، «عوامفریبانه»، «تکهتکه»، «بدیهی»، «غیرتجویزی» و ... همۀ داشتههای فرهنگی او بود که در رسانه ارائه کرد.
[دوّم]. اصلاحطلبان، محمد بهشتی را از قعر دهۀ شصت به انتخاباتِ اکنون آوردند تا شاید گرهای از کار فروبستۀ آنها بگشاید، غافل از اینکه رویکردهای «انقباضی» و «تنگنظرانۀ» او در دهۀ شصت، فراموششدنی نیست. او در آن دوران، در کنار میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و محمد خاتمی و محسن مخملباف و ...، حلقۀ تمامیّتخواهی را تشکیل میدادند که کمترین تفاوت و زاویهای را برنمیتابیدند و نگاه «تمرکزگرایانه»شان در فرهنگ، فرصتها را سوزانده بود. اینان بودند که روایت «سختگیرانه» و «انعطافناپذیر» از سیاست فرهنگیِ انقلاب را در دهۀ شصت، ساختهوپرداخته کردند و همگان را دیگری و معارض انگاشتند و طریق «سرکوب» و «نفی» و «طرد» و «تحقیر» را در پیش گرفتند.
اما اکنون، محمد بهشتی با نسخۀ جدیدِ خود به میدان مددرسانی به پزشکیان آمده و میخواهد گذار ایدئولوژیک خویش را از «توتالیتاریسم فرهنگی» به «لیبرالیسم فرهنگی» نشان بدهد و گزارههایی را بیان کند که از نظر اصلاحطلبان، رأیساز است و خاکستریها را شکار میکند. بااینحال، مسأله این است که کسی همچون او که در دهۀ شصت، آنچنان «غلیظ» و «فروبسته» و «انسدادی» رفتار کرده، اینک نمیتواند از «گشادهدستی» و «انبساط» و «آزادی» سخن بگوید؛ خاکستریها، صداقت وی در گفتار فرهنگیاش را باور نخواهند کرد و وی را به گذشتۀ سیاستی و مدیریّتیاش ارجاع میدهند و او را به چالش میکشند.
دستکم، او کسی نیست که بتواند لیبرالیسمِ فرهنگی را به مخاطب خاکستری بخوراند؛ این مواضع برای چون اویی، «نچسب» و «نمایشی» و «تصنّعی» است. افزونبراین، وی در موضع نقادیِ وضع موجود، متوقف ماند و از اثباتها و ایجابها و راهکارها سخنی نگفت، درحالیکه وی به عنوان مشاوری که میخواهد برای دولت آینده، بسترسازی فکری کند، باید به پرسش «چه باید کرد؟» پاسخ بدهد،؛ نه اینکه همچون روشنفکرانِ بیمسند سخن بگوید. جالب و تأسفبرانگیز اینکه پزشکیان به دلیل «ناآگاهیِ فرهنگی»، از پیشینۀ فرهنگیِ محمد بهشتی بیاطلاع بود و تازه در لحظههای پایانیِ میزگرد درمییابد که یک مُهرۀ سوخته و فرصتسوز را به میدان کنشگری رسانهاش آورده است.
[سوّم]. رسواترین پاره از این میزگرد، محمد فاضلی بود که در مواضع رادیکال و انقلابستیزانه، شهره است. اگر محمد بهشتی را به سیاهکاریاش در دهۀ شصت ارجاع میدهند، او را نیز به نسبتِ مستقیمش با دولت نامتعادلِ حسن روحانی ارجاع میدهند. او نیز، «بخشی از روند اختلالی» بوده و نه یک روشنفکرِ مظلومِ حاشیهنشینِ بیبهره از منصب و قدرت. او در آنچه که هست، سهیم و شریک بوده و بدون تردید باید وی را از بانیان و همکاران فلاکتِ دهۀ نود قلمداد کرد. او در آن فرصت ناچیز، خودش را بر جریانش ترجیح داد و کوشید از گذشتهاش، روایت سفید بسازد، اما ناگهان، غضبِ مخاطبسوز بر وی غالب شد و کارِ پزشکیان را بساخت.
*فعال رسانه
نظر شما